مقایسه ای در اسطوره عاشقی
ریاحین ـ
مقدمه
بدون شک، عشق به جنس مخالف یکی از مسایل وفرآیندهای مهم زندگی همه انسان هاست که به ویژه در عصر جدید از بحث انیگزترین و شاید پرچالش ترین حوزه ها باشد.
اکنون می خواهیم با مقایسه ی دو اسطوره ی عاشقی؛ یعنی زلیخا و خدیجه (ع) به تحلیل جنبه های مختلف عشق بپردازیم.
نکته ی قابل توجه این که عشق در دو محور: زیبایی صورت و زیبایی سیرت شکل می گیرد. بنابراین، مقایسه ی این دو عشق اسطوره ای نیز براساس همین تقسیم استوار است
.
خدیجه چگونه عاشق شد؟
چنان که در تاریخ آمده است اوّلین امری که خدیجه (س) را متوجه پیامبر ساخت، بشارت های یهودیان، مسیحیان و راهبان ادیان الهی به پیامبری حضرت محمّد (ص) و هشدار ایشان به دختران قریش بوده که همسر او نیز از ایشان خواهد بود، بود.
از آن جا که خدیجه (س) پیرو آیین ابراهیم (ع) بود، طالب مجالس بحث و بررسی بزرگان دینی از جمله راهبان یهودی و نوفل، پسر عموی خود گشت و برای آگاهی یافتن درباره ی پیامبر آخرالزمان تلاش می کرد.
تا آن که به او خبر داده شد که پیامبر آخرالزمان براساس قراین و دقایق، محمد، مرد فقیر و نوه ی عبد المطلب است. این احتمال ها سبب شد تا خدیجه مشتاق پیامبر گردد.
او به پیشنهاد عموهای پیامبر، وی را به یک سفر تجاری فرستاد و اموال خود را به وی سپرده و مسیره (غلامش) را نیز برای ارزیابی محمد با او همراه کرد.
عقل گرایی ویژه ی خدیجه او را وا می داشت تا برای حفظ عزّت نفس خویش و اطمینان از راهی که انتخاب کرده به بررسی زندگیپیامبر، از منظر دیگران بپردازد و احساسات خود را با عقل هم قدم سازد. مسیره نیز پس از سفر، وقایع طول سفر را برای خدیجه شرح داد؛ از جمله سخنان آن راهب یهودی را که چنین گفته بود: «سلام من را به خانم خود برسان و به او خبر بده که او به همسری سرور انسان های دو عالم خواهد رسید. به او بگو که به زودی دارای مقاماتی خواهد شد و برهمگان برتری خواهد یافت و او را برحذر دار که از این آقا (حضرت محمد (ص)) دوری کند؛ زیرا خداوند به زودی نسل خانم تو را از نسل این آقا قرار می دهد و نام خانم تو تا ابد باقی خواهد ماند. از قول من به خانم خود بگو هیچ کس وارد بهشت نمی شود مگر آن که به این آقا ایمان بیاورد و رسالتش را تصدیق کند. او برترین پیامبران و پاک سرشت ترین آن هاست».
با این همه باز هم عقلانیت براو حکم می کرد که در مشورت با نوفل، احساسات خود را جهت بخشد. پس از خوابی که در کمال نگرانی برای یافتن همسر آینده ی خویش با راهنمایی نوفل می بیند، نسبت به شخصیت پیامبر اطمینان کامل پیدا کرده و با متانت کامل وجودش را عشق فرا می گیرد. وی این عشق را با تواضع کامل برپای پیامبر می ریزد و اختیار را در دست پیامبر می گذارد تا او خود تصمیم بگیرد.
فاحکم بما شئت و ما ترضی فالقلب ما یرضیه إلاّ رضاک
لازم به ذکر است که نگاه خدیجه به ازدواج با پیامبر یک نگاه ابزاری است تا به هدف خود که نزدیک شدن به خدای محمد (ص) است برسد چنان که او اولین نفری است که به پیامبر اسلام (ص) ایمان می آورد.
البته ناگفته نماند که در کنار سیرت که انگیزه ی اساسی وی برای عشق ورزیدن به پیامبر بود، صورت نورانی وی را نیز مورد ستایش قرار می داد:
و اوتیت مـن شـرف الجمـال فنون و لقـد فـتنت بهـا القلوب فـتـونـا
قـد کـونت للحـسن فیک جـواهـر فبهـا دعیت الجـوهـر المکـنـون
یـا مـن اعـار الظـبـی فـی فلتـاتـه للحـسن جـیدا سامـیـا و جـفون
انظر الی جسمی النحیل وکیف قد اجـریت مـن دمـع العیـون عیـون
زلیخا چگونه عاشق می شود؟
همان طور که می دانیم زلیخا در پی خوابی که می بیند، شیفته ی صورت یوسف شده و حالش دگرگون می شود. در پی خرید یوسف به دست عزیز مصر برای زلیخا، این طریق عاشقی کامل تر می شود.
