( 0. امتیاز از 0 )

یکی از محورهای موفقیت و سعادت در زندگی که مورد توجه ویژه اسلام قرار گرفته، خردورزی است. خردورزی پایه انسانیت و جداکننده انسان از دیگر موجودات است. به همین دلیل، جامعه آرمانی اسلام، جامعه ای است که از خرد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و عبادی برخوردار باشد. با نگاهی به زندگی حضرت زینب(س) که یکی از راهبران بصیر نهضت عاشورایی است، درمی یابیم که عنصر خرد در عملکرد آن حضرت، جایگاه ویژه ای داشته است. این جایگاه که در نهضت عاشورا نیز جلوه نموده است، سبب شد تا اهداف نهضت امام حسین(ع) تبیین شده، راه برای تغییر اساسی در جامعه اسلامی فراهم گردد. بی گمان شناخت این شخصیت و نیز بررسی نقش و کارکرد عقلانی حضرت در حوزه رفتار سیاسی و اجتماعی می تواند برای هر قشری از مردان و زنان و متناسب با شرایط مختلف زمانی و مکانی الگویی مناسب ارایه نماید. نوشتار حاضر، با هدف تبیین جایگاه خردورزی در سیره حضرت زینب(س) با شیوه تحلیلی و توصیفی صورت گرفته است. به این منظور، در ابتدا معنای عقل و خرد از نگاه منابع اسلامی مورد بررسی قرار گرفته و سپس به جلوه های خردورزی در زندگی حضرت زینب(س) به ویژه در واقعه عاشورا پرداخته شده است. نتیجه اینکه عملکرد حضرت زینب(س) در حیات مبارکش همواره بر پایه خردمندی و خردورزی بوده و ایشان در واقعه عاشورا نیز با عملکردی این گونه و نیز با مدیریت زمان و مکان که از جمله نمودهای مهم عقلانیت است، توانست در امتداد قیام عاشورا و در راستای بسط فرهنگ ظلم ستیزی، اهداف قیام امام حسین(ع) را در تداوم قیام بر محوریت اندیشه محقق نماید.

 

مـقدمه

بی گمان، در آموزه های اسلامی عقل از جایگاهی بلند و بنیادی برخوردار است و اندیشه ورزی، اصلی ترین تکیه گاه اسلام در عقاید، اخلاق و اعمال است. از نظر اسـلام، یـگانه راهـ تکامل مادی و معنوی و سازندگی دنیا و آخرت و رسیدن به جامعه مـطلوب و مقصد اعلای انسانیت، درست اندیشیدن است و همه گرفتاری های انسان، نتیجه به کار نگرفتن اندیشه است. از این رو در جهان پسـ از مـرگ، آنـان که به فرجام عقاید، اخلاق و اعمال ناشایسته خود گرفتار می شوند، دربـاره ریـشه گرفتاری های خود چنین می گویند:... وَ قالوُا لَوکُنّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ مَا کُنّا فِی أَصحابِ السَّعِیرِ، فَاعتَرَفوُا بِذَنبِهِم فـَسُحقاً لأصـحابِ السـَّعیِرِ. (ملک/10و 11)...و گویند اگر شنیده (و پذیرفته) بودیم یا تعقل کرده بودیم، در (میان) دوزخـیان نـبودیم. پس بـه گناه خود، اقرار کنند و مرگ باد بر اهل جهنم! در فرهنگ قرآن و روایات، خردورزی مـلازم بـا هـدایت و راهیابی است. بنابراین، اصل تعقل بیانگر آن است که باید پویشی بی وقفه، اندیشه انـسان را از لغـزشگاه ها مصون دارد و با فراهم کردن زمینه های اندیشه صحیح برای دستیابی به معرفت خداوند و عـمل صـالح، او را بـه سمت حق و خیر هدایت نماید.گذری بر زندگی عقیله بنی هاشم، حضرت زینب(س) و بررسی ویـژگی های فـردی و رفتارهای شخصی ایشان در فعالیت های اجتماعی نشان می دهد که آن حضرت در زندگی خویش بهترین انـدیشه، گـفتار و رفـتار را به نمایش گذاشته است. تدبیر و خردمندی زینب(س) به ویژه پس از واقعه عاشورا، حقانیت و بُعد حماسی واقـعه کـربلا را به اثبات رساند و در صفحات تاریخ حفظ نمود. از این رو، پرداختن به این بـعد از زنـدگی ویـ برای شناخت آن حضرت و ارایه الگویی مناسب برای مردان و زنان روزگار، ضروری می نماید.

مفهوم شناسی

واژه «عقل» در زبـان عـرب بـه معنای نگه داشتن، بازداشتن و حبس کردن است (راغب اصفهانی، بی تا، 577 - 578 )، مانند بـستن شـتر با عقال. اعراب، زانوبند شتر را به این دلیل «عِقال» می گویند که از حرکت شتر جلوگیری می کند. عـقل در اصـطلاح نیز نیرویی است در انسان که او را از جهل و لغزش در اندیشه و عمل بازمی دارد. پیامبر اکـرم، حـضرت محمد علیها السلام فرمود: «العقل عقال من الجهل؛ خـرد، بـازدارنده از نـادانی است » (مجلسی، 1404ه.ق، 1/ 117). در فرهنگ قرآن و احادیث رسول خـدا و سـخنان اهل بیت، واژه هایی مانند تفکر، تذکر، تدبر، تعقل، تعلم، تفقه، ذکر، لُبّ، نـُهی کـه مردم را به خردورزی و اندیشه دعـوت مـی کنند، محور و اسـاس سـخن بـا مردم و بیش از هر چیز مورد تـوجه و تـأکید بوده است. در قرآن کریم، مشتقات علم 779 بار، عقل 49 بار، فقه 20 بار، فـکر 18 بـار، ذکر 274 بار، تدبر 4 بار و لُبّ 16 مـرتبه آمده است. (محمدی ری شـهری، 1378، 17 ) هـمچنین واژه «عقل» فقط به شکل اسـمی آن بـه کار نرفته و برخی از مشتقات آن در شکل فعل مانند «یعقل»، «عقلوا»، «یعقلون»، و «تعقلون» نیز آمـده اسـت. از این کاربردها دانسته می شود کـه آنـچه از نـظر قرآن ارزش و اهمیت دارد، کـاربرد عـقل و خردورزی است، نه خـود عـقل. الفاظ دیگری که بیانگر عقل یا مرتبه ای از آن باشد نیز در قرآن آمده است که از آن جـمله مـی توان به نام هایی مانند: قلب (ق: 37)، فؤاد (اسـراء: 36)، افـئدة (احقاف: 26)، الالبـاب (بـقره: 179) و النـُّهی (طه: 128) اشاره کرد کـه هرکدام نام مرتبه ای از عقل کاربردی و درجه ای از خردورزی است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان معتقد است عـقل بـیشتر در نیروی تشخیص خیر از شر و نافع از مـضر اسـتعمال مـی شود، ولی بـیشتر مردم، کمتر از نـیروی عـقل استفاده می کنند. به همین دلیل از درک دقایق امور و ادراک حقیقت آن و راهیابی به مصالح و مفاسد واقعی عاجزند. پس، فـقط خـواص از مـردم از نیروی عقل بهره مند می شوند. (طباطبائی، 1374، 19/592) عقل در روایـات و احـادیث کـاربردهای مـختلف و مـعانی گـوناگون دارد. شیخ حر عاملی، محدث بزرگ شیعی فرموده است: عقل در کلام دانشمندان و حکما به معانی گوناگونی استعمال می شود و تتبع و جستجو نشان می دهد که در احادیث و روایات به سه مـعنی استعمال شده:

- نیروی درک خیر و شر و تمیز میان آنها و این مناط و ملاک تکلیف است؛

- ملکه ای درونی که انسان را به گزینش خوبی ها و رها کردن بدی ها فرامی خواند؛

- تعقل و دانش، بدین جهت در روایات، عـقل در بـرابر جهل و نادانی اطلاق شده است. (حر عاملی، 1409، 15/ 208)

