بیان نصوصى معتبر در مورد شكستن دنده و پهلوى حضرت فاطمه عليها السلام
استفتاء:
از شما تشكر مى كنيم كه ما را به نصوصى معتبر در مورد شكستن دنده و پهلوى فاطمه عليها السلام راهنمايى فرماييد.
جواب آیت الله العظمی سید محمدصادق روحانی
باسمه جلت اسمائه; كسى كه سخنان تاريخ نگاران مسلمان و روايات رسيده در مورد رويدادهاى تلخ پس از رحلت پيامبر را پى گيرى كند، فكر نمى كنم در اين مورد دستخوش ترديد گردد. اينك به برخى از آنچه در اين مورد آمده است مى نگريم:
۱. مرحوم «كلينى» (1) به سند صحيح از امام كاظم در باب مولد فاطمه عليها السلام حديث دوّم، چنين آورده است: «إنَّ فاطمه صِدِّيْقَةٌ شَهِيدةٍ»؛ فاطمه عليها السلام صديقه شهيد است. و مرحوم مجلسى در «مرآة العقول» پس از توصيف خبر فوق به درستى و صحيح بودن، در شرح اصول كافى چنين مى نويسد: بى ترديد اين خبر دلالت بر اين دارد كه فاطمه عليها السلام، شهيد راه حق است؛ و اين از اخبارِ متواتر است، و سبب آن هم اين است كه پس از غصب خلافت و انحصار قدرت از سوى جريان سقيفه، قنفذ درب خانه فاطمه عليها السلام را چنان بر شكم آن بانوى بزرگ زد كه پهلوى آن حضرت شكست و بر اثر آن، فرزندش را كه پيامبر محسن ناميده بود، ناخواسته از دست داد و دستخوش بيمارى گرديد و سرانجام به شهادت رسيد. (2)
آنگاه مرحوم مجلسى به بيان رواياتى از علماى شيعه و اهل سنّت مى پردازد كه اين موضوع را تأييد مى كند. از آن جمله روايتى است طولانى از «سليم بن قيس هلالى» كه فرازى از آن چنين است: فاطمه عليها السلام شهيد راه خداست، و سبب آن هم اين است كه پس از غصب خلافت به وسيله جريان سقيفه، قنفذ برده عمر فاطمه عليها السلام را زد و به شدت هُل داد و در نتيجه آن جنايت، دنده اى از پهلوى آن حضرت شكست و بر اثر آن، جنين خود را افكند، و دستخوش بيمارى گرديد و به شهادت رسيد. (3)
۲. و نيز از جمله آن روايات بسيار، اين روايت طولانى است كه مرحوم صدوق، از ابن عبّاس و او از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله آورده است كه فرازى از آن چنين است: ... و هنگامى كه فاطمه ام را مى بينم، به ياد مى آورم آن ظلم و بيدادى را كه پس از رحلت من در حق او انجام مى شود، گويى مى نگرم كه زور و ذلّت از سوى ظالمان بر خانه او وارد شده، حرمت او در هم شكسته، حقوق او غصب گرديده، از ارث خود بازداشته شده، و پهلويش را مى شكنند و فرزندش را به دنيا نيامده، مى كشند! و او نداى دادخواهى سر مى دهد و مى گويد: وا محمّدا ! امّا كسى به دادخواهى و نداى مظلوميت او پاسخ مثبت نمى دهد! و او از ظلم و شرارت استبداد پناه و دادرس مى جويد، اما كسى به او پناه نمى دهد و دادش را از بيدادگران نمى ستاند. (4)
۳. و نيز از جمله آن روايات بسيار، زيارت نامه فاطمه عليها السلام است كه مرحوم سيّد بن طاووس در كتاب «اقبال الْأعمال» آن را آورده است، كه فرازى از آن چنين است: وَ صَلِّ عَلىَ الْبَتُولِ الطّاهِرَة... تا مى فرمايد: الْمَغْصُوبِ حقُّها، و الْمَمْنُوعِ إرْثُها أَلْمَكْسُور ضِلْعُها... ؛ (5) و درود بفرست بر فاطمه بتول، همان بانوى پاك و پاك منش و پاك روش...، همان بانويى كه حقوق او غصب شد، و از ميراث پدرى بازداشته شد، و در فشار بيدادگران دنده اش شكست...
اما روايات بيانگر برافروختن آتش بر درب خانه فاطمه عليها السلام، فشردن آن حضرت ميان در و ديوار، اسقاط جنين او - كه ملازم با شكسته شدن دنده و پهلوى اوست - بسى فراوان است. اين روايات را علماى شيعه و اهل سنّت آورده اند. در اين رابطه به كتاب مرحوم شيخ الطّائفه ابوجعفر طوسى در تلخيص شافى بنگريد كه چنين مى نويسد: شيعه و علماى شيعه بر اين رويداد غمبار اتفاق نظر دارند كه فاطمه عليها السلام، هدف بيداد «عمر» قرار گرفت و او چنان ظالمانه بر شكم دختر پيامبر صلى الله عليه وآله زد كه جنين او را - كه محسن ناميده شده بود - ساقط نمود و به شهادت رساند.
آرى، روايت بيانگر اين واقعت تلخ، و آوردن هيزم براى به آتش كشيدن خانه فاطمه عليها السلام كه گروهى از دوستداران اهل بيت در آن پناه جسته بودند، در ميان رهروان مذهب اهل بيت عليهم السلام مشهور و معروف است... تا مى نويسد: البته ما اين روايت را از طريق علماى اهل سنّت از جمله «بلاذرى» آورديم، و روايات علماى شيعه در اين مورد بسيار است و هيچ اختلافى هم در ميان آنان در اين مورد نيست. (6)
مسعودى، مؤلف كتاب معروف «مروج الذّهب» در كتاب ديگر خودش، به نام «اثبات الوصيّة» چنين مى نويسد: پس، طرفداران خليفه به سوى منزل اميرمؤمنان عليه السلام روى آوردند و بر آن خانه يورش بردند و با به آتش كشيدن درب خانه، آن حضرت را زورمدارانه از خانه اش بيرون آوردند، و سرور بانوان بهشت، فاطمه عليها السلام را ميان در و ديوار فشردند تا فرزندش محسن را سقط نمود... (7)، (8).
---------------------------------------------------------------------
1 ـ مرحوم «محمّد بن يعقوب رازى»، مشهور به «ثقة الْإسلام كلينى»، صاحب كتاب كافى از دانشمندان نامدار مذهب اهل بيت است، كه در سال 329 از هجرت در بغداد جهان را بدرود گفت و اينك قبرش در بازار بغداد است.
2 ـ اصول كافى/ ج 5/ ص 315.
3 ـ اصول كافى/ ج 5/ ص 315.
4 ـ صدوق/ متوفى 381 هجرى/ أمالى/ ج مجلس 24/ ص 100 - 99.
5 ـ ... و نيز چنين آمده است: «السَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِيْنَ! السَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ الْحُجَجِ عَلَى النّاسِ أَجْمَعينَ! السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ، الْمَمْنُوعَةُ حَقُّها! أَللّهُمَّ صِلِّ عَلى أَمَتِكَ وَ ابْنَةِ نَبِيِّكَ وَ زَوْجَةِ وَصِىِّ نَبِيِّكَ، صَلاةً تَزْلِفُها فَوْقَ زُلْفى عِبادِكَ الْمُكَرَّمِيْنَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَ الْأَرَضِيْنَ.» اقبال/ ص 152. براى او چند زيارت نامه ديگر از امامان نور رسيده كه در كتاب هاى دعا و زيارات آمده است.
6 ـ تلخيص شافى/ ج 3/ ص 76.
7 ـ اثبات الوصيّة/ ص 122.
8 ـ عباس عموى پيامبر از اميرمؤمنان پرسيد: چرا عمر از حقوق كارگزارانش، به عنوان ماليات كاست، امّا از حقوق و مزاياى «قُنفذ» چيزى نكاست و آن را به طور كامل پرداخت، آن حضرت برگرد خويش نظاره كرد، و در حالى كه جام ديدگانش لبريز از اشك گرديد و فرو باريد، در پاسخ او فرمود: «شَكَّرَ لَهُ ضَرْبَةً ضَرَبَها فاطِمَةَ بِالسَّوطِ، فَماتَتْ وَ فِى عَضُدِها أَثَرُهُ كَأَنَّهُ الدُّمْلُج» پرداخت كامل حقوق «قنفذ» براى قدرشناسى از او به خاطر تازيانه هاى بيدادى بود كه بر پيكر فاطمه نواخت؛ به گونه اى كه وقتى دخت محبوب پيامبر جهان را بدرود گفت، اثر آن تازيانه بيداد در بازوى او بسان بازوبند نمايان بود. كتاب سُليم بن قيس/ ص 134.