صدف كوثـر ( قسمت دوم )
نویسنده: حضرت حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر مهدی پور
خديجه و چگونگى شناخت او از پيامبر
آن بانوى بزرگوار از حُنَفاء بود ؛ يعنى يكتاپرست و پيرو آيين حضرت ابراهيم عليهالسلام بود . آخرين اوصياى حضرت ابراهيم ، حضرت ابوطالب و حضرت عبدالمطّلب بودند كه وى آنها را درك كرده و نويدهاى آنها را درباره جوان هاشمى شنيده بود .
روز ميلاد مسعود پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله حضرت ابوطالب خطاب به همسرش فرمود : « سى سال صبر كن تا همانند او را ـ به جز نبوّت ـ براى تو بياورم » .[1]
در دوران كودكى وى بود كه عبدالمطّلب به فرزندانش سفارش مىكرد كه هر كدام بعثت آن حضرت را درك كند به او ايمان بياورد .[2]
محمّد ، جوانى 20 ساله بود كه ابوطالب گفت : « پدرم به من خبر داده است كه او همان پيامبر موعود است » .[3]
فرزانه قريش كه اين معلومات را در بايگانى حافظه گردآورده است ، دل در گرو جوان هاشمى مىسپارد و به همه خواستگاران از هر تيره و گروه ، جواب منفى می دهد .
در سفر تاريخى خويلد ( پدر خديجه ) با حضرت عبدالمطّلب به يمن براى تبريك و تهنيت به « سَيف بن ذىيَزَن » در ايّام جلوس او بر تخت سلطنت ، پادشاه به او خبر می دهد كه اين ايّام بايد پيامبر موعود متولّد شده باشد ، نامش « محمّد » است ، در ميان شانهاش مُهر نبوّت است ، پدر و مادرش فوت می کند ، عمو و پدر بزرگش كفالت او را برعهده مىگيرند ...[4]
سيف بن ذىيزن ، به صراحت می گوید : « سوگند به كعبه كه تو پدربزرگِ آن پيامبر موعود هستى . پس حضرت عبدالمطّلب به سجده می افتد و سجده شكر به جاى می آورد » .[5]
خويلد برمی گردد و اين سخنان را به عنوان سوغات سفر می آورد و در ميان اهل و عيالش بازگو می کند و فرزانه قريش ، آن را آويزه گوش خود مىسازد .
روز عيدى بود در ماه رجب ، زنها در كنار بتى گرد آمده بودند ، شخصى از دور نمايان بود ، چون نزديك شد با صداى بلند فرياد برآورد :
« در شهر شما پيامبرى به نام « احمد » از سوى خداوند به رسالت برانگيخته خواهد شد ، هر كدام از شما بتواند به همسرىِ او درآيد حتماً انجام دهد » .
زنها به او دشنام دادند و به سويش سنگ انداختند ، ولى خديجه سخن او را در بايگانى حافظهاش جاى داد .[6]
حضرت ابوطالب با كاروان تجارتى به شام می رود و پيامبر اكرم صلی الله علیه و آلهرا كه در سنين نوجوانى بود ، همراه خود مىبرد . در بُصرى راهبى به نام « بُحَيرا » براى اوّلين بار ، كاروان را به ضيافت دعوت می کند و پس از گفتگوى فراوان ، به ابوطالب می گوید : « او را زود برگردان كه اگر يهود او را ببينند ، شناسايى مىكنند و به وى آزار مىرسانند » .[7]
اين خبر در مكّه پخش مىشود و فرزانه قريش نيز آن را به خاطر مىسپارد .
اكنون جوان هاشمى به 25 سالگى رسيده است و با پول خديجه به صورت مضاربه عازم تجارت است . خديجه ، غلام مخصوص خود « ميسره » را با او مىفرستد و به او توصيه می کند كه از آن حضرت جدا نشود و هر چه می بیند به خاطر بسپارد .
در اين سفر ، راهبى به نام « نسطور » از ميسره می پرسد : « اين مرد كه زير اين درخت نشسته كيست ؟ » می گوید : « او مردى از قريش از اهل حرم است . » نسطور با قاطعيت به او اعلام می کند كه او پيامبر است .
