مراحل سلوک زائر در زيارت نامه حضرت زهرا (س)
ریاحین ـ در اين مجال، به شرح اجمالی زيارت نامه حضرت زهرا (س) پرداخته می شود. زيارت نامه حضرت زهرا (س) هم چون زيارت عاشورا، دعای عرفه و ساير ادعيه و زيارات، دربردارنده معانی و مفاهيمی است که مراحل رشد و حرکت مؤمنان را در مسير عرفان حقيقی و ولايی بازگو می کند و توجه به آنها می تواند راهنمايی برای حيات فردی و اجتماعی مؤمنان باشد.
متن زيارت نامه حضرت زهرا (س) از اين قرار است: «يا ممتحنه امتحنك الله الذي خلقكِ قبل ان يخلقك فوجدكِ لما امتحنكِ صابره، و زعمنا انّا لكِ اولياء و مصدقون، و صابرون لكل ما اتانا به ابوك صلي الله عليه و آله و اتانا به وصيّه، فأنّا نسئلك ان کنّا صدّقناك إلاّ الحقتنا بتصديقنا لهما، لنبشّر أنفسنا بأنّا قدطهُرنا بولايتكِ»(1) اين زيارت پنج فراز دارد که در ادامه به شرح اجمالی فرازهای اين زيارت می پردازيم.
- فراز اوّل: توجه به بلا و ميثاق و وفاي حضرت زهرا (س)
فراز اول عبارت است از: «يا ممتحنة امتحنك الله الذي خلقكِ قبل ان يخلقك فوجدكِ لما امتحنكِ صابره»؛ ای آزموده! تو را آزمود خدايی که تو را آفريد پيش از آن که تو را بيافريند. پس تو را در برابر آزمايشش شکيبا يافت. در اين فراز، زائر حضرت ابتدا به ابتلا و امتحاني كه صديقة طاهره (س) داشته اند توجه مي كند. اين ابتلا و امتحان، بر اساس ميثاقي است كه قبل از خلقت ايشان صورت گرفته شده است. زائر در اين فراز، به وفاي به اين ميثاق از سوي حضرت عنايت مي كند و می گويد: كه خداوند شما را در برابر آزمايشش شکيبا يافت و شما اين ميثاق ها را به بهترين وجه به سرانجام رسانديد.
براي روشن شدن اين فراز از زيارت که به بلا و ميثاق و وفای به عهد حضرت اشاره می کند، از فراز دوم دعاي ندبه كمك مي گيريم.(2) در اين فراز آمده است: «الّلهم لك الحمد علي ما جري به قضائك في اوليائك الّذين استخلصتهم لنفسك و دينك، اذ اخترت لهم جزيل ما عنك من النعيم المقيم، الّذی لا زوال له و لا اضمحلال، بعد ان شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيّه، و زخرفها و زبرجها، فشرطوا لک ذلک، و علمت منهم الوفاء به، فقبلتهم و قربتهم، و قدمت لهم الذکر العَلی، و الثناء الجلی، واهبطت عليهم ملائکتک، و كرّمتهم بوحيك و رفدتّهم بعلمك و جعلتهم الذريعه اليك و الوسيله الي رضوانك»؛
خدايا ستايش از آن توست بر آن چه جاری شد بدان قضا و قدر تو درباره بندگان مقربت. آنان که خالص گردانيدی آنان را برای خود و دين خود. چون انتخاب کردی برای آنها آن نعمت شايان و پايداری که نزد توست؛ آن نعمتی که زوال و نابودی برايش نيست، (و اين) پس از آنی (بود که) با آنها شرذط کردی تا کناره گيرند از درجات (و رياست های) اين دنيای پست و از زيب و زيورش و آنها نيز اين شرط تو را پذيرفتند و تو نيز وفای آنها به اين شرط دانستی و پذيرفتیشان و مقرب درگاهشان کردی و از پيش برای ايشان نامی بلند و ثنايی آشکار مقرر کردی. و بر ايشان فرشتگانت را فرو فرستادی و آنها را به وحی خود گرامی داشتی و به علم خود ياریشان کردی و واسطه درگاهت و وسيله ای به سوی خشنوديت قرارشان دادی.
اين که انسان اين قضاء را درك کرده و بعد از درك، حمد كند، كار آساني نيست. اولياء چه كساني هستند؟ شايد اَخلصَ با اِستَخلَصَ يك فرق جزئي داشته باشد و آن اين كه در استخلاص، نوعي رنج و مشقّت وجود دارد و با بلا و رنج همراه است. اين استخلاص، اولاً، بعد از ميثاق است و تحميلی نيست؛ «بعد ان شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيّه». که اين ميثاق، ميثاق زهد و پيمان بلاست، كه همه مراحل دنيا را شامل می شود و شايد ماسوي الله را بپوشاند.