علامه مجلسی صاحب کتاب شریف بحار الانوار نیز در این زمینه می نویسد: با جستجو در اخبار منسوب به ائمه به دست آوردیم که خـداوند در هـر یک از انسان های مکلف، نیروی درک نفع و ضرر آنها را آفریده، گرچه این نیرو در میان آنها متفاوت است و کمترین آن همان است که انسان را مکلف مـی سازد... و ایـن نیرو قابل رشد و تکامل اسـت، بـه میزان دانش و رفتار انسان ها. هر قدر آدمی در علم و دانش تلاش کند، این نیرو افزایش می یابد. (مجلسی، 1404ه.ق، 1/100)مقصود از نقل این سخنان آن است که به گـفته مـحدثان، کاربرد عقل در روایات بـه یـک معنا نیست؛ گاهی به امر ذاتی دلالت دارد که همه انسان  ها از آن برخوردارند و گاهی به عقل اکتسابی اشاره می کند که قابل رشد و افزایش است. امام علی(ع) فرموده است: «العقل عقلان عقل الطبع و عـقل التـجربه و کلاهما یؤدی إلی المنفعة؛ عقل دوتا است؛ طبیعی و اکتسابی و هر دو به سود و نفع هدایت می کند» (مجلسی، 1404ه.ق، 75/6).

برخی اندیشمندان اسلامی نیز مانند علامه جعفری (جعفری، 1361، 11/ 293 -292 ) و آیت الله جوادی آملی عقل را به عقل نـظری و عـقل عملی تـقسیم می کنند. عقل نظری، راهنمای اندیشه بشر است که با آن، هست ها و نیست ها و باید و نبایدها درک می شود. عقل عملی نـیرویی است که با آن عمل می شود ، چنانکه امام صادق(ع) در تبیین عقل فـرموده اسـت: «مـا عُبدَ بهِ الرّحمان وَ اکتسبَ بهِ الجَنان؛ عقل آن (نیرویی) است که خداپرستان خدا را به وسیله آن (می شناسند و) می پرستند و صـالحان راه رسـیدن به بهشت را به راهنماییِ آن می پیمایند» (کلینی، بی تا، 1/11). عقل عملی با تمرین پی درپی عـمل صـالح بـه کمال می رسد، ولی رشد و پرورش عقل نظری را به آموزش و کسب علم می دانند.در این نوشتار، مـنظور از خردورزی در سیره حضرت زینب(س) هر دو مفهوم است؛ زیرا عقل نظری و عملی در انسان کـامل به یک نقطه بـازمی گردد؛ بـه این مفهوم که با تکامل خرد بشر، این دو به هم نزدیک و نزدیک تر شده، کم کم به اتحاد می رسند. وقتی انسان در اوج کمال، اندیشه و انگیزه اش به وحدت رسید، دانش او عین قدرت او و اراده اش همان عـمل او خواهد شد؛ جز به خیر و حق نمی اندیشد و جز به صلاح و فلاح عمل نمی کند و نیز با تشخیص درست بودن تصمیمی، آن را به کار می بندد. (جوادی آملی، 1381، 121-119)با این تعریف، عملکرد معصومان در زمان خـود و انـتخاب رویکردها و موضع گیری های متناسب با اوضاع اجتماعی و سیاسی، برجسته ترین نمود تجلی خردمحوری آنها است. حضرت زینب(س) نیز که از سرشت و خاندان معصومان است، جلوه ای دیگر از حیات معقول انسانی است که زندگی زنـی را در حـیاتی خردمندانه به نمایش می گذارد. گاهی کسی که سال ها در همسایگی او قرار داشت، به خدا سوگند یاد می کند که او را ندیده و صدایش را نشنیده و گاهی با حضوری بالنده و منطقی، در میان هزاران نفر بـه خـطابه می پردازد و از اهداف بلند انسانی و اسلامی قیام عاشورا نگهبانی می کند.

جلوه هایی از خردمندی زینب کبری(س)

1- علم و دانش

یکی از درجات والای حضرت زینب(س)، مقام علمی و دانش بی کران آن حضرت است. او نواده پیامبر - مـدینه عـلم- و دخـتر علی(ع) - باب مدینه علم - و از خـاندانی اسـت کـه از کودکی، علم به آنها چشانده شده و وجودشان از آن سیراب گردیده است. در کلمات امامان معصوم آمده است که خرد و دانش هم پای یکدیگرند؛ چـراکه خـرد بـازدارنده از نادانی است. پس همواره علم، نماد و نشان عـقل و خـردمندی است. همان گونه که امام کاظم(ع) فرمود: «إن العقل مع العلم، فقال و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها إلا العالمون؛ عقل هـمراه دانـش بـاشد؛ پس خدا فرموده است: این مثل ها را برای مردم می زنیم و آنرا تـعقل نکنند جز دانشمندان» (کلینی، بی تا، 1/14). امام علی(ع) نیز فرموده است: «العقل أصل العلم و داعیة الفهم؛ خرد، پایه دانـش و دعـوت کننده بـه فهم است» (کلینی، بی تا، 1/20). آن حضرت در حدیثی دیگر می فرماید: «العلم یزید العـاقل عـقلاً؛ دانش، عقل عاقل را افزون می کند» (مجلسی، 1404 ه.ق، 75 /6).پس می توان یکی از جلوه های عقل گرایی و خردورزی حضرت زینب(س) را علم و دانش حـضرت دانـست؛ عـلم و دانشی که بسیاری از بزرگان و علمای اسلام آن را تأیید و تحسین نموده اند. ابن حجر عـسقلانی در جـلد 1 کـتاب الاصابة، زینب(س) را با صفاتی چون عاقله، خردمند و حکیم وصف می کند (1415). وی در شرح حال آن حـضرت، بـه مـاجرای گستاخی مرد شامی در مجلس یزید و واکنش زینب(س) اشاره می کند و می گوید: «پاسخ زینب به یـزید نـشان از عقلانیت و قوت قلب و روح این بانو دارد» (عسقلانی، 1415، 167). بی شک فردی که از محضر رسول خدا علیها السلام و امـام عـلی(ع) کـسب دانش کرده باشد، چنین خواهد بود.

سخنان و خطبه های حضرت زینب همراه با استدلال بـه آیـات قرآن در مجلس ابن زیاد در کوفه و در دربار یزید، هر کدام شاهدی بر این مدعا اسـت. پس از پایـان خطبه او در کوفه، امام علی بن الحسین(ع) متوجه زینب می شود و می فرماید: «أنتَ بحمد الله عالمةٌ بلا مـُعلّمة و فـَهِمَةٌ غیرَ مُفَهِّمَهُ؛ ای عمه، تو بحمدالله عالمه ای هستی که تعلیم داده نشدی و فـهیم و دانـایی هـستی که مورد تفهیم قرار نگرفتی» (طبرسی، 1403ه.ق، 2/ 305). این کلام امام سجاد(ع) بر کمال علمی حضرت زیـنب کـبری(س) گـواهی می دهد؛ چرا که این تعبیر از سوی امامان معصوم برای هیچ کس به کـار نـرفته است.همچنین روایات بسیاری از زینب(س) نقل شده و آن حضرت از بزرگ ترین راویان حدیث به شمار می رود. ابن عباس، مـفسر بـزرگ قرآن کریم، خطبه گرانقدر فاطمه زهرا(س) در دفاع از ولایت امیر مؤمنان، موضوع فـدک، تـبیین رسالت پیامبر و استیضاح خلیفه را از زینب پنج سـاله نـقل کـرده، می گوید: «حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی(ع)» (ابـوالفرج اصـفهانی، بی تا، 60).درس و تفسیر قرآن و بیان اسرار وحی از سوی حضرت زینب(س) برای زنان کوفه در زمـان حـکومت امیر مؤمنان نشان دیگری از دانـش ایـشان است. در روایـات آمـده اسـت که روزی حضرت زینب(س) در درس تفسیر خود، «کـهیعص» را تـفسیر می کرد. حضرت علی(ع) وارد شد و فرمود: یا نور عینی سمعتکِ تفسّرین کهیعص؟ فقالت: نـعم، فـقال: هذا رمزٌ لمصیبة تصیبکم عترة رسـول الله، ثمّ شرحَ لها المـَصائبَ فـبَکَت بکاءً عالیاً. (مکارم شیرازی، 1376)ای نـور دیـده، شنیده ام که تفسیر «کهیعص» را بیان می کنی؟ گفت: بله. علی(ع) فرمود: این کلمه، رمزی اسـت بـر مصیبت شما اهل بیت. سـپس اوضـاع کـربلا را تشریح کرد و حـضرت زیـنب با صدای بلند شـروع بـه گریه کرد.

2- حیا

در متون اسلامی، حیا یکی از بزرگ ترین فضایل انسانی است که برای زنـان پسـندیده تر است و زنان باحیا همواره مورد سـتایش قـرآن و بزرگان دیـن قـرار گـرفته اند. حیا، نمادی از عقلانیت و خـردمندی دانسته شده است. امام علی(ع) فرمود: «اَعقَلُ النّاسِ، اَحیاهُم؛ عاقل ترین مردم باحیاترین آنها است » (غـررالحکم، 1389). قـرآن کریم در سوره قصصی آیه 25 هنگامی کـه از دخـتران شـعیب یـاد مـی کند، می فرماید: «فَجاءَتهُ إِحـدَاهُمَا تـَمشِی عَلَی استِحیَاء...؛ یکی از آن دو دختر نزد موسی آمد، در حالی که با حیا گام برمی داشت».

حضرت فاطمه زهـرا(س) در تـاریخ اسـلام، بزرگ ترین نماد حیا و عفاف است و زینب(س) نـیز در مـکتب او درس گـرفته اسـت. زیـنب خـردسال دیده بود زمانی که نابینایی به خانه فاطمه(س) وارد می شود، آن حضرت پشت پرده می رود و از او شنیده بود بهترین حالت برای زن، زمانی است که او مرد نامحرمی را نبیند و مرد نامحرمی نیز بـه او ننگرد. (حر عاملی، 1409، 14/43)اوج حیای مادر پاکدامن و پدر بزرگوار حضرت زینب(س) را هنگام خواستگاری علی(ع) از زهرا(س) می بینیم که جز سکوت در برابر رسول خدا علیها السلام از آن دو دیده نشد. (مجلسی، 1404 ه.ش، 43/130 ـ 132) در مورد حیای حضرت زینب(س)، این سخن یـحیی مـازنی که از علمای بزرگ و روایان حدیث است، ما را از سخن پروری بی نیاز می کند. وی می گوید:

مدت ها در مدینه، در همسایگی علی(ع) در یک محلّه زندگی می کردم. منزل من در کنار منزلی بود که زینب، دختر علی(ع) در آنـجا سـکونت داشت. حتی یک بار هم کسی حضرت زینب را ندید و صدای او را نشنید. او هرگاه می خواست به زیارت جدّ بزرگوارش برود، در دل شب می رفت، در حالی که پدرش علی(ع) در پیـش و بـرادرانش حسن و حسین در اطراف او بودند. وقـتی هـم به نزدیک قبر شریف رسول خدا علیها السلام می رسیدند، امیر مؤمنان(ع) شمع های اطراف قبر را خاموش می کرد. یک روز امام حسن(ع) علّت این کار را سؤال کرد، حضرت فـرمود: «اَخـشی اَن یَنظُر اَحَد اِلی شـَخصِ اُخـتِکَ زَینَبَ؛ از آن می ترسم که کسی (در روشنی) خواهرت، زینب را ببیند. (نقدی، بی تا، 22)در خانواده مطلوب و آرمانی اسلام، زنان حیا را به حد اعلای آن در وجود خود پرورش داده، در کردار و رفتار خود به ظهور می رسانند و مردان، مرزداران ایـن حـیا می باشند. به گفته شیخ جعفر نقدی، زینب(س) تربیت شده پنج تن آل عبا است:فَالخَمسَةُ اَصحاب العَباءِ هُمُ الَّذِین قامُوا بِتَربیَتِها وَ تَهذِیبِها وَ کَفاکَ بِهِم مُؤَدَّبینَ و مُعَلِّمین.پنج تن آل عبا به تـربیت و فـرهنگ سازی و تهذیب زیـنب همّت گماردند و همین بس که آنها ادب کننده و آموزگار باشند. (نقدی، بی تا، 20)دکتر عائشه بنت الشاطی، بانوی نـویسنده و اهل تحقیق اهل سنّت می گوید: زینب در آغاز جوانی چگونه بوده است؟ مـراجع تـاریخی از وصـف رخساره زینب در این اوقات خودداری می کنند؛ زیرا که او در خانه و روبسته زندگی می کرد. ما نمی توانیم مگر از پشت پرده، روی وی را بـنگریم، ولی پس از گـذشتن ده ها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون می آید و مصیبت جانگداز کربلا او را به مـا نـشان مـی دهد و کسی که او را به چشم دیده، برای ما وصفش می کند و چنین می گوید، چنانکه طبری نقل کـرده است: «گویا می بینم زنی را که مانند خورشید می درخشید و باشتاب از خیمه گاه بیرون آمد. پرسـیدم او کیست؟ گفتند: زینب، دختر عـلی(ع) اسـت». (طبری، 1403ه.ق، 4/340 ـ 341) بر اساس موازین اسلامی وجود حیا، مانع حضور اجتماعی زن و فعالیت وی در عرصه های مختلف اجتماعی نیست. زینب(س) پس از واقعه عاشورا، نقش مهمی در افشاگری و بیان جنایات بنی امیه و شناساندن اهل بیت پیامبر(ع) به مـردم دارد. در میان مردم و در کاخ ابن زیاد و یزید سخن می گوید و به پاسداری از حریم اهل بیت(ع) و خانواده امام حسین(ع) می پردازد، ولی در عین حال، همواره در هاله ای از حیا و عفاف قرار دارد. بنا به نقل شیخ مفید، راوی خطبه زینب(س) پیـش از آنـکه پرده از کلمات عالمانه او بردارد، نمی تواند از این اعتراف چشم پوشی کند که: «ولم أرَ خَفِرة، قطٌّ نطق منها؛ قسم به خداوند! ندیدم زنی این چنین باحیا که گویاتر و عالمانه تر از این زن سخن بگوید » (شیخ مفید، بی تا، 321).

3- صـبر و پایـداری

امیرمؤمنان، حضرت علی(ع) در بیان رابطه حلم و عقل فرمود: «الحلم نور جوهره العقل؛ بردباری نوری است که حقیقت آن عقل و تعقل می باشد» (غررالحکم، 1389، 1/286).در روایت دیگری پیامبر اکرم علیها السلام در جواب شمعون بن لاوی کـه از مـاهیت و چگونگی عقل و چیزهایی که از آن منشعب می شوند، پرسیده بود، فرمود: فتشعبّ من العقل الحلم. .. فمنه رکوب الجهل و صحبة الابرار، و رفع من الضّعة، و رفع من الخساسة، و تشهّی الخیر، و یقرب صـاحبه مـن مـعالی الدّرجات، و العفو، و المهل و المعروف و الصـّمت. پس، از عـقل، حلم منشعب می شود... و از حلم، این امور منشعب می شود: سوار شدن بر جهل و مصاحبت با نیکان و برطرف شدن پستی و فرومایگی و تمایل بـه خـیرات و نـزدیک کردن صاحبش به درجات عالی و عفو و مهلت دادنـ بـه دیگری (تأخیر در عقوبت) و نیکی و سکوت. (مجلسی، 1404، 1/ 117)

در این روایت، عقل ریشه حلم دانسته شده است. حلم نیز ریشه بسیاری از خـصال پسـندیده اسـت که هریک از آن خصال، شاخه های فراوان دارد. در این روایت، حلم ریـشه نُه خصلت شمرده شده است که هر کدام دارای ده شعبه است. بدین ترتیب حلم، ریشه نود خصلت نیکو و عـقل ریـشه صـد خصلت است. به همین دلیل امام حسین(ع) در همراهی زینب(س) و سپردن قـافله سالاری بـه خواهر ارجمندش، او را سفارش به صبر می کند؛ صبری که باید پشتوانه ای محکم از عقل و درایت داشته باشد. امـام حـسین(ع) بـه حضرت زینب(س) فرمود: یا أخیّة، إتّقی اللهَ و تَعزّی بعَزاءِ اللهِ و اعلمی أنّ أهـلَ الأرض یـموتونَ و أهلَ السّماءِ لایَبقونَ و أنّ کلّ شیءٍ هالکٌ إلا وجهُ اللهِ الذی خَلقَ الارضَ بقدرَتِه.... (شـیخ مـفید، بـی تا، 2/ 97) خواهرم، صبر داشته باش و بدان که اهل زمین و آسمان همه می میرند. همه موجودات از بـین رفـتنی اند، جز خدای کریم که زمین را به قدرتش آفرید. به گواهی تاریخ، زینب(س) در واقـعه عـاشورا از نـهایت حلم برخوردار بود. این امر، نشانی دیگر از حیات عقلی عقیله بنی هاشم است.

عملکرد حـکیمانه حـضرت زینب(س) در نهضت عاشورا

پس از شهادت امام حسین(ع) و بیماری امام سجاد(ع) که مصلحتی الهی بـرای حـفظ سـلسله امامت بود، کاروان کربلا قافله سالاری می خواست تا در شرایط خطیر سیاسی و اجتماعی آن روز، کشتی عاشورا را با صـلاح و سـداد، ناخدایی کند. چگونگی حضور حضرت زینب(س) در آن شرایط و تدابیر او در گستره ای که بخش عـظیمی از بـلاد اسـلامی را شامل می شد، موجب زنده ماندن قیام، جلوگیری از تحریف تاریخ و پاسداشت شهدای کربلا و احیای دین رسـول خـدا شـد، به گونه ای که تلاش حاکمان ستمگر در تحریف حقایق و فراموشی سنت نبوی بـا عـملکرد حکیمانه وی منحل شد و سیاست و تدبیر آنان زیر سایه برنامه های ارشادی و تبلیغی زینب(س) قرار گرفت. اینک بـه جـلوه هایی از عملکرد حکیمانه آن حضرت پس از واقعه عاشورا می پردازیم.

الف. تجلی رضا به قضای الهی یـکی از مـراحل دشوار در پیمودن مقامات عرفانی، رسیدن به مـقام «رضـا» اسـت. کربلا تجلی گاه رضای انسان به قضای خـدا بـود؛ خود را ندیدن و جز خدا ندیدن و در مقابل پسند خدا، پسندی نداشتن.

همان گونه که امـام حـسین(ع) در آغاز حرکت از مکه به سـوی کـوفه فرمود: «رضـا الله رضـانا اهـل البیت؛ رضا و پسند ما خاندان، هـمان پسـند خدا است» (محمدی ری شهری، بی تا، 289). آن حضرت در واپسین لحظات حیات نیز در قتلگاه زمـزمه مـی کرد: «الهی رضاً بقضائک» (مهتدی بحرانی، 1421ه.ق، 14).

زیـنب(س) شاگرد همین مکتب اسـت کـه با مجاهدت و صبر و بردباری بـه مـقام رضا رسیده بود. این مقام در تمامی برخوردهای امام حسین(ع) با دشمن ظهور و بـروز پیـدا می کرد و بر کوفیان نهیب مـی زد کـه شـما رضایت و خواسته های دل خـویش را بـر رضای الهی ترجیح داده اید: «لا افـلح قوم آثروا مرضاة انفسهم علی مرضاة الخالق؛ رستگار نخواهند شد قومی که رضایت خـود را بـر رضایت خداوند ترجیح دهند» (مهتدی بـحرانی، 1421ه.ق، 200).

بـا تمام مـصیبت هایی کـه عـقیله بنی هاشم(س) در سفر کـربلا متحمل شد؛ از بی وفایی کوفیان و شهادت برادران و برادرزادگان و فرزندان تا تنهایی و شهادت امام حسین(ع)، در هیچ صـفحه ای از تـاریخ، سخنی از شِکوه و گلایه حضرت زینب(س) از سـرنوشت و مـقدرات الهـی نـیامده اسـت. مهم ترین سند تـسلیم و رضـایت به قضای الهی در عصر عاشورا از زبان زینب(س) شنیده می شود؛ هنگامی که در قتلگاه بر بالای جنازه بـرادر قـرار مـی گیرد، رو به آسمان کرده، می گوید: «اللهم تقبّل مـنا هـذا القـربان؛ خـداوندا، ایـن قـربانی اندک را از ما بپذیر» (شریف قرشی، 1413).

وقتی اهل بیت(ع) در لباس اسرای جنگی وارد مجلس عبیداللّه بن زیاد شدند، او با نخوت و غرور از حضرت زینب(س) پرسید: «خدا با خاندان تو چـه کرد؟». به یقین، آوردن نام حسین(ع)، قلب زینب(س) را شرحه شرحه و داغش را تازه تر کرد و خونین ترین و سخت ترین روز هستی را به یاد او آورد، ولی دختر پیامبر با اطمینان و صلابت پاسخ می دهد: ما رَأَیْتُ إلاَّ جَمیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عـَلَیْهِمُ الْقـَتْلَ فَبَرزوُا اِلی مَضاجِعِهِمْ.... (مجلسی، 1404ه.ق، 45 /115) جز زیبایی ندیدم! این خیل (شهدا) کسانی اند که خدا شهادت را برایشان مقرر کرده بود و آنان به مشهد خویش شتافتند. این برخورد عاشقانه با حکمت الهی، فـضای مـجلس را علیه ابن زیاد دگرگون نمود و او را تحقیر کرد. منظور از اراده خدا (و قضای الهی)، اراده تشریعی است؛ به عبارت دیگر، شهادت امام و اسارت اهل بیت(ع)، رضای حق و مـصلحت اسـت و رضای حق همیشه در مصلحت اسـت و مـصلحت، یعنی کمال فرد و بشریت. (مطهری، 1378، 1/399)

امام رضا(ع) می فرماید: ینبغی لمن عقَلَ عن الله أن لایتهم الله فی قضائه ولایستبطئه فی رزقه. (کلینی، بی تا، 2/59 )سزاوار است کسی کـه از خـداوند عقل و درکی دارد، او را در قضا و قـدر مـتهم نسازد و او را در روزی دادنش، کند نشمارد.

ب. حفاظت از امام زمان

اصل ولایت پذیری و داشتن بصیرت در شناخت و عمل به وظیفه که از لوازم ولایت مداری است، موجب شد تا زینب(س) همراه با امام و در اطاعت کامل از ایشان باشد. هـنگامی کـه امام حسین(ع) او را به صبر و بردباری فرامی خواند، حضرت زینب(س) نیز سخنان امام حسین(ع) را به جان می خرد.

پس از شهادت امام حسین(ع)، حضرت زینب(س) با آنکه داغ فراوان دیده بود و قلبی زخم خورده داشت، عقل و تـدبیر حـکم می کرد کـه بنا بر اصل ولایت مداری، به دفاع از امام زمان خویش و تلاش برای حفظ جان ایشان بپردازد.