برای زلیخا، یوسف تنها یک خادم زیباست و خدای او هیچ اهمیتی ندارد و در حاشیه قرار دارد. زلیخا برای کام جویی از یوسف، معبدی را به بهانه ی بت خود می سازد و یوسف را به آن وارد کرده و با فریبندگی قصد دلربایی از یوسف دارد. در آن زمان یوسف نیز برهان خداوند را می بیند و قصد دارد که بگریزد. در پی این تعقیب و گریز، لباس یوسف از پشت سر به دست زلیخا دریده می شود. آن گاه عزیز مصر به شهادت یکی از بستگان زلیخا متوجه می شود که یوسف بی گناه است، ولی برای حفظ آبرو، وی را به زندان می فرستد. و در این مقطع زلیخا با زورگویی بر یوسف نتوانست به هدف خود برسد.
تفاوت های عشق زلیخا و عشق خدیجه
برای مقایسه ی این دو اسطوره ی عشق لازم است چندی از اصول رابطه ی عاشقی را یاد آور شویم. در سلوک عاشقی، دست کم سه اصل حاکم است که عبارتند از:
الف) پذیرش معشوق به تمام و کمال از جانب عاشق
ب) صداقت و وفاداری نسبت به عشق
ج) فروتنی و فداکاری در برابر معشوق به جای استکبار و قدرت نمایی نسبت به او.
با توجه به این سه اصل، مقایسه ی عشق زلیخا و خدیجه ممکن است:
1 ـ نخستین نکته ی مهم این است که زلیخا همواره برای کام یابی، به فریب دادن یوسف می پرداخت. او با خود آرایی، نصب تصاویر هیجان آور برروی دیوارها، وعده ی پرداخت کفاره ی گناه یوسف به خدایش و بستن درهای هفت گانه ی آن تالار شگفت انگیز، اسباب فریب دادن یوسف را فراهم می آورد.
در طرف مقابل، خدیجه (س) به دور از هرگونه فریب کاری و با صداقت تمام، تمایلش را به ازدواج با محمد مطرح کرد و راه انتخاب را برپیامبر نبست.
2 ـ زلیخا هرچند زن عزیز مصر است و خیانت به همسر در عرف زمانه، خیانت و حرام به شمار می آمد، توان کنترل احساسات عاشقانه ی خویش را نداشت. از این رو، راه مناسبی برای رسیدن به معشوق نیافت.
در طرف مقابل، خدیجه (س) احساسات خود را در حاشیه ی عقل ابراز کرد و با کنترل عقلانی تمایلات خویش، مناسب ترین راه را برای رسیدن به معشوق برگزید. گفتنی است که او همواره از مشورت دانشمندان اهل عقل بهره می جست، در صورتی که در داستان زلیخا اثری از مشورت با دانایان نیست.
3 ـ از آن جا که یوسف خدمتکار زلیخا است، رفتار عاشقانه ی زلیخا با او مستکبرانه بود؛ چه این که در برابر سر باز زدن یوسف گفت: «تو در خدمت من هستی و هرچه را می گویم باید انجام دهی.» او اصلاً قدرت انتخابی به یوسف نداد و اختیار وی را در نهایت استکبار از او سلب کرد.
در طرف مقابل، خدیجه (س) پیامبر را که در آن مقطع یکی از کارگزاران تجاری اش به شمار می رفت و از نظر ثروت و شهرت، با او فاصله ی زیادی داشت، آقا و سرور خویش می خواند یا این گونه به پیامبر می فرمود: «الی بیتک، فبیتی بیتک و انا جاریتک».
4 ـ ثروت وصف ناپذیر شاهزاده زلیخا و اموال فراوان خدیجه (س) هر دو در راه معشوق به طور کامل از بین رفت، ولی زلیخا که در دو مرحله، ثروت خود را برای رسیدن به یوسف از دست داد، در ابتدا با ساختن آن معبد شگفت انگیز وبی نظیر، در پی فریب دادن یوسف بود و بعد در سوزش هجران یوسف، ثروت خویش را برای ذکر نام و وصف او از دست داد. خدیجه (س) یک جا مال خود را به عنوان پیشکش به معشوق می دهد و خود را در مصرف مالش تسلیم وی می کند. زلیخا قدرت انتخاب صرف را در برابر معشوق حفظ می کند و تسلیم یوسف نیست. او در حقیقت قصد حاکم شدن بردل یوسف را دارد، در صورتی که خدیجه (س) خواستار حاکمیت پیامبر بردل خویش است.
5 ـ پذیرش معشوق از جانب عاشق که از اصول مسلّم عاشقی است، به طور کامل در جریان عشق زلیخا رخ نداد. برای مثال، خدای یوسف، ترس یوسف از خدایش و عصمت یوسف مورد مخالفت زلیخا واقع می شد، ولی خدیجه (س) پیامبر را به طور همه جانبه پسندیده بود، حتی فقر و یتیمی او را که از نظر مردم نوعی ضعف و نقص بود، توجیه می کرد.