ثانياً، علم به وفاي آنها، قبل از تحقّق اين ابتلائات است؛ «و علمت منهم الوفاء به». امّا نتيجه اين ميثاق و وفاء آنها چيست؟ «فقبلتهم و قرّبتهم و قدّمت لهم الذّكر العليّ و الثّناء الجليّ»؛ يعني خداي متعال آنها را پذيرفته است و مقرّب درگاه الهي شده اند و پيش از آن كه در عالم دنيا ظهور پيدا كنند، نام آنها را بالا برده و ثناء آنان را در كتب آسماني و غير آن آورده است. در واقع، نتيجه آن «ميثاق و بلاء و وفا»، دو امر است: يكي ضيافت اختصاصي و ديگري شفاعت. اگر انسان اين مراحل را بپيمايد مي تواند به حمد بر بلاي اولياء خدا برسد.
- حمد بر بلای اوليا و حضور در متن آن
البته درجات حمد، متفاوت است؛ دسته اول كساني هستند كه اهل حمد نيستند و كم ترين مرتبه حمد كه حمد خدا بر نعمت ها است ـ آن هم نعمت هاي ظاهري در اين دنيا ـ از اين دسته بر نمي آيد. اين دسته، نعمت هاي خدا را به خودشان منسوب مي كنند. اگر علم است، اگر تقوي است، اگر شب زنده داري است و اگر حال خوشي وجود دارد و هر چه از زيبايي ها به آنان اعطا شده است را از خودشان مي بينند و به تعبيری دارای «عُجب» هستند. عجب يعني رابطة نعمت را با خدا قطع كردن و نعمت را به خود نسبت دادن. اين دسته، بدي ها را به خدا نسبت مي دهند و لذا ايرادهايي به خدا دارند كه مثلاً چرا زلزله آمد؟ در حالي كه در واقع خودشان مبدأ بدي ها هستند؛ «الهي من كانت محاسنه مساوي فكيف لا تكون مساويه مساوي»(3) و آن چه خوبي است به باری تعالی بر می گردد؛ «خيرُك الينا نازل و شرّنا اليك صاعد»(4)
دسته دوم كساني هستند كه خوبي ها را مي بينند و خدا را به خاطر ثروت، سلامت، اخلاق، تقوي و مانند آن حمد مي كنند. ولي در بلاء نمي توانند شاكر باشند؛ اگر فقير شود، بيمار شود، آبرويش برود و ... ديگر نمي تواند حمد كند «تتحبّب الينا بالنعم و نعارضك بالذنوب»(5) در حالي كه در مکتب اهل بيت (ع) بايد خدا را هم بر بيماري حمد کرد و هم بر صحت.
دسته سوم، لطف صنع خدا را در بلا مي فهمند و زيبايي صنع خدا را در متن آن مي بينند. از اين رو، خدا را بر بلای خودش حمد مي كند. ولي اين دسته هم، از بلای اوليای خدا غافلند.
دسته چهارم كساني اند كه خود را در دستگاه خدا هيچ مي شمرند و حتّي ذرّه اي به حساب نمي آورند! به تعبير دعاي ابوحمزه: «ما خطري هبني بفضلك»؛ يعنی من در اين ميان هيچ اهميّتي ندارم پس تو مرا به فضل خودت ببخش! اينها ربوبيّت خدا را بر اولياء و انبياء و پيامبر وآلش (ع) مي بينند، آن گاه بلاهاي سنگين بر آنها در اين ربوبيّت را لمس مي كنند و در اين بلاء حضور پيدا مي كنند و به تعبير ديگر، مبتلا به بلاي اولياء خدا مي شوند و زبان به حمد بر بلاي آنها مي گشايند!
- نقش «ابتلا» در درك فضيلت و كيفيّت سلوك با ولي الله
کسی كه فارغ البال در حاشيه ايستاده، چگونه مي تواند بلاء را درك كند و ضيافت را در متن بلای ولی خدا ملاحظه کند؟ كسي مي تواند از اين ضيافت بهره مند شود كه بلاي اولياي خدا جان او را بگيرد و عظمت بلا را درك كند. او بعد از درك عظمت بلا و تنزّل بلا در جان او و ابتلاء به بلاي اولياء الهی، دو چيز را مي تواند بفهمد: يكي اين كه زيبايي اين بلاء را در ضيافت ببيند و مشاهده کند كه در همين گودي قتلگاه ضيافت فوق العاده اي براي چهارده معصوم (ع) برپاست. سپس پی ببرد كه همه عالَم از ملائكه و كرّوبيون گرفته تا انسان و جنّ و حيوان و نبات و جماد، از اين ضيافت برخوردار هستند. بنا بر روايات ما حتّي انبياء اولوالعزم هم برخوردار از عاشورا هستند.
