( 4.7 866 )

ریاحین ـ

به سندى صحيح از جابر بن عبداللّه انصارى از فاطمه زهرا عليها السلام دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت شده كه جابر مى ‏گويد از فاطمه زهرا عليها السلام شنيدم كه فرمود:

«روزى پدرم رسول خدا صلى الله عليه وآله نزد من آمد و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه‏ عليها السلام. در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام. فرمود: من در بدنم سستى و ضعفى احساس مى ‏كنم، گفتم: پناه مى‏ دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف؛ فرمود: اى فاطمه‏ عليها السلام! برايم كساء يمانى را بياور و مرا بدان بپوشان. من كساء يمانى را برايش آوردم و او را بدان پوشاندم و هم چنان به او مى ‏نگريستم و در آن حال چهره ‏اش همانند ماه شب چهارده مى ‏درخشيد.

زمانى نگذشت كه ديدم فرزندم حسن‏ عليه السلام وارد شد و گفت سلام بر تو اى مادر. گفتم: بر تو باد سلام اى نور ديده‏ ام و ميوه دلم. گفت: مادر جان، نزد تو بوى خوشى استشمام مى‏ كنم، گويا بوى جدم رسول خدا صلى الله عليه وآله است. گفتم: آرى همانا جد تو در زير كساء است. پس حسن ‏عليه السلام به طرف كساء رفت و گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار، اى رسول خدا ! آيا به من اذن مى ‏دهى كه با تو در زير كساء وارد شوم؟ فرمود: بر تو باد سلام فرزندم و اى صاحب حوض من، به تو اذن دادم. پس حسن‏ عليه السلام با آن جناب به زير كساء رفت.

زمانى نگذشت كه فرزندم حسين ‏عليه السلام وارد شد و گفت: سلام بر تو اى مادر. گفتم: بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور ديده ‏ام و ميوه دلم. فرمود: مادر جان، نزد تو بوى خوشى استشمام مى ‏كنم، گويا بوى جدم رسول خدا صلى الله عليه وآله است. گفتم: آرى! همانا جد تو و برادرت در زير كساء هستند. 

حسين ‏عليه السلام نزديك كساء رفت و گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام بر تو اى كسى كه خدا او را برگزيد. آيا به من اذن مى ‏دهى كه با شما در زير كساء داخل شوم؟ فرمود: و بر تو باد سلام فرزندم و اى شفاعت كننده امتم، به تو اذن دادم. پس او نيز با آن دو در زير كساء وارد شد.

در اين هنگام ابوالحسن، على بن ابيطالب عليه السلام وارد شد و فرمود: سلام بر تو اى دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله. گفتم: و بر تو باد سلام اى ‏اباالحسن و اى اميرمؤمنان. فرمود: اى فاطمه‏ عليها السلام، من بوى خوشى نزد تو استشمام مى‏ كنم، گويا بوى برادرم و پسر عمويم رسول خدا صلى الله عليه وآله است؟ گفتم: آرى اين اوست كه با دو فرزندت در زير كساء هستند. پس على‏ عليه السلام نيز به طرف كساء رفت و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا صلى الله عليه وآله، آيا اذن مى‏ دهى كه من نيز با شما در زير كساء باشم؟ رسول خدا صلى الله عليه وآله به او فرمود: و بر تو باد سلام اى برادر من و اى وصى و خليفه و پرچمدار من، به تو اذن دادم. پس على‏ عليه السلام نيز در زير كساء وارد شد.

در اين هنگام من نيز به طرف كساء رفتم و عرض كردم: سلام بر تو اى پدرجان، اى رسول خدا صلى الله عليه وآله آيا به من هم اذن مى ‏دهى  كه با شما در زير كساء باشم؟ فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم. به تو هم اذن دادم، پس من نيز به زير كساء رفتم و چون همگى در زير كساء جمع شديم پدرم رسول خدا صلى الله عليه وآله دو طرف كساء را گرفت و با دست راست به سوى آسمان اشاره كرد و فرمود:

خدايا اينان خاندان من و خواص و نزديكانم هستند؛ گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است. هر چه ايشان را بيازارد مرا مى‏ آزارد و هر چه ايشان را به اندوه درآورد مرا به اندوه مى ‏اندازد؛ من در جنگم با هر كه با ايشان بجنگد و در صلحم با هر كه با ايشان در صلح است و دشمنم با هر كس كه با ايشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ايشان را دوست دارد. اينان از منند و من از ايشانم. پس درود هاى خود و بركت‏ هايت و مهرت و آمرزش ‏ات و خوشنودى ‏ات را بر من و بر ايشان بفرست و پليدى را از آنها دور كن و پاكيزه‏ شان كن به خوبى.

پس خداى عزوجل فرمود:

اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمان‏ هايم، براستى كه من آسمانِ بنا شده و زمين گسترده و ماه تابان و مهر درخشان و فلك چرخان و درياى روان و كشتىِ در جريان را نيافريدم مگر به خاطر دوستى اين پنج تن؛ اينان كه در زير كساء هستند. پس جبرئيل امين ‏عليه السلام عرض كرد: پروردگارا، در زير كساء كيانند؟

خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و معدن رسالتند؛ فاطمه‏ عليها السلام است و پدرش و شوهرش و دو فرزندش.

جبرئيل ‏عليه السلام عرض كرد: پروردگارا، آيا به من هم اذن مى ‏دهى كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم؟ خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم.

پس جبرئيل امين ‏عليه السلام به زمين آمد و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا صلى الله عليه وآله، پروردگار علىّ اعلى به تو سلام مى ‏رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مى‏ فرمايد:

به عزت و جلالم سوگند كه من آسمانِ بنا شده و زمين گسترده و ماه تابان و مهر درخشان و فلك چرخان و درياى روان و كشتىِ در جريان را نيافريدم مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما، و به من نيز اذن داده است كه با شما در زير كساء باشم؛ پس آيا تو هم اى رسول خدا صلى الله عليه وآله اذنم مى ‏دهى؟

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: و بر تو باد سلام اى امين وحى خدا! آرى! به تو هم اذن دادم. پس جبرئيل‏ عليه السلام با ما وارد در زير كساء شد و به پدرم گفت:

همانا خداوند به سوى شما وحى كرده و مى ‏فرمايد: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (1)

على عليه السلام به پدرم گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه وآله، به من بگو اين جلوس [و نشستن‏] ما در زير كساء چه فضيلتى [و چه شرافتى‏] نزد خدا دارد؟

پيغمبر صلى الله عليه وآله فرمود: سوگند بدان خدايى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت و به رسالت و نجات دادن [خلق‏] برگزيد، كه ذكر نمى‏ شود اين خبر [و سرگذشت‏] ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند جز آنكه بر ايشان رحمت [حق‏] نازل مى‏ شود و فرشتگان ايشان را فرا مى‏ گيرند و براى آنها آمرزش مى‏ خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند. على ‏عليه السلام [كه اين فضيلت را شنيد] فرمود:

با اين ترتيب به خدا سوگند ما رستگار شديم، و سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند.

دوباره پيغمبر صلى الله عليه وآله فرمود: اى على‏ عليه السلام، سوگند بدانكه مرا به حق به نبوت برانگيخت و به رسالت و نجات دادن [خلق‏] برگزيد، ذكر نمى ‏شود اين خبر [و سرگذشت‏] ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكى باشد جز آنكه خدا اندوهش را برطرف كند، و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشايد و نه حاجت‏ خواهى باشد جز آنكه خدا حاجتش را برآورد.

على ‏عليه السلام گفت: بدين ترتيب به خدا سوگند ما كامياب و سعادتمند شديم، و به پروردگار كعبه سوگند كه شيعيان ما نيز در دنيا و آخرت كامياب و سعادتمند شدند. (2)»

بيان و رفع شبهه‏

درباره اين حديث شريف كه به حديث كساء معروف است، ترديد ها و ترديدافكنى ‏هايى وجود دارد:

اول اينكه آيا سند حديث صحيح و راويان آن ثقه هستند يا خير، و دلالت حديث چيست؟ سوال ديگر اين است كه چرا خداوند در پاسخ و پرسشِ حضرت جبرئيل‏ عليه السلام جريان را از فاطمه ‏عليها السلام آغاز مى ‏كند و ايشان را مدار و محور پاسخ قرار مى ‏دهد و از پيامبر صلى الله عليه وآله كه برترين مخلوقات جهان است آغاز نمى‏ كند؟ ديگر اينكه چه رازى در كسب اجازه حضرت جبرئيل‏ عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه وآله براى ورود تحت كساء وجود دارد؟ حال آنكه فرشته وحى پيش از آن از خداوند كسب اجازه فرموده بود.

سند حديث كه از صاحب عوالم العلوم‏ قدس سره آغاز و به صحابى بزرگوار جابر بن عبدالله انصارى (رضوان الله عليه) پايان مى ‏پذيرد در نهايت اعتبار است؛ و در ميان راويان آن، كسى كه در امانت و ثقه بودن آن بتوان اندك چون و چرا و گفتگو نمود، جز قاسم بن يحيى كسى به چشم نمى ‏خورد كه او هم به نظر ما (3) مورد توثيق و اعتماد است، چرا كه جناب بزنطى، كه جز از افراد ثقه و مورد اعتماد روايت نمى‏ كند از او روايت نموده است.

با اين بيان، و با صرف نظر از نقل روايت از او به وسيله بزنطى، خودِ درستى و صحت سند براى جناب بزنطى براى‏ معتبر بودن او و آن روايت كافى است و نيازى به نگرش به احوال راويان پس از او نيست، زيرا جناب بزنطى از كسانى است كه علماى ما در نقل حديث، بر صحيح شمردن روايتى كه از او نقل شده است اجماع نموده‏ اند. پس حديث شريف كساء از نظر سند، بدون خدشه و اشكال از احاديث صحيح به شمار مى ‏رود. 

افزون بر آن، مضمون و محتواى حديث شريف به راستى عالى و سرشار از فضيلت ‏ها و كمالات محمد و آل محمد عليهم السلام است كه در روايات بى‏ شمار و معتبرى اين مضامين و مفاهيم رسيده است، بنابراين در محتوا و مضامين حديث شريف و دلالت آن چيزى براى ترديد به نظر نمى ‏رسد.

و اما؛ شايد نكته ‏اى كه در آغاز شدن حديث از صديقه طاهره‏ عليها السلام وجود دارد اين است كه وجود ارجمند او محور و مدار و رشته گردآورنده ميان نور رسالت و امامت آسمانى است، زيرا از رواياتِ بيانگرِ عالم انوار چنين دريافت مى ‏گردد كه دو نور پرشرافت رسالت و امامت از نسلى به نسل ديگر انتقال يافت تا به وجود پرشرافت جناب عبدالمطلب رسيد و در آنجا بود كه خدا آن فروغ مبارك را به دو بخش تقسيم نمود. 

بخشى از آن فروغ كه نور رسالت و نبوت بود در وجود جناب عبدالله قرار گرفت و بخش ديگر كه نور امامت آسمانى بود در وجود ارجمند ابوطالب، و اين دو فروغ تابناك از هم جدا بود تا بار ديگر در وجود نورانى صديقه طاهره، فاطمه زهرا عليها السلام به هم پيوست و وجود ارجمند فاطمه‏ عليها السلام قرارگاه و ديدارگاه آن دو نور شد و آن حضرت به ديدارگاه دو نور رسالت و امامت و نقطه پيوند و گردآمدن دو درياى بيكران فضيلت و جلوه گاه دو مقام والاى نبوت و ولايت آسمانى عنوان يافت. به همين جهت هم حديث شريف كساء به نام بلند و پرشكوه او آغاز مى ‏شود و نام ارجمند او پيش از آمدن نام هر يك از آن انوار الهى به صورت جداگانه آورده مى ‏شود تا آن دو نور رسالت و امامت محور باشند و دو نور وجود امام حسن و حسين‏ عليهما السلام بر گرد آن بگردند.

راز اجازه خواستن فرشته وحى  از پيامبر صلى الله عليه وآله بدون واسطه، پس از اجازه گرفتن از خدا براى حضور تحت كساء به همراه محمد و آل محمد عليهم السلام نيز چه بسا اين باشد كه حقيقت پرشكوه و شرافتى كه در زير آن كساء و درون آن بود مقام پرفراز و جايگاه بلندى بود كه جز محمد و آل محمد عليهم السلام به آن نائل نيامد، و آنچه در وجود فرشته وحى با آن عظمت و مقام والايش مى گذشت، نائل آمدن به آن مرتبه رفيع بود و به همين جهت هم براى كسب يقين به رسيدن به آن مقام و جايگاه‏ ها پس از اجازه گرفتن از خدا براى حضور تحت كساء به همراه محمد و آل محمد عليهم السلام بار ديگر از پيامبر صلى الله عليه وآله اجازه گرفت.

و نيز محتمل است كه اذن و اجازه خدا به صورت طولى، در گرو اجازه خواستن از پيامبرش بود و به همين جهت بر فرشته وحى لازم شد تا پس از كسب اجازه از خداوند، از پيامبر صلى الله عليه وآله او نيز اجازه بخواهد، چرا كه اذن خدا در گرو اذن پيامبر صلى الله عليه وآله او و مشروط بر آن بود. (4)

-----------------------------------------------------------------------------------

1) حقيقت اين است كه خدا مى‏ خواهد هر گونه پليدى (و ناپاكى) را از شما خاندان ببرد و شما را پاكيزه كند. (احزاب، 33)

2) دَخَلَ عَلَيَّ اَبي رَسُولُ اللَّهِ في بَعْضِ الْأَيَّامِ، فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ، فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ اِنّي اَجِدُ في بَدَني ضُعْفاً، فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ باللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ، فَقَالَ يا فاطِمَةُ ایتينى بالْكِسآءِ الْيَمانى فَغَطّينى بهِ، فَاَتَيْتُهُ بالْكِسآءِ الْيَمانى فَغَطَّيْتُهُ بهِ، وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ، وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلَأْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ، فَما كانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بوَلَدِيَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤادى، فَقالَ يا اُمَّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، كَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا صاحِبَ حَوْضى، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَما كانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بوَلَدِيَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤادى، فَقالَ لى يا اُمَّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، كَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ‏صلى الله عليه وآله فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَدَنَى الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ، اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا شافِعَ اُمَّتى، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْكِسآءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِبٍ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا بنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها رآئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ ‏ها هُوَ مَعَ وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَاَقْبَلَ عَلِيٌّ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ، قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَخى يا وَصِيّى وَخَليفَتى وَصاحِبَ لِوآئى، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ عَلِيٌّ تَحْتَ الْكِسآءِ، ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لي اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ، قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتى وَيا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ، فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِسآءِ، اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ بطَرَفَيِ الْكِسآءِ، وَاَوْمَئَ بيَدِهِ الْيُمْني اِلَي السَّمآءِ، وَقالَ اَللَّهُمَّ اِنَ هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتي وَخآصَّتى وَحآمَّتى، لَحْمُهُمْ لَحْمى، وَدَمُهُمْ دَمى، يُؤْلِمُنى ما يُؤْلِمُهُمْ، وَيَحْزُنُنى ما يَحْزُنُهُمْ، اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ، وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ، وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ، اِنَّهُمْ مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ، فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ، وَغُفْرانَكَ وَرِضْوانَكَ عَلَيَّ وَعَلَيْهِمْ، وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً، فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلائِكَتي وَيا سُكَّانَ سَمواتى، اِنّى ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضِيئَةً، وَلا فَلَكاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْرى، وَلا فُلْكاً يَسْرى، اِلاَّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها، فَقالَ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ، اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَهْبطَ اِلَى الْأَرْضِ لِأَكُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَهَبَطَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِيُ الْأَعْلي يُقْرِئُكَ السَّلامَ، وَيَخُصُّكَ بالتَّحِيَّةِ وَالْإِكْرامِ، وَيَقُولُ لَكَ وَعِزَّتي وَجَلالي اِنّي ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْرى، وَلا فُلْكاً يَسْرى، اِلاَّ لِأَجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ، وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ، فَهَلْ تَاْذَنُ لى يا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَمينَ وَحْيِ اللَّهِ، اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ جِبْرآئيلُ مَعَنا تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ لِأَبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ، وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً، فَقالَ عَلِيٌّ لِأَبي يا رَسُولَ اللَّهِ، اَخْبِرْني ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِسآءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ؟ فَقالَ النَّبيُّ وَالَّذي بَعَثَني بالْحَقِّ نَبيّاً، وَاصْطَفاني بالرِّسالَةِ نَجِيّاً، ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا في مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شَيعَتِنا وَمُحِبّينا، اِلاَّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بهِمُ الْمَلائِكَةُ، وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ يَتَفَرَّقُوا، فَقالَ عَلِيٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا وَرَبِّ الْكَعْبَةِ، فَقالَ النَّبيُّ ثانِياً يا عَلِيُّ وَالَّذي بَعَثَني بالْحَقِّ نَبيّاً، وَاصْطَفاني بالرِّسالَةِ نَجِيّاً، ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا، وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ، فَقالَ عَلِيٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا، وَكَذلِكَ شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، وَرَبِّ الْكَعْبَةِ.

3) منظور حضرت آيت الله العظمى روحانى (دام ظله) است.

4) فضائل و مصائب حضرت زهرا عليها السلام، تألیف حضرت آيت الله العظمى روحانى (دام ظله)، ص 40 - 42

 

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code