صدف كوثـر ( قسمت اول )
نویسنده: حضرت حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر مهدی پور
در ميان ميليونها بانوى بافضيلت جهان ، تنها يك بانو اين افتخار را پيدا كرد كه دُرِّ شاهوار جهان آفرينش و درُدانه بی همتای خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم ، دخت گرانمايه پيامبر خاتم ، وجود اقدس فاطمه اطهر علیها السلام را در صدف خود بپروراند ، و او كسى جز حضرت خديجه عليهاالسلام نيست .
دهم رمضان ، يادآور ارتحال اين بانوى بزرگ ، روز يتيمى كوثر قرآن و روز غم و اندوه خاندان عصمت و طهارت است.
اين مصيبت بزرگ را به پيشگاه مقدّس حضرت بقیت الله ( ارواحنا فداه ) تسليت گفته ، به گوشهاى از زندگى پربار آن بانوى بافضيلت اشاره مىكنيم :
نَسَبِ حضرت خديجه عليهاالسلام
او دخت گرامىِ « خُوَيلِد » فرزند اَسَد ، فرزند عبدالعُزّى ، فرزند قُصَىّ ، فرزند كِلاب ، فرزند مُرَّة ، فرزند كَعب ، فرزند لُؤَىّ، فرزند غالب، فرزند فِهر است .[1] مادرش ، فاطمه، دخت زائده ، پسر أصمّ ، پسر رَواحه ، پسر حَجَر ، پسر عبد ، پسر مَعيص، پسر عامر، پسر لُؤَىّ، پسر غالب، پسر فِهر است.[2]
حضرت خديجه از تيره قريش است كه از سوى پدر در نياى سوّم ( قُصَىّ ) و از سوى مادر در نياى هشتم ( لُؤَىّ ) با نسب پيامبر ، پيوند مىخورد .
« خُوَيلِد » ، قهرمان دلاورى بود كه هنگام تهاجم « تُبَّع » ، پادشاه خودكامه « يمن » ، دست به شمشير برد ، در برابرش مردانه شمشير زد و او را با ذلّت از حريم كعبه دور ساخت .[3]
هنگام جلوس « سيف بن ذىيَزَن » بر تخت سلطنت ، او همراه عبدالمطّلب از سوى قريش به « صَنعا » رفت و در كاخ « غُمدان » با وى ديدار كرد .[4]
پدر خويلد ، « اسد » نيز در اجتماع « حِلف الفُضول » ـ كه براى دفاع از مظلومان برگزار شد و به « پيمان جوانمردان » موسوم شد ـ شركت فعّال داشت .[5]
كنيه و القاب
براى آن خانم ، القاب و کنیه های فراوانی نقل کرده اند كه برخى از آنها عبارت است از :
1 . امّ المؤمنين
همسران پيامبر و در رأس آنها حضرت خديجه به نصِّ قرآن « امّ المؤمنين » لقب یافته اند[6] و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله او را « برترين و بهترين امّهات مؤمنين » خوانده است .[7]
2 . بانوى بانوان
امير مؤمنان عليهالسلام در چکامه ای كه در سوگ حضرت خديجه سرود ، از آن حضرت به عنوان « سيّدة النّسوان » تعبير فرمود ،[8] امام كاظم علیها السلام وی را « سيّدة قريش » تعبير فرمود ،[9] اسماء بنت عُمَيس، آن خانم را « سيّدةُ نساء العالمين » مىخواند[10] و در عهد جاهلى او را « سيّدة نساء قريش » مىخواندند .[11]
3 . صدّيقه
گلواژه صدّيقه در قرآن، فقط يكبار درباره حضرت مريم به كار رفته[12] و امام صادق عليهالسلام آن را معصومه معنا كرده است.[13]
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در معرّفى حضرت خديجه خطاب به جبرئيل فرمود :
« هذِهِ صِدِّيقَةُ أُمَّتِي ؛[14] اين صدّيقه امّت من است ».
4 . طاهره
مشهورترين لقب آن حضرت در عصر جاهلى « طاهره » بود .[15] زيرا او پاكترين و عفيفترين بانوى آن دوران بود .[16]
5 . مباركه
محدث قمى روايت كرده كه : « خداوند به حضرت عيسى علیهالسلام وحی فرمود كه نسل پيامبر آخرالزّمان از بانويى « مباركه » است ».[17] عبداللّه بن سليمان نيز اين معنا را از انجيل نقل كرده است .[18]
6 . ديگر القاب
در يكى از زيارتنامههاى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آمده است : سلام بر ... صدّيقه ، طاهره ، زكيّه ، راضيه ، مرضيّه ، خديجه كبرى امّ المؤمنين » .[19]
سيماى خديجه در آيينه وحى
نخستين سير شبانه خاتم انبياء صلى الله عليه وآله دو سال پس از بعثت در شب دوشنبه ای در ماه ربيع الاوّل انجام گرفت .[20] و هنگامى كه از معراج به سوى زمين بازمىگشت ، از سوى پيك وحى ، اين گونه به او خطاب شد :
« حاجَتِى اَنْ تَقْرَأَ عَلى خَدِيجَةَ مِنَ اللّهِ وَمِنِّى السَّلامَ ؛
خواستهام اين است كه از سوى خدا و از طرف من ( جبرئيل ) به خديجه سلام برسانى » .
وقتى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله درود خداوند متعال و جبرئيل امين را به حضرت خديجه ابلاغ فرمود ، عرضه داشت : « خداوند ، خود سلام است ، سلام از او و به سوى اوست و بر جبرئيل سلام باد » .[21]
يك بار ديگر ، پيك وحى بر حضرت پيامبر فرود آمد و گفت : « اين خديجه است كه براى تو غذا و نوشيدنى آورده است ؛ چون نزد تو آيد از خدا و از من به او سلام برسان و او را به قصرى از مرواريد در بهشت بشارت بده كه در آن ، نه سر و صدايى است و نه غم و اندوهى » .[22]
ذهبى گويد : « بر صحيح بودن اين حديث ، اتفاق نظر هست.[23] پس از ارتحال آن بانو ، حضرت فاطمه عليهاالسلام در اطراف پيامبر خدا صلى الله عليه وآله مىچرخيد و مىگفت : « مادرم كجاست ؟ » پيك وحى فرود آمد و عرضه داشت : « پروردگارت امر می فرماید كه به فاطمه سلام برسانى و بگويى كه مادرت در قصرى از مرواريد است كه سقفش از طلا و ستونهايش از ياقوت سرخ و در ميان مريم و آسيه است » .
اينجا هم حضرت فاطمه ـ كه در آن ايّام 5 ساله بود ـ عرض كرد : « خداىْ ، خود سلام است . سلام از او و به سوى او است » .[24]
خديجه كبرى از ديدگاه رسول خدا صلى الله عليه وآله
از رسول اكرم صلى الله عليه وآله احاديث فراوانى در مناقب حضرت خديجه عليهاالسلام رسيده است كه فقط به شمارى از آنها اشاره مىكنيم :
1 . خديجه ، صدّيقه امّت من است .[25]
2 . هر روز چندين بار خداوند با خديجه بر فرشتگان مباهات مىكند .[26]
3 . خديجه برترين امّهات مؤمنين است .[27]
4 . هرگز خدا همسرى بهتر از او براى من جايگزين نكرده است .[28]
5 . برترين بانوان بهشتى ، خديجه دخت خويلد و فاطمه دخت محمّد است .[29]
6 . خديجه بر بانوان امّت من برترى داده شده است .[30]
7 . خداوند محبّت خديجه را بر من ارزانى داشت .[31]
8 . خديجه در ايمان به خدا و من، گوى سبقت را از همه بانوان عالم ربود .[32]
9 . خداوند شكم مادرت را ( خطاب به حضرت فاطمه عليهاالسلام ) ظرف امامت قرار داد .[33]
10 . مريم بهترين بانوان زمان خود و خديجه بهترين بانوان زمان خويش است .[34]
خديجه مام فضيلتها
ابن حجر عسقلانى گويد كه حضرت خديجه ، سرچشمه اهلبيت پيامبر صلى الله عليه وآله است ، زيرا در تفسير آيه شريفه « إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً » ثابت شده است كه امّسلمه گفت :
« چون اين آيه نازل شد ، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهمالسلام را فراخواند و كسايى بر فراز آنها انداخت و فرمود : « بار خدايا ! اينها اهل بيت من هستند » . و همه اينها از خديجه نشأت گرفتهاند ؛ زيرا حسن و حسين ، فرزندان فاطمه و فاطمه دختر خديجه است و على نيز در كودكى در خانه خديجه تربيت شده و در بزرگى ، داماد او شده است .[35]
ابنحجر گويد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در حديثى با سند نيكو فرموده است :
« لَقَدْ فُضِّلَتْ خَدِيجَةُ عَلى نِساءِ أُمَّتِى ؛
خديجه بر بانوان امّت من برترى يافته است » .
با اين حديث، بر برترى خديجه بر عايشه استدلال شده است .[36]
سپس چنين مىگويد : پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در حديثى صحيح السّند فرموده است :
«اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِيجَةُ وَفاطِمَةُ وَمَرْيَمُ وَآسِيَةُ ؛
برترين بانوان بهشت؛ خديجه، فاطمه، مريم و آسيهاند».
آنگاه مىگويد: اين حديث، صريح است و قابل تأويل نيست .[37]
ابن كثير شمارى از فضايل ويژه حضرت خديجه را برشمرده ، سپس مىگويد : « برخى از اهل سنّت ، غلوّ مىكنند و عايشه را بدين سبب كه دختر ابوبكر است بر خديجه تفضيل مىدهند » .[38]
ابن حجر در ادامه ، نكته ظريفى را نقل مىكند و آن اين است : « قدر مشترك در ميان مريم ، آسيه و خديجه ، اين است كه هر يك از اينها ، پيامبر مرسلى را تحت كفالت خود گرفته است :
1 . آسيه ، حضرت موسى عليهالسلام را كفالت و تربيت كرد و چون مبعوث شد به او ايمان آورد .
2 . مريم ، حضرت عيسى عليهالسلام را كفالت نمود و بزرگش كرد و چون مبعوث شد به او گرويد .
3 . خديجه پيشنهاد ازدواج به پيامبر اسلام داد ، همه اموالش را در راه او تقديم كرد و چون وحى بر آن حضرت نازل شد به او ايمان آورد .[39]
از اينجا رمز فضيلت حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز روشن مىشود كه او همه دار و ندارش را براى حفظ حجّت خدا تقديم كرد ، نه تنها محسن ، بلكه نقد جانش را در اين راه تقديم نمود و به مقام : « سَيِّدَهُ نِساءِ الْعالَمينَ ، مِنَ الْأَوَّلينَ وَالاْخِرينَ » نايل آمد ، كه به فرموده پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هنگامى كه در محراب عبادت خود مىايستاد ، هفتاد هزار فرشته مقرّب او را صدا مىكنند و مىگويند : اى فاطمه ! « إِنَّ اللّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ » ؛ هان اى فاطمه ! خداوند تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر بانوان عالميان تو را برترى داد .[40]
همان جايگاه بلند و مقام رفيع خديجه و فاطمه موجب شد كه فاقدان فضايل بر آنها حسد بورزند و از اين طريق موجبات آزار پيامبر را فراهم آورند .
بخارى با سند صحيح از برخى همسران پيامبر روايت مىكند كه مىگفت : « من هرگز به هيچ زنى چون خديجه حسد نورزيدم » . آنگاه عامل اين حسد را دو چيز بيان مىكند :
1 . پيامبر از او به كثرت ياد مىكرد ؛
2 . خداوند به پيامبر امر فرموده بود كه خديجه را بشارت دهد به خانهاى در بهشت از « قَصَب » ، يعنى مرواريد ، كه در آن « صَخَب » و « نَصَب » ، يعنى سر و صدا و رنج و درد ، وجود ندارد .[41]
ابن حجر در شرح اين حديث از « سهيلى » نقل مىكند كه تعبير « قَصَب » از اين جهت است كه آن بانوى بزرگوار ، گوى سبقت را از همه بانوان جهان ربوده است و تعبير « صَخَب » از اين جهت است كه حضرت خديجه ، هرگز با پيامبر درگير نشد ، صدايش را بلند نكرد ، سر و صدا ايجاد نكرد و خانه را محيط امن و آرام قرار داد . تعبير « نَصَب » هم از اين جهت است كه وى برخلاف برخى همسران پيامبر هرگز آن حضرت را نيازرد .
از اين رهگذر ، خداوند قصرى در بهشت به آن حضرت عطا فرمود كه محيط آرام ، بىسر و صدا و بدون اذيّت و آزار باشد .[42]
ثروتمندترين بانوى دوران
ذهبى از واقدى نقل كرده است كه خويلد پدر خديجه ، پيش از جنگ فجار درگذشته بود ... و اين موضوع در ميان اصحاب ما مورد اتّفاق است .[43]
حضرت خديجه با عقل و درايت خود آنچه از پدر به ارث برده بود را در راه ايجاد اشتغال براى جوانان حجاز به كار گرفت و تجارت گستردهاى به راه انداخت . وى همه جوانان را تشويق مىكرد كه با ثروتش تجارت كنند ؛ هم سود ببرند و هم به او سود رسانند .
شيوه تجارت آن بانوى بادرايت ، مضاربه بود . ابن هشام در اينباره می نویسد :
« خديجه دخت خويلد بانويى تاجرپيشه بود و ثروت و شرافت داشت . او مردان را استخدام مىكرد و با آنها قرارداد مىبست و از طريق مضاربه با آنها رفتار مىكرد » .[44]
آن بانو ، با پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز همينگونه رفتار مىكرد ؛ جز اينكه براى آن حضرت ، حق مضاربه بيشترى تعيين مىكرد و غلام خود « ميسره » را نيز در محضر آن حضرت می فرستاد وگرنه حضرت مصطفى صلى الله عليه وآله هرگز براى كسى اجير نشده است .[45]
فرزانه قريش
آوازه دختر خويلد در سراسر حجاز پيچيد . بازرگانانى كه با ثروت او تجارت مىكردند ، آوازه او را از مرز حجاز گذراندند و شهرتش را در بلاد اطراف ، به ويژه در سرزمين يمن به گوش سلاطين رساندند .
دلاوريهاى پدرش خويلد در برابر « تُبَّع » پادشاه خودكامه يمن[46] از يكسو و ديدار تأثيرگذار وى در كاخ « غُمدان » با « سيف بن ذىيَزَن » در صَنعاء ،[47] از ديگر سو ، باعث شد كه همه اعيان و اشراف يمن ، آرزوى همسرى فرزانه قريش را در دل بپرورانند .
ولى حضرت خديجه هشيارتر از آن بود كه با آن ثروت و مكنت و جمال و كمال ، در برابر پيشنهادهاى آنان سر فرود آورد . او فقط دل در گرو جوان هاشمى داشت و منتظر روزى بود كه در دل امين بنىهاشم راه يابد .
مورّخان ، اتّفاقنظر دارند كه در ميان اعيان و اشراف منطقه ، صاحب ثروت و صاحب مكنتى نماند ؛ جز اينكه از حضرت خديجه خواستگارى كرد و او دست ردّ بر سينه همگان زد .[48]
تحريف تاريخ
در طول تاريخ ، همواره قلم در دست چاپلوسان و در خدمت زورمداران بود ، از اين رهگذر بسيارى از حقايق مسلّم تاريخ دستخوش تحريف شده و مطالب پوچ و واهى به دست چیره دستان تاريخساز رنگ واقعى به خود گرفته ، راه تشخيص را به روى بسيارى از حقيقتجويان بسته است ، فى المثل :
1 . مولاى متقيان اميرمؤمنان حضرت على عليهالسلام در داخل كعبه ديده به جهان گشود و هيچ فرد ديگرى در اين منقبت با او شريك نمىباشد .[49]
حزب قريش به « حكيم بن حزام » نسبت دادهاند كه او نيز در داخل كعبه متولد شده ، تا اين فضيلت على عليهالسلام را كمرنگ نشان دهند و حاكم نيشابورى با قاطعيّت آن را رد كرده است .[50]
2 . بدون ترديد اول كسى كه رسالت پيامبر را پذيرفته ، على علیها السلام است ، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در دهها حديث به آن تصريح كرده ، از جمله :
« أَوَّلُكُمْ وارِداً عَلَىَّ الْحَوْضَ ، أَوَّلُكُمْ إِسْلاماً عَلِىُّ بْنُ أَبىطالِبٍ » ؛
« نخستين كسى كه از شما در كنار حوض كوثر بر من وارد مىشود ، نخستين اسلام آورنده شما على بن ابىطالب است » .[51]
براى كمرنگ نشان دادن اين فضيلت بزرگ اميرمؤمنان گفته اند كه ابوبكر نخستين اسلام آورنده بود و تعصّب را به جايى رساندهاند كه گفته اند : « پيش از آنكه على علیها السلام متولد شود ، ابوبكر ايمان آورده بود » ! ! ![52]
3 . هيچ ترديدى نيست كه اميرمؤمنان تنها داماد پيامبر بود ، براى اينكه اين افتخار را كمرنگ كنند ، داماد ديگرى براى پيامبر تراشيدهاند كه اولاً اين فضيلت را از آن حضرت سلب كنند، ثانياً رقيب سياسى براى آن حضرت درست كنند!
4 . حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام تنها دختر پيامبر بود ، براى سلب اين افتخار دختران هاله را به عنوان دختران پيامبر رقم زدهاند !
5 . حضرت خديجه نخستين دوشيزهاى بود كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله با او ازدواج كرد ، براى اينكه اين فضيلت را از آنِ عايشه معرّفى كنند ، دو شوهر براى او تراشيدند ، تا او را بیوه زن چهل ساله معرّفى كنند ! !
دوشيزه حجاز
1 ) حسين بن حمدان خصيبى ، متوفّاى 334 ق . با صراحت و قاطعيّت مىنويسد :
« به جز رسول خدا هرگز احدى افتخار همسرىِ خديجه را پيدا نكرد ، چنانكه تا خديجه زنده بود پيامبر اكرم همسرِ ديگرى برنگزيد » .[53]
2 ) ابوالقاسم على بن احمد كوفى ، نوه موسى مبرقع ، نواده امام جواد عليهالسلام ، و متوفّاى 352 ق . در اين رابطه مىنويسد :
« بىگمان حضرت خديجه به جز رسول خدا هرگز با احدى ازدواج نكرد » .[54]
3 ) رشيدالدين محمّد بن على بن شهر آشوب ، متوفّاى 588 ق . در كتاب گرانسنگ خود ، از چهار چهره برجسته جهان تشيّع و تسنّن :
1 . احمد بلاذرى ، متوفّاى 279 ق . صاحب كتاب « أنساب الأشراف »
2 . ابوالقاسم كوفى ، متوفّاى 352 ق . صاحب كتاب « الاستغاثة »
3 . سيد مرتضى علم الهدى ، متوفّاى 436 ق . صاحب كتاب « الشّافى فى الامامة »
4 . ابوجعفر شيخ طوسى ، متوفّاى 460 ق . صاحب كتاب « تلخيص الشّافى »
روايت كرده كه فرمودهاند :
« پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هنگامى با خديجه ازدواج كرد كه وى دوشيزه بود » .[55]
آنگاه اضافه مىكند :
« اين مطلب را تأكيد مىكند آنچه در دو كتاب : « الأنوار » و « البدع » آمده كه رقيه و زينب دختران هاله ، خواهر خديجه بودند » .[56]
4 ) علامه مجلسى نيز همين متن را از ابن شهر آشوب نقل كرده است .[57]
5 ) علامه مامقانى نيز آن را از طريق علامه مجلسى نقل كرده است .[58]
6 ) شيخ ذبيح اللّه محلاتى نيز آن را نقل كرده است .[59]
7 ) پژوهشگر معاصر دكتر نجاح طائى در رساله دكتراى خود بر دوشيزه بودن حضرت خديجه پاى فشرده و دلايلى آورده كه حضرت خديجه جز پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله با احدى ازدواج نكرده است .
8 ) محقق توانا سيد جعفر مرتضى عاملى نيز دو كتاب مستقل در اين رابطه به رشته تحرير درآورده : 1 ) بنات النّبى أم ربائبه ؛ 2 ) القول الصّائب فى اثبات الربائب ، و اخيراً در كتاب سيرهاش به تفصيل در اين رابطه سخن گفته است .[60]
9 ) ابوالقاسم كوفى در ادامه سخنانش مىگويد :
خديجهاى كه به اتّفاق مورّخان و سيرهنويسان دست ردّ به سينه همه اشراف و رجال برجسته زمان زده است ، چگونه صاحب درك و انديشهاى احتمال دهد كه به ازدواج شخص گمنامى از اعراب تيم رضايت دهد .
اهل خرد و انديشه مىدانند كه چنين مطلبى از محالات است و يقين مىكنند كه حضرت خديجه جز رسول خدا با احدى ازدواج نكرده است .[61]
10 ) مرحوم آیت الله شیرازی رحمه الله نيز اين نظر را پذيرفته و معتقد بوده است كه حضرت خديجه هنگام ازدواج با پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله دوشيزه بوده است .[62]
[1] . السيرة النبويّة ، ابن هشام ، تحقيق طه عبدالرؤف سعد ، بيروت ، دارالجيل ، 1410 ق ، ج 2 ، ص 8 .
[2] . همان .
[3] . الانوار الساطعة ، سيلاوى ، ص 9 .
[4] . تاريخ مكّه ، ازرقى ، تحقيق رشدى صالح ملحسن ، مكّهالمكرمة ، دار الثقافة ، چ سوم ، 1398 ق ، ج 1 ، ص 149 .
[5] . همان ، ص 266 .
[6] . احزاب : 6 .
[7] . الانوار الساطعة ، سيلاوى ، ص 226 .
[8] . بحار الانوار ، علامه مجلسى ، تهران ، دارالكتب الاسلامية ، 1380 ق ، ج 35 ، ص 143 .
[9] . قرب الإسناد ، حميرى ، قم ، مؤسسه فرهنگى كوشانپور ، 1417 ق ، ص 252 ، ح 1232 .
[10] . فاطمة الزهراء ، قزوينى ، قم ، بصيرتى ، 1412 ق ، ص 110 .
[11] . شرح المواهب اللدنيّة ، زرقانى ، ج 1 ، ص 199 .
[12] . مائده : 75 .
[13] . اصول كافى ، كلينى ، تحقيق علىاكبر غفّارى ، بيروت ، دارالأضواء ، 1405 ق ، ج 1 ، ص 459 .
[14] . البداية والنهاية ، ابن كثير ، بيروت ، مكتبة المعارف ، 1408 ق ، ج 2 ، ص 62 .
[15] . الاصابة ، ابن حجر ، بيروت ، دار الكتب العلمية ، افست ، چاپ كلكته هند ، 1835 ، م .ج 8 ، ص 60 .
[16] . شرح المواهب اللدنية ، زرقانى ، ج 1 ، ص 199 .
[17] . كحل البصر فى سيرة سيّد البشر ، محدّث قمى ، بيروت ، مؤسسة الوفاء ، 1404 ق ، ص 70 .
[18] . بحار الانوار ، ج 43 ، ص 22 .
[19] . همان ، ج 100 ، ص 189 .
[20] . مناقب آل ابىطالب ، ابن شهر آشوب ، بيروت ، دارالاضواء ، چ دوم ، 1412 ق ، ج 1 ، ص 228 .
[21] . التفسير ، عيّاشى ، قم ، مؤسسة البعثة ، 1421 ق ، ج 3 ، ص 35 .
[22] . الصحيح ، بخارى ، بيروت ، دار الجيل ، افست چاپ سلطانى ، بولاق ، 1313 ق ، ج 5 ، ص 48 .
[23] . سير اعلام النبلاء ، ذهبى ، بيروت ، مؤسسة الرسالة ، چ نهم ، 1413 ق ، ج 2 ، ص 113 .
[24] . الامالى ، شيخ طوسى ، قم ، مؤسسة البعثة ، 1414 ق ، ص 175 ، ح 294 .
[25] . البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 2 ، ص 62 .
[26] . بحار الانوار ، ج 16 ، ص 78 .
[27] . الانوار الساطعة ، سيلاوى ، ص 7 .
[28] . فتح البارى ، ابن حجر ، بيروت ، دار المعرفة ، ج 7 ، ص 140 .
[29] . همان ، ص 139 .
[30] . تاريخ دمشق، ابنعساكر، داراحياء التراث العربى، 1421 ق، ج 74 ، ص 84 .
[31] . كفاية الطالب ، گنجى شافعى ، تهران ، دار احياء التراث اهل البيت ، چ سوم ، 1404 ق ، ص 359 .
[32] . المستدرك على الصحيحين ، حاكم ، بيروت ، دار الفكر ، 1398 ق ، ج 3 ، ص 184 .
[33] . مناقب آل ابىطالب ، ابن شهر آشوب ، ج 3 ، ص 383 .
[34] . الصّحيح ، بخارى ، ج 5 ، ص 47 .
[35] . فتح البارى ، ابن حجر ، بيروت ، دار المعرفة ، بىتا ، ج 7 ، ص 138 .
[36] . همان ، ص 135 .
[37] . همان .
[38] . البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 3 ، ص 129 .
[39] . همان .
[40] . بحار الانوار ، علامه مجلسى ، ج 43 ، ص 24 .
[41] . الصحيح ، بخارى ، ج 5 ، ص 48 .
[42] . فتح البارى ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 138 .
[43] . سير اعلام النبلاء ، ذهبى ، ج 2 ، ص 111 .
[44] . السيرة النبويّة ، ابن هشام ، ج 2 ، ص 5 .
[45] . التاريخ ، يعقوبى ، نجف ، المكتبة الحيدرية ، 1384 ق ، ج 2 ، ص 16 .
[46] . الانوار الساطعة ، سيلاوى ، ص 9 .
[47] . تاريخ مكّه ، ازرقى ، ج 1 ، ص 149 .
[48] . الاستغاثه ، ابوالقاسم كوفى ، نجف ، بىنا ، بىتا ، ج 1 ، ص 70 .
[49] . اين حقيقت از مسلّمات تاريخ است و علاّمه اردوبادى با صدها دلايل متقن آن را به اثبات رسانده است . ر . ك : مولود كعبه ، اردوبادى ، قم ، نشر رسالت ، 1420 ق .
[50] . المستدرك على الصّحيحين ، حاكم ، ج 3 ، ص 483 .
[51] . همان ، ص 134 و 465 و بيش از 80 منبع ديگر از منابع اهل سنت .
[52] . الرّياض النّضرة ، طبرى ، بيروت ، دار الغرب الاسلامى ، 1996 م ، ج 1 ، ص 418 ، ح 339 .
[53] . الهداية الكبرى ، خصيبى ، بيروت ، مؤسّسه البلاغ ، 1426 ق ، ص 40 .
[54] . الاستغاثه ، على بن احمد كوفى ، ج 1 ، ص 70 .
[55] . مناقب آل ابىطالب ، ابن شهر آشوب ، ج 1 ، ص 206 .
[56] . همان .
[57] . بحار الانوار ، علاّمه مجلسى ، ج 22 ، ص 191 .
[58] . تنقيح المقال ، علامه مامقانى ، چاپ سنگى ، نجف ، بىنا ، 1352 ق ، ج 3 ، بخش بانوان ، ص 77 .
[59] . رياحين الشّريعة ، محلاّتى ، تهران ، ج 2 ، ص 268 .
[60] . الصّحيح من سيرة النبىّ الأعظم ، عاملى ، قم ، دار الحديث ، 1426 ق ، ج 2 ، ص 187 ـ 221 .
[61] . الاستغاثه ، كوفى ، ج 1 ، ص 70 .
[62] . امّهات المعصومين ، آیت الله شیرازی ، بيروت ، دارالعلوم ، 1424 ق ، ص 90 .