اگر كسي مبتلاء به بلاي اولياي خدا شود مثل زينب كبري (س) و مثل اصحاب اهل بيت امام حسين (ع) به جايي مي رسد كه مثل «سعيد بن عبدالله» در روز عاشورا سپر می شود تا سيد الشهداء (ع) نمازشان را بخوانند. اوست كه مي سوزد و مبتلا به بلاي وليّ خدا گشته و اوست كه مي تواند شفاعت و ضيافت را بفهمد و در گوشه ای از اين ضيافت بنشيند. در واقع، آن كسي كه مي سوزد مي تواند شفاعت و ضيافت را بفهمد و گر نه اصلاً ضيافتي نمي بيند و نمي تواند كيفيت سلوك وليّ خدا را فهم كند؛ به حادثه عاشورا مثل جنگ هاي عادی ديگري كه در تاريخ ثبت شده است می نگرد و نمي تواند بفهمد كه اين ماجرا، ماجرايي ديگر است! ماجرايي است كه خداوند ميثاق آن را گرفته و امام حسين (ع) پاي اين ميثاق ايستاده است و هرگز نمی داند که اين بلا همه عالم را در بر مي گيرد!
اگر کسی مبتلا به بلاي سيدالشهداء (ع) شد، آن وقت می تواند بگويد: «فأسئل الله بحقّكم و بالشأن الذي لكم عنده ان يعطيني بمصابي بكم أفضل ما يعطي مصاباً بمصيبته»(6) در اين صورت، بلاء و مصيبت، مهم ترين نردبان سلوك انسان است و هيچ چيز مثل بلا انسان را رشد نمي دهد و لذا «ان اشدّ الناس بلائاً انبياء ثم الذّين يلونَهم»(7) اين بلاي خدا بر انبيائش، نزدبان قرب آنهاست و هيچ وسيله ديگری نمي تواند مثل بلا قرب بياورد و بدون قرب هم ادعاي فهم ضيافت و سلوك وليّ خدا باطل و اشتباه است.
در روايات شريفه وارد شده است که: ابراهيم خليل (ع) پس از اين كه اسماعيل ذبيح الله (ع) را براي قرباني برد و خدا فرمود: «قد صدّقت الرؤيا انّا كذلك نجزي المحسنين»(8) عرض كرد: خدايا! دوست مي داشتم كه فرزندم را در راه تو قرباني كنم و به ثواب اعظم مصائب برسم. خداوند متعال ابتدا ماجراي عاشورا را با او در ميان گذاشت و او را متوجه مصيبت بزرگ پيامبر خاتم (ص) کرد.
شايد بتوان از فرمايش باری تعالی به ابراهيم خليل (ع) اين گونه برداشت کرد که: نه تو ظرف اعظم مصائب هستي و نه اعظم مصائب قرباني كردن اسماعيل است. بلكه ظرف اعظم مصائب وجود نازنين رسول الله (ص) است و آن مصيبت هم مصيبت ايشان در ماجراي سيد الشهداء (ع) است. در ذيل روايت هم آمده كه: اگر مي خواهي به ثواب اعظم مصائب برسي، بايد مبتلا به بلاي او بشوي. در واقع، گمان مي رود كه اصل اين ماجرا براي ابراهيم خليل (ع) براي اين است كه بتواند عاشورا را درك كند و به شفاعت امام حسين (ع) برسد. به بيان ديگر، مرتبه اي از سلوك براي ابراهيم خليل (ع) است كه جز با توجه به مصيبت سيدالشهداء (ع) پيدا نمي شود.
بنابراين، از مدخل پيوند روحي با عاشورا، تحولات آغاز مي شود و شفاعت شروع مي گردد. اين که در پايان زيارت عاشورا گفته می شود: «اللهم لك الحمد حمد الشاكرين لک علي مصابهم» حاکی از آن است که بلاء سيدالشهداء (ع) چنين آدمي را رشد داده است. به همين جهت می تواند بگويد: «لك الحمد»؛ خدايا عجب مصيبتي! بعد مي تواند در سجده آخر، شفاعت اخروي را درخواست كند؛ «اللهم ارزقني شفاعه الحسين يوم الورود». که نتيجه آن، ثبات قدم با سيدالشهدا (ع) و اصحابش در نزد خداست؛ «و ثبّت لي قدم صدق عندك مع الحسين و اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام».
- نقش ابتلای عباد، در حمد و رضا بر بلاي اولياي الهی
در يك تقسيم بندي كلي مي توان عبادالله را از جهت «كيفيت حمد و رضايشان بر بلاي اولياي خدا» به سه طيف تقسيم كرد:
طيف اول، كساني كه مبتلاي به بلا نشده اند و فقط از دور ناظر ابتلاء بودند و بلكه در اين نظرشان نيز كيفاً و كمّاً شدت و ضعف دارند. اين دسته چون نمي توانند بلا را درك كنند پس به انتفاي موضوع، هرگز شكر و رضاي حقيقي نيز ندارند.
طيف دوم، كساني هستند كه در بلاي خود شاكرند، يعني درجات نهايي حمد را طي كرده اند؛ و بلاي ولّي خدا را نيز درك مي كنند و بلكه مبتلاي به بلاي او نيز هستند ولي نمي توانند بلاي ولي خدا را تحمل كنند و راضي باشند! اگر كسي به بلاي اولياي خدا مبتلا شد آن وقتي اين بلا، بيش از بلاي خودش بر او سخت و گران مي شود و آن وقت ممكن است كه نتواند پاي اين بلاي سنگين بايستد! ابراهيم خليل (ع) هم پس از آن كه پاي بلاي اسماعيل (ع) ايستاد اگر بتواند بر بلاي سيدالشهداء (ع) نيز راضي و شاكر باشد، آن وقت است كه به ثواب اعظم مصائب مي رسد؛ يعني جريان ذبح اسماعيل (ع) مقدمه اي بر درك و شكر بر بلاي سيدالشهداء (ع) است.
مرحوم مفيد (ره) روايتي را در «اختصاص» ذكر كرده كه مضمون آن اين است كه برخي از اصحاب نزديك حضرت پس از آن كه قضيه بيعت گرفتن و جريان آتش زدن در منزل حضرت پيش آمد، دچار ضعف هايي گشتند كه اين ضعف قطعاً به اين معنا نبوده كه در حقانيت اميرالمؤمنين (ع) شك كنند بلكه شايد بتوان گفت كه ايشان بلاي حضرت را درك مي كردند و لكن قادر به تحمل آن نبودند؛ در حالي كه خود اميرالمؤمنين (ع) كه با وجود كاسته شدن از صبرشان محور بلا است؛
«قلّ يا رسول الله عن صفيّتك صبري و رقّ عنها تجلّدي الا انّ لی في التأسّي لي بعظيم فُرقتك و فادح مصيبتك موضع تَعَزّ»(9)
اي رسول خدا! شکيبايی من از (مفارقت و جدايی) برگزيده تو کم گرديد، و طاقت و توانايی من از (رفتن) او از دست رفت،، ولی برای من پس از دیدار مفارقت و جدایی تو و سختی مصیبت و اندوه تو، شکیبايی جا دارد. و با وجود آن كه «فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي»(10) ولي در همان حال رضاي و مبتهج است.
طيف سوم كساني اند كه مانند اصحاب سيدالشهداء (ع) در روز عاشورا بلاي ولي خدا را درك مي كنند و راضي و مبتهج به آن هستند. بنابراين، اساس ربوبيت خداي متعالي نسبت به همة عوامل از بستر قضاء او بر اوليايش مي گذرد و اين قضاء بر اولياء هم از بستر بلا و ميثاق عبور می کند. اين بلا ـ چنان که گفته شد ـ بلاي اجباري نيست بلكه بلايي است كه حضرت حق ـ سبحانه و تعالي ـ ميثاق آن را گرفته و اينها هم پاي آن ايستاده اند. محصول اين بلا هم يكي «فقبلتهم و قرّبتهم و قدّمت لهم الذكر العلي و الثناء الجلي و اهبطت عليهم ملائكتك و كرّمتهم بوحيك و رفدّتهم بعلمك» است و سپس «و جعلتهم الذريعه اليك و الوسيله الي رضوانك» مي باشد. پس همه عالَم، مهمان بلاي اولياي خدا هستند؛ يعني ربوبيت خداوند متعال بر عوالم از مجراي بلاي اولياي خدا مي گذرد و هر كس هر چه دستگيرش شود در شعاع بلاي اولياي خداست و همگان ريزه خوار سفره بلاي آنهايند.
حال می توان گوشه ای از پيام بلند فراز اول زيارت نامه حضرت زهرا (س) را درک کرد؛ «يا ممتحنة امتحنك الله الذي خلقكِ قبل ان يخلقك فوجدكِ لما امتحنكِ صابره». در اين فراز، از از يک سو به امتحان الهی نسبت به صديقه طاهره (س) توجه داده می شود و از سوی ديگر، صبر و وفاي ايشان به آن امتحان بيان می گردد.
