( 4.4 امتیاز از 808 )

 

ریاحین ـ س: علل هجرت حضرت معصومه عليها السلام به قم و علت برتري حضرت فاطمه معصومه در بين ديگر امامزادگان چيست؟
ج: جريان هجرت حضرت معصومه عليها السلام و امام رضا عليه السلام و همه امام زاده ها به ايران مولد آن جريان گرايش ايرانيان به اسلام و تشيع است. مطالبي را كه خواهم گفت راجع به تحليل جالب تاريخ است. دركتاب "اسلام در ايران" قسمت هايي در رابطه با مجموعه نظام و بي عدالتي، تبعيض، نظام طبقاتي و كاست كه در حكومت ساسانيان و حاكمان ساساني كه انوشيروان ظالم ترين آنها بود، وجود دارد. تمام اين موارد باعث گرايش ايرانيان ـ كه ملت هوشياري بودند ـ به طرف مساوات و عدالت اسلامي شد. اين جوهر مسأله است والا بسياري گفته اند كه در دوران انوشيروان تحصيل كردن، ويژه سه طبقه شاهزادگان ، كاتبان و موبدان (روحانيان) بوده است و طبقات ديگر اجازه تحصيل و حضور در ا ين طبقه را نداشتند. اين نظام را نظام كاست مي گويند كه بدترين نظام مي باشد و هم اكنون نيز در برخي از مناطق هند، كم و بيش اين نظام وجود دارد. داستان آن كفش گر معروف كه فردوستي نقل مي كند كه گفت من مقداري از هزينه ارتش را مي دهم اما اجازه دهيد پسرم درس بخواند و... بيانگر اين مطلب است.
مجموعه اين ظلم هاي ، تحميل ها، فشارها و تبعيض هايي كه بين حاكم و محكوم در ايران بين طبقه شاهان، موبدان و مردم بود عامل استقبال آنها از اسلام شد. اسلام در بين مردم ايران نه با شمشير، بلكه با اين دعوت پذيرفته شد. با شمشير و يروش ، قدرت شاهي جامعه و حاكميت از بين رفت. همان طور كه امام خميني شاه را از بين برد و مردم آزاد شدند والا اصلاً اين گرايش طبيعي بود كه از بدبختي و فشار حاكم، از اسلام استقبال كنند. اين اسلامي كه ايرانيان دنبال آن مي گشتند و مي خواستند كه از شيوه هاي حكومت ساساني خلاص شوند، در خلفاي اموي ديده نشده است. در خلفاي عباسي نيز كه اول اين داعيه را داشتند و به نام آل محمد عليه السلام فاميل پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم را دعوت كردند هم اين مورد ديده نشد و همان تبعيض ها و شيوه هاي شاهان ايران به شكلي بدتر در اين حكومت وجود داشت. اين موضوع بود كه باعث شد عدل علوي و عدالت امام علي عليه السلام در همان چهار سال حكومت نمونه ايشان زبانزد خاص و عام شود . ايرانيان به خاطر عدالت واقعي كه در حاكميت نمونه امام علي عليه السلام وجود داشت همواره پيرو و متمايل به حكومت امام علي بودند. به همين دليل است كه نهضت ابومسلم خراساني از ايران آغاز شد و امويان را از بين برد و بعد از آن مجدداً عباسيان آمدند و مردم احتمال دادند كه آنها به عدالت رفتار كنند، اما بعداً ديدند كه اصلاً آنها از جوهرة عدالت فاصله دارند و جز تبعيض، امتياز خواهي، باج خواهي، اشراف گري، تنعم، كسري گري و قيصرگري چيز ديگري در كار آنان نيست، مجدداً متمايل به تشيع علوي شدند.
كتاب جرج جرداق علل گرايش به تشيع را ذكر كرده و اصول و معيارهاي حقوق انسان و مردم در اسلام و عدالت گرايي هاي راستين را برمي شمارد و بعد مي گويد: ولهذا المبادي كانت لجماهير التشيع؛ يعني همين اصول به ائمه و آل علي عليه السلام ارادت عميق پيدا كردند. البته علل جزئي تري نيز وجود داشت مانند به اسارت درآمدن دختر يزدگرد و همراهان آنها به دست نيروهاي اسلام كه وقتي آنها به نزد عمر آوردند، اسرا به فارسي صحبت مي كردند، عمر پدران آنان را لعن كرد و سپس دستور داد گردن آنها را بزنند، اما امام علي عليه السلام فرمود كه آنها را نكشيد بلكه چون اين اسرا از شاهزادگان هستند، اجازه دهيد آنها خودشان تصميم بگيرند كه كدام يك از شما را انتخاب كنند، دختر يزدگرد(شهربانو مادر امام سجاد عليه السلام) ، امام حسين عليه السلام را انتخاب كردند و نزد ايشان ماندند.