ميسره چون برمی گردد ، سخن راهب را براى بانويش بازگو می کند و در ضمن مشاهدات خود می گوید كه چون هوا گرم مىشد ، دو فرشته ، بالهاى خود را بر سر او مىافراشتند و بر او سايه مىانداختند .[8]
سالها پيش نيز يكى از احبار يهود ، جوان هاشمى را در منزل خديجه ديد و به او گفت : « او همان پيامبر موعود است كه نشانه های او را در تورات خوانده ام . بانويى از قريش با او ازدواج می کند كه سرور بانوان بهشت است ؛ مبادا تو از اين شرف محروم شوى » .[9]
ورقة بن نوفل ، پسر عموى خديجه نيز او را تشويق مىكرد و مىگفت : « پيامبرى كه براى اين امّت وعده داده شده است و ما در انتظار او هستيم ، وقت ظهورش فرارسيده است ؛ به راستى ، محمّد ، همان پيامبر موعود اين امّت است » .[10]
پديدار شدن اين بشارتها و نويدها ، پشت سرِ يكديگر ، فرزانه قريش را در تصميم خود محكمتر مىساخت و او را در موضع سرسختى كه گرفته بود مصمم تر مىساخت . اين نويدها بود كه همه اشراف منطقه را در نظرش بی اهمیت مىساخت و تنها آن جوان هاشمى را شايسته همسرى جلوه مىداد .
گامى استوار به سوى زندگى پايدار
حضرت خديجه ، گذشته از جمال ، كمال ، مال و منال ، از دانش ، بينش ، اصالت انديشه ، سلامت فكر ، صلابت رأى ، دقّتنظر و قدرت تصميمگيرى به موقع برخوردار بود . از اين رهگذر پس از دست ردّ زدن بر سينه سلاطين يمن ، اشراف طائف و بزرگان حجاز ، تصميم گرفت كه با عزم جزم ، سنّت رايج را بشكند و در انتظار خواستگارى از سوى جوان هاشمى ننشيند ؛ بلكه با يك سنّتشكنى ، او به سراغ شوهر ایده آل خود برود .
وى از بانوى فرزانهاى به نام « نفيسه » كمك گرفت و وعده ديدار با امين قريش طلب كرد . خديجه در اين ديدار با صراحت گفت : « اى امين قريش ! من دختر شايسته اى براى شما در نظر گرفتهام » .
امين قريش پرسيد : « كيست ؟ » عرضه داشت : « هِىَ مَمْلُوكَتُكَ خَدِيجَةُ ؛ او كنيز شما خديجه است » .[11] جوان هاشمى فرمود : « تو صاحب مال و مكنت هستى و من چيزى از مال دنيا ندارم . من ، دنبال همسرى چون خود هستم » .
حضرت خديجه با بيانى شيرين و دلنواز ، عرضه داشت : « من خودم ، ثروتم ، كنيزانم و آنچه در تصرّف من است ، از آنِ شماست و تابع فرمان شما » .[12]
آنگاه خلعت گرانبهايى به صفيّه ( عمّه پيامبر ) بخشيد و گفت : « اى صفيّه ! تو را به خدا سوگند می دهم كه مرا يارى كنى تا به وصال محمّد برسم » .[13]
وى خواهرش ، هاله را نيز نزد عمّار فرستاد تا موانع اين پيوند مقدّس را برطرف كند .[14]
*
انگيزه ازدواج
حضرت خديجه علّت اين همه پافشارى بر تحقّق يافتن اين پيوند مقدّس را به « صفيّه » چنين بيان كرد :
« اِنَّى قَدْ عَلِمْتُ اَنَّهُ مُؤَيَّدٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ ؛ من به طور حتم و يقين می دانم كه او از سوى پروردگار عالميان ، مورد تأييد است » .[15]
آن حضرت ، به شخص پيامبر عرضه داشت : « به خدا سوگند ! من با شما چنين رفتار نمی کنم ، جز براى اينكه اميد دارم شما همان پيامبرى باشيد كه برانگيخته خواهد شد » .[16]
آنگاه ديگر ويژگيهاى حضرت را چنين شماره كرد : « اى پسرعمو ، من به اين دلايل ، دل در گرو تو دارم :
1 . خويشاوند من هستى ؛
2 . از شرافت والايى برخوردارى ؛
3 . در ميان قوم خود به امانت شهرت دارى ؛
4 . فردى راست گفتارى ؛
5 . اخلاقى نيكو دارى » .[17]
هر فرازى از سخنان خديجه حكايت از نظر صائب ، انديشه استوار ، دانش و بينش وافر ، دقّتنظر و عمق درايت او می کند .
لحظه انتظار
سرانجام ، لحظه انتظار فرارسيد و رؤياهاى طلايى خديجه تعبير شد . حضرت ابوطالب ، حمزه و ديگر بزرگان خاندان رسالت به منزل خديجه آمدند و سعادت دو جهان را برايش به ارمغان آوردند .
حضرت ابوطالب رشته سخن را به دست گرفت و فرمود : « سپاس و ستايش به پروردگار اين بيت كه ما را از نسل ابراهيم و از تبار اسماعيل قرار داد ، ما را در حرم امن خود جاى داد و زمامدار مردم كرد و اين شهر را براى ما مبارك ساخت .
اين برادرزاده من هرگز با احدى از رجال قريش مقايسه نمی شود ؛ جز اينكه بر او برترى يابد و با احدى از مردمان مقايسه نمی شود ؛ جز اينكه بر او فزونى يابد و هرگز با احدى برابرى نمی کند . او از نظر مال دنيا ثروتِ كمترى دارد ؛ ولى ثروت براى گذران زندگى است و سایه ای ناپايدار .
اكنون ما براى خواستگارى آمديم به رضايت و دلخواهش . و آنچه مهريّه از نقد و نسيه بخواهيد از مالِ من است . سوگند به پروردگار بيت كه براى او جايگاهى رفيع ، دينى جهان شمول و درايتى كامل است » .
آن بانو شخصاً سخن گفت و رضايت خود را اعلام كرد .
حضرت ابوطالب ، شترى نحر كرد ، وليمه عروسى برگزار شد و زفاف انجام يافت .[18]
مهريه حضرت خديجه
حضرت خديجه 4000 دينار به عباس داد كه آن را به خانواده خديجه به عنوان مهريّه بپردازد ؛[19] ولى آنچه مسلّم است ، اين است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله به او 500 درهم به عنوان مهريّه تقديم كرد .[20]
براساس نقل مورّخان و سیره نویسان ، پيامبر اكرم صلی الله علیه و آلهدوازدهونيم اوقيه، يعنى 500 درهم به حضرت خديجه پرداخت.[21] براساس روايات معصومان عليهم السلام مهريّه همه همسران پيامبر 500 درهم بود ؛[22] ولى درباره اين بانوى بزرگوار ، حضرت ابوطالب عليهالسلام 20 شتر جوان از مال خودش افزود .[23]
نكته مهم در مهريّه ايشان ، اين است كه او 4000 دينار مىفرستد ؛ ولى پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله تنها 500 درهم ؛ يعنى يك هشتادم آن را به عنوان مهريه می پردازد تا امّت از آن حضرت پيروى كرده ، از مهريّههاى سنگين پرهيز كنند . در احاديث اهلبيت عليهمالسلام نيز به شدّت بر مهر اندك ، تأكيد شده است .
سنّ حضرت خديجه
وقايعنگاران اموى در مورد سنّ حضرت خديجه عليهاالسلامبا يكديگر به رقابت پرداخته ، از 40 تا 46 نوشته اند ، تا رقيبى براى برخى از همسران پيدا نشود .
قول مقبول و معقول در سنّ حضرت خديجه همان است كه بسيارى از مورّخان آن را برگزيدهاند و به ارسال مسلّم گفتهاند كه حضرت خديجه 25 ساله بوده است .
حافظ عمادالدّين يحيى بن ابىبكر بن محمّد عامرى ، متوفّاى 893 ق . سنّ حضرت خديجه را به هنگام ازدواج با پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله 25 دانسته و هيچ قول ديگرى نقل نكرده است .[24]
حافظ ابوبكر احمد بن حسين بيهقى ، متوفّاى 458 ق ، صاحب سنن كبرى ، فقط همين قول را صحيح دانسته می گوید :
« سنّ حضرت خديجه به هنگام وفات 65 و به قولى 50 بوده و آن صحيحتر است .[25]
بى گمان ازدواج حضرت خديجه در سال 25 عام الفيل انجام يافته ، كه پيامبر اكرم در آن تاريخ 25 ساله بوده ، و ارتحال ايشان ، سه سال پيش از هجرت ، به سال دهم بعثت رخ داده ، روى اين بيان اگر حضرت خديجه به هنگام ازدواج 25 ساله باشد ، به هنگام ارتحال 50 ساله خواهد بود و اگر چهل ساله باشد به هنگام ارتحال 65 ساله خواهد بود ، كه بيهقى 50 ساله را صحيح دانسته است .