- فراز دوم: نقش توجه به بلا و ميثاق صديقه طاهره (س) در درك ولايت ايشان و تصديق آن
فراز دوم زيارت نامه حضرت زهرا (س) عبارت است از: «و زعمنا انّا لکِ اولياء و مصدقون»؛ و ما پيش خود چنين عقيده داريم که دوستان توييم و باور داريم. در اين فراز، انساني كه به بلاء و وفاي ايشان توجه كرده به دو امر عظيم مي رسد: اوّل «انّا لك اولياء»؛ يعني درك ولايت ايشان، و دوم، «انا لك مصدّقون». در واقع، درک ولايت و تصديق ايشان از مدخل توجه به بلا و ميثاق آنها امكان پذير است. اگر انسان از مدخل بلاي اولياي خدا وارد شد، آن گاه است كه مي تواند پاي ولايتشان بايستد و آنها را تصديق كند و گرنه تصديق كردن ايشان كار سهل و آساني نخواهد بود!
در جريان موساي كليم (ع) و خضر نبي (ع) كاملاً مشهود است كه با اين كه موسي (ع) با ارشاد و امر خداوند متعال معلمي الهي پيدا كرده و لكن به خاطر سختي آزمايش ها و ابتلائات، توان تصديق ايشان را ندارد و از همراهي با خضر نبي (ع) باز مي ماند. اين جريان يک نمونه است و قابل مقايسه با سختي درك بلاء صديقه طاهره (س) براي اصحاب نيست. جريان صديقه طاهره (س) باعث شد که عده اي از تولّي و تصديق حضرت دست بردارند. به نظر مي رسد كه شيطان در بسياري از موارد با شبهه ها و وسوسه هاي سنگين، كار تصديق را بسيار دشوار مي سازد و اگر انسان متوجه به بلاي اوليا نباشد نمي تواند به تصديق برسد. اين افراد كه هزاران حديث در فضيلتشان جعل شده، حضرت به تنهايي در برابرشان ايستاده و آنها را غاصب مي نامد، و مسلّم است که آن صحابه اي كه بلاي ولي خدا را درك نكردند نمی توانستند به تصديق صديقه طاهره (س) برسند.
توجه به بلاي اولياي خداست كه شبهات را بر مي دارد. در جريان بردن اميرالمؤمنين (ع) با دستان بسته به سمت مسجد نقل كرده اند كه در بين راه فردي يهودي حضرت را با آن حال ديد و شهادتين گفت! وقتي علّت امر را از او جويا شدند گفت: قدرت و شجاعت اميرالمؤمنين (ع) را در خيبر ديده بودم، حال كه اين چنين شخصيتي را دست بسته ديدم يقين كردم كه شمشير زدن او و صبر و شكيبايي اش هر دو براي رضاي خداست و گرنه آن كس كه باب خيبر را آن گونه از جاي درآورد اگر همه كارهايش «لله» نبود امروز هرگز نمی توانستند او را دست بسته ببرند! درك اين بلاست كه انسان را به تصديق مي رساند.
در قضية عاشورا بسيار از بزرگان مانند «ابن عباس» زمين گير شدند و مثلاً سيدالشهداء (ع) را نصيحت مي كردند كه خانواده خود را با خودش نبرد. اين افراد قطعاً چون بلاي حضرت را درك نكرده اند به تصديق حضرت هم نرسيدند. از آن طرف حضرت قمر بني هاشم أباالفضل العبّاس (ع) نه تنها در اوج تصديق است بلكه در اوج تسليم و محو شدن در سيد الشهداء است؛ «أشهد لك بالتسليم و التصديق و الوفاء و النصيحه لخلف النبي صلّي الله عليه و آله»(11) و شايد به جهت همين است كه شب عاشورا كه اصحابِ باقي مانده، هر كدام جملاتي مفصّل در وفاداري به سيدالشهدا (ع) مي گويند قمر بني هاشم (ع) يك كلمه مي گويد و مي نشيند! آيا او سخن را بلد نبود يا اين که خود را به حساب نمي آورد و آن چنان تسليم سيدالشهداء بود كه باعث می شد سخني بر زبان نرانَد.
- فراز سوم: پايداري بر نبوت و ولايت پس از درك بلا و تصديق ولي الله
فراز سوم زيارت نامه حضرت زهرا (س) عبارت است: «و صابرون لكل ما اتانا به ابوكِ صلي الله عليه و آله و اتانا به وصيُّه»؛ و شکيباييم به تمام آن چه پدرت صلي الله عليه و آله برای ما آورده، و هم چنين آن چه را وصيش آورده است. اگر انسان توانست اين دو گام را بردارد و از مدخل بلا و ميثاق به مقام درك و تصديق برسد، آن گاه مي تواند پاي نبوت و ولايت الهيه بايستد. اين پايداري و صبر بر دستاوردهاي نبي اكرم (ص) و وصي ايشان، محصول قدم هاي قبلي است. در واقع، انسان زائر با درك و عمل به هر فراز زيارت وارد فراز بعد مي گردد تا به كمال مطلوب در زيارت و در راه قرب الهي و معصوم نائل گردد.
