چرا حضرت فاطمه(س) در را بهروي مهاجمان باز كرد
ریاحین ـ علامه «سيد جعفر مرتضي عاملي» يكي از چهرههاي درخشان تحقيق و پژوهش در زمينه تاريخ و فرهنگ و فقه اسلامي در دوران معاصر است. وي سال 1364 قمري در جبل عامل به دنيا آمد و پس از فراگيري مقدمات علوم اسلامي در سن هجده سالگي عازم نجف اشرف شد و به تحصيل در علوم ديني پرداخت. سپس به ايران عزيمت كرد و در شهر مقدس قم، به تحصيل و تحقيق ادامه داد.
در بهمن ماه 1388 از مقام علمي علامه سيدجعفر مرتضي عاملي در همايش كتاب سال حوزه تجليل به عمل آمد.
دو كتاب «الحياة السياسية للامام رضا(ع)» و «حديث الافك» نخستين آثار علامه است كه در بيروت منتشر شد. وي پس از آن به تأليف كتاب سترگ «الصحيح من سيرة النبي الاعظم» در 35 جلد پرداخت كه يكي از بهترين آثاري است كه درباره سيره نبوي(ص) نگاشته شده است.
يكي ديگر از آثار مهم علامه عاملي، «مأساة الزهرا» بوده كه از جمله آثار برگزيده و محققانهاي است كه درباره حضرت زهرا (س) نگاشته شده است. انگيزه نگارش اين اثر از سوي مؤلف، بررسي و پاسخگويي به اظهارنظرها و شبهاتي است كه از سوي برخي نويسندگان غيرمورخ مطرح شده است. علامه عاملي با تتبع و تحقيق فراوان گفتنيهاي لازم را در بررسي اين مسئله عنوان كرده و بيشتر آنچه در اين زمينه، در متون تاريخي و ادبي و حديثي بوده، همراه با بررسيهاي عالمانه خود، فراروي علاقهمندان قرار داده است.
از همين رو و بهمناسبت فرا رسيدن ايام شهادت زهراي مرضيه سلامالله عليها به بيان برخي از مطالب كتاب «مأساة الزهرا» (رنجهاي زهرا) با ترجمه فارسي محمد سپهري ميپردازيم.
در فصل هفتم اين كتاب به اين شبهه پاسخ داده ميشود كه «چرا فاطمه (س) در را باز كرد؟»، در اين فصل مناقشاتي در موضوعات زير خواهيم خواند:
1- غيرت و مردانگي علي (ع) اجازه نميدهد كه زهرا (س) در را براي مهاجمان باز كند.
2- شجاعت علي (ع) اجازه نميدهد كه زهرا (س) به واسطه باز كردن در براي مهاجمان با خطر مواجه شود.
3- زهرا (س) يك زن پردهنشين (مخدره) است. پس چگونه با مردان روبهرو ميشود؟
4- چرا در را حسنين، يا فضّه يا علي (ع) يا زبير يا يكي از بنيهاشمي كه در خانه بودند، باز نكردند؟
5- متحصنان در خانه فاطمه (س) مسلح بودند پس چرا از رويارويي ميترسيدند؟
6- زهرا (س) امانت رسول خدا بود چگونه علي (ع) او را در معرض خطر قرار داد؟
7- زدن زهرا (س) يك مسئله شخصي است و ربطي به خلافت ندارد. پيغمبر (ع) نيز علي (ع) را سفارش نكرد كه از خود و از همسرش در مسائل شخصي دفاع نكند بلكه او را وصيت كرد كه بهخاطر خلافت كه يك قضيه عمومي متعلق به مسلمانان است، معركهاي به وجود نياورد.
8- چگونه حاضران آنچه را بر زهرا (ع) ميگذشت، ميشنيدند اما او را نجات ندادند؟
اين موضوعاتي است كه در اين فصل مطرح خواهيم كرد. به خدا توكل ميكنيم و از او ياري و راستي مسئلت داريم.
غيرت و مردانگي علي كجاست؟
بعضي معتقدند كه جلوس علي (ع) در خانه و اجازه به زهرا (س) براي بازكردن در با غيرت و مردانگي او منافات دارد؟ آيا ممكن است چنين عملي از علي (ع) سر زند؟!
در پاسخ ميگوييم:
1ـ بدون ترديد علي (ع) پيشواي غيرتمندان عالم و صاحب دلاوري و غيرتمندي است. حسين (ع) نيز مانند پدرش پيشواي غيورمردان جهان است... حسين (ع) زنانش و از جمله خواهرش عقيله بنيهاشمي، زينب را همراه خود برد تا با مصائب و بلايا و سختيها و مشكلات روبهرو شوند. زيرا خداوند سبحان اراده فرمود كه آنان را در اسارت ببيند. دشمناني كه از ارتكاب زشتترين جنايات حتي به ساحت مقدس اوصيا، پيغمبران و نيز سربريدن كودكان و اسارت دختران پيغمبر پروايي نداشتند، آنان را از شهري به شهر ديگر بردند و افراد دور و نزديك، خويش و بيگانه به چهرههايشان نگريستند. اگر زينب حوراء به عبيداللهبن زياد گفت: خشنودي خداوند، خشنودي ما اهل بيت است، علي (ع) از دخترش زينب سزاوارتر است كه آنچه خداوند را خشنود ميسازد، او را خشنود سازد.
بديهي است كه اميرالمؤمنين علي ميخواهد اين دين قوي و راسخ به حيات خود ادامه دهد اگرچه روحش بهاي حيات دين باشد و آمادگي دارد كه هر گونه آزار و اذيتي را در اين راه تحمل كند.
همچنان كه بردن زينب و زنان ديگر به كربلا با علم به اسارت آنان هيچ منافاتي با غيرت حسين (ع) منافاتي ندارد، پاسخ زهرا (س) به مهاجمان نيز با مردانگي و غيرت علي (ع) منافاتي ندارد.
2ـ هر گاه لازم ميشد رسول اكرم به زنان خود و امّايمن ميفرمود كه به كسي كه در ميزد، پاسخ دهند. [1] آيا از رسول اكرم (ص) غيورتري هست؟!
3ـ اين مهاجمان بودند كه تجاوز كردند و مرتكب كارهاي خلاف شرع و ديانت و غيرت و مردانگي و حتي عرف جاهلي شدند. اما علي (ع) هيچ يك از كارهاي خلاف از او سر نزد بلكه آن حضرت به تكليف خود عمل كرد. زهرا (س) هم به تكليف خود عمل كرد. خلاف و تعدي از جانب مهاجمان بود.
شجاعت علي (ع) كجاست؟
فضلبن روزبهان درباره حديث آتش زدن خانه فاطمه (س) ميگويد: اگر اين حديث صحيح باشد، بر عجز و ناتواني علي دلالت دارد. حاشا و كلا! نهايت عجز مرد اين است كه خود و خانوادهاش و همسرش در خانهاش بسوزند ولي او قادر به دفع آن نباشد... [2]
برخي اين معني را گرفته و فرمودهاند:
جايز به نظر نميرسد كه با بودن علي در خانه زهرا در را باز كند و به مهاجمان پاسخ دهد. وي تلاش دارد عواطف و احساسات مردم را تحريك كند. چه مي افزايد: آيا احدي از شما ميپذيرد كه همسر يا مادر يا خواهرش مورد تهاجم قرار گرفته و او در خانه نشسته باشد و بگويد: لا حول و لا قوة الا بالله! مردم در اين باره به او چه خواهند گفت؟ آيا او را قهرمان خواهند ناميد يا ترسوي بزدل؟! پس چگونه به علي (ع) چيزي نسبت ميدهيد كه به خود نميپسنديد؟!
