( 0. 0 )

بیت الاحزان :

بعد از اعتراض مردم مدینه به گریه های شبانه روزی حضرت زهرا سلام الله علیها ، امام علی علیه السلام رفت و بیرون مدینه سایبانی درست کرد . بی بی روز ها به آنجا می رفت و تا غروب می نشست و گریه می کرد و ناله می زد . این ناله ها به جهت شهادت پیامبر مکرم اسلام پدر بزرگوار بانوی دو عالم بود ، چرا که زهرای مرضیه علاقه شدیدی به پدر بزرگوار داشت و از طرفی فراق رسول الله باعث غربت بی نهایت همسرش علی علیه السلام شده بود .

مراحل بیعت‌خواهی از امیرالمؤمنین علی(س)

در جلد چهارم موسوعه التاریخ الاسلامی اجمالاً به این موضوع پرداخته‌ام که در جریان بیعت‌خواهی جماعت از امیرالمؤمنین(ع) عمدتاً دو خبر داریم که هر دو در کتاب سلیم‌بن قیس هلالی عامری آمده است. یکی از دو خبر از سلیم به نقل از عبدالله‌بن عباس و خبر دیگر سلیم از سلمان فارسی است. تفصیلاتی که در مجالس و محافل ما خوانده می‌شود مربوط به خبر سلمان فارسی است. مضمون و محتوای این دو گزارش با همدیگر یکی نیست و در بعضی از جاها با همدیگر تفاوت دارند. خبری که تفصیلات بیشتری در مورد آتش زدن درِ خانه دارد، مربوط به خبری است که از سلمان نقل شده است. به هر حال، آنچه محل شاهد است، این است که خلیفه افرادی را سه بار به منزل امیرالمؤمنین(ع) فرستاد و درخواست بیعت کرد. بار اول، امیرالمؤمنین(ع) آنها را برگرداند. بار دوم نیز امیرالمؤمنین(ع) آنها را برگرداند و احتمال قوی که من می‌دهم این است که هر چه اتفاق افتاده در بین بار دوم و بار سوم بوده است؛ یعنی زمان بازگشت جیش اسامه و همچنین رفتن بریده نزد قومش، و آمدن آن هشتاد نفر در فاصله بار دوم و سوم واقع شده است و این موجب شده که آتش دستگاه خلافت تیز شود تا این غائله را تمام کرده و از امیرالمؤمنین علی(ع) بیعت بگیرد، از این‌رو، بار سوم به شدت عمل کردند و منتهی به آن حوادث تلخ شد.

زمان هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)

مسئله دیگری که قابل بررسی است این است که هجوم به خانه فاطمه(س) آیا بلافاصله بعد از رحلت پیغمبراکرم(ص) ـ حال تاریخ درگذشت پیامبر(ص) ۲۸ صفر باشد یا دوم ربیع‌الاول که مختار بنده است ـ بوده تا بر اساس حدس و تخمین و قیاس نیز نتیجه بگیریم که در ماه ربیع‌الاول شهادت محسن‌بن علی رخ داده است.

در مجالس و محافل به‌گونه‌ای گفته می‌شود که گویا این اتفاقات پس از درگذشت پیغمبر اکرم(ص) و پشت سر هم پیش آمده و گاهی هم در مراثی برخی از شعرای شیعه، مخصوصاً مرثیه‌هایی که به بعضی از شعرا یا علما منسوب است، مثل مرحوم شیخ صالح کواز حلی و امثال او به صورت متوالی ذکر شده است. برای نمونه در اشعار شیخ صالح کواز حلی آمده است:

الواثبین لظلم آل محمد
والقائلین لفاطم آذیتنا
والقاطعین أراکه کیما تقیل
ومجمعی حطب على البیت الذی
والهاجمین على البتوله بیتها
والفائدین إمامهم بنجاده
خلوا ابن عمی أو لأکشف الله الدعا
ما کان ناقه صالح وفصیلها
ورنت إلى القبر الشریف بمقله
قالت وأظفار المصاب بقلبها
أبتاه هذا السامری وعجله
أیّ الرزایا أتقی بتجلدی
فقدی أبی أم غصب بعلی حقه
أم أخذهم إرثی وفاضل نحلتی
قهروا یتیمیک الحسین وصنوه
  ومحمد ملقى بلا تکفین
فی طول نوح دائم وحنین
بظلم أوراق لهم وغصون
لم یجتمع لولاه شمل الدین
والمسقطین لها أعز جنین
والطهر تدعو خلفه برنین
رأسی وأشکو للإله شجونی
بالفضل عند الله إلا دونی
عبرى وقلب مکمد محزون
غوثاه قل على العداه معینی
تبعا ومال الناس عن هارون
هو فی النوائب مذ حییت قرینی
أم کسر ضلعی أم سقوط جنینی
أم جهلهم حقی وقد عرفونی
وسئلتهم حقی وقد نهرونی

در این شعر، همه حوادث عطف به یکدیگر شده و در ذهن چنین تداعی می‌کند که این حوادث پشت سر هم بوده است.

قدیم‌ترین متنی که در این زمینه داریم از مرحوم شیخ مفید در ارشاد است که طبق واقعیت است. شیخ مفید در ارشاد می‌گوید هنوز جنازه پیامبر اکرم(ص) بر زمین بود که اینها به آل‌محمد(ص) رحم نکرده و تعدی و تجاوز کردند و حق آل محمد را غصب کردند. البته منظور وی سقیفه و غصب خلافت است، نه اینکه شیخ مفید هم بخواهد این حوادث را عطف بر درگذشت پیغمبر اکرم(ص) کند و بگوید این حوادث بلافاصله بعد از وفات واقع شده اشت. اما شعرای شیعه نیز در اشعار خود، حوادث را به بعد از درگذشت پیامبر(ص) نسبت داده‌اند.

همچنین از جمله مسائلی که بعد از درگذشت پیامبر مطرح شده خطبه فدکیه حضرت صدیقه کبری(س) و نیز این مسئله است که امیرالمؤمنین(ع)، چهل شب حضرت فاطمه کبری(س) را سوار بر درازگوشی می‌کردند و بر درِ خانه­های مهاجر و انصار می‌بردند. البته از نظر طول زمان در این مسئله اخیر، قدری مبالغه شده و به نظر می‌رسد چند شب بیشتر نبوده است.

تاریخ شهادت حضرت محسن(ع)

ایام ربیع‌الاول علی الظاهر و بر اساس محاسبات ـ بدون روایت خاص ـ ایام سقط یا شهادت حضرت محسن فرزند حضرت فاطمه(س) دانسته می‌شود. و البته این موضوع (تعیین تاریخ شهادت) از موضوعات جدیدی است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به آن بها داده شده و روز شهادت محسن‌بن علی(ع) تلقی شده است، حال آنکه نه در تاریخ و نه در روایات، به تاریخ شهادت اشاره‌ای نشده است. ظاهراً مبنای این گونه گزارش‌ها، قول مشهور علمای شیعه است که از یک طرف، رحلت حضرت رسول‌خدا(ص)، را ۲۸ صفر دانسته و از طرف دیگر، شهادت محسن‌بن علی را در پی رحلت پیامبر(ص) نقل کرده‌اند. از مجموع این دو گزارش، شهادت این نوزاد در ربیع الاول نتیجه گرفته می‌شود. بنابر این، برای بررسی دقیق زمان شهادت حضرت محسن لازم است زمان رحلت پیامبر(ص) بررسی شود.

