اسلام با حمایت مالی چه کسی پیشرفت کرد؟ ابوبکر یا حضرت خدیجه؟!
ریاحین : یکی از تحریفاتی که منافقین در تاریخ صدر اسلام وارد کردهاند، جریان ثروت ابوبکر و کمکهای مالی او در جهت پیشرفت اسلام میباشد.
منافقین با این کار، دو هدف اساسی را دنبال میکردند: اول آنکه بدین وسیله فضیلتی برای او تراشند و او را در راه پیشرفت اسلام، فردی مؤثر و صاحب خدمات ارزشمند، معرفی کنند و دوم آنکه خدمات مالیِ حضرت خدیجه سلام الله علیها، در جهت پیشرفت اسلام را منکر شده و یا بر آن سرپوش گذارند.
اما این ادّعا، به دلایل متعددی، بیاساس است که جزء تحریفات تاریخی محسوب میشود:
دلیل اول: ابوبکر، فرزند ابی قحافه، از طائفة «تیم»، یکی از طوائف قبیله «قریش» میباشد. پدرش، ابی قحافه، در جوانی صیاد بود و از راه شکار پرندگان و فروش آنان، زندگی خود را میگذراند.1 وی در سن پیری نابینا شد و چون ابوبکر توانایی مالی برای نگهداری از وی و رسیدگی به امور معیشتی او را نداشت؛ پس برای به دست آوردن قُوت روزانه خود، به خدمت عبدالله بن جدعان ـ که یکی از اشراف«مکّه» بود ـ درآمد و بر سر سفرۀ او میایستاد و مردم را برای خوردن غذا فرا میخواند و بابت این کار، از عبدالله بن جدعان، به اندازۀ قوت لایموت خود مزد میگرفت؛2 این در حالی بود که خود ابوبکر نیز وضعیتش بهتر از ابو قحافه نبود! زیرا تا قبل از اسلام، معلم مدرسههای «یهودیان» بود و به واسطۀ تعلیم فرزندان آنان، حقوقی را از ایشان میگرفت و گذران امور میکرد. بعد از اسلام نیز به خیّاطی روی آورد و حاصل دسترنج خود را به مسجدالحرام میبرد، آن جا دستاری پهن میکرد و به تجّاری که به آن جا میآمدند، میفروخت.3 این، وضعیت مالی ابوبکر در «مکّه» بود. اما در «مدینه» هم وضعیتی بهتر از این نداشت؛ زیرا به اعتراف اهل سنت، وی در «مدینه»، برای امر معاش و تهیۀ خانه، محتاج به کمک«انصار» بود.
حال، چگونه شخصی با این اوضاع اسفناک مالی، اسلام را از ثروت خود مستغنی میکند و با نثار مال، خدمات ارزشمندی در جهت پیشبرد آن انجام میدهد؟!! این سوالیست که مدعیان آن میبایست جواب آن را بدهند.
بنابراین طبق نقل خود اهل سنت، ابوبکر از امکانات مالی مناسبی برخوردار نبوده و روایات زیادی در کتب خود مبنی بر فقر مالی ابوبکر در زمان حضور وی در«مدینه» و همچنین طریق گذران زندگی وی در «مکه» آوردهاند؛ با این وجود، دیگر چه جای شک و شبههای در دروغ بودن این ادّعا باقی میماند؟!
در کتاب «الجمع بین الصحیحین»، روایتی از ابوهریره نقل شده:
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله از منزل خارج شدند، ناگهان چشم مبارک ایشان به عمر و ابوبکر افتاد و به آنان فرمودند: «چه چیزی در این وقت، شما را از خانه بیرون آورده است؟» آنان در جواب گفتند: «گرسنگی!»4
این روایت، در کتب روایی خود اهل سنت وارد شده است. حال اگر فردی منصف به این روایت و امثال آن بنگرد و همچنین به بافتههای منافقان در راه اثبات ثروت و تمکن مالی برای ابوبکر نیز توجّه کند ـ که از هر راه ممکن سعی در اثبات آن را داشتهاند ـ دیگر هیچ شکّی در دروغ بودن ادّعاهای منافقان باقی نمیماند!
البته فقط اثبات تمکّن مالی ابوبکر نیست که مدّعیان خدمات مالی وی به اسلام را دچار مشکل کرده، بلکه سئوال دیگری نیز در این جا مطرح است که بر فرض اثبات ثروتمندیِ وی، باز هم از طرف آنان بیجواب میماند و آن این که این کمکهای مالیِ ابوبکر، در چه زمانی و در چه جهتی صرف شد و کدام گره از کار مسلمین با این کمکها باز شد و چه آثار و نتایجی را در برداشت؟! به عنوان مثال، هرگاه از ثروت بیحدّ و حصر امّ المؤمنین، حضرت خدیجۀ کبری سلام الله علیها و نثار آن در راه پیشرفت اسلام، صحبتی به میان میآید، یکی از نتایجی که برای آن ذکر میشود، تأثیر آن در رفع گرفتاریهای سه سال حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و عدّه زیادی از افراد خانواده و اصحاب ایشان در «شعب ابی طالب» میباشد. زیرا در طول این سه سال، ایشان و همراهانشان با تحریم همه جانبه کفّار «مکّه» مواجه بودند و با سختی و عُسرت، زندگی را در آن مکان میگذراندند و فقط داراییِ حضرت خدیجه سلام الله علیها بود که در آن ایام، گره از مشکلات مادّی ایشان می گشود و ادامه حیات در آن مکان را برای ایشان میسر میکرد.
اما ثروت ابی بکر، در چه زمانی و در چه جا و مکانی، مصروف پیشرفت اسلام شد؟ در مکه یا در مدینه؟ در چه بُرهه ای از زمان؟ آیا در «مکه» با وجود ثروت مثال زدنی حضرت خدیجه سلام الله علیها، که اشراف قریش برای تجارت خود دست نیاز به درگاهش دراز میکردند؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله محتاج ثروت ابوبکر بود و یا در «مدینه»، که خداوند به واسطه غنایم به دست آمده از جنگ با کفار، اسلام و پیامبر بزرگوار آن را مستغنی از هرگونه احتیاجات مالی نمود؟ در کدام بُرهه از زمان، کمکهای مالی ابوبکر به فریاد اسلام رسید و کدام مشکل را حل کرد؟ مدعیان این گونه اکاذیب لازم است جواب گوی این سئوال باشند؟ اما تاکنون پاسخی به این سئوالات داده نشده است.
دلیل دوم: یکی از آیات «قرآن مجید» ـ که در واقع، حکم مَحک بزرگی برای شناسایی ایمان مسلمانان حاضر در «مدینه» و همچنین مشخص شدن معرفت و عشق و علاقه آنان به رسول خدا صلی الله علیه و آله را دارد ـ آیۀ «نجوی» میباشد. خداوند در این آیه، شرطی را برای ملاقات با رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش روی مسلمین قرار میدهد که هر کس مایل به ملاقات باایشان است، میبایست قبل از ملاقات، صدقه دهد.5 قبل از نزول این آیه، صحابۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله، وقت و بیوقت نزد ایشان میرسیدند و حتی گاهی با مراجعههای مکرر و بیمورد خود، موجبات اذیت ایشان را فراهم میکردند، اما با نزول این آیه، دیگر هیچ یک از ایشان به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله نرسیدند؛ زیرا حاضر نبودند که برای رسیدن به حضور اشرف کائنات، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، پولی را خرج نموده و صدقه دهند! تنها به شهادت روایات وارده در کتب رواییِ شیعه و اهل سنت، فقط امیر المؤمنین علی سلام الله و ملائکته و رسله و جمیع خلقه علیه، هر روز صدقه میدادند و به حضور ایشان میرسیدند.6
البته قابل ذکر است که این آیه، بعد از مدت کوتاهی نَسخ شد و ثمره ای که از آن به جای ماند این بود که، بر عالمیان مشخص شد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تنها یک عاشق، یک یاور و یک ناصر در راه ابلاغ رسالت خویش دارد و آن هم کسی نیست جز حضرت علی مرتضی علیه السلام؛ همان بزرگواری که در سخت ترین شرایط، حامی و پشتیبانی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و فقط با نصرت او بود که نهال نوپای دین، بارور شد و از خطر نابودی نجات یافت!
دلیل دوم ما در ردّ کمک مالی ابوبکر، درست همین آیه و جریانات بعد از نزول این آیه میباشد؛ زیرا اگر فرض کنیم که ابی بکر، اموال خود را نثار اسلام و پیشرفت آن کرده باشد؛ پس میبایست در این زمان هم که رسیدن به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله، احتیاج به صرف مال و دادن صدقه دارد، وی را از اولین کسانی ببینیم که با دادن صدقه، نزد ایشان میرسید و تا زمان نَسخ این آیه، بر آن مداومت داشته است. کسی که آن قدر شجاعت و از خودگذشتگی دارد که در «مکه» و در زمان غربت اسلام و غلبه کفر، ثروت هنگفتی را خرج اسلام و مسلمین کند، به طور حتم میبایست در «مدینه» و در زمان قدرت گرفتن اسلام و مسلمین نیز دست از دست و دلبازی برنداشته و برای رسیدن به خدمت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله صدقه دهد، نه اینکه به خاطر نزول این آیه، قید ملاقات با ایشان را زند!
البته ممکن است مدعیان این مطلب، در جواب بگویند که ابی بکر در «مدینه» فقیر بوده و قدرت دادن صدقه برای رسیدن خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله را نداشته است! در جواب آنان لازم است گفت: اول اینکه فقر در «مدینه» مختص به او نبوده، بلکه اکثر مهاجرین در آن روز فقیر بوده اند و در همان شرایط، نیز این آیه نازل شد و دوم این که به شهادت روایات، امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز در آن ایام دستشان از داراییِ مالی خالی بوده و برای رسیدن نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله، قرض میگرفتند و صدقه میدادند و به خدمت ایشان میرسیدند!
دلیل سوم اینکه خداوند در «قرآن مجید» در موارد متعددی از افرادی که به خاطر اسلام، از جان و مال خود مایه گذاشته اند و برای پیشرفت آن، از هیچ کمکی دریغ نکرده اند، یاد کرده است؛ مثلاً برای تقدیر از کمکهای بیدریغ مالی حضرت خدیجه سلام الله علیها، در سوره «الضحی» و در آیه «وَ وَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى» از ثروت ایشان و بینیازیِ رسول خدا صلی الله علیه و آله به واسطۀ آن ثروت یاد میکند.7 و یا مثلاً خداوند، به خاطر تقدیر از امیرمؤمنان علی علیه السلام ـ که در نماز انگشتری را به فقیری صدقه داده بودند ـ آیه «إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» را نازل کرد. امثال این آیات، در «قرآن مجید» بسیار است.
حال سئوال این جاست که اگر واقعاً ابوبکر، صاحب اموال و دارایی بسیاری بوده و آن را در راه اسلام خرج نموده، به گونه ای که این نثار مال، سبب در پیشرفت اسلام گردیده، پس چرا خداوند در «قرآن مجید» از آن یاد نکرده و آیه ای در تقدیر از این عمل وی نازل نشده است؟ این هم از آن دست سوالهایی است که میبایست جوابگوی آن باشند.
همان گونه که در روایت شریف نبوی صلی الله علیه و آله وارد شده:
«اسلام، با غربت و تنهایی آغاز گردید.» در بدو امر بعثت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، هیچ یک از متنفذین «مکه» و اشراف و بزرگان آن، حاضر به قبول اسلام و کمک و همراهیِ رسول خدا صلی الله علیه و آله نشدند و همواره سعی در جلوگیری از ترویج آن در میان مردم مینمودند و تنها در میان بزرگان «قریش»، دو عموی گرامی ایشان، یعنی حضرت ابوطالب و حضرت حمزه سید الشهداء علیهما السلام و همچنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها، در تمامی لحظات تبلیغ دین در کنار ایشان بوده و یاور و حامی و پشتیبان ایشان در این امر بودند. البته قابل ذکر است که هر سه این بزرگواران، در قبل از بعثت ایشان به رسالت آن بزرگوار معتقد بودند و سالیان درازی منتظر بعثت ایشان بودند و با ابلاغ رسالت به ایشان از جانب خداوند، بیدرنگ ایمان خود به ایشان را اعلام داشتند.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، به غیر از این بزرگواران، در میان بزرگان «مکه»، هیچ یاور دیگری نداشت و اشراف «مکه»، مانند «ابوسفیان، ابوجهل، ابولهب و... سعی در سنگ اندازی و کُندی مسیر تبلیغ دین مینمودند! این کار آنان، به صورتهای گوناگونی بروز مییافت؛ گاهی تصمیم بر ترور ایشان میگرفتند، گاهی مسلمانان و پیروان ایشان که در آن ایام بیشتر از خانوادههای فقیر و تنگدست بودند را شکنجه و اذیت و آزار میکردند و زمانی هم با تحریم همه جانبۀ ایشان و جمیع پیروانشان، اسباب هجرت ایشان را به «شعب ابی طالب» فراهم نمودند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از بعثت، به مدّت سیزده سال در «مکه» به امر تبلیغ دین خدا مشغول بودند که لحظه لحظه آن، با سختیها و مرارتهای زیادی همراه بود، اما وجود ذی جود امّ المؤمنین، حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها در کنار ایشان و همچنین کمکهای مالیِ آن حضرت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و همچنین حمایتهای بیدریغ دو عموی گرامیِ ایشان بود که حضور در «مکّه» با آن شرایط سخت را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میسر نمود. به گونه ای که بعد از رحلت حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه سلام الله علیها، دیگر «مکه» برای آن حضرت، جای امنی نبود و به «مدینه» هجرت نمودند و چه خوب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، از زحمات همسرش تقدیر کردند و سبب پایداری و استقامت اسلام مقابل آن همه توطئههای کفّار و منافقین را، یکی داراییِ حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها و دیگر شمشیر امیرمؤمنان علی علیه السلام بیان نمودند.
«ما قام و لااستقام الدّین إلابسیف علی و مال خدیجة»؛8
«دین اسلام برپا و مقاوم نشد، مگر به دو چیز: اموال حضرت خدیجه سلام الله علیها و شمشیر امیرمؤمنان علی علیه السلام.»
پی نوشت:
1ـ التّعجّب، ابوالفتح کراجکی، صص 49، 50.
2ـ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج 30، ص 66؛ الطرائف من معرفة مذهب الطّوائف، سید بن طاووس، ج 2، ص 405 تا 407؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 13، ص 270.
3ـ الافصاح، شیخ مفید، ص 213 و 214.
4ـ الطرائف من معرفة مذاهب الطوائف، سید بن طاووس، ج 2، ص 407.
5ـ مجادله، 12.
6ـ مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 5، ص 218، بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج 17، ص 28 و ج 31، ص 435 و ج 35، ص 377 و 379.
7ـ بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج 43، ص 33.
8ـ تنقیح المقال، عبدالله مامقانی، ج 3، ص 77؛ الأنوار السّاطعة من الغرّاء الطّاهرة، غالب سیلاوی، ص 164؛ شجره طوبی، محمد مهدی حائری مازندرانی، ج 2، ص 233.
منبع: کتاب خصائص ام المومنین خدیجة الکبری
تالیف : حجت الاسلام والمسلمین حسین تهرانی