اگر انسان به تصديق صديقه طاهره (س) رسيد آن وقت مي تواند پاي دين خدا بايستد. كسي كه مي فهمد همه وجود او صدق است و او پاي اين دين ايستاده، فراز سوم وارد خواهد شد: « و صابرون لكل ما اتانا به ابوكِ صلي الله عليه و آله و اتانا به وصيُّه». و همين است كه آنان كه صديقه طاهره (س) را تصديق نكردند پاي ولايت و نبوّت هم نايستادند! و باز همين است كه در روايات فرموده اند: آن كس كه ولايت را قبول ندارد در واقع نبوت نبي اكرم (ص) را درك نكرده و نپذيرفته است؛ «ما آمن بي من كفر بك»(12)
- فراز چهارم: صديقه طاهره (س) واسطه الحاق عباد به نبوت و ولايت
فراز چهارم زيارت نامه حضرت زهرا (س) عبارت است از: «فأنّا نسئلك انّ کنا صدّقناك الاّ الحقتنا بتصديقنا»؛ اکنون از تو می خواهيم که اگر به راستی در آن عقيده به تو راست می گوييم با همين راستگويي مان ما را به آن دو بزرگوار برسانی. زائر پس از طي سه فراز گذشته، با «فاي» نتيجه به يك سؤال و درخواست از صديقة طاهره (س) مي رسد و از ايشان مي خواهد كه پس از تصديق ـ كه در مراحل قبل به آن دست يافته ـ ما را به نبي (ص) و ولي (ع) خدا ملحق سازد. يعني الحاق ما به نبوت نبي اكرم (ص) و ولايت اميرالمؤمنين (ع) (لهما) به وسيلة صديقة طاهره (س) و با تصديق ايشان تحقق مي يابد. به بيان ديگر، سيده نساء العالمين فاطمه زهرا (س)، حلقة اتصال همه عالم به نبي (ص) و ولي (ع) هستند.
پس، راه الحاق به نبوت و ولايت، تصديق صديقه طاهره (س) مي باشد كه انسان با اين تصديق، قابليت الحاق را مي يابد و جزو شعاع وجودي ايشان مي گردد. از اين رو است كه اولين كار دشمنان اسلام اين بود كه کوشيدند رابطة عالم را با حلقه اتصالشان به خدا قطع نمايند و لكن بلاي صديقه طاهره (س) بود كه اين حلقه را دوباره گره زد! بلاهايي كه حضرت زهرا (س) تحمل مي كنند بلاهاي سنگينی است که درک آنها به سادگی اتفاق نمی افتد.. بلاي فراق رسول اكرم (س) از يك سو و بلاي خانه نشين شدن اميرالمؤمنين (ع) از سوي ديگر، و نيز ماجراي كوچه و ماجراي خانه از جانب ديگر، بزرگترين مصائب را رقم زد. شايد بتوان گفت شهادت حضرت در سنين جواني و مخفي بودن قبر ايشان، بزرگ ترين شاهد حقانيت ايشان است. حضرت با تحمل اين بلاها و يتيم گذاشتن فرزندان خود مي رود تا راه غلبة جبهة توحيد بر جبهة كفر را هموار نمايد.
اين بلاها همه يك طرف و بلاي حضرت در بلاي سيد الشهداء (ع) هم طرف ديگر! قبل از ولايت سيد الشهدا (ع) سخت ترين ميثاق را از صديقه طاهره (س) براي بلاي فرزندش گرفته اند؛ «حملته امّه كُرهاً وضعته كُرهاً»(13) در روايات ذيل اين آيه شريفه آمده است كه قبل از ولادت امام (ع)، جبرئيل به رسول الله (ص) مي گويد: به فاطمه (س) بگوييد كه ما چنين فرزندي به تو عطا خواهيم كرد به شرط آن كه چنين بلاي عظيمي را تحمل نمايد. و وقتي حضرت زهرا (س) در قبول اين شرط به بحث پرداختند حضرت حق سبحانه و تعالي بشارت دادند كه در ازاي تحمل اين بلا، امامت و وجود حضرت بقيه الله (عج) را در نسل صديقه طاهره (س) قرار مي دهند و پس از آن بود كه حضرت بر اين ميثاق راضي شدند.(14) لذا حضرت صادق (ع) در تفسير اين آيه فرموند: كدام مادري است كه در هنگام وضع حمل، كراهت و نگراني داشته باشد؟ مگر صديقه طاهره (س) كه بلاي سنگين عاشورا را با آن ميثاق و اين ولادت، تحمل نمودند.(15) و از همين جاست كه مطابق رواياتي در كامل الزيارات بيان شده، گاهي از شدت صدای ناله هاي حضرت زهرا (س) در مصيبت امام حسين (ع)، جهنّم آن چنان فروزان مي شود كه اگر ملائكه آن را كنترل نكنند همة عالم را مي سوزاند! بنا بر بعضي روايات هم، وقتي ايشان در روز قيامت به صحنه محشر وارد مي گردد، همه محشر را به هم مي ريزد.
حضرت زهرا (س) هزينه پيشرفت اسلام و اتصال عالم به نبوت و ولايت را با تحمل اين مصائب عظيم پرداخته اند. امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و ساير اولاد معصومشان و بقيه فرزندان و سادات، بزرگ ترين مصيبت ها را در كلّ عالم تحمل كردند و صديقه طاهره (ع) هم ميثاقي عظيم بر تحمل اين بلاها به خداوند متعال داده و به نحو اتمّ و اكمل به آن وفا كرده اند.
از اين جهت است كه صديقه طاهره (س) هم شب قدر رسول الله (س) و هم شب قدر همه عالَم است. از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه شب قدر، وجود پربركت صديقه طاهره (س) است و از اين جهت فاطمه را فاطمه ناميدند كه ديگران از درك كامل او عاجزند؛ «و ما أدريك ما ليله القدر»(16)
مطلب دوم آن است كه در روايات مربوط به سوره قدر آمده است كه نبي اكرم (س) در خواب ديدند كه بني تميم و عدي از منبر حضرت بالا مي روند و مردم را از دين خدا بر مي گردانند. صبح فردا پس از آن كه حضرت غصه دار شدند و جبرئيل (ع) علت غصه داري را سؤال نمودند رفت و بازگشت و سوره قدر را براي حضرت آورد. اين يعني آن كه خداوند متعال در مقابل دولت باطلي كه قصد نابودي هدايت نبي اكرم (س) را دارد شب قدر را به پيامبر دادند؛ يعني صديقه طاهره (ع) شب قدر حضرت نيز هست.
در روايتي ديگر، اصحاب به نبي مكرم اسلام (س) عرض كردند: برخی از امت هاي سابق، هزار ماه شمشير مي زدند و در ازاء آن اجر مي گرفتند؛ خداوند در امت اسلام چه چيزي به جايش قرار داده است؟ حضرت پس از نزول سوره قدر فرمودند: خداوند شب قدر را به جاي هزار ماه در امّت ما قرار داده است؛ «خير من ألف شهر». پس وجود حضرت زهرا (س) شب قدر همة عالم است و حلقه اتصال جهان به نبي اكرم (س) و وصيش (ع) و هستند.به عبارت ديگر، الحاق ما به نبوت و ولايت، به دست صديقه طاهره (س) واقع مي شود؛ «إلاّ الحقتنا بتصديقنا لهما» و اين الحاق، تنها براي كسي كه سالك فرازهاي سابق بوده است، امكان پذير است.
- فراز پنجم: نقش تولي به ولايت صديقه طاهره (س) در طهارت عباد
فراز پنجم زيارت نامه حضرت زهرا (س) عبارت از: «لنبشّر أنفسنا بأنّا قد طهُرنا بولايتكِ»؛ تا مژده دهيم خود را به اين که ما به وسيله دوستی تو حتماً پاک شده ايم. زائر در فراز پنجم، به طهارت مي رسد و به وسيله ولايت صديقه طاهره (س) پاک می گردد؛ «قد طهُرنا بولايتك». هم چنان که در روايتي كه ذيل آية نور(17) آمده است حضرت زهرا (س) به مشكاه انوار هدايت الهيه تأويل شده است.(18) يعني اگر ولايت ايشان در جان ما جاري گشت و متولي حقيقي به ايشان شديم آن وقت است كه در حوزه انوار هدايت ايشان قرار مي گيريم و واقع شدن در انوار هدايت الهي به معني رسيدن به كمال مطلوب است كه لازمه اش طهارت كامل خواهد بود.
آن چه گفته شد چکيده ای از تفسير اين زيارت عظيم بود. در اين بحث نشان داده شد که زيارت نامه حضرت زهرا (س) مراحل سلوک روحی و عملی مؤمنان در زندگی فردی و اجتماعی را تا مرز طهارت کامل، به خوبی بيان می کند.
پی نوشت ها :
1) اين زيارت را محمد بن عيسی از امام باقر (ع) نقل کرده است. ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 97، ص 194.