ابتدا به خبر معتبر امام صادق(ع) درباره سقط محسن و سبب شهادتِ حضرت فاطمه(س) اشاره می‌کنیم. درباره چگونگی سقط محسن، خبر معتبر و مسندی از امام صادق(ع) نقل شده که حضرت، علت سقط حضرت محسن(ع) و شهادت حضرت فاطمه(س) را ضربت قنفذ با غلاف شمشیر معرفی می‌کند:

عن أبی‌بصیر، عن أبی عبدالله جعفر‌بن محمد(ع)، قال: … و قبضت فی جمادی الآخره یوم الثلاثاء لثلاث خلون منه، سنه إحدى‌عشره من الهجره. وکان سبب وفاتها أن قنفذا مولى عمر لکزها بنعل السیف بأمره، فأسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا، ولم تدع أحدا ممن آذاها یدخل علیها؛ فاطمه(س) در روز سه‌شنبه، سوم جمادی‌الثانی سال یازدهم هجری رحلت کرد و سبب وفات او آن بود که قنفذـ غلام عمر و به فرمان اوـ فاطمه(س) را با غلاف شمشیر مضروب ساخت و موجب سقط محسن شد و پس از آن به مریضی شدیدی دچار گشت و هیچ یک از کسانی که او را آزرده بودند را اجازه نداد به ملاقاتش بیایند.

درباره عنوان شهیده برای حضرت فاطمه(س) نیز مستند ما، حدیث نقل شده از امام کاظم(ع) در اصول کافی است که فرمودند: «ان فاطمه صدیقه شهیده».

۲ـ خطبه فدکیه

چگونگی راه رفتن حضرت فاطمه(س) به سوی مسجد برای ایراد خطبه فدکیه، شاهد دیگری برای این مدعاست. بنا به نقل ابن‌ابی‌الحدید از کتاب سقیفه و فدک ابوبکر جوهری،۱۶ ده روز پس از رحلت رسول­خدا(ص) ابوبکر با تحریک عقل منفصلش (عمر) فدک را غصب کرد. در توصیف چگونگی آمدن حضرت فاطمه(س) به مسجد برای ایراد خطبه فدکیه آمده است که آن حضرت با پوشش کامل در میان جمعی از زنان در حالی که چادرش بر اثر بلندی به زیر پاهایش می‌رفت و همچون رسول­خدا(ص) راه می‌رفت، به مسجد آمد. با توجه به این تعبیر که: «ما تخرم من مشیه رسول‌الله؛ راه رفتنش هیچ تفاوتی با راه رفتن رسول­خدا(ص) نداشت»، می‌توان چنین نتیجه گرفت که تا هنگام ایراد خطبه، هنوز هجمه‌ای به خانه حضرت فاطمه(س) صورت نگرفته بود، زیرا در صورت حمله و مضروب شدنِ آن حضرت، نوعِ حرکت او نمی‌تواند معمولی باشد تا راوی آن را به راه رفتنِ رسول­خدا(ص) تشبیه کند.

۳ـ رفتن حضرت زهرا(س) به در خانه مهاجران و انصار

بنا بر نقل سلمان فارسی، پس از غصب خلافت و فدک، امیرالمؤمنین(ع) همراه حضرت فاطمه(س) و حسنین‡ شب هنگام به درِ خانه مهاجران و انصار رفته و آنان را به همراهی برای بازپس‌گیری حق خویش فرا خواندند. از آنجا که بنا بر روایت سلمان، پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(س) و واقعه سقط جنین، آن حضرت به طور مداوم و پیوسته بستری بود تا به شهادت رسید، می‌توان چنین نتیجه گرفت که تا زمان ملاقات‌های شبانه آن حضرت با مهاجر و انصار، هنوز حمله‌ای به خانه او صورت نگرفته بود؛ زیرا در صورتِ وقوع حمله، آن حضرت دیگر توان رفتن به در خانه تعداد زیادِ مهاجران و انصار(حتی فقط اهل بدر) را نداشت.