او با تاكيد بر اين ديدگاه ميگويد: در دبي مجلس سوگواري زهرا (س) منعقد بود. مداح اين قضيه را خواند. يكي از اهل سنت كه در مجلس حاضر بود به مرد شيعي گفت: شما ميگوييد: علي قهرمان شجاعي است. او كه پشت قهرمانان را به خاك ماليد، چگونه از همسرش، امانت رسول خدا (ع) دفاع نكرد؟!
ميگوييم:
1- اين سخن جديدي نيست. علماي شيعه و زيديه بدان پاسخ دادهاند. ابن حمزه زيدي ميگويد: او (علي) با همه شجاعتش از مراعات امر امت، و استقامت دين و ترك آنچه موجب پراكندگي است، كوتاهي نكرد. [3]
2- ابن حمزه در رد كسي ميگويد: «او را از مغلوبشدن ملامتي نباشد؛ زيرا غلبه نه دليل حق است و نه باطل و نه جبن. او به نصّ صريح امام معصوم است بر اساس عصبيت كار نميكند بلكه بر پايه فرمان، انجام وظيفه ميكند و به صبر فرمان داده شده است؛ بنابراين در امتثال امر خداوند سبحان و فرمان رسولش، صبر پيشه كرد. نه به واسطه خشم پيش رفت و نه بهخاطر ترس عقب نشست.» [4]
3- در تاريخ علي (ع) با اين قوم تنها زدن زهرا (س) نيست، بلكه در روايات آمده كه شخص علي (ع) را نيز زدهاند. اما نه ابوبكر و عمر، بلكه كسي كه به لحاظ شأن و اثر از اين دو كمتر است، عثمان بن عفان. زبيربن بكا در كتابش روايت كرده: عليبن ابيطالب (ع) گفت: «عثمان كسي بهدنبال من فرستاد.صورتم را با لباسم پوشاندم و به نزدش آمدم. بر او وارد شدم. روي تختش نشسته بود و باچوبي در دست، در مقابلش مالي فراوان: دو پشته از طلا و نقره. گفت: مال تو، آنقدر بردار كه شكمت را پر كني. تو مرا كشتي.
گفتم: صله رحم كردي. اگر اين مال را به ارث بردي يا كسي به تو بخشيده يا از تجارتي بهدست آوردهاي. من يكي از دو مرد هستم. يا برميدارم و تشكر ميكنم يا افزونتر ميخواهم و براي بهدست آوردن آن تلاش ميكنم و اگر ازمال خداوند است وحق مسلمين و يتيم و در راه مانده، در آن نه تو حق داري كه به من ببخشي و نه من حق دارم كه بردارم.
گفت: سرپيچي كردي. به خدا سوگند كه سرپيچي كردي. سپس برخاست و به طرفم آمد و مرا با چوب زد. به خدا قسم كه دستش را برنگرداندم تا اينكه كارش را كرد. پس صورتم را با لباسم پوشاندم و به خانهام برگشتم و گفتم: خداوند بين من و تو شاهد است كه تو را به معروف امر نمودم و از منكر نهي كردم.» [5]
از اين بالاتر آنكه آن حضرت به قتل نيز تهديد شد. از اين مسئله پيش از اين در موضوع «احترام زهرا (س) نزد صحابه» سخن گفتم.
در كافي به سند صحيح از امام صادق (ع) روايت شد: «هنگامي كه عمر امكلثوم را از علي خواستگاري كرد و علي گفت: كوچك است. عمر به عباس گفت: از برادرزادهات، دخترش را خواستگاري كردم. او مرا رد كرد. به خدا قسم، زمزم را ببندم. و براي شما مكرمتي نگذارم مگر اينكه نابود سازم و دو شاهد بر او اقامه كنم كه شهادت بدهند علي سرقت كرده و آنگاه دستش را قطع كنم.
عباس نزد علي آمد و به او خبر داد و درخواست كرد كه موافقت كند. علي (ع) موافقت كرد.» [6]
اين روايت دلالت ميكند تا چه اندازه به علي (ع) جسارت ميكردند.
4- بدون ترديد احدي از ما نميپذيرد كه همسر، يا مادر يا خواهرش مورد تهاجم قرار گيرد و او در خانه نشسته باشد و بگويد: لاحول ولا قوة الا بالله. اگر چنين كند قطعا مردم خواهند گفت: او ترسوست ما هم همين را خواهيم گفت.
اما هرگاه مهاجمان بخواهند ما را به معركهاي بكشند يا احساسات ما را تحريك كنند تا متشنج شويم و واكنش نشان دهيم. بدون اينكه به نتايج كارهايمان توجه كنيم. اگر به خواسته مهاجمان پاسخ مثبت دهيم و اهدافشان را محقق سازيم، همه ما را سرزنش خواهند كرد.
اين گروه مهاجم همين را از علي (ع) ميخواستند و اگر علي به آنان پاسخ مثبت ميداد فرصت شناخت از بين ميرفت و به آنان فرصت ميداد كه همه برگهاي برنده و همه امكانات تحريف و تغيير حقيقت را بدست گيرند. اين مطلب را به زودي توضيح خواهيم كرد.
شجاعت علي (ع) در اينجا صبر بر اذيت و بيتوجهي به تحركاتي است كه بر ضد او به راهانداختهاند. علي (ع) كسي است كه همه چيز را در راه حفظ دين قرباني ميكند و اين را مسئوليت و تكليف خود ميداند. او كسي نبود كه در راه رسيدن به هيچ چيز از دينش كوتاه بيايد.
5- فرض ميكنيم كه آنچه اين شخص در خصوص احترام و ارزش زهرا (س) نزد اينان گفته، درست است پس چرا فرض نكنيم كه هدف از اينكه زهرا جواب داد و در را به روي آنان باز كرد. استفاده از همين موقعيت و منزلت او براي دفاع آنان از سادهترين و آسانترين راهها بود؟ آيا به نظر شما موقعيت و منزلت زهرا (س) نزد آنان جلوي تهاجم و اذيت و آزارشان را گرفت؟!
زن پردهنشين در را باز نميكند
وي ميگويد: زهرا (س) يك مخدّره (پردهنشين) بود. پس چگونه براي باز كردن در رفت. زني كه نه مردان را ميبيند و نه با احدي از آنان رو به رو ميشود، چگونه چنين كاري انجام ميدهد؟!
پاسخ:
1- آيا اگر مخدّره مورد تهاجم قرار گيرد، نبايد از خود يا از فرزندان و همسرش يا از شرف و دين، و رسالتش دفاع كند؟
2- مگر زينب مخدره نبود؟ پس چرا امام حسين (ع) او را با خود به كربلا برد تا با اسارت و مصائب و با مردان روبهرو شود و در كوفه و شام در مقابل طاغوتها و جباران عصر خود خطبه بخواند؟
3- آيا پردهنشيني زن، مانع پاسخگويي از پشت در است؟ يا اينگونه پاسخ دادن او را به مردم نمايان خواهد كرد تا آنچه رؤيت آن براي بيگانگان جائز نيست، ببينند؟
4- اگر زهرا (س) از پشت در جواب داده اين بدان معني نيست كه با آنان روبهرو شده است. پس آنگاه كه در را شكستند و فاطمه براي حفظ حجاب در پشت آن پنهان شد و او را بين در وديوار فشردند، آيا او مسئول اين كار است؟
مؤيد اين مطلب اينكه در برخي از متون آمده: فاطمه دستانش را از پشت در دراز كرد. آنان با تازيانه به دستان او زدند. [7]
5- مگر همين مخدره، به اقرار شخص سؤال كننده در مسجد پيغمبر براي مردم خطبه نخواند و صدايش را همگان نشنيدند.