2) دعای ندبه چهار فراز دارد: فراز اول، «الحمدلله رب العالمين و صلی الله علی سيدنا محمد و آله و سلم تسليماً» است که به منزله براعت استهلال کل دعاست. فراز دوم، از «اللهم لک الحمد علی ما جری به قضائک» شروع می شود و تا اول «فبعض اسکنته جنتک» ادامه دارد. فراز سوم، از اول «فبعض اسکنته جنتک» تا اواخر دعا را در برمی گيرد. عبارت «و نحن نقول الحمدلله رب العالمين» در واقع، تفصيل فراز دوم است. نتيجه طی اين مراحل، رسيدن به استغاثه های فراز پايانی دعاست».
3) دعاي عرفه.
4) دعاي ابوحمزه ثمالي.
5) همان.
6) زيارت عاشورا.
7) اصول كافي، ايمان و كفر، باب شده ابتلاء المؤمن.
8) سوره مبارکه صافات آیه 105
9) نهج البلاغه، خطبه 193.
10) نهج البلاغه، خطبه 3.
11) زيارت نامه حضرت اباالفضل العباس (ع).
12) مرحوم مجلسي (ره) در بحارالانوار روايتي از حضرت باقر (ع) نقل کرده اند که: نبي مكرم اسلام (ص) به اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: «والذي بعث محمدا بالحق نبيا ما آمن بي من أنكرك ، و لا أقر بي من جحدك، و ما آمن بالله من كفر بك». ر.ک: بحارالانوار، ج 35، ص 426.
13) سوره مبارکه احقاف آیه 15
14) مرحوم كليني (ره) در كافي به نقل از حضرت امام صادق عليه السلام آورده اند كه: عن أبي عبدالله عليه السلام قال انّ جبرئيل عليه السلام نزل علي محمد صلي الله عليه و آله و سلم فقال له يا محمد ان الله يبشرك بمولود يولد من فاطمه عليها السلام تقلته امتك من بعدك. فقال يا جبرئيل و علي ربّي السلام لا حاجه لي في مولود يولد من فاطمه و تقتله امّتي من بعدي، فعرج جبرئيل الي السماء ثم هبط و قال له مثل ذلك فقال يا جبرئيل و علي ربي السلام لا حاجه لي في مولود تقتله امتي من بعدي فعرج جبرئيل الي السماء ثم هبط و قال يا محمد ان ربك يقرئك السلام و يبشرك بانّه جاعل في ذريّته الامامه و الولايه و الوصيه، فقال قد رضيت. ثم أرسل الي فاطمه عليها السلام ان الله يبشر بمولود يولد لك تقتله امتي من بعدي، فارسلت ايه لا حاجه لي في مولود تقتله امتك من بعدك، فارسل اليها ان الله قد جعل في ذريته الامامه و الولايه و الوصيه فارسلت اليه اني قد رضيت». ر.ک: كافي، كتاب الحجه، مولود الحسين بن علي عليها السلام.
15) ر.ک: كافي، كتاب الحجه، باب مولود الحسين بن علي عليهما السلام.
16) در تفسير کوفی آمده است: «فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليله القدر و اّما سمّيت فاطمه لان الخلق فطموا عن معرفتها». (هم چنين ر.ک: بحارالانوار، جلد 43، ص 56.
17) سوره مبارکه نور آيه 35
18) مرحوم كليني (ره) در كافي روايتي را از حضرت صادق (ع) دربارة آيه نور آورده است كه حضرت فرمودند: في قوله تعالي: «الله نور السموات و الارض مثل نور كمشكوه» فاطمه عليها السلام، «فيها مصباح» الحسن، «المصباح في زجاجه» الحسين، «الزجاجه كانّها كوكب درّي» فاطمه كوكب دريّ بين نساء اهل الدنيا، «يوقد من شجره مباركه» ابراهيم، «زيتونه لا شرقيه و لا غربيه» لا يهوديه و لا نصرانيّه، «يكاد زيتها يضيء» يكاد العلم يتفجر بها، «و لو لم تمسسه نار نور علي نور» امام منها بعد امام، «يهدي الله لنوره من يشاء» يهدي الله الائمه من يشاء، «و يضرب الله الامثال الناس». قلت: «أو كظلمات» قال: الاول و صاحبه، «يغشاه موج» الثالث، «من فوقه موج » الثاني، «ظلمات بعضها فوق بعض» معاويه لعنه الله و فتن بني اميه، «اذا خرج يده» المؤمن في ظلمه فتنهم «لم يكد يراها و من لم يجعل الله له نورا» اماماً من ولد فاطمه عليها السلام «فماله من نور» امام يوم القيامه. و قال في قوله: ليسعي بين ايديهم و بأيمانهم» ائمه المؤمنين يوم القيامه سعي بين يدي المؤمنين و بايمانهم حتي ينزلوهم منازل اهل الجنّه.