امام زیـن العابدین(ع) فرمود: در روز عاشورا، هنگامی که به جانب کوفه روانه شدیم، وقتی چـشم مـن بـه پیکرهای شهدا افتاد، سخت آشفته شدم. عمه ام، زینب که آثار حزن و اندوه را در من دید، بر جانم تـرسید و گـفت: مالی أراکَ تجودُ بنفسکَ یا بَقیة جدی و أبی و إخوتی، لایجزعنک ما تری فـوالله ان ذلک لعـهد من رسول الله الی جدک و ابیک و عمک و....ای بازمانده جد و پدر و برادرانم، چرا این گونه بی تابی و جان خود را در معرض خـطر قرار داده ای؟ از صبر و تحمل آنچه که می بینی، دور نشو. بدان که این عهدی است کـه خدا با جد، پدرت و عـمویت مـنعقد کرده است.... (مجلسی، 1404ه.ق، 45/183-179)

محدث قمی در بیان وقایع عصر عاشورا می نویسد:زمانی که به خیمه امام حسین(ع) حمله و غارت خیمه ها و سوزاندن آنها شروع شد، شمر بن ذی الجوشن پیش آمد و آهنگ قتل عـلی بن حسین(ع) را که بیمار بود، کرد. در این وقت زینب، دختر علی بن ابی طالب(ع) بیرون آمد و گفت: به خدا سوگند، نمی گذارم او را بکشید، تا من هم کشته شوم. (قمی، 1368، 200)

در مجلس ابن زیاد نـیز وقـتی فرمان قتل امام سجاد(ع) صادر می شود، زینب(س) با شهامت و پرصلابت می گوید: یا بنَ زیاد، حسبُکَ من دِمائنا و اعتَنَقتهُ و قالت و اللهِ لاأفارقه فإن قتلتَهُ فاقتلنی معه. (شیخ مفید، بی تا، 2/116)

پسر زیـاد، آنـچه از خون ما ریخته ای، تو را بس است. (دست به گردن امام زین العابدین انداخت و فرمود:) به خدا سوگند! از او دست برنخواهم داشت. اگر قصد کشتن او را داری، مرا هم با او بکش.

این اقـدام زیـنب(س) را نمی توان فقط با دلایل عاطفی تفسیر نمود؛ چراکه او خود، برادران و فرزندان و برادرزادگان خود را تا میدان شهادت بدرقه کرده است. اقدام حضرت به دفاع و ممانعت از قتل امام، حفظ سلسله امـامت در جـامعه اسـت. به همین دلیل با تـمام تـوان و بـا پرستاری جسمی و تسلای روحی و حفظ جان او از گزند دشمنان، برای بقای جان امام تلاش می کند.

نمونه  دیگر از تدبیر زینب(س) برای حفظ جـان امـام سـجاد(ع)، سفارش او به برادرزاده  خویش در شام است که وی را بـه خـویشتن داری و تبدیل سیاست مبارزاتی در مجلس یزید دعوت می کند: یا قرة عینی و سلوة فؤادی لاتکلّم الاّ بکلام هیّن و قول لیّن فانه ظـالم عـنید و شـقیّ شدید لایخاف من الله و عذابه و لایستحیی من رسول الله و ولیّه. ای نور چـشم و شیرینی دلم، مگر به کلامی نرم و آرام با یزید سخن مگو که او ستمگری لجوج است. از خدا و عذابش نمی هراسد و از رسول خـدا و ولیـ اش شـرم نمی کند.

4- مدیریت زمان و مکان

امام علی(ع) فرموده است: «علی العاقل أن یـکون بـصیراً بزمانه؛ بر خردمند است که به زمانه اش بینا باشد» (ابن بابویه، بی تا، 13/ 525). یکی از اصول خردمندی، بـصیرت و آگـاهی بـه موقعیت زمانی و مکانی است که زمینه تصمیم گیری و عملکرد صحیح را مهیا می کند. چـه بـسا حـمایت و یا برائت دیرهنگام، زیان های غیر قابل جبرانی را به همراه داشته باشد: «من الخُرق المـُعالجة قـبلَ الامـکانَ و الانابة بعدَ الفُرصة؛ اقدام کردن پیش از امکان (ضرورت) و کوتاهی کردن هنگام فرصت، از نادانی اسـت». (نـهج البلاغه، حکمت 363 )

استفاده بهنگام از فرصت ها در حمایت از حق و هدایت مردم نقش کلیدی دارد. حضرت آیـت الله خـامنه ای، رهـبر معظم انقلاب اسلامی نیز یکی از ویژگی های لازم خواص را این نکته می داند: «اگر خواص، در هنگام خـودش، کـاری را که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا می کند و حسین بن عـلی ها بـه کـربلاها کشانده نمی شوند». (اسحاقی،1380، 107).

زینب(س) تا پیش از واقعه عاشورا، فعالیت سیاسی مشهودی نداشت، ولی رفتار حضرت در واقـعه عـاشورا و پس از آن، نشان از بصیرت و آگاهی ایشان از زمانه است. زینب(س) با شناخت دقیق عصر امـیرمؤمنان(ع) و امـام حـسن(ع) توانست پس از عاشورا به خوبی افشاگری کند و اهداف قیام امام حسین(ع) را به مردم بشناساند.

مدیریت حـضرت زیـنب(س) در بـعد مکانی نیز آشکار است. آن حضرت به تناسب مکان (کوفه یا شام، کـاخ یـزید یا در مواجهه با مردم شهر) ادبیات بیانی خود را انتخاب می کند؛ در کاخ یزید که به پندار مـردم آن زمـان، مقام خلافت را دارد و سرمست از پیروزی، کشتن فرزندان رسول خدا علیها السلام را انتقام کشتگان بدر مـی داند، چـنان با یزید سخن می گوید که اگرچه تـا سـاعتی قـبل، با چوب خیزران به سر مقدس امـام حـسین(ع) اهانت می کرد، با شنیدن سخنان زینب(س) ابراز پشیمانی می کند و گناه واقعه عاشورا را بـه گـردن عبیدالله بن زیاد می افکند و از او بـرائت و بـیزاری می جوید (ابـومخنف، بـی تا، 198 ). بـاید توجه داشت که این پشیمانی و نـدامت در جـایی رخ می داد که بر اثر تبلیغات و فشار حاکم، هر گرایشی به اهل بـیت(ع)، از اتـهام کفر و بی دینی بدتر بود (ابن ابی الحدید؛ 1385، 11 44 ).

5- نـیابت خاص زینب(س) از امام حـسین(ع)

پس از شـهادت امام حسین(ع) و بیماری امام سـجاد(ع) و ضـرورت حفظ جان ایشان از دستبرد امویان و دشمنان اهل بیت، لازم بود تا امور مربوط بـه امـامت و سرپرستی کاروان اسرا بر عـهده فـرد دیـگری قرار بگیرد؛ کـسی کـه شایستگی این مقام را دارا بـاشد و بـتواند برای مدتی این مسئولیت سنگین را عهده دار شود. امام حسین(ع)، حضرت زینب(س) را شایسته حمل اسـرار امـامت دانست و این مسئولیت را به او سپرد. عـلامه مـامقانی در این مـورد مـی نویسد:

اگـر بگوییم که زینب(س) دارای مـقام عصمت است، برای هیچ کسی که به حالات حضرت زینب در ماجرای کربلا و بعد از آن آگاه باشد، روا نـیست کـه آن را انکار کند؛ زیرا اگر او معصوم نـبود، امـام حـسین(ع) مـقداری از سـنگینی مسئولیت امامت را در آنـ هـنگام که امام سجاد(ع) بیمار بود، بر عهده او نمی گذاشت و بخشی از وصیت های خود را به او نمی کرد و امام سجاد(ع) او را نـایب خـاص خـود در بیان احکام و امور دیگر از آثار ولایت نـمی نمود.(مـامقانی، 1353، 3/79)

عـلامه مـامقانی در ادامـه، مـاجرای حکیمه، عمه امام زمان (عج) را بیان می کند که نیابت امام حسن عسکری(ع) را بر عهده داشت. در بحارالانوار آمده است که پس از شهادت امام حسن عسکری(ع)، شخصی به نام احـمد بن ابراهیم که از شاگردان امام و از شیعیان آشنا بود، نزد حکیمه آمد و در ضمن سؤالاتی از ایشان پرسید: «فرزند امام حسن عسکری(ع) کجاست؟» حکیمه گفت: «او پنهان است». احمد گفت: «پس (اکنون که امام بـه شـهادت رسیده) شیعیان به چه کسی پناهنده شده و مراجعه کنند؟» حکیمه فرمود: «به جده (مادر امام حسن عسکری(ع) که سوسن نام داشت و به نام «جده» امام مهدی(عج ) خوانده می شد) مـراجعه نـمایند».