البته تمام اين علت ها فرعي است و اين نيز مي تواند يك نوع اظهار محبت ايرانيان نسبت به ائمه باشد. به هر حال علت هاي اصلي همان فشارها، اختناق ها و مسائلي بود كه حكام ايراني داشتند و آن عوامل باعث گرايش به اسلام و تشيع علوي شد؛ به دليلي اينكه در حكومت ها و شيوه هاي غير علوي اين نحوه عدالت وجود نداشت.
اين عوامل زمينه هايي بود كه مأمون مجبور شد به ولايتعهدي امام رضا عليه السلام تن دردهد. دلايل زيادي وجود داشت؛ يكي اين كه جامعه وجه عموم و گرايش آن به آل علي عليه السلام بود و مأمون به اين وسيله مي خواست مردم را راضي كند. دليل دوم اينكه امام رضا عليه السلام را تحت نظر بگيرد و مسائل ديگر...
به همين دليل است كه وقتي در دوران خلفا بررسي كنيد، نهضت هاي علوي ، شورش ها و قيام هاي زيد و يحي و ابراهيم طباطبا و... و مانند اين موارد را به كرات خواهيد ديد كه در تاريخ نوشته اند، تمام اين مسائل دليل بر اين است كه عليه بيداد خلفا مردم شورش هايي داشته اند و در راه برقراري عدالت اسلامي و عدل علوي تلاش مي كرده اند. همه اين موارد زمينه هاي آمدن امام رضا عليه السلام و آمدن خواهران، برادران ايشان و از جمله حضرت معصومه به ايران شد.
اين موارد زمينه هاي سياسي ـ اجتماعي بود. اما زمينه هاي باطني و معنوي نيز قطعاً در كار دخيل بوده است. چون ائمه درباره حضرت معصومه عليها السلام قبل از تولد ايشان صحبت كرده اند و حتي در حديث معراج هم هست كه پيامبر يك نقطه بسيار نوراني را در زمين ديدند كه به ايشان گفتند اينجا قم است كه مركز دين خواهد شد. در روايتي ديگر نيز داريم كه علم چون ماري كه در سوراخي فرو مي رود و از سوراخ ديگر خارج مي آيد از نجف غروب خواهد كرد و از قم بيرون خواهد آمد.
مجموعه فرمايشات ائمه طاهرين مشخص مي كند كه قم يكي از مراكز تشيع در آخر الزمان خواهد شد، به خصوص كه اين امر در اين اواخر بيشتر تجلي كرده است البته در همان اوايل نيز بوده است.
مي دانيد كه دعبل خزائي شاعر معروف شيعي هنگامي كه آن قصيده را خواند و آن را خدمت امام رضا عليه السلام خواند و صله دريافت كرد، وقتي به قم آمد، شنيده ايد كه مردم چطور اطراف او را گرفتند كه بايد از آن سهم به ما هم بدهيد كه جرايان آن مفصل است . ريشه هاي اين موضوع برمي گردد به محدثيني كه از قديم الايام و از اوايل دوران ائمه تا كنون بوده اند و نقل كرده اند و قم مركز حديث ائمه بوده است . مجموعه اين مسائل مي رساند كه اين شهر يك مركزيت مهم داشته است. حضرت معصومه عليها السلام آمده اند تا با هجرت خود و با مقبره خود، اين مركزيت را بنيادي تر و استوارتر كنند. اين باطن قضيه است و بيمار شدن ايشان در ساوه و عوامل بيماري آن و... تا فوت ايشان در قم، ظاهر قضيه است .
اين مسائل را مي توان در كتاب هايي كه قبلاً ذكر كردم و ديگر كتب معتبر پيدا كرد.
اما در رابطه به بخش دوم سؤال بايد گفت كه:
ائمه معصومين عليهم السلام كه عالم به علم قدسي و علم وحي و محدث هستند با ملائكه صحبت مي كنند، حقايق عالم را مي دانند، چيزي براي ايشان مجهول نيست. از ائمه، پيامبر و حضرت امير عليه السلام وحضرت فاطمه عليها السلام و حضرت معصومه كه بگذريم، در امام زاده ها يك درجه بندي هايي هست. بعضي از امام زاده ها در حد بالاتري هستند. هر چند كه علم آنها مانند ائمه لدني و الهي نيست ولي به دليل آموزش هايي كه در دامن ائمه و خانواده وحي ديده اند تفاوت هاي قابل توجهي داشته اند، مانند حضرت علي اكبر كه درجه بالايي داشته اند، حضرت قاسم بن سن كم از نظر معرفت و شناخت انسان مقام بسيار والايي داشته اند و همين جمله كه مي گويند "مرگ در نزد من از عسل شيرين تر است" ، شوخي نيست، و يك كلام كودكانه نيست.

آيا لقب "معصومه" مأثور از معصوم است؟

من در اين زمينه تحقيق چنداني نكردم، فقط در جزوه حضرت معصومه عليها السلام و شهر قم، لآدر مقامات معنوي و موقعيتي كه اين امام زاده بزرگ داشت تحقيق مختصري در روايات كردم و به كلمه "معصومه" برنخوردم و بر فرض هم كه باشد يك نامگذاري است به يك قول نام معصومه براي ايشان فقط صرف نام گذاري است، نه اينكه ايشان به مقام عصمت رسيده باشند، مقام عصمت آن ولايت كلي است كه ويژه چهارده معصوم است كه از ميان زنان فقط حضرت فاطمه زهرا داشته اند و بالاترين زن حضرت زينب گرچه ممكن است، اين مقام را در عمل كسب كرده باشند ولي مقام عصمت تنها عصمت عملي نيست بلكه حقيقتي است كه همان مقام ولايت تكويني است.
اينكه در عمل انسان گناه نكند و تارك گناه صغيره و كبيره باشد اين يك مقام برتر باطني است كه در حضرت زينب عليها السلام نبوده و فقط مختص حضرت فاطمه عليها السلام بوده است.
بر فرض كه روايتي پيدا كند كه لقب معصومه را ائمه اطهار به حضرت فاطمه بنت موسي بن جعفر عليه السلام داده اند. باز هم نام، فاطمه است و دليل بر عصمت ايشان نيست. گرچه ايشان در عمل و به احتمال بسيار زياد، اين بانوي عزيز حتي تاريك يك مستحب هم نبوده اند ولي آن مقام عصمت و تصرف در كائنات كه ويژه چهارده معصوم است در ايشان نيست.
حال حضرت معصومه از آن گروه امام زادگاني است كه گرچه سن و سال فيزيكي ايشان پانزده يا شانزده سال بوده است، يعني شصت يا هفتاد سال عمر نكرده اند كه بتوانند تجلي پيدا كنند و از دانش هاي مختلفي كه داشتند چيزي در جامعه باقي بگذارند و حوادث زيادي در تاريخ زندگي ايشان نيست ولي به هر حال با همان سن كم يك باطن روح القدسي، والا و عجيبي داشته اند كه به چهره اي تبديل شدند كه نزديك ترين جنسيت و گوهر را به مقام عصمت داشته باشند.
يكي ديگر از امام زادگان نفسيه خاتون است كه در مصر مدفون هستند و ماجراي بسيار عجيبي دارند، و شافعين نزد ايشان درس مي خواندند. هم اكنون در مصر يك گرايش باطني و عميق به آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آل علي عليه السلام وجود دارد. مسجد ايشان در قاهر بالاترين و بزرگترين مسجد است و هر عروس و داماد از اين مسجد به خانه بخت مي رود و مقبره نفسيه خاتون بسيار عجيب شفا دهنده و مركز توسل مردم مصر است و اين خانم نيز از نوادگان ائمه است و ايشان عجيب مقام دارند و البته دوران عمر ايشان بسيار زياد بوده است ، خامه ايشان نقل كرده اند كه من سي سال نديدم كه در روز غذا بخورد يعني روزه بوده و شب بخواند و شب ها بيدار بوده و كور شفا مي داده اند. يا حضرت احمد بن موسي و يا يحيي بن زيد كه هيجده ساله بوده اند ، عظمت اين امام زاده ها در سطحي بالاتر است، يحيي كسي است كه سه بار خلفاي عباسي براي كشتن ايشان لشكر كشيدند و از دست ايشان عاجز شدند و اين قدر از ايشان عاجز مانده بودند كه جنازه ايشان را مدت ها بر دار باقي گذاشتند و ابومسلم خراساني،آن را دفن كرد يا احمد بو موسي برادر امام رضا عليه السلام (شاه چراغ) كه در روايات آمده كه "كان يحب الرضا؛ يعني برادرش را خيلي دوست داشت".
"والسلام"

منبع: تجلي كوثر در حضرت فاطمه معصومه (س)/ موسسه کوثر ولایت

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر