اشعار وفات حضرت خدیجه (س) شد بی کفن بودن در این عالم نشان تو
ریاحین ـ
شد بی کفن بودن در این عالم نشان تو
وقت سفر نام حسین ورد زبان تو
ای بی کفن صاحب کفن از آسمان گشتی
پوشیده شد در نور حق قد کمان تو
آمد کفنهایی که قد پنج تن باشد
شد اولینش مادر زهرا از آن تو
گوید حسین در عالم معنا که ای مادر
سهم من عریان و خونین نوش جان تو
جسم مرا در بوریایی جمع می سازند
این بی کفن بودن شد ارث خاندان تو
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی
بیچاره دستی که در این شبها فقیرت نیست
یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست
باید برای خانه تو زیر پایی شد
بیچاره بال جبریلی که حصیرت نیست
هرگز نمی خواهم ببینم آن شبی را که
در سفره ی افطار ما نان و پنیرت نیست
قربانی نامت شدن عین حیات ماست
مرده تر از مرده است هرکس که بمیرت نیست
تو منت دین خدا بر گردنم هستی
آری تو ام المومنینی و نظیرت نیست
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی
ای همسر شایسته پیغمبر مکه
ای جده ی شهر مدینه مادر مکه
ای که برایت حاجیان احرام می بندند
قبر شریفت قبله گاه دیگر مکه
تو مادری ات نیز بوی نوکری می داد
می خواستی باشی کنیز دختر مکه
تو زینب پیغمبری و سالهای سال
سینه سپر کردی برای رهبر مکه
هرجا که پیغمبر به جنگ فتنه ها می رفت
تو یک تنه بودی برایش لشگر مکه
مکه مدینه نیست در آتش نمی افتی
کاری ندارد با تو دیوار و در مکه
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی
علی اکبر لطیفیان