احمد با تعجب گفت: «آیا از کسی پیروی کنم که زنی را وصی خود (نائب خاص خود) قرار داده است؟» حکیمه در پاسخ فرمود: إقتداءاً بالحسین بن عـلی(ع) و الحـسین بن علی(ع) أوصی إلی أخته زیـنب بـنت علی(ع) فی الظاهر و کان ما یخرج عن علی بن الحسین(ع) من علمٍ یُنسبُ إلی زینب ستراً علی علی بن الحسین(ع). همچون پیروی از امام حسین(ع) کـه در ظـاهر به خواهرش زینب، وصـیت کـرد. از این رو، آنچه از علوم و اخباری که از آنِ امام سجاد(ع) بود، به زینب نسبت داده می شد تا با مخفی نمودن امام سجاد(ع) جان امام حفظ گردد. (مجلسی، 1404 ه.ق، 46 /19 )

6- صیانت از دستاوردهای عاشورا

هر قیام و نـهضتی از دو بـخش خون و پیام تشکیل می گردد. (پیشوایی، 1387) مقصود از خون، همان قیام مسلحانه و مبارزه است که در نهضت عاشورا به شهادت در راه خدا انجامید. مقصود از پیام نیز حفظ اهداف و بیان آرمان های آن قیام و زنده نگاه داشـتن یـاد و خاطره شـهدا است. پیام رسانی قیام از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ زیرا اگر اهداف قیام به درستی تبیین نشود، گذر زمـان سبب فراموشی اصل قیام می شود و اهداف و آرمان های آن به دست دشمنان، تـحریف و دگـرگون مـی شود. به یقین یکی از اهداف امام حسین(ع) از همراه کردن زنان و کودکان، به ویژه حضرت زینب(س) در سفر کربلا، هـمین بـوده است. حضرت در آستانه عزیمت از مدینه به عراق، به روشنی دو بخش از مبارزه خود را بـرمی -شـمارد؛ یـکی شهادت و دیگری اسارت خاندان. امام در جواب ام سلمه که قصد داشت امام را از این سفر منصرف کـند، فرمود:

یا أماه قد شاءَ اللهُ عزّوجلّ أن یرانی مقتولاً مذبوحاً ظلماً و عدواناً و قـد شاء أن یری حرمی و رَهـطی و نـسائی مشرّدینَ و أطفالی مذبوحینً مظلومینَ مأسورینَ مُقیدین. (مجلسی، 1404، 4/331)

خدا خواسته من را به واسطه ظلم و دشمنی دشمنان، مقتول و سربریده بنگرد. مشیت خدا قرار گرفته که اهل بیت و زنان من اسیر و تبعید گردند، کـودکانم سربریده و مظلوم شوند، آنان اسیر و دچار قید و بند گردند، استغاثه کنند، ولی یار و معینی نداشته باشند.

آنان پس از عاشورا، سهم مهمی در بیدارسازی افکار عمومی و رساندن پیام انقلاب بزرگ امام حسین(ع) داشتند. در زمـانه ای کـه تبلیغات گسترده  و دامنه داری از طرف حکومت اموی بر ضد اهل بیت و برای تحریف اسلام به ویژه در شام وجود داشت، وجود چنین پیام رسانانی ضروری می نمود. داستان «ناقه» و «جمل» و قضیه فضاحت بار نماز جـمعه خـواندن معاویه در روز چهارشنبه، مؤیدی بر این تبلیغات مسوم است (مسعودی، 1965 م، 3/31). جریان پیام رسانی و افشاگری زینب را در این مورد می توان در چند محور عمده بیان نمود.

الف. معرفی امام حسین(ع)

در پی تبلیغات زهرآگین امویان، مـردم شـام از اسلام حقیقی چیزی نمی دانستند. تجمل در دربار معاویه، حیف و میل مال مردم، پرداختن به تشریفات معمول قدرت های خودکامه چون ساختن کاخ های عظیم و تبعید و قتل و زندانی کردن مخالفان برای آنان طـبیعی شـده بـود تا آنجا که برخی مـی پنداشتند در مـدینه عـصر پیامبر علیها السلام نیز به همین صورت رفتار می شده است (شهیدی، 1359، 185). بدعت ناسزاگویی به امام علی(ع) در حالی معمول شده و در میان مردم رواج یافته بـود کـه آنـان هیچ شناختی از او و اهل بیت پیامبر(ع) نداشتند. مورخان مـی نویسند: پس از پیـروزی عباسیان و استقرار حکومت سفاح، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند که ما تا موقع قتل مروان (آخـرین خـلیفه امـوی) نمی دانستیم که رسول خدا علیها السلام، جز بنی امیه خویشاوندی داشته باشد کـه از او ارث ببرد، تا آنکه شما امیر شدید. (ابن ابی الحدید، 1385، 7/159)

حضرت زینب(س) باید با هوشیاری و تدبیر در اولین گام، خود و خاندانش را بـه مـردم مـی شناساند. این حرکت از ظهر عاشورا آغاز شد و در لحظه لحظه سفر کاروان به کـوفه و شـام در عملکرد عقیله بنی هاشم نمود داشت. آن بانوی بزرگ هنگام شهادت امام حسین(ع) خطاب به عمر سعد فـریاد زد: «یـا عـمر سعد أیقتلُ أبوعبدالله و أنت تنظرُ إلیه؛ ای پسر سعد، آیا اباعبدالله کشته مـی شود و تـو تماشاگری؟» (مـجلسی، 1404ه.ق، 45/ 55).

از این رو، در نخستین سخنرانی در کوفه به معرفی امام حسین(ع) پرداخته و در اشعار و سوگواری های خود که از سـوز دل بـیان مـی داشت، الفاظی را به کار می گرفت که اهل بیت پیامبر(ع) به ویژه وجود مقدس امام حـسین(ع) را بـه مردم معرفی نماید. راوی می گوید:

... در میان کسانی که سرهای شهدای کربلا را حمل می کردند، مـردی را دیـدم کـه گویی خورشیدی بر روی نیزه او می درخشید. او رجزخوانی می کرد و می گفت: «من صاحب نیزه بلند و صاحب شـمشیر صـیقل داده شده و کشنده کسی هستم که حقیقت دین است ». حضرت زینب(س) با شنیدن سـخنان وی بـرآشفت و فـرمود:

وای بر تو! بگو: من کسی را کشته ام که جبرئیل در گهواره برایش لالایی گفت. میکائیل و اسرافیل و عـزرائیل از جـمله خدمتگزاران او بودند. او کسی است که از کشته شدنش عرش رحمان به لرزه درآمد. وای بـر تـو، بگو: من کشنده احمد، مرتضی، زهرا، مجتبی، ائمه هدی، ملایکه آسمان و جمیع انبیا و اوصیا هـستم. (بـهبهانی، بـی تا، 5/46)

گاهی نیز در مسیر، روایاتی از پیامبر اکرم علیها السلام را در معرفی برادر در میان سخنان خود مـی آورد؛ زیـرا کسی نمی توانست به حکم مسلمانی - که آن را اظهار می کردند - سخنان نبی مکرم اسلام را رد کند یا آن را نادیده بـگیرد. او مـی فرمود: أنّ ترحضون قتلَ سَلیل خاتم النّبوّة و معدن الرّسالة و سیّد شبابِ اهل الجـنّة.... (طـبرسی، 1403، 2/ 109 ) این لکه ننگ را چگونه خواهید شست، در حـالی کـه فـرزند رسول خدا و سید جوانان بهشت را کشته اید؟. ...