6 ـ زلیخا و خدیجه (س) هر دو به خاطر عاشقی خود مورد سرزنش زنان جامعه ی خویش قرار گرفتند. پاسخ خدیجه (س) چنین بود: «آیا شما در سراسر جزیرة العرب مردی را از نظر کمالات می شناسید که برتر از محمد (ص) باشد؟ من به خاطر این کمال ها وارزش ها با او ازدواج کردم»، در حالی که پاسخ زلیخا به زنانی که دست خود را از دیدن زیبایی یوسف می برند، چنین است: «این همان است که مرا در باب او ملامت می کردید. من در پی کام جویی از او بودم و او خویشتن را نگه داشت. اگر آن چه فرمانش می دهم نکند، به زندان خواهد افتاد و خوار خواهد شد».
7 ـ فداکاری زلیخا در راه معشوق تا باز شدن در به دست عزیز مصر دوام یافت، ولی پس از بر ملا شدن عشقش نه تنها منکر عشق خود شد، بلکه برای جان به در بردن از کیفر عاشقی چنین گفت: «قالت ما جزاءُ من أرادَ بأهلِک سوءً إلاّ أن یسجن أو عذابُ ألیم» و در نهایت، یوسف به خاطر گناه نکرده به خواست زلیخا به زندان افتاد.
در طرف مقابل، خدیجه (س) به عشق خود چنان وفادار است که تا پای جان با پیامبر همراه بود، به گونه ای که همین زن ثروتمند قریش در شعب ابی طالب در راه عشق خود و اطاعت از پیامبر از ضعف و گرسنگی جان باخت. بنابراین، رضایت زلیخا به حسن یوسف نشانه ی خود خواهی است و نفی عشق، در حالی که در سلوک عاشقی، خودی برای عاشق نمی ماند.
8 ـ از آن جا که زلیخا در ابتدای امر، خواب صورت دل فریب یوسف را می بیند، به خاطر زیبایی و بهره ی جنسی، تن به عشق می دهد و تنها هدف وی کام یابی از یوسف بود، ولی سرآغاز عشق خدیجه (س) به پیامبر، برتری شخصیت حضرت است. او شیفته ی فطرت زنده ی پیامبر شد که به برقراری رابطه ی وی با خداوند انجامید. ازدواج با پیامبر برای خدیجه (س) حالت ابزاری داشت تا به مقصد و هدف خود که همان رسیدن به خداوند از راه ارتباط با پیامبر و اطاعت از وی بود، برسد.
نتیجه:
با این همه گرچه تفاوت هایی بین این دو اسطوره ی عشق وجود دارد، ولی جریان عشق زلیخا یک جریان طبیعی از عشق را نمایان می سازد؛ زیرا عشق مادی و جسمانی زلیخا، او را به ورطه ی گناه یا عمل زشت و نا معمول عرف انداخت تا جایی که از حدود انسانیت نیز سقوط کرد و به زندانی شدن انسانی بی گناه انجامید. البته وی پس از مدتی طولانی و فنای همه چیز، چشم واقع بینش گشوده گشت و با جنبه ی الهی یوسف آشنا گشت. او که دیگر کور شده، از دیدن ظاهر یوسف محروم گشته و مال و جاه و قدرت خود را از کف داده بود، دیدن تجلّی نور خدا در وجود یوسف را خواستار شد. پس از این باخت، با شکستن بت خود، به خدای یوسف روی آورد و از یوسف سه خواسته داشت که برای برآورده شدن خواسته های خود، یوسف را بین خود و خدا واسطه قرار داد. اولین خواسته، چشم بینا؛ دوّم، جوانی ظاهر و سوّم آن بود که یوسف او را به عقد نکاح خود درآورد با این هدف که تا باقی عمر در خدمتش باشد. در جواب این درخواست، جبرئیل فرود می آید و می گوید:«رحمتها بتواضعها و دموع عینیها؛ زلیخا آن زمان به حیله تو را می طلبید، پس به تو نمی رسید. حال آن که تو را از ما می طلبد و به سبب تو با ما صلح کرد، حاجت وی را روا کن».
مسیر عشق حضرت خدیجه (س) از ابتدا تعالی جویانه بود. او به شهود باطن دریافته بود که این جوانک فقیر و یتیم، برترین انسان و نقطه ی کمال پیامبری است. انگیزه ی عشق خدیجه (س) تنها چهره ی جسمانی پیامبر نبود، بلکه رهنمودهای نوفل و دیگر دانشمندان اهل کتاب با دریافت درونی خدیجه همراه شدند و آتش اشتیاق او را شعله ور ساختند. گرچه خدیجه الگوی کامل تری است، ولی به نظر می رسد گذر از عشق مادی را باید از تجربه ی زلیخا آموخت.