الجارّ ، ثُمَّ الدّار :

امام حسن علیه السلام می فرماید : شب جمعه ای مادرم در محراب عبادتش به نماز و دعا ایستاده بود و تا طلوع فجر در حال سجده و رکوع بود . می شنیدم که یکایک مردان و زنان مهاجر و انصار و همسایگان را دعا می کرد و اصلا برای اهل خانه چیزی نمی خواست و دعا نمی کرد . عرض کردم : ای مادر ! چرا برای خود دعا نمی کنی ، همان گونه که برای دیگران دعا می کنی ؟ فرمود : ((الجار ، ثم الدار )) . اول همسایه بعد اهل خانه (۱) .

حضرت زهرا سلام الله علیها این گونه به فکر همسایه های خود بود ، اما آن همسایه ها در حق حضرت چه کردند ؟ با سکوت و تائیدشان باعث شدند ، همان دستی که نیمه شب ها برای آن ها به دعا بلند می شد ، تازیانه بخورد و اثرش مثل بازوبندی باقی بماند . زبان حال می گوید : از کجا معلوم این روایت الجار ثم الدار بعد آن ظلم و جورهای همسایگان اتفاق نیفتاده باشد . از کرم وبزرگی حضرت زهرا سلام الله علیها بعید نیست که با همان حال نزار و دستان ضرب دیده ، به زحمت دستان خود را بالا می آورد و برای همسایگان دعا می کردند و می فرمودند : ((الجار ثم الدار)) . این همسایگان در حق حضرت چه کرده اند ؟ آمدند گفتند یا امیرالمومنین ! به فاطمه بگویید یا شب گریه کند و روز آرام بگیرد و یا روز گریه کند و شب آرام بگیرد . از این اعتراضشان معلوم می شود که آرزو داشتند ، زودتر از گریه های حضرت راحت شوند . شاید هم برای این منظور دعا می کردند .

همسایه داشتم ولی گوش آن کر است          یک گوش کر ، نبودش از بود بهتر است

گیرم نمی شنید ولی کور هم نبود           می دید زیر پای لگد یاس پرپر است

یک خانه در مقابل یک شهر دشمن          این اولین مبارزه ی نابرابر است

این گل که زیر پای شیاطین شکسته شد          آیا همان یگانه عزیز پیمبر است ؟

تفسیر فاطمیه زکوثر همین بودست        آن کس که ضربه زد به در خانه ابتر است

ای ضربه های جهل بدانید بازهم         با پهلوی شکسته ، کبوتر ،کبوتر است

این را که ریسمان به گلویش فکنده اند         در کوچه می کشند ، غریبانه حیدر است

با چند سنگریزه که بسته نمی شود          این چمشه ی همیشه خروشان کوثر است

پاورقی : ۱-بحارالانوار :ج۴۳ص۸۱ وج۸۹ص۳۱۳

منبع : گریزهای مداحی : ص۱۰۷

 

 دعای خانم در حق امت و دست شکسته :

اسماء نقل می کند : در لحظات پایانی عمر حضرت زهرا سلام الله علیها متوجه او شدم . دیدم ابتدا غسل کرد و در خانه ، مشغول راز و نیاز با خدا شد . جلو رفتم ، فاطمه را دیدم که رو به قبله نشسته و دست هایش را به سوی اسمان بلند کرده و چنین دعا می کند : خدایا ! به حق پدرم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و دوستی و علاقه ای که به من دارد ، به همسرم علی علیه السلام و اندوهی که در دل نسبت به من دارد ، به حق فرزندم حسن و گریه اش بر من ، به حق حسینم و ناراحتیش بر من . خدایا ! به حق دخترانم قسم . به آه و ماتمشان ، از تو می خواهم که گنهکاران امت پدرم را مورد رحمت قرار دهی و آنان را به بهشت راه دهی (۱) . حضرت زهرا سلام الله علیها با این همه جفایی که امت به او و شوهرش روا داشتند ، باز این چنین لطف و دلسوزی می کند . این است مهربانی حضرت ! این است سوز دل فاطمه ! اما این نامردمان جواب این همه محبت و دلسوزی حضرت را چگونه دادند ! کاری کردند که همان دستی که همیشه برایشان به دعا بلند می شد ، شکسته و کبود و بی رمق و خونی شد …

