/ / داستان فتح فدك
ریاحین ـ
س از فتح خيبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه وآله نازل شد و از جانب خداوند دستور فتح فدك را آورد. در اين فرمان تصريح شده بود كه اين اقدام مى بايست توسط شخص پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنينع ليه السلام انجام شود و مسلمانان در آن شركت نكنند.
آن دو بزرگوار در تاريكى شب از لشكر جدا شدند و از خيبر حركت كردند تا به سرزمين فدك رسيدند. مردم فدك كه پيگير اخبار فتح خيبر بودند و روز قبل خبر فتح آن قلعه عظيم را شنيده بودند، از وحشت به قلعه پناه برده و درهاى آن را محكم بسته بودند. در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام تصميم گرفتند مخفيانه از ديوار قلعه بالا روند و بر فراز آن با صداى بلند اذان بگويند. در اين صورت اهل قلعه خود را در محاصره ديده و قلعه را فتح شده خواهند پنداشت. آنگاه تصميم به فرار مى گيرند و به راحتى مى توان اقدامى بزرگ را به انجام رساند.
اميرالمؤمنين عليه السلام بر كتف پيامبر صلى الله عليه وآله قرار گرفت و سپس حضرت برخاست و او را با خود بلند كرد، على عليه السلام از ديوار قلعه فدك بالا رفت و آنگاه كه بر فراز ديوار قرار گرفت، رو به اهل قلعه اذان گفت و صداى تكبير بلند نمود. مردم فدك كه گمان مى كردند سربازان مسلمان بر فراز قلعه هستند، فراركنان رو به سوى درب قلعه نهادند و آن را باز كردند و از آن خارج شدند تا در زمين هاى بيرون قلعه پراكنده شوند.
اميرالمؤمنين عليه السلام از ديوار قلعه پايين آمد و با پيامبر صلى الله عليه وآله كه بيرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفتند و با آنها درگير شدند. پس از آنكه هجده نفر از بزرگان قلعه به دست اميرالمؤمنين عليه السلام به قتل رسيدند بقيه تسليم شدند. پيامبر صلى الله عليه وآله آنها و فرزندان شان را اسير نمود و غنائم را همراه آنها به مدينه آورد.
يهوديان فدك از پيامبر صلى الله عليه وآله درخواست كردند خودشان را آزاد كند و اموال را به تناسب نصف با آنان مصالحه كند. حضرت اين پيشنهاد را قبول كرد و على عليه السلام را فرستاد و با ضمانت حفظ خونشان با آنان مصالحه كرد و قرار بر اين شد كه «هركس از اهل فدك مسلمان شود خمس اموال او را بگيرند و هركس بر دين خود باقى بماند همه اموالش را بگيرند.» اين قرارداد بين پيامبر صلى الله عليه وآله و يهوديان فدك به امضاء درآمد و دست آنان داده شد تا هميشه به آن عمل شود. سرزمين فدك نيز كه بدون لشكركشى مسلمانان و بدون كوچكترين دخالت آنان فتح شد، بر اساس حكم صريح قرآن ملك شخصى پيامبر صلى الله عليه وآله گرديد و قرار شد ساليانه يكصد و بيست هزار دينار (سكه) طلا به عنوان درآمد فدك ارسال نمايند. خداوند در قرآن مىفرمايد:
«وَما أَفاءَ اللِّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلا رِكابٍ وَلكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَاللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير* ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ و َما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ و َما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللِّهَ شَدِيدُ الْعِقاب» (1).
طبق اين آيه صريح قرآن سرزمين هايى كه بدون لشكركشى مسلمانان فتح شود، حتى اگر اهل آنجا خودشان به عنوان تسليم نزد پيامبر صلى الله عليه وآله بيايند، اين مناطق و غنائم و اسراى آن ملك خاص حضرت است، و مسلمانان هيچ حقى در آن نخواهند داشت و حضرت به عنوان اموال شخصى خود مى تواند هر تصميمى بخواهد درباره آنها بگيرد. از اين رو سرزمين فدك از آنِ پيامبر صلى الله عليه وآله شد كه مى بايست مردم فدك در آن كار نموده، درآمد آن را به حضرت تسليم مى كردند و فقط اجرت دريافت مى نمودند.
پيامبر صلى الله عليه وآله ورقه اى خواست و على عليه السلام را فراخواند و فرمود: «سند فدك را به عنوان بخشوده و اعطايى پيامبر بنويس و ثبت كن.»
اميرالمؤمنين عليه السلام آن را نوشت و خود حضرت با ام ايمن بر آن شهادت دادند. پيامبر صلى الله عليه وآله در آنجا فرمود: «ام ايمن زنى از اهل بهشت است.» حضرت زهرا عليها السلام اين نوشته را تحويل گرفت، و هنگام غصب فدك آن را عيناً نزد ابوبكر آورد و به عنوان مدرك ارائه فرمود. (2)
سپس پيامبر صلى الله عليه وآله مردم را در منزل حضرت زهرا عليها السلام جمع نمود و به آنان خبر داد كه فدك از آنِ فاطمه عليها السلام است، و در همانجا از درآمد آن به عنوان اعطايى فاطمه عليها السلام بين مردم تقسيم كردند، و بدين صورت تصرف مالكانه فاطمه عليها السلام در فدك را به آنان نشان دادند.
حضرت زهرا عليها السلام در سرزمين فدك نماينده اى قرار داد و كارمندانى را تحت فرمانش سپرد، كه پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود ساليانه را خدمت ايشان تقديم مى نمود. درآمد فدك را ساليانه از هفتاد هزار سكه طلا تا صد و بيست هزار سكه نوشته اند. حضرت هر ساله به اندازه قوت خود برمى داشت و بقيه را بين فقرا تقسيم مى كرد و تا هنگام رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله اين شيوه ادامه داشت.
ده روز (3) پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله مأموران ابوبكر به دستور خاص او به فدك رفتند و نماينده حضرت زهرا عليها السلام را از آنجا اخراج كردند و ملك آن را غصب نمودند و درآمد آن را به طور كامل براى مخارج حكومت غاصبانه خود صرف كردند، و كوچكترين توجهى به سابقه مفصل امر الهى و عمل پيامبر صلى الله عليه وآله در مورد فدك و سندى كه تنظيم شده بود و شاهدانى كه گواهى دادند و آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله در حضور مردم فرموده بود نكردند.
بيان و رفع شبهه
فدك چه بود و در كدام منطقه قرار داشت؟
فدك بهترين بخش سرزمين هاى منطقه خيبر بود كه برخى از يهوديان آن را به حضرت پيامبر صلى الله عليه وآله واگذار نمودند و به فرمان خدا، اين سرزمين ملك خاص حضرت پيامبر صلى الله عليه وآله گرديد.
روايات نشان مى دهد كه پيامبر صلى الله عليه وآله پس از نزول آيه «فَآتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ» (4) دختر ارجمندش فاطمه عليها السلام را نزد خود فراخواند و فدك را به ايشان بخشيد. (5)
ياقوت حموى در معجم البلدان فدك را دهكده اى در سرزمين حجاز برشمرده كه عده اى عقيده داشتند ميان آنجا و مدينه دو يا سه روز راه است.(6)
پس از پيامبر صلى الله عليه وآله، خليفه فدك را غصب كرد و كارگزار فاطمه عليها السلام را از آنجا بيرون راند. فاطمه عليها السلام براى دفاع از حق و مبارزه با غصب و ظلم با بهترين روش آن را مطالبه نمود، اما خليفه حق او را انكار و گواهانش را نپذيرفت. دختر پيامبر صلى الله عليه وآله از راه ارث، حق خود را خواست و استدلال ها نمود اما خليفه باز هم فدك را به ايشان بازپس نداد. (7)
اين سرزمين اكنون نيز موجود و نزد مردم مدينه معروف و شناخته شده است اما در نهايت تاسف متروك و رها شده است. (8)
بيان و رفع شبهه
اميرالمؤمنين عليه السلام در دوران خلافت در مورد فدك چه رفتارى كرد؟
سخنان امام على عليه السلام نشانگر اين مطلب است كه سال ها بعد از شهادت فاطمه عليها السلام، و در دوران خلافت ايشان، فدك تصرف گرديده و در دست او بوده است؛ كه مى فرمايد: «بَلَى كَانَتْ فِى أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ؛ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِى غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِى ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِى فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِم» (9).
آرى! از تمامى آن چه آسمان نيلگون بر آن سايه افكنده است، تنها «فدك» در دست ما بود كه گروهى بر آن بخل ورزيدند و گروهى ديگر كريمانه از آن گذشتند و سخاوتمندانه چشم پوشيدند. راستى كه خدا بهترين داور است... (10).
به عقيده برخى، ظاهراً از اين كلام چنين دريافتى حاصل مى شود كه فدك در دوره خلافت على عليه السلام تصرف، و در يد ايشان قرار گرفت اما به نظر آيت الله العظمى روحانى (دامظله) چنين دريافتى بعيد به نظر مى رسد به ويژه كه اين عبارت نهج البلاغه در زمان خلافت ايشان، به صيغه ماضى به قلم آمده و نشان آن است كه درباره رويدادهاى گذشته فدك سخن مى گويد.
بنابراين نمى توانيم از شواهد تاريخى در مورد چگونگى برخورد على عليه السلام با فدك پى ببريم كه آيا اين سرزمين در دوره خلافت ايشان تحت تصرف ايشان بوده يا نه؛
همچنين اين شواهد تاريخى راه گشاى ما در اين مطلب نيست كه آيا آن حضرت، فدك را به صاحبان اصلى اش - ورثه فاطمه زهرا عليها السلام - بازگرداند و يا فرصت پرداخت به آن را نداشت و در همان شرايط كه بود، رها كرد. (11)
مسأله قابل توجه در ماجراى فدك اين است كه در برخى روايات، گستره امتداد اين سرزمين از سويى تا عدن و سمرقند و از سوى ديگر تا آفريقا و سيف البحر ذكر شده است. اين روايات دال بر آن است كه آنچه از اهل بيت عليهم السلام غصب شده نه بوستان و دهكده فدك، بلكه گستره خلافت و امامت علمى، معنوى، اخلاقى و مديريت بر مسلمانان و سرزمين هاى اسلامى است.
با اين بيان از نظر اين دسته روايات، همه زمين و زمان حكم فدك را دارد و به همين دليل ماجراى فدك از نظر ما، يك موضوع و داستان عقيدتى است زيرا بر اثر رويدادهاى غم انگيز پس از پيامبر صلى الله عليه وآله و غصب خلافت، دفاع از ولايت و امامت آسمانى اميرمومنان على عليه السلام بر آن بنياد نهاده و با آن آميخته گرديده است. (12)
-----------------------------------------------------------------------------------
1) و آنچه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد [ شما براى تصاحب آن ] اسب يا شترى بر آن نتاختيد ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مى گرداند و خدا بر هر كارى تواناست؛ آنچه خدا از [دارايى ] ساكنان آن قريه ها عايد پيامبرش گردانيد از آن خدا و از آن پيامبر [او ] و متعلق به خويشاوندان نزديك [وى ] و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت باز ايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت كيفر است؛ حشر/7 -6
2) بحارالانوار، ج21، ص23
3) بحارالانوار، ج 29، ص 123، ح 25
4) روم/38
5) فضائل و مصائب حضرت زهرا عليها السلام، تألیف حضرت آيت الله العظمى روحانى (دام ظله)، ص 70
6) همان، ص 71
7) همان، ص 70
8) همان، ص 71
9) نهج البلاغه، نامه 41
10) فضايل و مصائب حضرت زهرا عليها السلام، تألیف حضرت آيت الله العظمى روحانى (دام ظله)، ص 73
11) فضائل و مصائب فاطمه زهرا عليها السلام، تألیف حضرت آيت الله العظمى روحانى (دام ظله)، ص 74
12) همان، ص 71 و 72