آيا پردهنشيني زن مانع از آن ميشود كه هرگاه دفاع از عدالت و حقيقت منحصر به او باشد، به پا خيزد و در صورت لزوم فرياد مظلوميت سر دهد؟
اگر شنيدن صداي زن مردان بيگانه را تحريك كند، مگر نه اين است كه فقها صورت دفاع از حق را استثنا كردهاند.
چگونه جايز است كه در مسجد براي مردم خطبه بخواند؛ اما جايز نيست كه از پشت در جواب دهد؟ آيا مخدره بودن زهرا مانع ميشود كه هرگاه دفاع از امامت و بيان حقيقت براي نسلها منحصر به او باشد، بدين امر خطير قيام كند؟ آيا مخدره بودن زهرا مانع ميشود كه در مقابل ظالمان و غاصبان بايستد تا حقيقت آنان را براي مردم، روشن و نيات واقعي و جسارتشان را به ساحت خداوند و رسول (ص) آشكار سازد. و به همگان در طول نسلها نمايان سازد كه اينان آمادگي دارند كه زنان و بلكه مقدسترين زن: سرور زنان جهانيان ويگانه دختر رسول عظيمالشان اسلام را بلافاصله پس رحلت او، مورد تعرض قرار دهند؟
آيا بياني رساتر از اين هست؟ آيا بدون اين ميتوان مظلوم را از ظالم و مهاجم را از مدافع تشخيص داد؟ چه كسي تضمين ميكند كسي كه به زهرا و پيغمبر خدا اهانت ميكند تا آنجا كه گفت: پيغمبر هذيان ميگويد، به تحريف و تزوير حقايق نپردازد؟
6- همين شخص معترض، منكر صحت حديث است كه ميگويد براي زن بهتر است كه نه مردان او را ببينند و نه او مردان را. و در صحن انكار خود به خطبه زهرا (س) در مسجد بيرون رفتن با زنان در جنگها و غزوات و سخنان او با ابوبكر و عمر، هنگامي كه براي رضايت طلبيدن بر او وارد شدند استناد ميكند. اين به چه معناست كه در اينجا بدان استدلال ميكند و آنجا آن را انكار؟
چرا «زبير» يا «فضّه» در را باز نكرد؟
از سخنان عجيب و غريب او است كه ميگويد: همه راويان ميگويند كه وقتي پس از رحلت رسول خدا مهاجمان آمدند تا علي (ع) را براي بيعت با ابوبكر بيرون برند به تنهايي در خانه نبود بلكه همه بنيهاشم و فضه و زبير با او بودند. پس چرا كسي غير از زهرا در را باز نكرد؟
پاسخ:
ادعاي «بودن همه بنيهاشم در داخل خانه زهرا (س) به هنگام حادثه» معلوم نيست. زيرا:
1- نظّام ـآنگونه كه از وي نقل ميشودـ تصريح كرده كه عمر «فرياد ميزد: خانه زهرا (ع) را با ساكنانش به آتش كشيد» و در خانه غير از علي و فاطمه و حسن و حسين (ع) كسي نبود. [8]
اينكه ميگويد: در خانه كسي نبود. خواه سخن نظام باشد يا از گفتار مؤلف در آنچه ما در صدد بيان آن هستيم. يعني نفي وجود فضه و زبير در خانه كافي است.
2- اگر بپذيريم كه گاهي اوقات افراد ديگري هم در خانه زهرا (س) بودهاند، بايد دانست كه يورش به خانه زهرا (س) چند بار صورت گرفته است. اين به صراحت از سياق حديث منقول در الامامه و السياسه ابن قتيبه بدست ميآيد.
شماري از روايات ديگر نيز خصوصاً با جمع و مقايسه، و ملاحظه خصوصيات حوادث بر اين مطلب دلالت دارد. اگر در هجوم اول افرادي در خانه زهرا (س) حضور دارند، لازم نيست كه در هجوم دوم يا يورشهاي بعدي هم در خانه باشند. چه دليلي داريم كه در همه تهاجمات در خانه زهرا (س) بودهاند؟
3- روايتي در دست نيست كه بگويد: همه بني هاشم در خانه زهرا (س) بودند. بلي آنان ميگويند: بني هاشم از بيعت امتناع ورزيدند. شايد امر بر گوينده اشتباه شده و گمان برده كه آنان در خانه علي (ع) نشستند و حاضر به بيعت نشدند و به معناي قعدوا توجه نكرده است. چه قعدوا در اينجا به معني امتناع ورزيدن است نه جلوس در خانه علي (ع) يا ديگران.
4- برخي روايات تصريح دارد كه علاوه بر علي، فاطمه، حسن و حسين (ع) زبير [9] هم در خانه بود. اما از ديگران نام نبرده است. برخي از روايات به وجود شمار يا جمعي از بنيهاشم و نه همه آنان، اشاره دارد. [10]
5- خانه زهرا (س) كوچك بود و گنجاييش همه و بلكه نيمي از بنيهاشم را نداشت. خصوصاً كه پيغمبر (ص) در آن خانه دفن شد و ميبايست حرمت او را مراعات كرد.
6- چنانكه از پاسخ به پرسش بعدي به دست خواهد آمد، كسي كه علي، و فضّه، و حسن، و حسين (ع) را از باز كردن در منع كرد، زبير و ساير بنيهاشم را از اين كار بازداشت.
اگر علي (ع) پاسخ ميداد
وي گمان ميبرد كه ميبايست علي (ع) يا فضه يا ديگري در را باز ميكرد. اقدام زهرا (س) براي باز كردن در قابل توجيه نيست.
پاسخ: دو مسئله است كه بايد از آن صحبت كنيم:
1- آيا علي (ع) يا هر كس ديگر ميتوانست در را باز كند؟!
2- چرا ميبايست فقط زهرا (س) اين كار را انجام دهد؟!
پاسخ به اين دو پرسش با هم تداخل دارد. به همين لحاظ به گونه زير بدان پرداختيم.
1- پيغمبر (ص) برخي از زنانش را ميفرمود كه در را براي مراجعان بازكنند، چنانكه پيش از اين آورديم. بنابراين اقدام زهرا (س) براي باز كردن در، اشكال مبنايي ندارد.
2- واضح است كه باز كردن در توسط علي (ع) يا حداقل پاسخ وي به آنان از پشت در از دو حال خارج نيست:
يا به دستور آنان با ابوبكر بيعت ميكند كه در اين صورت كاري شبيه به پذيرش مشروعيت كارهاي آنان انجام داده است در حالي كه هرگونه دلالتي بر حقانيت آنان را از اساس مردود ميداند.
يا فقط به مهاجمان پاسخ ميدهد و از پذيرش خواسته آنان امتناع ميورزد. اين كار مهاجمان را به مجادله، و تلاش براي تأثيرگذاري بر او با بيان كلمات درشت و خشن، يا نرم و ملايم، و حتي بيرون بردن علي (ع) براي بيعت، وا ميداشت.
اين اقدام علي (ع) به آنان فرصت قلب حقايق و تشويه امور، وادعاي آنچه خوشايندشان بود، ميداد، به گونهاي كه علي (ع) را بشكنند و حقيقت را براي مردم وارونه جلوه دهند. خصوصاً كه حاكم و مسلطاند و دنيا خواهان به سويشان گردن فراز ميكنند و چاپلوسان خود را به آنان نزديك.
آنان به مردم خواهند گفت كه ما براي تعزيت و احوالپرسي آمديم اما علي (ع) بر ما حسادت ورزيد و روي خود حساب كرد و با اعتماد به مواضع و قدرت خويش و زنديكي به رسول خدا (ص) و شجاعت خود، و همسري دختر رسول خدا (ص) و پدري حسن و حسين، با كلمات گزنده و نيشدار، با ما به عنف مقابله كرد. پس او متجاوز است و ما قرباني؛ او حسود و كينهتوز، و مهاجم و مغرور است و در امري كه انصرافش را از آن اعلام كرده، طمع دارد. چه هنگامي كه علي (ع) مشغول تجهيز رسول خدا (ص) بود، در ميان مردم شايعه كردند كه او خلافت را نميخواهد. گفته منذربن ارقم در سقيفه به هنگامي كه كفه ابوبكر از سعدبن عباده سنگينتر شد و انصار با هم اختلاف كردند، بر اين مطلب دلالت دارد. منذر گفت: «در ميان ايشان مردي است كه اگر اين امر را خواستار ميشد، هيچكس با او به نزاع بر نميخاست. مقصود او، علي بن ابيطالب بود.» [11]
در نامهاي كه گفته ميشود عمربن خطاب به معاويه نوشته، درباره ابوبكر ميگويد: «ومردم را براي بيعت و همراهي او آوردم تا او و هر كه حاضر به بيعت نميشد را بترسانم، هر كه گفت: عليبن ابيطالب چه كرد؟ ميگفتم: آن را از عهدهاش برداشت و به عهده مسلمانان گذاشت تا مبادا بين آنان اختلاف افتد و خود خانهنشين شد». [12]
آري، آنان به مردم خواهند گفت: «حال كه علي (ع) از خلافت انصراف داده و از سوي ديگر ميبايست كارها را در دست گرفت و سامان داد، تا فتنه و آشوب بوجود نيايد، ما به منظور حفظ اسلام، و وحدت امت، و كرامت مردم و انتظار امور زندگي انان، به اين كار اقدام كرديم. ما خيرخواه مردم، و در پي قرب خداوند هستيم و چيزي جز اين نميخواهيم. هنگامي كه علي با ما به عنف رفتار كرد، راهي در برابرمان نماند جز اينكه به منظور سركوبي فتنه و حفظ دين و امت، او را بازداشت كنيم.
چه كسي ميتواند ادعايشان را تكذيب كند، در حالي كه حاكم و بر امور مسلط هستند و معمولاً حاكمان تازيانه و شمشير دارند و در كنارش اموال و مناصب. آنان ميتواند مطامح و خواستهها را برآورده سازند. و صداي تبليغات آنها بلندتر بوده است. زيرا با شمشيرهاي مال و مقام، و جبروت، و طمعورزيها، و خواستههاي نفساني، شمشير ميزنند. عليالخصوص كه بسياري از مردم با علي (ع) و پناهندگان، و منسوبان او بغض و كينهها دارند. بر حاكمان جديد لازم است كه از اين كينهها نيز در جهت تبيت خلافت، و تقويت سلطنت خويش استفاده كنند.
هنگامي كه فاطمه (س) پاسخ داد، پاسخ او، اقدام غير منتظرهاي بود كه فرصتي را كه فراهم ديده بودند. از آنان گرفت. لذا با عنف و قدرت، و انفعال و شتابزدگي با او برخورد كردند. آنگاه كه به هجوم خشونتآميز برخاسته از خشم و كينه مبادرت كردند، و هجومي كه هيچ دليلي ندارد جز اصرار و پافشاري در گرفتن قدرتمندانه خلافت حتي اگر به قيمت قتل «محسن» و هتك حرمت خانه زهرا (س) و تعدّي به او با ضربات مرگبار تمام شود. در حالي كه فاطمه (س) نه زن طمّاع و حسودي است و نه به خود مغرور و نه كينهتوز و نه تفنهانگيز. او آمده تا ببيند چه كسي در ميزند. او در صدد بيان كلمات زشت و حساب شده نبود. بلكه دليلي ندارد كه بدون مقدمه چنين موضعي اتخاذ كند.
او در فراق پدرش، بزرگترين پيغمبر خدا (ص) كه آنان را از ظلمات به نور آورده، عزادار و يگانه دختر او، و انسان ممتاز، و سرور زنان عالم از اولين و آخرين، و كسي است كه خداوند از خشنودي او، خشنود ميشود و به خشم او، خشم ميگيرد.
اگر آنان از ابتدا، با كلمات ملايم و پيراسته سخن ميگفتند و او را اينگونه تسليت ميدادند: دختر رسول خدا! حال شما چطور است؟ خدمت رسيديم كه از حال شما جويا شويم و از سلامت شما مطمئن، و در فراق رسول خدا (ص) به شما تسليت عرض كنيم؛ آيا اجازه ميفرماييد كه شما را زيارت كنيم و از علي (ع) احوالپرسي نماييم و با او همدلي و همدمي كنيم؛ به نظر شما زهرا (س) جز با اخلاق پسنديده و كلمات پاكيزه، و خوشامدگويي و خيرمقدم با آنان مواجه ميشد؟!
سپس او يا علي (ع) با حكمت و درايت و به دور از فضاي عنف و قهر، و به كارگيري شمشير و تازيانه، در خصوص تلاش آنان در غصب خلافت از آنان بازخواست و احتجاج ميكرد.
ليكن حقيقت اين است كه آنان در بيعت گرفتن از علي (ع) خيلي عجله داشتند. چه ميدانستند كه به زودي دروغ آنچه به مردم گفتهاند، معلوم خواهد شد و همه خواهند دانست كه علي (ع) از خلافت انصراف نداده است. حال به مردم چه پاسخ خواهند داد كه: شما ديروز در غدير خم با علي (ع) بيعت كرديد، و سپس به ما گفتيد: علي (ع) از خلافت استعفا داده است ولي اينك خلاف ادعاي شما ظاهر شده است. لذا به سرعت سراغ علي (ع) رفتند تا به زور خشونت و وحشت از او بيعت گيرند و بدين وسيله از طرح هرگونه سؤال احتجاج مشكل و رسواكننده خود، پيشگيري كنند. همچنان كه با اين فضاي سرشار از خشونت و وحشت ميتوانند علي (ع) را متمرد و شورشي، و قانونشكني معرفي نمايند.
موضع زهرا (س) برايشان غير منتظره و ناگهاني بود و توان اتخاذ يك تصميم درست و اقدام مناسب را از آنان سلب كرد و برنامههايشان را برهم زد و موجب رسوايي، و نيز برملا شدن نيات و رؤياهاي آنان شد. لذا با خشونت، شتابزدگي، و حقد و كينه با او برخورد كردند.
پس كجا رفت آن تقواي ادعايي؟ و چه شد آن خيرخواهي خيالي؟! مردم حقيقت را فهميدند و دانستند كه چرا اين همه از سركوبي فتنه، و اقامه شريعت و احكام دين سخن ميگويند؟!
برخورد آنان با زهرا (س) قدرت صحنهسازي را از آنان گرفت. باز كردن در توسط زهرا (س) ضربه كوبندهاي بود كه همه توطئهها و نقشههاي شيطاني آنان را نقش بر آب كرد و توان هرگونه تحريف و تزوير حقايق و وقايع را از آنان گرفت.
چگونه ميتوان نسلها را از تزوير تبليغاتي حاكماني كه با همه نيروها و امكانات مادي و حكومتي خود انجام ميدهند، ايمن ساخت؟!
مأمون برادرش امين را كشت. سپس با تبليغات وانمود كرد كه امين، انساني حقير و پست و جاهل و احمق و بلكه عقبمانده ذهني بود و هنوز پژوهشگران درباره امين، همين عقيده را دارند كه مأمون در ميان مردم شايعه كرد. در حالي كه حقيقت كاملاً برعكس است ليكن گناه او اين بود كه شكست خورد و كشته شد.
اگر ما معيارهايي داريم كه به ما امكان ميدهد كه بسياري از حقايق را در آنچه به پيغمبر (ص) و ائمه (ع) و ديگران نسبت داده ميشود، كشف كنيم زيرا قرآن و رسول اكرم (ص) را معيار و ميزان ميدانيم؛ اما ديگران كه به اسلام و قرآن معتقد نيستند در كشف حقيقت از طرق مطالعه شواهد تاريخي موجود، مشكلات فراواني دارند.
زيرا هنگامي كه پژوهشگر غير مسلمان ميخواند: انساني هست كه پيغمبر (ص) با صداي بلند نام او را ميبرد و ميگويد: او پس از من ولي شماست، و مردم مخصوصاً انصار [13] با صداي بلند از او نام ميبرند و در سقيفه ميگويند: جز با علي [14] بيعت نميكنيم و او عالم شجاع و مجاهد قوي و صاحب مواضع بزرگ و فداكاريهاي عظيم و داماد و بزرگ شده پيغمبر (ص) و پسر عمو، و حبيب او است.
و در مقابل ميخواند: رقيبان علي (ع) غيبت او را از صحنه مغتنم شمردند و خلافت را به خود اختصاص دادند، و آنگاه به خانهاش آمدند تا به خلافت غاصبانه آنان اعتراف كند و تسليم شود و آن را به رسميت بشناسند، و تابع خواستههاي آنان باشد....
سپس بار سوم، مطالبي دالّ بر شايعاتي در خصوص كنارهگيري صاحب بر حق خلافت و عدم مراجعه او براي مطالعه آن به دلايل خاص و عام، ميخواند.
قاضي نوالله شوشتري ميگويد:
«برخي از منحرفان از علي (ع) در دل مردم انداختهاند كه علي (ع) به سبب شدت مصيبت پيغمبر (ص) از تصدي منصب خلافت خودداري كرده و در خانهاش به اندوه و ماتم نشسته است. خزيمة بن ثابت انصاري نزد قومش آمد و آنچه درباره علي (ع) شنيده بود، برايشان گفت و بيان كرد كه بايد كسي عهدهدار اين امر (خلافت) شود ولي جز او قرشي شايسته خلافت وجود ندارد.
انصار ترسيدند كه مبادا مصيبت بر آنان شديد شود، و يك قرشي درشتخوي و بداخلاق خلافت را به دست گيرد و انتقام خونهاي جاهلي، و كينههاي بدر را از آنان بگيرد. لذا متوجه سعد بن عباده، بزرگ انصار شدند و در سقيفه حضور يافتند و به او التماس كردند تا خلافت را قبول كند. سعد به خاطر جايگاه علي (ع) و اينكه او از جانب خداوند و رسول منصوص به خلافت است، از پذيرش آن خودداري كرد. پس چون قريش ـ كه در انتظار فرصت بودند ـ اين را شنيدند، واقعيت را به گونه ديگري جلوه دادند و در بيعت ابوبكر شتاب ورزيدند». [15]
اين پژوهشگر براي بار چهارم ميخواند: اين مرد از كرده خود در كنارهگيري از خلافت، پشيمان شد، و از نو حس طمعورزي در او بيدار شد. لذا هنگامي كه به نزدش آمدند، درخواستشان را رد كرد و به تكذيب آنان پرداخت و آن را اعلام كرد؛ و بلكه با دشنام و ناسزا، و سخنان زشت و ناپسند، و گزنده و نيشدار، با آنان برخورد كرد، و بلكه آنان را بواسطه اين خيانت بزرگ و جنايت عظيم به شدت توبيخ و سرزنش كرد.
سپس ميخواند: آنان نيز در مقابل، زشتي را با زشتي، و عنف و خشونت را با خشونت و عنف پاسخ دادند و در نتيجه كارها سخت شد و به درگيري، خشونت و جدايي انجاميد.
وي اين را خواهد پذيرفت و تصديق خواهد كرد و در برابرش تصويري كامل و هماهنگ خواهد ديد و با خود خواهد گفت: پادشاهي عقيم است. چون جاه و مقام، و مال و مناصب، و كرامت و قداست دارد و همه دوست دارند به حكومتي برسند كه همه اين امتيازات را داشته باشد. آنگاه در اثبات اين مطلب به احتجاجات و براهين متوسل خواهد شد و به جمع شواهد و دلائل خواهد پرداخت و چه بسا در اين راه به ظلم تعدّي و تزوير حقايق دچار خواهد شد.
بنابراين، هرگاه پادشاهي يا سلطنتي بر او عرضه شود كه دو گروه با هم بر سر آن نزاع داشته باشند و هر كدام در چنين شرايطي ميگويد: من مظلوم هستم و مورد تهاجم واقع شدهام و ديگري ظالم و مهاجم؛ نخواهد توانست به حقيقت برسد. زيرا همچنان كه گفتيم وي معيارهاي كافي براي روشن شدن حق، و تشخيص آن از باطل در اختيار ندارد.
يكي از خاورشناسان در بيان اين حقيقت مهم ميگويد: مظلوميت امام حسين (ع) را درك نكرده مگر از كشته شدن طفل شيرخوارش. اين سخن درستي است. زيرا نه كليدي دارد كه به كمك آن بتواند وارد شخصيت امام حسين (ع) شود و نه معياري كه در قضيه امام حسين (ع) حق را از باطل به او بشناساند مگر معيار عاطفي و انساني ولي ما قرآن، و گفتار رسول خدا (ص)، و الگوها، و ارزشها و حقايقي داريم كه همه چيز را بر اساس آن ميسنجيم و حق را از طريق آن ميشناسيم.
بدين ترتيب روشن ميشود كه اگر علي (ع) پاسخ ميداد، حق نزد بسياري از مردم تباه ميشد و اين همان چيزي است كه علي (ع) حاضر نيست در هيچ شرايطي از آن كوتاه بيايد. از سوي ديگر مهاجمان هرچه ميخواستند از قبيل اشغال خانه و... انجام ميدادند و با بدخواهي هرچه بيشتر و كينهتوزي هرچه خشنتر، و با عنف و پردهدري هرچه افزونتر، خانواده علي (ع) را مورد تهاجم قرار ميدادند، و مردم به بزرگترين بلا گرفتار ميشدند. چه يگانه روزنه شناخت حق از آنان خصوصاً آنها كه از فضاي مدينه دور بودند، تا چه رسد به نسلهاي بعدي تا امروز، گرفته ميشد. آيا با توجه به رواج شايعات و اباطيل در آن روزگار، شناخت محق از مبطل، و طمّاع متغلب غاصب مهاجم از ستمديده و مقهور كه حقش را ربودهاند و به او دروغ بستهاند، امكانپذير ميشد؟!
بلي؛ اگر علي (ع) به مهاجمان پاسخ ميداد قطعاً حق و حقيقت تباه و نابود ميشد. و شايد امروز هيچيك و يا بگو: بسياري از ما نه شيعه علي (ع) بوديم و نه حق و صداقت او را ميشناختيم و با اسلام عزيز حديث ديگري داشتيم. علي (ع) امام همگان است و مسئول ايمنسازي نسلها در قبال تزوير و گمراهي خصوصاً در مورد عقايد، بنابراين بايد به آنان فرصت دهد تا اين تزوير را در هر زمان و از سوي هر كس كه باشد، كشف كنند.
اگر قضّه پاسخ ميداد
حتي اگر فضّه پاسخ ميداد، وضع با آنچه گفتيم فرق نميكرد. زيرا پاسخ وي مردم را از حرص و ولع اينان در رسيدن به خلافت، و اصرار و ابرام آنان در بودن حق از صاحب حقيقي آن، آگاه نميكرد. از سوي ديگر به راحتي ميتوانستند او را چنان از سر راه خود بردارند كه هيچ نقشي در روشن شدن صورت مسئله، و شناخت حقيقت نداشته باشد. چه ممكن بود او را متهم كنند كه با آنان برخورد غير اخلاقي و بيادبانه داشته است.
فضّه نه از مقام رفيع زهرا (س) بهرهمند بود و نه پيغمبر (ص) دربارهاش گفته بود: خداوند از خشم او، خشم ميگيرد. اما زهرا (س) آن زن معصوم و مطهره به نص قرآن است كه خداوند به خشم او خشم ميگيرد و از خشنودي او خشنود ميشود.
بنابراين اگر زهرا (س) نبود، نشانههاي دين محو ميشد و كينهتوزان و منافقاني كه در كمين اسلام عزيز نشستهاند، گرانبهاترين و شيرينترين منويات و آرزوهاي خود را عملي ميكردند. پس زهرا (س) با آن گامهاي اندك خود به سوي در، حق علي (ع)، و امامت ـ و نه فقط خلافت ـ را از تزوير و نابودي حفظ كرد. او به مردم و حتي غير مسلمانان، چه آنان كه در آن روزگار زندگي ميكردند و چه آنان كه پس از آن آمدند و ميآيند، امكان داد كه خود، حقيقت را كشف كنند.
توجه دقيق در تاريخ به ما نشان ميدهد كه هر يك از امامان در حفظ اسلام نقش اساسي داشتهاند. به گونهاي كه اگر هر كدام نبودند، دين به كلي تباه ميشد.
بنابراين اگر نبود تبليغ امامت در روز غدير، و صلح امام حسن (ع) و شهادت امام حسين(ع)، و بدون شگفتي: اين موضعگيري زهرا (س) كه به موجب ان مورد اذيت و آزار، و كتك و سقط جنين، قرار گرفت؛ از اسلام جز مظاهر و اسامي، و اشكال و آداب و مراسم تو خالي، چيزي باقي نبود.
شاهد و مثال
در اينجا دو شاهد در زمينه مسئوليت پيغمبر و امام در ايمنسازي امت از اينكه طعمه تزوير قرار گيرد، بيان ميكنيم:
1- پيغمبر (ع) به رغم آنكه در مناسبتها و مواضع فراوان خصوصا در غدير خم كه از مردم براي علي (ع) بيعت گرفت. بر امامت تأكيد كرده بود در بستر مرگ از آنان كاغذ و دوات خواست تا چيزي بر ايشان بنويسد كه هرگز پس از او گمراه نشوند. اراده پيغمبر (ص) اين بود كه امت را از دچار شدن به تزوير تبليغاتي دشمنان ايمن سازد تا كسي نگويد كه پيغمبر (ص) از نظر برگشت و شرايط جديدي بوجود آمده كه بايد علي(ع) از اين امر دور شود. اين اقدام پيغمبر (ع) گفته شد: پيغمبر هذيان ميگويد، يا چيز ديگري شبيه اين. ديگر مجالي براي اين تعليل باقي نماند كه صحابه پيغمبر (ع) پرهيزگاران مخلصي هستند كه ضمن رعايت احترام او در جهت تنفيذ و اجراي فرامين و جلب رضايت او تلاش ميكنند. چه گفته آنان كه پيغمبر هذيان ميگويد، ميزان جسارت آنان بر ساحت مقدس رسو اكرم (ص) را بر ملا ساخت. حال كه مطامع و مصالح دنيوي، آنان را به اين جسارت واميدارد تا با بزرگترين پيغمبر خدا با اين شيوه گستاخانه برخورد كنند، آيا در راه تحقق اهداف خود از زدن زنان، و نابود ساختن حقيقت، پروا خواهند كرد؟!
2- حسين (ع)زنان و كودكان را با خود به كربلا برد تا حاكمان جنايتكار مدعي نشوند كه دزدان، حسين را كشتند يا در صحرا گم شد و از تشنگي مرد چنان كه براي راهنمايان مسلم بن عقيل پيش آمد؛ يا درندگان او را دريدهاند و مانند اين ...
سپس همين مزوران دروغگو جنازهاش را با احترام و شكوه هر چه تمام، و با اظهار حزن و اندوه فراوان تشييع كنند و مردم را فريب دهند و بر راه منحرف جنايت پيشه خود تأكيد ورزند.
به همين دليل امام حسين (ع) در روز ترويه (نهم ذيحجه) از مكه بيرون آمد. در حالي كه ميبايست در اين روز به عرفات برود. ميدانيم كه حسين (ع) يگانه بازمانده ذريه رسول خدا (ص) و اسوه دين بود و مردم او را مسئول حفظ و پاسداري دين، و تعلم احكام آن ميدانستند. پس چگونه در روزي كه اعمال مناسك حج يعني: بزرگترين شعار اسلام، شروع ميشود، از مكه خارج ميشود و آنان را رها ميكند؟ و به جاي عرفات، به سوي ديگر ميرود؟! اين حركت، توجه همگان را به خود جلب خواهد كرد، و سؤالات فراواني مطرح خواهد نمود.
حسين (ع) از مكه به جاي ديگري، و از قلب تپنده عالم اسلام كه بزرگترين مكان مقدس مسلمانان را در دامن خود دارد، به سرزميني ميرود كه هيچ مكان مقدسي در آن نيست.آن هم در ايام حج نه در ايام عادي سال و دقيقا در روز اول مناسك حج، در حالي كه بايد امير مردم و رهبر، و مرجع آنان باشد و مناسك و احكام حج را به آنان تعليم دهد.
حسين (ع) همان كسي است كه دل و ديده مردم تمناي ديدن او ولو براي يك بار در عمر دارد، تا چه رسد به اين سعادت كه با او سخن گويد و در نزديكياش جلوس نمايد.
حسين (ع) به همه مردم اعلام ميكند كه خداوند اراده فرموده كه او را كشته ببيند، و درباره زنان ميگويد: خداوند اراده فرموده كه آنان را اسير ببيند. بنابراين جنايتي غير عادي در كار است، جنايت قتل انساني بزرگ و در رايط غير عادي. جنايتي كه بزرگترين انسان روي كره زمين را هدف خود قرار داده تا در يك جنگ كوبنده كشته شود، جنگي كه همه مردان از ذريه رسول خدا، و همراهانشان كشته ميشوند، و دختران وحي و اهل بيت نبوت به اسارت ميروند.
بنابراين، بايد مردم از خود بپرسند كه اين جنايت كار كيست و مسئوليت و موضع آنان در قبال اين واقعه تلخ و خطير چيست؟ آنان بيصبرانه منتظر خبر اين جنايت هولناك خواهند بود.
خروج حسين (ع) نه براي رسيدن به دنيا و سلطنت بود، و نه فرار از خطر، و نه براي آسايش و گردش بلكه براي رويايي با بزرگترين خطر و رويارويي با سلطهجويان.
كساني كه اين سخن را از حسين (ع) شنيدند و با اين حادثه رو به رو شدند، از همه سرزمينهاي اسلام آمده بودند و شايد از همه شهرها و دهات، و از همه محلات و خيابانها؛ آنان خاطراتي را به ياد خواهند آورد در ارتباط با احساسات و عواطف عقايدشان كه ضميرشان را به جنبش آورد و وجدانشان را بيدار كند. آنان از اين خارات كه هنوز نبض زندگاني به دست آن است، چه از آغاز جنبش، آنان را در حالت انتظار و دلهره قرار دارد؛ براي ديداركنندگان خود سخن خواهند گفت.
اين، قدرت حاكميت قهر و ستم را به رغم همه تلاشها در تزوير حقيقت ضعيف خواهد كرد و شك و ترديدها و علامتهاي سؤال بزرگ همواره با قدرت در برابر اين تزوير، هر چند پنهان و زيركانه صورت گيرد، خواهد ماند. درود خداوند بر حسين و فرزندان حسين، و يارانه حسين.
ترس مسلحان
اين استدلالكننده تلاش ديگري كرده تا مگر بتواند به كمك آن ، ديدگاه خود را تقويت كند. به نظر وي اقدام زهرا (س) براي باز كردن در با توجه به اينكه عدهاي در خانه بودند، قابل توجيه نيست. او ميگويد: «هرگاه كساني بيايند تا تو را بازداشت نمايند، آيا به همسرت ميگويي:در را باز كن يا خودت در را باز ميكني»؟
اين جماعت آمدند تا علي را بازداشت كنند. پس چرا فاطمه در را باز ميكند؟ خصوصا كه ساكنان خانه مسلح بودند. پس نبايد از رويارويي با مهاجمان بترسند. زبير شمشر كشيده از خانه بيرون آمد، مهاجمان شمشيرش را شكستند.
به نظر مي رسد اين اشكال را از فضل بن روزبهان گرفته كه ميگويد:
«بزرگان بني هاشم، اشراف بني عبد مناف، و دليران قريش با علي بودند. آنان در خانه بودند با شمشيرهاي يماني در دست. اگر كار به آتش زدن ساكنان خانه ميرسيد، آيا به نظر شما مردانگي و غيرت را كنار ميگذاشتند و با شمشيرهاي كشيده بيرون نميآمدند تا كساني را كه قصد آتش زدن آنان را داشتند،بكشند.» [17]
پاسخ:
1ـ من معتقدم كه آنچه در پاسخ به پرسش قبل بيان شد براي بيان ضرورت باز كردن در توسط زهرا (س) كافي است. چه مسئله فقط منابع مهاجمان از دستگيري و بازداشت علي نبود بلكه مقابله علي (ع) با آنان باعث تضييع حق، و فراهم آمدن فرصت براي تحقق اهداف مهاجمان در تزوير حقيقت و تحريف تاريخ ميشد.
آشكار شدن ماهيت اين قوم و معرفي آنان به عنوان متجاوز و ظالم به مردم فقط و فقط با اقدام زهرا (س) براي باز كردن در و پاسخ به مهاجمان امكانپذير بود و بس.
قابل ملاحظه اينكه به رغم وضوح اين مسئله،برخي واژههايي به كار ميبرند كه با حقيقت سازگاري نيست. مثل: بازداشت علي، به تسليم واداشتن معارضه، و مقابله با تمرد و ...
گويي به نظر اينان نشستن علي (ع) در خانه و پاسخ دادن زهرا (س) از ترس بازداشت علي (ع) بوده نه بر اساس برنامهاي كه هدف آن نقش بر آب كردن توطئه مهاجمان بود و به رغم همه مصائبي كه علي و فاطمه (س) در اين راه تحمل كردند، به خوبي، موفق شدند.
2- واضح بود كه مقابله با مهاجمان با عنف و شمشير، خواسته مهاجمان بود تا حدود زيادي در خدمات و به نفع مصالح آنان؛ چيزي كه علي (ع) از آن اجتناب ميكرد و پيغمبر (ص) او را از آن نهي فرموده بود.
استدلال كننده، به اين امر اقرار كرده ميگويد: وصعيت برادرش ( رسول خدا) و را به عدم به كارگيري زور و شمشير در امر خلافت، مقيد كرده بود. پس چه توقعي از آن حضرت (ع) در اين كار دارد؟ آيا از او ميخواهد كه با فرمان پيغمبر (ع) مخالفت كند و تسليم دامي شود كه برايش كار گذاشتهاند و در نتيجه فرصت شناخت حق را از امت بگيرد؟!
3- عدم پاسخ به دعوت به عنف بدان معني نيست كه احتياطات لازم در دفاع از خود را در صورت بروز هرگونه اذيت و آزار از سوي مهاجمان، به كار نگيرند.
نخواستن خلافت به زور شمشير چيزي است و دفاع از خويش آنجا كه اقداماتي براي ريختن خون در كار است، چيزي ديگر.
آنچه زبير انجام داد، هنگامي بود كه علي (ع) را گرفتند. زيبر نميتوانست تحمل كند كه علي را دستگير كنند. لذا كوشيد تا با حمله به مهاجمان، علي (ع) را خلاص سازد. خالد سنگ بزرگي به سوي او پرت كرد كه به پشت زيبر اصابت كرد و شمشير را از دستش انداخت. عمر شمشير را برداشت و آن را به تخته سنگي زد تا شكست. [18]
متن ديگري درباره آمدن عمر با جماعتي، ميگويد: زبير با شمشير كشيده به سوي عمر بيرون آمد، پايش گير كرد و به زمين خورد و شمشير از دستش افتاد. به او هجوم بردند و او را گرفتند. [19]
چرا علي (ع) از امانت رسول خدا (ص) دفاع نكرد؟!
برخي ميگويند: اگر زهرا (س) امانت رسول خدا (ص) نزد علي (ع) بود، پس چرا علي (ع) از او دفاع نكرد؟ مگر حفظ امانت واجب نيست؟!
پاسخ:
1- پاسخ قبل در اينجا نيز كافي است. دين خداوند بزرگترين امانت از جانب خدا و رسول نزد علي (ع) بود و ميبايست اين امانت را حفظ كند. به علاوه امانت رسول ـ زهرا (س) ـ نيز لحظهاي در دفاع از اين امانت الهي، با جان و آنچه در توان داشت، كوتاهي نكرد.
2- علي (ع) اقدامي كه با حفظ امانت منافات داشته باشد، انجام نداد.
زهرا (س) به وظيفه و تكليف خود عمل كرد. اين مهاجمان بودند كه با حكم خدا مخالفت كردند و امانت رسول خدا (ص) را مورد تعدي و تجاوز قرار دادند. بنابراين تكليف حفظ امانت قبل از همه متوجه آنان است. اما اين گفته كه اجازه علي (ع) به فاطمه (س) براي مقابله با تهاجم به تنهايي، تفريط علي (ع) در حفظ امانت است؛ نه تنها درست نيست بلكه سخني سخيف به شمار ميآيد. زيرا تكليف فاطمه (س) اين بود كه از امامت دفاع كند كه به همين تكليف عمل كرد.
تكليف علي (ع) اين بود كه نه به آنان مشروعيت بخشد و نه دستاويزي كه بتوانند با كمك آن برنامه و نقشه خود را پياده كنند و فرصت تشخيص حق از باطل را براي مردم حفظ كند. سپس نه به مهاجمان فرصت دهد كه به زهرا (س) تعدي نمايند و نه اين امكان را فراهم سازد كه صحنهسازي كنند و از زشتي جنايتي كه مرتكب شدهاند بكاهند و آن را با سياست و زيركي به مردم تحميل كنند.
تكليف مهاجمان اين بود كه حق را جايگاهش برگردانند و خويشتن را در معرض خشم زهرا (س) و از آنجا در معرض خشم خدا و رسول قرار ندهند.
علي (ع) و زهرا (س) به بهترين وجه به تكليف خود عمل كردند و امكان اقدام بهتر از آن وجود نداشت.
نميتوان كسي را كه به تكليف شرعي خود عمل ميكند، به كوتاهي در حفظ امانت و مخالفت با حكم شرعي متهم كرد بلكه تفريط از سوي ديگران صورت گرفته است.
زدن زهرا (س) يك مسئله شخصي؟!
اين گوينده در ادامه اعتراضات خود، ميگويد:
اگر شما بگوييد: علي (ع) به واسطه وصيت پيغمبر (ص) از زهرا (س) دفاع نكرد. چه «وصيتي از برادرش او را مقيد كرده بود.»
ما ميگوييم: پيغمبر (ص) به او سفارش كرده بود كه براي رسيدن به خلافت معركهاي به وجود نياورد ولي به او نگفته بود كه از همسرت دفاع نكن. از سوي ديگر زدن زهرا (س) ارتباطي به خلافت ندارد. چه يك مسئله شخصي است. همچنان كه شخص زهرا (س) نيز ارتباطي به خلافت ندارد. مسئله خلافت به همه جامعه اسلامي تعلق دارد.
پاسخ: پيش از پاسخ به اين گفته: به بيان يك ملاحظه ميپردازيم: مسئله زهرا (س) با اين مردم، مسئله امامت و سپس خلافت است. زيرا اينان خود را به مقام امامت مردم منصوب مينمايند و امامت يك مقام الهي است كه آن را براي كساني غير از اينان قرار داده است. خلافت يكي از شئون امامت، است. دليل ما تلاش آنان براي اختصاص دادن حق تشريع به خويشتن است. از اين بالاتر، هنگامي كه يكي از آنان به واسطه يكي از تشريعات خود مورد بازخواست قرار گرفت، گفت: من همكار محمد هستم [20] ما درباره اين مسئله مطالبي در كتاب «تحليلي از زندگاني سياسي امام حسن (ع)» بيان كردهايم. به آنجا مراجعه نماييد.
اينكه در پاسخ وي ميگوييم:
1- اين مردم به منظور اجبار اميرالمومنين (ع) براي بيعت با آنان به خانه فاطمه (س) آمدند تا بدين وسيله خلافت آنان تثبيت شود و بهرهمندي آنان از خلافت بدون حضور علي (ع) مورد تأكيد قرار گيرد. اما زهرا (س) و همينگونه علي (ع) ميخواهند آنان را از وقوع همين امر بازدارند. لذا ميخواستند زهرا (س) را از سر راه خود دور كنند تا بتوانند علي (ع) را به بيعت وادار سازند.
اين معكرهايست كه دشمنان علي (ع) بر ضد او و به منظور غصب خلافت در آن فرو رفتهاند و به اعتراضات همين شخص معترض، پيغمبر (ص) او را سفارش كرده بود كه براي خلافت، وارد معركهاي نشود. [21]
پس اين گفتهاش يعني چه، كه ميگويد: زهرا (س) و زدن او ربطي به خلافت ندارد؟ بلكه حقيقت اين است كه قضيه زهرا (س) و آنچه بر او گذشت به همه جامعه اسلامي مربوط است.
آيا اين گوينده گمان ميبرد كه مطالبه فدك توسط زهرا (س) براي تأمين معاش خود او بود؟ در حالي كه واضح است كه زندگاني زهرا (س) پيش از آن، در همان اوان، و پس از آن كمترين تفاوتي نداشت.
او با اموال فدك نه كاخي براي خود ساخت و نه خود را با طلا و نقره آراست، نه فرش خانهاش نو شد، و نه اشياي فاخر و قيمتي جمع كرد، و نه پولي براي آينده پسانداز كرد، و نه باغ و مستغلات خريد، و نه مركبهاي زيبا چنان كه ديگران كردهاند و ميكنند. زهرا (س) غله فدك را در راه خدا و بين فقرا و مساكين به مصرف ميرساند.
پينوشتها:
1ـ ر. ك: الاحتجاج، صص 471ـ470، كشفاليقين، صص 260، 305؛ بحارالانوار، ج 32، ص 347؛ ج 39 ص 267؛ ج 90 ص 272 ج 37 ص 313، صص 349 ـ 350، 121، 122 ، 126، 152؟ 305، 356- 357؛ الطرائف ص72 مناقب ابنمغازلي، دعوات راوندي، ص 47 مشارق انواراليقين، كشف الغمه ج1 ص91،مناقب خوارزمي صص 86- 87 ترجمه الامام علي ج 3 ص 164 فرائد المسطين ج 1 ص 331 كفاية الطالب ص 312
2ـ ابطال نهج الباطل ( در ضمن دلائل الصدق) ج 3 ق 1 ص 47
3ـ الشافي، ج 4 ص188
4ـ همان، صص 20-201
5ـ شرح نهجالبلاغه ج 9 ص 10
6ـ كافي، ج 5، ص 346
7ـ بحارالانوار ج 30 صص 293- 295
8ـ الملل والنحل ج 1ص 84؛ بحارالانوار ج 28 ص 271؛ ر. ك : نهجالبلاغه ج 5 ص 15؛ بيتالاحزان ص 124.
9ـ امام مفيد، صص 49 - 50
10ـ الجمل، صص 117 - 118
11ـ تاريخ يعقوبي، ج2، ص 123، (ترجمه آيتي، ج1، 522-523)
13ـ شرح نهجالبلاغه، ج16؛ ص215؛ احقاق الحق، ج2، صص 354-355، به نقل از تحفةالاحباب دشتكي
14ـ تاريخ الامم و الملوك، ج3، ص202
15ـ احقاق الحق، ج 2، صص 347-348
16ـ احقاق الحق، ج 2، صص 347-348
17ـ ابطال نهجالباطل، (در ضمن دلائل الصدق)، ج 3، ص 46
18ـ الاختصاص، صص 186 -187؛ بحارالانوار ، ج 28، ص 229
19ـ تاريخ الامم و الملوك ، ج3، ص 202
20ـ تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 291؛الفائق، ج2، ص 11
21ـ شيخ مفيد بيان كرده، كه علي از پيغمبر نقل كرد كه فرمود: اگر بيست نفر شديد، با آنان جهاد كن الاختصاص، ص 187؛ ر.ك؛ ج28، صص 229،270،317 . در اين روايت آمده: اگر چهل مرد با اراده پيدا ميكردم، با آنان ميجنگيديم. تفسير عياشي، ج 2، ص 68؛ تفسير برهان، ج 2، ص 93؛ ر.ك:الصراط المستقيم، ج3، ص 12؛ الاحتجاج، ج1، صص 188، 213؛ المسترشد، ص 63؛ كتاب سليم، ج 2، ص 586، شرح نهجالبلاغه ابن ميثم، ج2، ص 27