ای گوهر درج حیا فاطمه         فاطمه یافاطمه یافاطمه

خیز و دعا در حق همسایه کن         بر سر مرغان حرم سایه کن

خیز و نماز شب خود را بخوان         قصه تاب و تب خود را بخوان

خیز زجا نور دو عینم ببین           اشک یتیمی حسینم ببین

چون حسن آید به برش می کشم         دست نوازش به سرش می کشم

اینجا بود که حسنین آمدند و صورت به کف پاهی مادر گذاشتند و صدا زند واامّا و اامّا واامّا و بعد از این تصویر همیشه همه گفتند بهشت زیر پای مادران است (حسنین زیر پای زهرا افتادند)

من که نگه داشته ام پاس تو          دوخته ام دیده به دستان تو

دوخته ام با جگر سوخته         دیده به دیوار و در سوخته

گلشن جان ، بی بر برگ شد         فاطمه افسوس جوان مرگ شد

مایه حیرت به خدا صبر توست        لیله ی قدری و نهان قبر توست

شاعر: شفق(محمد جواد غفور زاده)

 

اسماء بنت عمیس جریان وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها را چنین تعریف می نماید:

هنگامی که رحلت حضرت فاطمه نزدیک گردید به من فرمود: جبرئیل در موقع رحلت پدر بزرگوارم مقدارى کافور برایش آورد پدرم آن را سه قسمت نمود؛ یک قسمت را براى خودش برداشت، یک قسمت را به على علیه السلام اختصاص داد و قسمت سوم را به من داد. من قسمت خود را در کناری نهاده و اینک بدان نیاز دارم شما آن را برایم حاضر نما. اسماء حسب الامر فاطمه زهرا، کافور را حاضر کرد. آنگاه حضرت خودش را شستشو داد و وضو گرفت و به اسماء فرمود، لباس هاى نمازم را حاضر ساز و بوى خوش برایم بیاور. اسماء لباس ها را حاضر کرد. آنگاه پوشیده و بوى خوش استعمال نمود و رو به قبله در بسترش خوابید و به اسماء فرمود من استراحت می کنم تو ساعتى صبر کن سپس مرا صدا کن اگر جوابت را نشنیدى بدان که من از دنیا رفته و مرده ام؛ آنگاه على علیه السلام را زود از رحلت من خبر کن.

راوى گوید اسماء لحظه اى حضرت فاطمه سلام الله علیها را به حال خویش واگذار نمود. سپس آن حضرت را صدا کرد، اما جوابى نشنید. صدا زد «اى دختر حضرت محمد مصطفى! اى دختر کسى که در مقام قرب به پروردگار به قاب قوسین اوادنى رسید!» ولى جوابى نداد. چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت مشاهده کرد که از دنیا مفارقت نموده است. خود را به روى حضرت انداخت و در حالتی که او را می بوسید گفت: اى فاطمه آن هنگام که پدر بزرگوارت را ملاقات نمودى سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت ابلاغ کن. آنگاه گریبان چاک زد و از خانه بیرون آمد. حسنین (ع ) به او رسیده از حال مادر پرسیدند او ساکت شد و پاسخى نداد. آنان وارد خانه شده، دیدند مادر دراز کشیده است. امام حسین (ع ) حضرت را تکان داد دید رحلت نموده است.

رحلت مادر را به برادرش حسن (ع ) تسلیت گفت فرمود: اى برادر خداوند تو را در مصیبت مادر اجر و پاداش بدهد. امام حسن(ع ) خود را بر روى مادر انداخت و او را می بوسید و مى گفت اى مادر با من تکلم نما قبل از این که روح از بدنم جدا شود. حسین جلو آمد و پاهاى حضرت را می بوسید و می گفت مادر من پسرت حسینم با من سخن بگو پیش از آن که قلبم منفجر شود و بمیرم. آنگاه اسماء به حسنین(ع ) گفت: اى فرزندان رسول الله بروید نزد پدرتان على(ع )، و او را از مرگ مادر مستحضر نمائید. آن دو بزرگوار از منزل به جانب مسجد روانه شدند و صداشان به یا محمدا و یا احمدا بلند شده بود تا به مسجد رسیدند. صحابه به استقبال ایشان دویدند سبب گریه و ناله از آنان پرسیدند، گفتند مادر ما از دنیا مفارقت کرده است.

چون امیرالمؤمنین على علیه السلام این خبر را شنید بر روى زمین افتاد و از هوش رفت و با پاشیدن آب آن حضرت به هوش آمد و چنین گفت: ای دختر حضرت ختمی مرتبت محمد(ص ) من بعد از تو خود را به که تسلى دهم. هرگاه غمها و مصائب جهان به من رو می آورد تو وسیله دلداریم بودى اما بعد از تو چه کسى موجب دلدارى و تسلیت من خواهد گردید .گویى زبان حال على با فاطمه علیهاالسلام این بوده است:

بعد پیغمبر ز اشرار عرب
آنچه دیدم ظلم و طغیان و غضب

بودم از هر ابتلا بى واهمه
شادکام از وصل تو اى فاطمه

گر به خون دامان دل آلوده بود
چون تو بودى خاطرم آسوده بود

چون تو بندى از جهان بار سفر
در فراقت بگذرد آبم ز سر

اى انیس و مونس دیرینه ام
داغ خود چون می نهى بر سینه ام

از چه ترک آشنائى کرده اى
وز على فکر جدائى کرده اى

وجود مقدس امیرالمومنین على علیه السلام بعد از رحلت حضرت فاطمه سلام الله علیها به شدت ناراحت شد و گریه و ناله اش بلند شد و در فراق آن حضرت این اشعار را سرود:

لکل اجتماع من خلیلین فرقته
و کل الذى دون الفراق قلیل

و ان افتقادى فاطما بعد احمد
دلیل على ان لا یدوم خلیل

یعنى: هر اجتماعى از دو دوست، آخر به جدائى منتهى می شود و هر مصیبتى که غیر از جدایى و مرگ است اندک است و رفتن فاطمه بعد از حضرت ختمی مرتبت پیش من دلیل است بر آن که هیچ دوستى باقى نمی ماند. و در روایت معتبرآمده است که چون على علیه السلام ، خانم را در هفت پارچه کفن کرد و پیش از آن که بند کفن را ببندد، صدا زد: یا ام کلثوم یا زینب یا فضه یا حسن یا حسین هلموا و تزودوا من امکم الزهرا فهذا الفراق و اللقاء فى الجنه.

شهادت حضرت فاطمه

ام کلثوم، زینب، حسنین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید که هنگام فراق و جدایى رسیده و دیدار و ملاقات فاطمه به بهشت افتاد در این موقع بود که حسنین (دو قره العین) زهرا جلو آمده و می گفتند آه و واحسرتا که با مصیبتى بزرگ روبرو شدیم و به فقدان جدمان حضرت محمد مصطفى و مادرمان فاطمه زهرا مبتلا شدیم. مادرجان هنگامی که جدمان را ملاقات نمودى سلام ما را برسان و به آن بزرگوار بگو ما بعد از تو در دار دنیا یتیم گردیدیم. حضرت على علیه السلام می فرماید: من شهادت و گواهى می دهم که در آن هنگام فریاد و ناله فاطمه زهرا بلند شد و دستهاى خود را دراز نمود و دو نور چشمانش حسن و حسین را در بغل گرفت و آهسته آنان را بر سینه خود چسبانید. در این موقع سروش غیبى و هاتف آسمانى ندا در داد: اى ابوالحسن! حسنین را از روى سینه مادرشان فاطمه بردار، به خدا سوگند این منظره ملائکه را به گریه انداخته است .

حضرت آنها را از روى سینه مادر مهربان بلند نموده، بند کفن را بست و همراه سایرین بر فاطمه نماز خواند و آنان حسن، حسین، عقیل، عمار، سلمان، مقداد و ابوذر بودند که در نماز بر آن حضرت شرکت داشتند.

و سپس حضرت را دفن کرد. چون حضرتش را در لحد نهاد فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله و بالله و على مله رسول الله محمد بن عبدالله . اى فاطمه صدیقه من تو را به کسى تسلیم کردم که از من اولى و شایسته تر است. براى تو آنچه مورد رضاى الهى است، همان را پسندیدم. و در حدیث معتبر دیگر در بحارالانوار علامه مجلسى روایت شده است : هنگامی که بدن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سرازیر قبر مبارک گردید دستى از قبر بیرون آمد و او را گرفته و بازگشت نمود.

نظریه برخی این است که آن دست رسول الله صلى الله علیه و آله بوده است که پاره تن خود فاطمه را از على تحویل گرفته است.

و نیز در حدیث آمده که على علیه السلام صورت هفت یا چهل قبر در بقیع ساخت. وقتی بزرگان مدینه از جریان رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام و دفن شبانه ایشان مطلع شدند، گفتند قبور تازه اى که در قبرستان بقیع ایجاد شده و تشخیص قبر حضرت فاطمه را بر آنان دشوار کرده؛ باید توسط عده اى از زنان مسلمان نبش شوند تا با بیرون آوردن جسد فاطمه ما بر آن بدن نماز بخوانیم.

این خبر به امیرالمؤمنین على علیه السلام رسید و فوراً براى جلوگیرى از نقشه آنان در حالی که آن مظهر قهر و غضب الهى بسیار غضبناک و خشمگین شده بود و لباس زردى را که در شرایط ناگوار و دشوار می پوشید بر تن داشت و ذوالفقار را به دست یداللهى خویش گرفته بود از منزل خود بیرون آمد و سوگند یاد کرد و فرمود: قسم به ذات قهارالهى اگر دست به یکى از این قبور بزنید و یک سنگ از آن را جابجا نمایید، هر آینه شمشیر در بین شما خواهم نهاد. عُمر و عده اى از یارانش به او رسیده گفتند اى ابوالحسن چرا این کار را انجام دادى؟ به خدا قسم ما قبرش را نبش می کنیم و بر او نماز می خوانیم .

در این هنگام حضرت امیر از جا جست و گریبان عمر را گرفته او را بر زمین کوبید گفت: اى عمر این که دیدى من از حق خود دست برداشتم بدان جهت بود که مردم مرتد نگردند و از دینشان برنگردند (یعنى مصلحت اسلام و وحدت مسلمین را رعایت نمودم) ولى در مورد قبر و اراده شومی که نموده اید به خدایى که جانم در دست اوست اگر سنگى از آن جابجا شود من زمین را از خون شما سیراب می کنم .

ابوبکر با کمال عجز و لابه جلو آمد و آن حضرت را به رسول الله سوگند داد که دست از عمر بردارد حضرت امیر هم تقاضاى ابوبکر را پذیرفت و عمر را به حال خود رها نمود و مردم هم متفرق و پراکنده گردیدند.

همچنین روایت شده که حضرت امیرالمومنین على علیه السلام بعد از دفن جسد حضرت فاطمه سلام الله علیها متوجه قبر حضرت رسول الله شد و عرض کرد: سلام بر تو اى رسول خدا از من و از جانب دختر عزیزت که به زیارت تو آمده است و در جوار تو و بقعه تو خوابیده است. خداوند او را در میان اهل بیت اختیار کرد که زودتر به تو ملحق گردد. تا آنجا که عرض نمود: یا رسول الله دخترت بر آنچه از ناحیه امت از ظلم و ستم و غصب حق واقع شده همه را به شما گزارش می دهد کیفیت حال را از خودش بپرس. چه بسیارغم ها که در سینه او روى هم نشسته بود که به کسى اظهار نمی نمود و به زودى همه را به عرض شما خواهد رسانید و خدا از براى او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است.

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code