( 4.6 4 )

ریاحین ـ

در سرد سیر شهر دل، روح بهاری

در  شوره زار سینه ی من چشمه ساری

میخواهی امشب بر کویر دیدگانم

با روضه هایت باغی از شبنم بکاری

سهم تو از ارث پدر، خونجگر بود

از کودکی در ماتم او سوگواری

منزل به منزل در پی دلدار رفتی

در دشت های عاشقی محمل سواری

داغ عزیزانت بلای جانتان شد

تو زخمی تیغ جفای روزگاری

تا مقصدت مشهد، دگر راهی نمانده

ای کاش می شد اندکی طاقت بیاری

می سوختی از آتش تب، بین بستر

دلخسته راضی به رضای کردگاری

باید بیاید دلبرت، باید بیاید

در آخرین ساعات هم امید واری

چشمان اشک آلوده ات را تا دم مرگ

یک لحظه هم از درب حجره بر نداری

نام رضا از روی لب هایت نیفتد

با اینکه رو به قبله و در احتضاری

تو یادگار دلبرت را مثل زینب

با گریه روی سینه ی خود می فشاری

دیگر مخور غم، چون سرت را ای کریمه

بر دامن زهرای اطهر می گذاری


وحید قاسمی

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code