همين متن را ابن كثير نيز از بيهقى نقل كرده است .[26]
سپس اضافه می کند : پيامبر اكرم به هنگام ازدواج با حضرت خديجه 25 ساله بود ، حضرت خديجه نيز در آن هنگام 35 و يا 25 ساله بود ، بيهقى از حاكم اينگونه روايت كرده است .[27]
قول ديگر اين است كه حضرت خديجه به هنگام ازدواج با پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله 28 ساله بوده است و اين قول ابن عباس است .
ذهبى با سلسله اسنادش از ابن عباس روايت كرده كه خديجه به هنگام ازدواج با پيامبر 28 ساله بوده است .[28]
بلاذرى در ضمن اقوال مختلف نقل كرده كه گفته شده : پيامبر 23 ساله و خديجه 28 ساله بوده است .[29]
ابن عساكر با سلسله اسنادش از ابن عباس نقل كرده كه حضرت خديجه 28 ساله بود ولى زبير بن بكار 30 ساله دانسته است .[30]
ديار بكرى اقوال مختلفى نقل كرده ، مىنويسد : گفته شده 30 ساله و گفته شده 28 ساله بوده است ، در سيره مغلطاى اينگونه بوده است .[31]
ابن العماد حنبلى مىنويسد : بسيارى از سیره نویسان قول 28 را ترجيح داده اند .[32]
حاكم نيشابورى با سلسله اسنادش از محمّد بن اسحاق ـ صاحب سيره ـ نقل كرده كه خديجه به هنگام ازدواج با پيامبر 28 ساله بود .[33]
آنچه در منابع مختلف نقل شده كه حضرت خديجه به هنگام ازدواج با پيامبر چهل ساله بوده ، شايعه اى بيش نيست ، بيهقى آن را رد كرده و 25 ساله بودنش را صحيح دانسته است ، جالب توجّه اينكه حاكم آن را قول شاذّ دانسته است .[34]
پس قول مقبول و معقول آن است كه حضرت خديجه به هنگام ازدواج با پيامبر صلی الله علیه و آله 25 ساله و حداكثر 28 ساله بوده است و 40 قول شاذ مىباشد .
و براساس تحقيقات انجام شده و تصريح بزرگان از اهل تحقيق دوشيزه بوده و با احدى به جز پيامبر اكرم ازدواج نكرده است .
تاريخ ازدواج
بى گمان ، سال ازدواج فرستاده خدا صلی الله علیه و آله با اين بانوى باكرامت ، سال 25 عام الفيل ، 15 سال پيش از بعثت و 28 سال پيش از هجرت بوده است . اين رويداد مبارك در ماه ربيع الاوّل بوده و اختلافى در آن نقل نشده است .[35]
روز ازدواج نيز بنابر مشهور ، دهم ماه مذكور است ؛ چنان كه سيد بن طاووس با سلسله اسنادش از شيخ مفيد چنين نقل می کند و روزه آن را براى شكرانه اين پيوند مقدّس ، مستحب مى داند .[36]
شيخ مفيد نيز همان تاريخ را ثبت كرده است .[37]
علامه مجلسى نيز آن را طبق نقل سيّد بن طاووس از شيخ مفيد روايت كرده است .[38]
مرحوم كاشف الغطاء هنگام بحث از روز نهم ربيعالاوّل مىافزايد :
« يكى ديگر از علل شادى و سرور حضرت زهرا اين است كه روز نهم و دهم ، ايّام پيوند مقدّس سيّد كائنات با بانوى پاك و پاكسرشت، حضرت خديجه است كه بى گمان، حضرت زهرا ، همه ساله در چنين روزى شاد و مسرور است و به آن مباهات می کند . اين شادى و سرور در اين ايّام به شيعيان و ارادتمندانش به ارث رسيده است .[39]
همسر و هم سِرّ
كفايت و درايت حضرت خديجه عليهاالسلام در سطحى بود كه عظمت بيكران رسول اكرم صلی الله علیه و آله را درك مىكرد . وى در مشكلات ، يار و ياور آن حضرت بود . پيامبر نيز در امور زيادى با وى مشورت مىكرد .[40]
اين نكته ، بسيار حائز اهميّت است كه دوران تجرّد پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله سال و دوران پس از ازدواج آن حضرت 38 سال است . آن جناب ، 25 سالِ آن را با حضرت خديجه سپرى كرد و 13 سال ديگر را با 13 زن ديگر .
يعنى رسول اعظم صلی الله علیه و آله دقيقاً دو سوّم دوران پس از ازدواج خود را با يك همسر به سر برده و هرگز نياز به همسر ديگرى احساس نكرد . او ، همسر و هم سِرّ پيامبر بود و با وجود چنين همسرى ، هيچ كمبودى در زندگى خويش احساس نمىكرد .
در مقابل حضرت رسول صلی الله علیه و آله در دوران 13 سال پس از آن ، با وجود 13 همسر ـ كه برخى از آنها همسران شايسته اى بودند ـ همواره جاى خديجه را خالى مى ديد و احساس خلأ مىكرد و به قدرى از او ياد مىكرد كه باعث رنجش و حسد برخى همسران مىشد .[41]
سرچشمه كوثر
در ميان صدها بانوى بافضيلت جهان ، تنها يك بانو اين افتخار را پيدا كرد كه دُر شاهوار جهان آفرينش ، دُردانهاى خداوند منّان ، نور چشم خاتم پيامبران ، همسر شايسته مولاى متّقيان ، سرور بانوان جهان ، حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در صدف خود بپروراند ، و او كسى جز خديجه كبرى نبود .
حضرت خديجه براى پيامبر دو پسر و يك دختر آورد ، هر دو پسر در دوران كودكى درگذشتند ، ولى دخترش كوثر هميشه جارى جهان خلقت ، مادر يازده امام نور ، حضرت فاطمه عليهاالسلام مىباشد .
همه سیره نویسان اتّفاقنظر دارند كه به جز ابراهيم ديگر فرزندان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از خديجه كبرى بود :
1 . قاسم بزرگترين فرزند پيامبر ، كه پيش از بعثت متولّد شد .
2 . عبداللّه كه بعد از بعثت متولّد شد ، و لذا به طيّب و طاهر ملقّب گرديد .[42]
قاسم در سنّ چهار سالگى درگذشت ، عبداللّه نيز يكماه بعد در حالى كه هنوز شيرخواره بود ، ديده از جهان فروبست .[43]
چون دو فرزند پيامبر در فاصله اندكى درگذشتند ، عاص بن وائل آن حضرت را « أبتر » خواند .
پيك وحى بر پيامبر رحمت فرود آمد و سوره مباركه « كوثر » را بر قلب شريف آن حضرت فرود آورد ، كه خداوند به تو كوثر جارى خلقت را عطا فرموده و بدينسان نسل طيّب و طاهر پيامبر از او در بستر تاريخ سارى و جارى گرديد .[44]
دختران هاله
حضرت خديجه خواهرى داشت به نام « هاله » كه با مردى از مخزوم به نام ابوهاله ازدواج كرد و دخترى به نام هاله از وى متولّد شد .
سپس با مردى از تميم به نام ابوهند ازدواج كرد و از او پسرى به نام هند متولّد گرديد .
ابوهند دو دختر ديگر به نام « زينب » و « رقيّه » از همسر قبلىاش داشت .
ابوهند فوت كرد ، پسرش هند به خانواده پدرىاش پيوست ، زينب و رقيه تحت كفالت هاله ماندند .
حضرت خديجه كه امّ الأرامل و الأيتام بود ، خواهرش هاله را با دو دختر ابوهند ، زينب و رقيه تحت كفالت خود آورد .
پس از ازدواج خديجه هاله نيز درگذشت ، زينب و رقيّه در خانهى خديجه پرورش يافتند .
در ميان عرب رسم بود هر كس يتيمى را تربيت مىكرد ، به عنوان فرزندِ او شناخته مىشد ، از اين رهگذر اين دو دختر نيز به پيامبر و خديجه نسبت يافتند .[45]
روى اين بيان زينب و رقيّه نه فقط دختران پيامبر و خديجه نبودند ، حتّى دختران هاله نيز نبودند ، بلكه ربيبه هاى هاله ، يعنى دختران ابوهند از همسر قبلىاش بودند ، كه به جهت بزرگ شدن در خانه خديجه به آن حضرت منسوب بودند .
انتساب رقيّه و زينب به پيامبر از روى تسامح و به قصد تبرّك انجام شده ، پس از آنكه به همسرىِ عثمان درآمدند ، وسيلهاى براى تبليغ اموى ها شد ، تا او را رقيب سياسى مولى الموالى قرار دهند .
پيامبر گرامى اسلام خطاب به اميرمؤمنان عليهالسلاممىفرمايد :
يا عَلِىُّ ! اُوتيتَ ثَلاثاً لَمْ يُؤْتَهُنَّ أَحَدٌ وَلا أَنَا ؛ اُوتيتَ صِهْراً مِثْلى وَلَمْ اُوتَ أَنَا مِثْلى ... ؛
اى على ، خداوند به تو سه امتياز داده كه به احدى نداده ، حتّى به من نيز نداده : 1 ) خداوند به تو پدر زنى چون من داده كه به من پدر زنى در حدّ خودم داده نشده ...[46]
روى اين بيان افتخار دامادى پيامبر منحصراً از آنِ حضرت على عليهالسلام است و اگر فرد ديگرى در اين افتخار شركت داشت كلام رسول خدا نقض مىشد .
در مورد ازدواج رقيّه با عثمان، خصيبى داستان جالبى نقل كرده می گوید : پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرموده بود : هر كس سپاه اسلام را تجهيز كند و هزينه اش را بپردازد و چاه رومه را بكند و هزينه اش را از مال خودش بدهد ، من براى او خانه اى را در بهشت تضمين مىكنم .
عثمان اين كار را انجام داد و مشمول اين ضمانت پيامبر شد .
هنگامى كه از رقيّه خواستگارى كرد ، پيامبر اكرم فرمود :
« رقيّه می گوید : من با تو ازدواج نمی کنم مگر به اين شرط كه آن خانه اى را كه در بهشت براى تو تضمين شده به عنوان مهريّه به من بدهى » .
عثمان پذيرفت ، پيامبر ضمانش را برداشت ، آنگاه عثمان با وى ازدواج كرد .[47]
اوّليّات حضرت خديجه عليهاالسلام
1 . حضرت خديجه ، نخستين بانويى است كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله با او ازدواج كرد .[48]
2 . وى نخستين بانويى است كه به رسالت پيامبر ايمان آورد و نام خود را با خطوطى زرّين بر تارك صفحات تاريخ ثبت كرد .[49]
3 . وى نخستين بانوى نمازگزار است كه مدّتها تنها وى و حضرت على عليهالسلام در كنار كعبه با پيامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز برپا مىداشتند تا بعدها جعفر طيّار نيز به آنها پيوست .[50]
4 . وى نخستين بانوى معتقد به ولايت اميرمؤمنان بود كه پيامبر در شب ارتحالش فرمود : « بايد به ولايت على بن ابىطالب شهادت دهى » . خديجه گفت : « به ولايت او ايمان آوردم و بيعت كردم » .[51]
5 . او نخستين بانويى بود كه از دست مبارك پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از انگور بهشتى تناول فرمود .[52]
غروب غمبار
25 سال تمام پيامبر رحمت با وى انس داشت و او تنها ستاره فروزان خانه پيامبر بود و نگاههاى جاذب و غم زدايش تنها مايه تسلّى رسول خدا صلی الله علیه و آله در محيط خانه بود ؛ از اينرو غم ارتحالش به همين مقدار بر فرستاده خدا صلی الله علیه و آله كه درياى عواطف بود ، سخت و جانگداز بود . نوشته اند كه آن جناب ، در غم ارتحال همسرش به قدرى اندوهگين شد كه بر سلامت ىاش نگران شدند .[53]
به محضر پيامبر گفته شد : « پس از ارتحال خديجه خيلى افسرده شدهايد » . فرمود : « او مادر فرزندان و كدبانوى خانهام بود » و مىفرمود : « خداوند ، محبت او را در دلم قرار داده بود » .[54]
تاريخ وفات
اختلافى نيست كه وفات ايشان ، در ماه رمضان رخ داد. طبرى، تاريخ آن را دهم رمضان در سال دهم بعثت ثبت كرده است .[55]
غالب سیره نویسان متّفق القول هستند كه وفات آن خانم ، در دهم رمضان سال دهم بعثت ، سه سال پيش از هجرت در مكّه واقع شد . وى در حجون به خاك سپرده شد . شخص پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله وارد قبر شد و همسر گرامىاش را در قبر گذاشت .[56]
سال غم و اندوه
آنچه مسلّم است اين است كه ارتحال حضرت خديجه با فاصله اندكى از رحلت جانگداز بزرگ حامىِ پيامبر ، حضرت ابوطالب عليهالسلاماتّفاق افتاد ؛ از اينرو ، پيامبر اكرم به شدّت اندوهگين شد و آن سال را « عام الحزن » ، يعنى سال غم و اندوه نام نهاد و همواره مىفرمود : « تا ابوطالب و خديجه زنده بودند ، غم و اندوه بر من مستولى نشد » .[57]
امير بيان در سوگ حضرت خديجه ، چكامهاى سرود و از او به عنوان « بانوى بانوان » ياد كرد .[58]
در بسيارى از كتب سيره و تراجم وفات ايشان سه روز پس از وفات حضرت ابوطالب ثبت شده است .[59]
طبق اين بيان بايد وفات حضرت ابوطالب در هفتم رمضان باشد ، در حالى كه شيخ طوسى آن را در 26 رجب ثبت كرده است .[60]
حقشناسى پيامبر
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله ، كانون عواطف بود . آنجناب ، لحظه اى خدمات ، ايثارها ، فداكاريها ، شايستگيها ، محبّتها و ديگر فضايل خديجه را فراموش نكرد .
هنگامى كه پيامبر با 000/10 سرباز جنگى وارد مكّه معظمه شد و كعبه را از لوث بتها پاك كرد ، اشراف مكّه با اصرار و الحاح از او خواستند كه به خانه آنها قدم بگذارد ؛ ولى او به رسم وفا به كنار قبر خديجه آمد ، آنجا خيمه زد و ايّام اقامتش در مكّه را در كنار قبر همسرش سپرى كرد .[61]
اين عمل پيامبر ، گذشته از درس حقشناسى به امّت ، پيام دلنشين و دلنوازى به حضرت خديجه داشت :
« هان ، اى سنگ صبور من ! اى همسر باوفاى من ! اگر در همه روزهاى سخت زندگى ، در دوران محاصره اقتصادى ، در آن روزگار خفقان و اختناق جانكاه قريش در كنار من بودى و آن همه رنج و مشقّت را به جان خريدى ، اكنون ، من پس از فتح قلعه هاى شرك و نفاق به كنار تربت پاك تو آمده ام تا شادى ام را با تو تقسيم كنم » .
*
[1] . همان .
[2] . اصول كافى ، ج 1 ، ص 452 .
[3] . بغية الطالب ، عاملى ، قم ، المكتبة الحيدريّة ، 1428 ق ، ص 90 .
[4] . التاريخ ، يعقوبى ، ج 2 ، ص 11 .
[5] . دلائل النبوّة ، ابونعيم ، بيروت ، دار النّفائس ، 1419 ق ، ج 1 ، ص 97 .
[6] . الخصائص الكبرى ، سيوطى ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، 1424 ق ، ج 1 ، ص 155 .
[7] . همان .
[8] . السيرة النبويّة ، ابن هشام ، ج 1 ، ص 322 .
[9] . همان ، ج 2 ، ص 6 .
[10] . بحار الانوار ، ج 16 ، ص 55 .
[11] . السيرة النبويّة ، ابن هشام ، ج 2 ، ص 10 .
[12] . التاريخ ، يعقوبى ، ج 2 ، ص 16 .
[13] . بحار الانوار ، ج 16 ، ص 55 .
[14] . همان ، ص 58 .
[15] . التاريخ ، يعقوبى ، ج 2 ، ص 16 .
[16] . بحار الانوار ، ج 16 ، ص 57 .
[17] . فتح البارى ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 134 .
[18] . دلائل الامامة ، طبرى ، ص 77 .
[19] . الكافى ، ج 5 ، ص 374 .
[20] . بحار الانوار ، ج 16 ، ص 70 .
[21] . بر اساس محاسبه اى كه اهل فن انجام داده اند ، 500 درهم برابر 21162 مثقال نقره خالص و در زمان ما در حدود 165000 تومان است .
[22] . السيرة الحلبية ، حلبى ، بيروت ، دار احياء التراث العربى ، ج 1 ، ص 139 .
[23] . الكافى ، ج 5 ، ص 375 .
[24] . بهجة المحافل ، عامرى ، مدينه منورّه ، المكتبة العلميّه ، بىتا ، ج 1 ، ص 48 .
[25] . دلائل النبوّة ، بيهقى ، بيروت ، دار الكتب العلمية ، بىتا ، 1405 ق ، ج 2 ، ص 71 .
[26] . البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 2 ، ص 294 .
[27] . همان ، ص 295 .
[28] . سير اعلام النّبلاء ، ذهبى ، ج 2 ، ص 111 .
[29] . أنساب الأشراف ، بلاذرى ، بيروت ، دارالفكر ، 1420 ق ، ج 1 ، ص 108 .
[30] . تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 3 ، ص 105 ـ 106 .
[31] . تاريخ الخميس ، ديار بكرى ، ج 1 ، ص 264 .
[32] . شذرات الذّهب ، ابن عماد ، بيروت ، دار احياء التّراث العربى ، بىتا ، ج 1 ، ص 14 .
[33] . المستدرك على الصّحيحين ، حاكم ، ج 3 ، ص 182 .
[34] . همان .
[35] . المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ، ص 182 .
[36] . الاقبال ، سيد بن طاووس ، قم ، دفتر تبليغات ، 1377 ش ، ج 2 ، ص 115 .
[37] . مسارّ الشيعة ، شيخ مفيد ، قم ، بصيرتى ، 1396 ق ، ص 29 . به پيوست تاريخ الائمّة ، در ضمن « مجموعه نفسيه » .
[38] . بحار الانوار ، ج 98 ، ص 357 .
[39] . جنّة المأوى ، كاشف الغطاء ، تبريز ، 1397 ق ، ص 94 .
[40] . تذكرة الخواص ، ابن جوزى ، قم ، مجمع جهانى اهلبيت ، 1426 ق ، ج 2 ، ص 306 .
[41] . فتح البارى ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 136 .
[42] . جمهرة النّسب ، ابن كلبى ، ص 30 .
[43] . التاريخ ، يعقوبى ، ج 2 ، ص 26 .
[44] . السّير والمغازى ، ابن اسحاق ، بيروت ، دار الفكر ، 1398 ق ، ص 245 .
[45] . الاستغاثه ، كوفى ، ج 1 ، ص 68 ـ 69 .
[46] . احقاق الحق ، قاضى نوراللّه شوشترى ، قم ، كتابخانه آيت اللّه مرعشى ، ج 5 ، ص 74 .
[47] . الهداية الكبرى ، خصيبى ، ص 39 .
[48] . فتح البارى ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 134 .
[49] . الامالى ، شيخ طوسى ، ص 259 ، مجلس 10 ، ح 467 .
[50] . بحار الانوار ، علامه مجلسى ، ج 35 ، ص 80 .
[51] . بحار الانوار ، ج 18 ، ص 233 .
[52] . مجمع الزوائد ، هيثمى ، ج 9 ، ص 225 .
[53] . سير اعلام النبلاء ، ذهبى ، ج 2 ، ص 116 .
[54] . كفاية الطالب ، گنجى شافعى ، تهران ، دار احياء التراث اهل البيت ، 1404 ق ، ص 359 ؛ تاريخ الاسلام ، ذهبى ، ج 1 ، ص 237 .
[55] . دلائل الامامة ، طبرى ، ص 8 .
[56] . تذكرة الخواص ، ابن جوزى ، ج 2 ، ص 311 ؛ الطبقات الكبرى ، ابن سعد ، ج 8 ، ص 18 ؛ الاصابة ، ابن حجر ، ج 8 ، ص 62 ؛ الاتحاف بحبّ الاشراف ، الشبراوى ، منشورات رضى ، قم ، 1363 ش ، ص 128 .
[57] . كشف الغمّه ، اربلى ، بيروت، دار الكتاب الاسلامى، 1401 ق ، ج 1 ، ص 16 .
[58] . بحار الانوار ، ج 35 ، ص 143 .
[59] . سير اعلام النّبلاء ، ذهبى ، ج 2 ، ص 112 ؛ اسد الغابه ، ابن اثير ، ج 5 ، ص 439 ؛ الاتّحاف بحبّ الاشراف ، ص 128 ؛ اعلام الورى ، طبرسى ، ج 1 ، ص 132 .
[60] . مصباح المتهجّد ، شيخ طوسى ، فقه الشّيعة ، بيروت ، 1411 ق ، ص 812 .
[61] . التاريخ ، طبرى ، ج 3 ، ص 57 .