زینب(س) در جـمع کـوفیان فریاد زد: ویلکم یا أهل الکوفه! أتدرون أی کبد لرسول الله فریتم؟ و أی کریمه له أبرزتم؟ وای بر شما مـردم کـوفه! آیا می دانید که چه جـگری از پیـامبر علیها السلام قطعه قطعه کـردید و کـدام دخـتر او را در معرض تماشای دیگران قرار دادید؟

«تفریة» در لغـت بـه معنای قطعه قطعه کردن و پاره کردن گوشت است. عقیله بنی هاشم(س) با این سخن کـه بـه صورت استفهام همراه با توبیخ بـیان می کند، به سرزنش کـوفیان مـی پردازد؛ آنان که پیکر مطهر امـام حـسین(ع)را تکه تکه کردند و با شمشیر و نیزه ضربه های متعددی به جسم مطهر حضرت وارد کردند.

«کـبد» در ایـن جمله استعاره است و زینب(س)، امـام حـسین(ع) را بـه جگر پیامبر علیها السلام تـشبیه نـموده است. به طور کـلی، ایـن جمله اعتراض روشنی به رفتار کوفیان است و نوع جنایت آنها در برابر امام را بازگو مـی کند. آنـان که خود را معتقد به رسول خـدا علیها السلام و مـسلمان می خواندند، بـا کـشتن امـام حسین(ع) گویی جگر پیـامبر علیها السلام را آتش زدند.

در ادامه، زینب(س) مردم کوفه را به دلیل اسیر کردن دختران اهل بیت(ع) و سرگردان نـمودن آنـان در شهرهای مختلف سرزنش می نمود؛ چرا کـه مـوجب شـد جـماعتی بـه تماشای اسیران بـپردازند و ایـن حادثه برای اهل بیت(ع) و شخص حضرت زینب(س) با آن عفت و حیای مثال زدنی، طاقت فرسا بود. از این رو، با انـتساب خـود بـه پیامبر علیها السلام، اصل و نسب خود را به رخ آنان مـی کشد تـا کـلامش از تـوبیخ بـیشتر و شـدیدتری برخوردار باشد.

ب. معرفی اهل کوفه و تحریک احساسات آنان

زینب(س) در حالی وارد کوفه شد که سرهای شهیدان بر نیزه برافراشته شده بود و پیشاپیش کاروان در حرکت بود. جمعیت انبوهی از مـردم نیز به تماشای بازماندگان و اسرایی آمده بودند که خود، آنها را دعوت کرده بودند، در شهری که روزی امیر مؤمنان، امام علی(ع) بر آن حکومت می کرد و برخی از آنها، همان یتیمانی بودند که در سـرپرستی وی قـرار داشتند. اینک دختر او، زینب(س) به اسیری وارد این شهر می شود؛ مردمی بی وفا و عهدشکن که رفاه و عافیت طلبی را بر حق طلبی ترجیح دادند. خطبه حضرت زینب(س) در میان مردم کوفه با حمد و ستایش خـدا و مـعرفی خود آغاز می شود و با توبیخ و سرزنش مردم کوفه ادامه و با همین مضمون خاتمه می یابد و سیاق کلی خطبه، توبیخ کوفیان است. زینب(س) به آنـها چـنین خطاب می کند:

ای مردم کوفه، ای اهـل فـریب و خدعه، آیا بر ما می گریید؟ هنوز چشم های ما گریان است و ناله های ما خاموش نگردیده است. مَثل شما مَثل زنی است که رشته های خود را می بافت و سـپس آن را مـی گشود. شما هم به پیـامبر خـدا ایمان آوردید، ریسمان ایمان خویش را محکم بافتید، اما با این گناه عظیم دوباره آن را گشودید. آگاه باشید! در شما جز چاپلوسی و شر و فساد و نخوت و عُجب و بغض و تملق از کنیززادگان و با دشمنان غمازی کـردن نـیست.... (سیدبن طاووس، 1348، 130 )

زینب(س) با این سخنان، مردم کوفه را که گرفتار عافیت طلبی، دورویی، دنیادوستی و غفلت بودند، مخاطب قرار داد و به گریه بسیار و خنده اندک محکوم نمود. این سخنان او، برگرفته از سخن الهی در قـرآن کـریم در شأن مـنافقان است که عهد و پیمان الهی را شکستند و از اینکه جان به سلامت بردند، شادمان شدند و دیگران را نیز به کـناره گیری و عافیت طلبی وسوسه کردند: «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یـَکْسِبُون؛ بـاید بـه کیفر اعمالی که می کردند، کم بخندند و زیاد بگریند» (توبه: 82).

زمانی که مردم کوفه از روی ترحم به حال کـودکان اسـیر کاروان، نان و خرما می آوردند، پاسخ می شنیدند: «یا أهل الکوفه أن الصّدقة علینا حرامٌ». کـوفیان خـوب مـی دانند که صدقه فقط بر آل محمد علیها السلام حرام است. اگر اینان اهل بیت پیامبرند، چرا آنها را بـه اسیری می برند: «من أیّ الاساری أنتنّ؛ شما مگر از اسیران کدام مملکت و قبیله اید؟». سخنان زیـنب(س) هشداری تکان دهنده بود کـه غـافلان را بیدار ساخت و مردم را به گریه و شرمندگی و عجز و لابه افکند. راوی می گوید: «به خدا سوگند، مردم را در آن روز دیدم که حیران و سرگردان می گریستند و دست هایشان را بر دهان های خود می گذاشتند و انگشت می گزیدند» (مجلسی، 1404ه.ق، 45/109).

به جرأت مـی توان گفت یکی از عوامل مهم بیداری مردم کوفه و حرکت برای انتقام از قاتلان امام حسین(ع) در قالب قیام هایی همچون قیام توابین و مختار، خطبه های بیدارگرانه زینب(س) در کوفه بود. معرفی مردم کوفه و تبیین عناصر شخصیتی آنـان، نـشان از ژرفای شناخت او نسبت به جامعه و روحیات آنان است که این جامعه شناسی و مردم شناسی نیز میراثی از امیر مؤمنان(ع) است که به گفته جاحظ، سخن شناس عرب، علی(ع) خصلت و روحیات هر طایفه ای را می شناخت و مـتناسب بـا آنان سخن می گفت. (شعرانی، بی تا، 215)

ج. عزاداری بر شهدا

بعد از رحلت نبی مکرم اسلام علیها السلام و جریان سقیفه که منجر به غصب حق خلافت از اهل  بیت شد، حضرت زهرا(س) برای روشن ساختن افـکار عـمومی از انحراف مسیر امامت، چهل شبانه روز دست حسن و حسین(ع) را می گرفت و همراه با علی(ع) به در خانه مهاجر و انصار می رفت تا آنان را نسبت به غفلتی که گرفتار آن شده اند، آگاه کند. (ابن ابی  الحـدید، 1385، 2/ 5) پس از آنـکه در ایـن امر توفیقی حاصل نشد، زهـرا(س) بـا گـریه و عزاداری به وضع موجود اعتراض می نمود. این رفتار ایشان، حرکتی سیاسی یا به بیانی دیگر، گریه ای سیاسی بود. صدیقه طاهره مـرکز اجـتماع مـسلمانان؛ یعنی کنار مرقد رسول خدا علیها السلام، شهدای احد و قـبرستان بـقیع را محل گریه خود قرار داد و در این اقدام، کودکان خرسالش را برای تأثیر بر جامعه به همراه می بردو آن حضرت با مرثیه و عـزاداری بـر پیـامبر خدا سعی در بیداری جامعه خفته داشت. (مجلسی، 1404ه.ق، 43 /181 )

به این تـرتیب، گریه و عزاداری برای شهدا و کسانی که حقی از آنها پایمال شده است، ترفند سیاسی شیعه گشت. پس از واقعه کربلا نـیز بـا خـطبه های حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در شام، تا حدودی حقانیت و مظلومیت اهل بـیت بـرای مردم آشکار شده بود. حضرت زینب(س) در تکمیل این آگاهی بخشی و برقراری عزاداری سیاسی، فردی را نزد یزید فـرستاد تـا بـه آنها اجازه دهد که برای امام حسین(ع) مجلس عزا برپا کنند. یـزید هـم اجـازه داد و مدت هفت روز مجلس عزا برپا شد. به این ترتیب، چنان بر آگاهی مردم شـام افـزوده شـد که تصمیم گرفتند بر علیه یزید شورش کنند. مروان با اطلاع از این امر، بـه یـزید پیشنهاد کرد که مصلحت نیست اهل بیت در شام بمانند. یزید هم زمینه حـرکت آنـان بـه مدینه را فراهم نمود. (قمی، 1368، 286)

این عزاداری همراه با مظلومیت که از آغاز سفر بازماندگان کـربلا آغـاز شده بود، در ادامه حرکت شهادت طلبانه امام حسین(ع) و یارانش، پایه های حکومت ظلم امویان را لرزانـد و در هـم فـروریخت. این مبارزه منفی بر علیه بنی امیه موجب شد تا فاجعه کربلا فراموش نشود.

البـته نـمی توان بُعد احساسی گریه و عزاداری را نیز نادیده گرفت، ولی آنچه مهم است محوریت و غـلبه عـقلانیت و هـدفمندی بر بُعد احساسی عزاداری است که موجب شناخته شدن نهضت امام حسین(ع) می گردد؛ زیرا بـا عـزاداری بـر امام، محبت اهل بیت در قلب ایجاد می شود و هرگز فکر و راه و روش او رها نمی شود. (جوادی آمـلی، 1381، 234 )

نـتیجه

با نگاهی به وجه عقلانی سیره حضرت زینب(س) و بررسی صفات ویژه ایشان، می توان گفت که رفـتار و گـفتار ایشان، پیش از عاشورا و حضور پررنگ او در واقعه عاشورا و پس از آن، جلوه هایی درخشان از حیات مـعقول انـسانی است که قرآن کریم در آیات مختلف، انـسان را بـه آن فـراخوانده است. برای مثال، صبوری زینب(س) در سایه تـدبیر، بـه سلاحی دشمن شکن تبدیل می شود تا مصلحت بزرگ تری - حفظ جان امام زمان و رسوایی بـنی امیه و بـه ثمر رسیدن اهداف قیام- بـه دسـت آید. شـجاعت زیـنب(س)، مـتهورانه و به دور از حیای زنانه و در قالبی مردانه دیـده نـمی شود، بلکه این صفات نشان دهنده الگویی از نقش جنسیتی زنان در ارایه این صفات و ویـژگی ها اسـت. زینب(س) در حضور اجتماعی خود نیز الگـویی از حضور اجتماعی و سیاسی را نـشان مـی دهد که کمتر کسی یارای حـضور در آن مـیدان را داشت. آنجا که از حیات معقول زینب(س) یاد می شود، هویت و نمونه ای اسلامی و خردمندانه، آمـیخته بـا حیای زنانه می بینیم. رهبری او در لحـظه لحظه قـافله سالاری کـاروان اسیران کربلا مـدبرانه اسـت و با حفظ جان امـام سـجاد(ع)، به افشاگری می پردازد.

فهرست منابع

* قرآن کریم

* نهج البلاغه

ابن بابویه، محمد بن عـلی. الخـصال. (بی تا). بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.

ابـن ابی الحدید، عـبدالحمید بن هـبه الله. (1385). شـرح نـهج البلاغه. ترجمه و شرح مـحمد ابوالفضل ابراهیم. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.

ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین. (بی تا). مقاتل الطالبین. بی جا: مـکتبة الحـیدریة.

ابومخنف، لوط بن یحیی. (بی تا). مقتل ابـو مـخنف. قـم: بـنی زهرا.

اسـحاقی، حسین. (1380). جام عـبرت. قـم: بوستان کتاب.

بهبهانی، محمد باقر. (بی تا). الدمعة الساکبة. ترجمه علی سلطانی نسب. بی جا.

پیشوایی، مهدی. (1387). سـیره پیـشوایان. قـم: موسسه امام صادق(ع).

جعفری، محمدتقی. (1361). ترجمه و تـفسیر نـهج البـلاغه. تـهران: دفـتر نـشر فرهنگ اسلامی.

جوادی آملی، عبدالله. (1381). شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی. تنظیم سعید بند علی. قم: مرکز نشر اسراء.

حرعاملی، محمدبن حسن. (1409ه.ق). وسائل الشیعه. قم: آل البیت.

راغب اصـفهانی، حسین بن محمد. (بی تا). المفردات فی غریب القرآن. بیروت: دارالمعرفة.

سیدبن طاووس، علی بن موسی. (1348). اللهوف. تهران: انتشارات جهان.

شعرانی، میرزا ابوالحسن. (بی تا). دمع السجوم. قم: انتشارات علمیه اسلامی.

شهیدی، سید جـعفر. (1359). قـیام حسین(ع). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

شیخ مفید، محمدبن محمد. (بی تا). کتاب الامالی. قم: نشر جامعه مدرسین.

طباطبایی، محمد حسین. (1374). المیزان فی تفسیر القرآن. ترجمه موسوی همدانی. قم: انـتشارات جـامعه مدرسین.

طبرسی، احمد بن علی. (1403ه.ق). الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضی.

طبری، محمد بن جریر. (1403ه.ق). تاریخ طبری. بیروت: مؤسسة الاعلمی.

عسقلانی، ابن حجر. (1415ه.ق). الاصابة. بیروت: دارالکـتب العـلمیه.

علی بن ابیطالب. (1389). غررالحکم. گردآورنده: عـبدالواحدبن مـحمد آمدی. قم: امام عصر.

قرشی، باقر شریف. (1413ه.ق). حیاه الامام الحسین بن علی(ع). بیروت: دارالبلاغه.

قمی، شیخ عباس. (1368). نفس المهموم. تهران: مکتبه الاسلامیه.

کلینی، محمد بن یـعقوب. (بـی تا). اصول کافی. تهران: اهـل البیت.

مـامقانی، عبدالله. (1353). تنقیح المقال. نجف: مطبعة مرتضویه.

مجلسی، محمدباقر. (1404ه.ق). بحارالانوار. بیروت: الوفاء.

محمدی ری شهری، محمد، (بی تا). اهل البیت فی الکتاب و السنة. قم: دارالحدیث.

ـــــــــــــــ. (1378). خردگرایی در قرآن و حدیث. ترجمه مهدی مهریزی. قم: دارالحـدیث.

مـسعودی، علی بن الحسین. (1965م). مروج الذهب. بیروت: دارالاندلس.

مطهری، مرتضی. (1378). حماسه حسینی. تهران: انتشارات صدرا.

مفید، محمدبن محمد. (بی تا). الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد. قم: تهذیب.

مکارم شیرازی، ناصر و دیـگران. (1376 ). تـفسیر نمونه. تـهران: دارالکتب الاسلامیة.

مهتدی بحرانی، عبدالعظیم. (1421ه.ق). من اخلاق الامام الحسین(ع). قم: انتشارات الشریف الرضی.

نقدی، جعفر. (بی تا). زیـنب کبری بنت علی بن ابیطالب. قم: مکتبه المفید.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر