قسمت چهارم / درباره فضائل و مناقب و معجزات حضرت فاطمه زهرا علیها السلام
[روایت شماره] (31)
[الخرائج و الجرائح ] رُوِیَ أَنَّ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ:
إِنَّ خَدِیجَةَ لَمَّا تُوُفِّیَتْ جَعَلَتْ فَاطِمَةُ تَلُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ تَدُورُ حَوْلَهُ وَ تَسْأَلُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَیْنَ أُمِّی فَجَعَلَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لا یُجِیبُهَا، فَجَعَلَتْ تَدُورُ عَلَی مَنْ تَسْأَلُهُ وَ رَسُولُ اللَّهِ لا یَدْرِی مَا یَقُولُ، فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ:
إِنَّ رَبَّکَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَقْرَأَ عَلَی فَاطِمَةَ السَّلامَ وَ تَقُولَ لَهَا: إِنَّ أُمَّکِ فِی بَیْتٍ مِنْ قَصَبٍ، کِعَابُهُ مِنْ ذَهَبٍ وَ عُمُدُهُ مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ، بَیْنَ آسِیَةَ امْرَاَةِ فِرْعَوْنَ وَ مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلامُ وَ مِنْهُ السَّلامُ وَ إِلَیْهِ السَّلامُ.
إیضاح: قال الجوهریُّ کعوب الرمح النواشر فی أطراف الأنابیب.
نیز در همان کتاب (1) از امام جعفر صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود:
هنگامی که خدیجهی کبری سلام الله علیها از دنیا رحلت نمود فاطمهی اطهر سلام الله علیها به رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم پناهنده میشد و در اطراف آن حضرت میگردید و میفرمود:
یا رسول الله! مادرم کجاست؟
ولی پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم جواب وی را نمیداد، فاطمه میگردید که شاید از دیگری پرسش نماید، پیغمبر خدا متفکّر بود که جواب وی را چه بگوید! ! جبرئیل نازل شد و به پیامبر خدا گفت:
پروردگارت میفرماید:
به فاطمهی اطهر سلام برسان و بگو: مادرت در بهشت در یک خانهایست از نی، که بر طلا نصب شده و ستونهای آن از یاقوت سرخ است، مادرِ تو بین آسیه زن فرعون و مریم دختر عمران جای دارد، فاطمهی اطهر سلام الله علیها فرمود:
خدا سلام است، سلامتی از او و به سوی او میباشد.
جوهری گوید:
«کعوب» به نِیهایی گویند که اطراف رودخانهها میروید.
[روایت شماره] (32)
[الخرائج و الجرائح ] رُوِیَ أَنَّ أُمَّ أَیْمَنَ لَمَّا تُوُفِّیَتْ فَاطِمَةُ، حَلَفَتْ أَنْ لا تَکُونَ بِالْمَدِینَةِ إِذْ لا تُطِیقُ أَنْ تَنْظُرَ إِلَی مَوَاضِعَ کَانَتْ بِهَا، فَخَرَجَتْ إِلَی مَکَّةَ، فَلَمَّا کَانَتْ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ عَطِشَتْ عَطَشاً شَدِیداً فَرَفَعَتْ یَدَیْهَا قَالَتْ:
یَا رَبِّ أَنَا خَادِمَةُ فَاطِمَةَ تَقْتُلُنِی عَطَشاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهَا دَلْواً مِنَ السَّمَاءِ فَشَرِبَتْ فَلَمْ تَحْتَجْ إِلَی الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ سَبْعَ سِنِینَ وَ کَانَ النَّاسُ یَبْعَثُونَهَا فِی الْیَوْمِ الشَّدِیدِ الْحَرِّ فَمَا یُصِیبُهَا عَطَشٌ. (2)
نیز در کتاب خرائج (3) نقل میکند که وقتی فاطمهی اطهر سلام الله علیها به شهادت رسید اُمّ ایمن قسم خورد که در مدینه نماند، زیرا طاقت نداشت که آن مواضعی که فاطمه سلام الله علیها را در آنجا دیده بود بنگرد.
لذا از مدینه به سوی مکّه خارج شد، موقعی که در بین راه رسید شدیداً تشنه شد، دستهای خود را به طرف آسمان بلند کرد و گفت:
پروردگارا! من خادمهی فاطمهی زهراء سلام الله علیها میباشم، آیا مرا به وسیلهی تشنگی خواهی کشت، خدای رؤوف دلوی از آسمان برای او نازل کرد. وی از آن دلو آب آشامید و تا هفت سال محتاج به غذا و آب نشد. مردم او را در روز بسیار گرم به دنبال کاری میفرستادند ولی تشنه نمیشد.
[روایت شماره] (33)
[الخرائج و الجرائح ] رُوِیَ أَنَّ سَلْمَانَ قَالَ:
کَانَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها جَالِسَةً قُدَّامَهَا رَحًی تَطْحَنُ بِهَا الشَّعِیرَ وَ عَلَی عَمُودِ الرَّحَی دَمٌ سَائِلٌ وَ الْحُسَیْنُ فِی نَاحِیَةِ الدَّارِ یَتَضَوَّرُ مِنَ الْجُوعِ، فَقُلْتُ: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ دَبِرَتْ کَفَّاکِ وَ هَذِهِ فِضَّةُ، فَقَالَتْ أَوْصَانِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَنْ تَکُونَ الْخِدْمَةُ لَهَا یَوْماً، فَکَانَ أَمْسِ یَوْمَ خِدْمَتِهَا قَالَ سَلْمَانُ: قُلْتُ: إِنِّی مَوْلَی عَتَاقِهِ إِمَّا أَنَا أَطْحَنُ الشَّعِیرَ أَوْ أُسَکِّتُ الْحُسَیْنَ لَکِ؟
فَقَالَتْ:
أَنَا بِتَسْکِینِهِ أَرْفَقُ وَ أَنْتَ تَطْحَنُ الشَّعِیرَ، فَطَحَنْتُ شَیْئاً مِنَ الشَّعِیرِ فَإذَا أَنَا بِالْإِقَامَةِ، فَمَضَیْتُ وَ صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَلَمَّا فَرَغْتُ قُلْتُ لِعَلِیٍّ مَا رَأَیْتُ فَبَکَی وَ خَرَجَ ثُمَّ عَادَ فَتَبَسَّمَ فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ وَ هِیَ مُسْتَلْقِیَةٌ لِقَفَاهَا وَ الْحُسَیْنُ نَائِمٌ عَلَی صَدْرِهَا وَ قُدَّامَهَا رَحًی تَدُورُ مِنْ غَیْرِ یَدٍ، فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ قَالَ:
یَا عَلِیُّ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ مَلائِکَةً سَیَّارَةً فِی الْأَرْضِ یَخْدُمُونَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ.
نیز در همان کتاب (4) از سلمان نقل میکند که گفت:
فاطمهی اطهر سلام الله علیها نشسته بود و با آسیابی که در مقابلش بود جو آسیاب میکرد. دستهی آسیاب خون آلوده بود، حسین علیه السلام در یک گوشهی اتاق از گرسنگی بیقراری میکرد، من به حضرت فاطمه سلام الله علیها گفتم:
ای دختر پیامبر خدا! دستهای تو به وسیلهی آسیاب کردن مجروح شده، در صورتی که فضّهی خادمه حاضر است!
فرمود:
پدرم پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرموده:
کار منزل یک روز به عهدهی فضّه و یک روز به عهدهی من باشد، نوبت فضّه دیروز بودهست.
سلمان گفت:
من بندهی آزاد شدهی شما هستم، اجازه بدهید که آسیاب نمایم، یا اینکه حسین را ساکت کنم، فرمود:
من حسین را بهتر آرام میکنم، تو بیا، جو را آسیاب کن. موقعی که من قسمتی از جو را آسیاب کردم اذان و اقامه برای نماز گفته شد. من رفتم و نمازم را با پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به جای آوردم و پس از فراغت از نماز، جریان حضرت فاطمه سلام الله علیها را برای امیرالمؤمنین علیه السلام شرح دادم، حضرت علی علیه السلام پس از اینکه گریه کرد خارج شد، سپس در حالی برگشت که خندان بود! پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سبب خندهی ایشان را جویا شدند. امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد:
من نزد فاطمهی اطهر سلام الله علیها رفتم، وی را دیدم که به قفا خوابیده و حسین روی سینهاش خواب رفته و آسیابی که در مقابل فاطمه بود خود به خود کار میکرد! ! پیامبر اکرم پس از اینکه لبخندی زد فرمود:
یا علی! آیا تو نمیدانی خدا، ملائکهی بسیاری در زمین دارد که تا قیام قیامت برای آل محمّد خدمت میکنند؟
[روایت شماره] (34)
[الخرائج و الجرائح ] رُوِیَ أَنَّ أَبَاذَرٍّ قَالَ:
بَعَثَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَدْعُو عَلِیّاً فَأَتَیْتُ بَیْتَهُ فَنَادَیْتُهُ فَلَمْ یُجِبْنِی أَحَدٌ وَ الرَّحَی تَطْحَنُ وَ لَیْسَ مَعَهَا أَحَدٌ، فَنَادَیْتُهُ فَخَرَجَ وَ أَصْغَی إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ لَهُ شَیْئاً لَمْ أَفْهَمْهُ، فَقُلْتُ: عَجَباً مِنْ رَحًی فِی بَیْتِ عَلِیٍّ تَدُورُ وَ لَیْسَ مَعَهَا أَحَدٌ،
قَالَ:
إِنَّ ابْنَتِی فَاطِمَةَ مَلا اللَّهُ قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِیمَاناً وَ یَقِیناً وَ إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ ضَعْفَهَا فَأَعَانَهَا عَلَی دَهْرِهَا وَ کَفَاهَا أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ مَلائِکَةً مُوَکَّلَیْنِ بِمَعُونَةِ آلِ مُحَمَّدٍ
نیز در همان کتاب (5) از ابوذر نقل میکند که گفت:
پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مرا فرستاد که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به حضور آن حضرت بیاورم. من وارد خانهی حضرت علی علیه السلام شدم و آن بزرگوار را صدا زدم، ولی کسی جوابم را نگفت، آسیاب مشغول کار بود در صورتی که کسی نزد آن نبود! ! من حضرت علی علیه السلام را برای دوّم صدا زدم و ایشان خارج شد و به حضور پیغمبر شرفیاب شد، رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سخنی در گوش حضرت علی علیه السلام فرمود که من آن را نفهمیدم، گفتم:
تعجّب دارم از این آسیابی که در خانهی علی علیه السلام خود به خود کار میکند. پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
خدا قلب و جوارح دخترم فاطمه سلام الله علیها را از ایمان و یقین پُر کرده، چون ضعف و ناتوانی جسمی فاطمه را میداند لذا او را یاری کردهست. آیا تو میدانی که خدا ملائکه ای دارد که موکّل یاری کردن آل محمّد میباشند؟
[روایت شماره] (35)
[الخرائج و الجرائح ] رُوِیَ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام أَصْبَحَ یَوْماً فَقَالَ لِفَاطِمَةَ: عِنْدَکِ شَیْءٌ تُغَذِّینِیهِ قَالَتْ:
لا، فَخَرَجَ وَ اسْتَقْرَضَ دِینَاراً لِیَبْتَاعَ مَا یُصْلِحُهُمْ فَإذَا الْمِقْدَادُ فِی جَهْدٍ وَ عِیَالُهُ جِیَاعٌ فَأَعْطَاهُ الدِّینَارَ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ وَ صَلَّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ثُمَّ أَخَذَ النَّبِیُّ بِیَدِ عَلِیٍّ وَ انْطَلَقَا إِلَی فَاطِمَةَ وَ هِیَ فِی مُصَلاهَا وَ خَلْفَهَا جَفْنَةٌ تَفُورُ.
فَلَمَّا سَمِعَتْ کَلامَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم خَرَجَتْ فَسَلَّمَتْ عَلَیْهِ وَ کَانَتْ أَعَزَّ النَّاسِ عَلَیْهِ، فَرَدَّ السَّلامَ وَ مَسَحَ بِیَدِهِ عَلَی رَأْسِهَا ثُمَّ قَالَ:
عَشِّینَا غَفَرَاللَّهُ لَکِ وَ قَدْ فَعَلَ فَأَخَذَتِ الْجَفْنَةَ فَوَضَعَتْهَا بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قَالَ:
یَا فَاطِمَةُ أَنَّی لَکِ هَذَا الطَّعَامُ الَّذِی لَمْ أَنْظُرْ إِلَی مِثْلِ لَوْنِهِ قَطُّ وَ لَمْ أَشَمَّ مِثْلَ رَائِحَتِهِ قَطُّ وَ لَمْ آکُلْ أَطْیَبَ مِنْهُ؟ وَ وَضَعَ کَفَّهُ بَیْنَ کَتِفَیَّ وَ قَالَ:
هَذَا بَدَلٌ عَنْ دِینَارِکَ «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» (6).
أَقُولُ: قَالَ الزَّمَخْشَرِیُّ فِی الْکَشَّافِ عِنْدَ ذِکْرِ قِصَّةِ زَکَرِیَّا وَ مَرْیَمَ: وَ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَنَّهُ جَاعَ فِی زَمَنِ قَحْطٍ فَأَهْدَتْ لَهُ فَاطِمَةُ رَغِیفَیْنِ وَ بَضْعَةَ لَحْمٍ آثَرَتْهُ بِهَا فَرَجَعَ بِهَا إِلَیْهَا فَقَالَ:
هَلُمِّی یَا بُنَیَّةُ وَ کَشَفَتْ عَنِ الطَّبَقِ فَإذَا هُوَ مَمْلُوءٌ خُبْزاً وَ لَحْماً فَبُهِتَتْ وَ عَلِمَتْ أَنَّهَا نَزَلَتْ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ لَهَا: «أَنَّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِاللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» (7) فَقَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَکِ شَبِیهَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ ثُمَّ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ: وَ جَمِیعَ أَهْلِ بَیْتِهِ حَتَّی شَبِعُوا وَ بَقِیَ الطَّعَامُ کَمَا هُوَ وَ أَوْسَعَتْ فَاطِمَةُ عَلَی جِیرَانِهَا.
نیز در کتاب نامبرده (8) مینویسد:
یک روز صبح حضرت علی بن ابیطالب به فاطمهی اطهر علیهما السلام فرمود:
آیا صبحانهای داری که من بخورم، فرمود:
نه. امیرالمؤمنین علی علیه السلام خارج شد و دیناری قرض کرد تا به مصرف برساند ناگاه با مقداد مواجه شد که اهل و عیالش گرسنه بودند.
حضرت علی علیه السلام آن دینار را به مقداد داد و خود وارد مسجد شد و نماز ظهر و عصر را با پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به جای آورد. سپس پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دست علی علیه السلام را گرفت و با یکدیگر متوجّه [منزل ] فاطمهی زهراء سلام الله علیها شدند، فاطمه سلام الله علیها بر سر سجّادهی عبادت بود و کاسهای پشت سر آن حضرت بود که بخار از آن برمی خاست.
هنگامی که فاطمهی زهراء سلام الله علیها که نزد آن حضرت عزیزترین مردم بود صدای پیامبر را شنید از اطاق خارج شد و به آن حضرت سلام کرد. رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم جواب سلام فاطمه را داده و دست مبارک خود را بر سر آن بانوی معظّمه کشیدند و به وی فرمودند:
خدا تو را بیامرزد، شام برای ما بیاور، فاطمهی اطهر کاسهی غذا را آورد و در حضور پیغمبر اکرم نهاد، رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
ای فاطمه! این غذا از کجا نصیب تو شده! ! من هرگز نظیر آن را ندیدهام، نظیر بوی آن را نبوئیدهام، نظیر آن را نخوردهام، آنگاه دست مبارک خود را در میان دو کتف حضرت علی علیه السلام گذاشته و فرمود:
این غذا در عوض آن دیناریست که در راه خدا دادی، خدا هر کسی را که بخواهد رزق و روزی بدون حساب عطا میکند.
مؤلّف گوید:
زمخشری در تفسیر کشّاف، ضمن داستان حضرت زکریّا و مریم مینویسد:
در زمانی که قحطی رُخ داده بود فاطمهی اطهر سلام الله علیها پدرش پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را بر خویشتن مقدّم داشت و دو گِردهی نان و یک تکّه گوشت برای پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرستاد. پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم آن نان و گوشت را نزد فاطمه آورد و به وی فرمود:
ای دختر من! بیا این غذا را بگیر. وقتی حضرت فاطمه سلام الله علیها آن غذا را گرفت و روپوش را از روی آن برداشت دید آن ظرف پر از نان و گوشت است، فاطمه مبهوت و متعجّب شد! ! آنگاه دریافت که آن غذا از طرف خدای رؤوف عطا شده. پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به فاطمهی زهراء سلام الله علیها فرمود:
این غذا را از کجا آوردهای؟
عرض کرد:
از طرف خدای توانا عطا شده، خدا که هر که را بخواهد بدون حساب رزق و روزی میدهد، رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
حمد مختصّ آن خداییست که تو را شبیه به بانوی بزرگ بنی اسرائیل یعنی حضرت مریم قرار داده. سپس پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم علی بن ابیطالب، حسن، حسین: و جمیع اهل بیت خود را جمع کرد. همه به قدری از آن غذا خوردند که سیر شدند ولی غذا همچنان باقی مانده بود، فاطمهی اطهر سلام الله علیها آن غذا را به همسایگانش تقسیم کرد.
[روایت شماره] (36)
[المناقب لابن شهرآشوب ] [الخرائج و الجرائح ] رُوِیَ أَنَّ عَلِیّاً اسْتَقْرَضَ مِنْ یَهُودِیٍّ شَعِیراً فَاسْتَرْهَنَهُ شَیْئاً فَدَفَعَ إِلَیْهِ مُلاءَةَ فَاطِمَةَ رَهْناً وَ کَانَتْ مِنَ الصُّوفِ فَأَدْخَلَهَا الْیَهُودِیُّ إِلَی دَارٍ وَ وَضَعَهَا فِی بَیْتٍ فَلَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَةُ دَخَلَتْ زَوْجَتُهُ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الْمُلاءَةُ بِشُغُلٍ فَرَأَتْ نُوراً سَاطِعاً فِی الْبَیْتِ أَضَاءَ بِهِ کُلُّهُ فَانْصَرَفَتْ إِلَی زَوْجِهَا فَأَخْبَرَتْهُ بِأَنَّهَا رَأَتْ فِی ذَلِکَ الْبَیْتِ ضَوْءاً عَظِیماً فَتَعَجَّبَ الْیَهُودِیُّ زَوْجُهَا وَ قَدْ نَسِیَ أَنَّ فِی بَیْتِهِ مُلاءَةَ فَاطِمَةَ، فَنَهَضَ مُسْرِعاً وَ دَخَلَ الْبَیْتَ فَإذَا ضِیَاءُ الْمُلاءَةِ یَنْشُرُ شُعَاعُهَا کَأَنَّهُ یَشْتَعِلُ مِنْ بَدْرٍ مُنِیرٍ یَلْمَعُ مِنْ قَرِیبٍ، فَتَعَجَّبَ مِنْ ذَلِکَ فَأَنْعَمَ النَّظَرَ فِی مَوْضِعِ الْمُلاءَةِ فَعَلِمَ أَنَّ ذَلِکَ النُّورَ مِنْ مُلاءَةِ فَاطِمَةَ، فَخَرَجَ الْیَهُودِیُّ یَعْدُو إِلَی أَقْرِبَائِهِ وَ زَوْجَتُهُ تَعْدُو إِلَی أَقْرِبَائِهَا فَاجْتَمَعَ ثَمَانُونَ مِنَ الْیَهُودِ فَرَأَوْا ذَلِکَ فَأَسْلَمُوا کُلُّهُمْ.
بیان: الملاءة بالضم و المد الإزار و الرَّیطة. (9)
در کتاب خرائج و جرائح (10) و ابن شهر آشوب در کتاب مناقب مینگارند:
روایت شده که امیرالمؤمنین علی علیه السلام مقداری جو از شخص یهودی قرض کرد، یهودی گفت:
باید چیزی را نزد من به عنوان رهن بگذاری، حضرت علی علیه السلام چادر فاطمهی زهراء را که از پشم بافته شده بود نزد او نهاد، یهودی آن چادر را به خانه برد و در میان اطاق نهاد. وقتی که شب شد و زن یهودی به منظور کاری داخل آن اطاق شد نوری را دید که همهی اطاق به وسیلهی آن روشن شده! ! فوراً نزد شوهر خویش آمد و او را از آن نوری که دیده بود آگاه نمود. آن مرد یهودی که چادر حضرت زهراء را فراموش نموده بود فوق العاده تعجب کرد! وقتی وی به سرعت برخاست و داخل اطاق شد ناگاه با این منظره مواجه گردید که نور آن چادر، باعث روشنایی اطاق شده است و گویا آن چادر، مانند ماه شب چهاردهمی باشد که از نزدیک میدرخشد. یهودی که دچار شگفت عجیبی شده بود وقتی کاملاً در موضع نور توجّه نمود دید، نورها همه از آن چادر است، یهودی از اطاق خارج و به سرعت متوجّه قوم و خویشان گردید، زن وی نیز به سوی فامیلهای خود شتافت. تعداد هشتاد نفر از یهود آمدند و با این منظره مواجه شده، همگی اسلام اختیار کردند.
بیان: «مُلاءة» را اگر به ضمّهی میم بخوانیم به معنی پارچهایست که روی رانها را میپوشاند.
[روایت شماره] (37)
[الخرائج و الجرائح ] رُوِیَ أَنَّ الْیَهُودَ کَانَ لَهُمْ عُرْسٌ فَجَاءُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ قَالُوا: لَنَا حَقُّ الْجِوَارِ فَنَسْأَلُکَ أَنْ تَبْعَثَ فَاطِمَةَ بِنْتَکَ إِلَی دَارِنَا حَتَّی یَزْدَادَ عُرْسُنَا بِهَا وَ أَلَحُّوا عَلَیْهِ فَقَالَ:
إِنَّهَا زَوْجَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ هِیَ بِحُکْمِهِ وَ سَأَلُوهُ أَنْ یَشْفَعَ إِلَی عَلِیٍّ فِی ذَلِکَ وَ قَدْ جَمَعَ الْیَهُودُ الطِّمَّ وَ الرِّمَّ (11) مِنَ الْحُلِیِّ وَ الْحُلَل وَ ظَنَّ الْیَهُودُ أَنَّ فَاطِمَةَ تَدْخُلُ فِی بِذْلَتِهَا وَ أَرَادُوا اسْتِهَانَةً بِهَا، فَجَاءَ جَبْرَئِیلُ بِثِیَابٍ مِنَ الْجَنَّةِ وَ حَلِیٍّ وَ حُلَلٍ لَمْ یَرَوْا مِثْلَهَا فَلَبِسَتْهَا فَاطِمَةُ وَ تَحَلَّتْ بِهَا فَتَعَجَّبَ النَّاسُ مِنْ زِینَتِهَا وَ أَلْوَانِهَا وَ طِیبِهَا، فَلَمَّا دَخَلَتْ فَاطِمَةُ دَارَ الْیَهُودِ سَجَدَ لَهَا نِسَاؤُهُمْ یُقَبِّلْنَ الْأَرْضَ بَیْنَ یَدَیْهَا وَ أَسْلَمَ بِسَبَبِ مَا رَأَوْا خَلْقٌ کَثِیرٌ مِنَ الْیَهُودِ.
إیضاح: قال الجوهریُّ: الرِّمُّ بالکسر الثری یقال: جاء بالطمِّ و الرمِّ إذا جاء بالمال الکثیر و قال: الطمُّ البحر و قال الفیروزآبادیُّ: جاء بالطمِّ و الرمِّّ بالبحریِّ و البریِّ أو الرَطْب و الیابس أو التراب و الماء أو بالمال الکثیر و الرمُّ بالکسر ما یحمله الماء أو ما علی وجه الأرض من فتات الحشیش و قال: الطمُّ بالکسر الماء أو ما علی وَجْهه أو ما ساقه من غثاء و البحر و العدد الکثیر.
راوندی در کتاب خرائج (12) مینگارد:
روایت شده یک وقت گروه یهودیان عروسی داشتند، به حضور پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مشرّف شدند و گفتند:
چون ما حقّ همسایگی داریم لذا از شما تقاضا میکنیم که فاطمهی زهراء سلام الله علیها را به عروسی ما بفرستی تا باعث سرافرازی ما شود، آنان در این باره خیلی اصرار کردند ولی پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم در جوابشان فرمود:
فاطمهی زهراء سلام الله علیها زوجهی علی بن ابیطالب علیهما السلام و محکوم به حکم و اجازهی علی خواهد بود. یهودیان تقاضا نمودند که آن حضرت دربارهی این مطلب به حضرت علی علیه السلام توصیه نماید.
زنان یهودی آنچه که زر و زیور داشتند پوشیده بودند، یهودیان این گمان را میکردند که فاطمهی زهراء سلام الله علیها با حال ذلّت و تهیدستی نزد آنان خواهد آمد و ایشان به وی توهین خواهند کرد. جبرئیل یک نوع لباس و زر و زیورهای بهشتی برای فاطمهی اطهر سلام الله علیها آورد که نظیر آنها را ندیده بودند، وقتی فاطمهی زهراء سلام الله علیها آن لباسها و زر و زیورها را پوشید مردم از رنگ و خوشبویی آنها تعجّب نمودند! هنگامی که فاطمهی زهراء سلام الله علیها داخل خانهی یهودیان شد زنان یهودی به خاک افتادند و زمین ادب را بوسیدند و گروه فراوانی که با آن منظره مواجه شدند اسلام اختیار کردند!
بیان: جوهری گفته «الرِّمُّ» به معنی مال و ثروت فراوان است، در این روایت که آمده:
«جاء بالطمِّ و الرِّمِّ» به این معنیست که (زنان یهود) با مال و (زینت آلات) فراوان آمدند و در مورد کلمهی «الطمّ» گفته این کلمه در مورد اشیاء قیمتیست که از دریا باشد و فیروزآبادی گفته «جاء بالطمِّ و الرِّمِّ» یعنی زنان یهود با اموال گرانبهایی که از دریا و خشکی بود آمدند و یا با هر چیز تَر و خشک آمدند و یا از هر چیزی که از خاک و آب بود آمدند و یا منظور این است که آنها با اموال بسیار زیاد آمدند و همچنین فیروزآبادی در معنی «الرِّمِّ» گفته که آنچه را آب حمل نموده را گویند و آنچه بر روی زمین (روئیده) باشد از قبیل گیاهان و همچنین گفته «الطِمُّ» به معنی آب و یا هر چیزی که روی آب باشد را گویند و یا با غوّاصی از زیر آب، مانند فرو رفتن در دریا به دست آورند و همچنین گفته معنی تعداد زیاد هم میدهد.
[روایت شماره] (38)
[تفسیر العیاشی ] عَنْ سَیْفٍ، عَنْ نَجْمٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
إِنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها ضَمِنَتْ لِعَلِیٍّ علیه السلام عَمَلَ الْبَیْتِ وَ الْعَجِینَ وَ الْخُبْزَ وَ قَمَّ الْبَیْتِ وَ ضَمِنَ لَهَا عَلِیٌّ علیه السلام مَا کَانَ خَلْفَ الْبَابِ: نَقْلَ الْحَطَبِ وَ أَنْ یَجِیءَ بِالطَّعَامِ، فَقَالَ لَهَا یَوْماً: یَا فَاطِمَةُ هَلْ عِنْدَکِ شَیْءٌ؟
قَالَتْ:
وَ الَّذِی عَظَّمَ حَقَّکَ مَا کَانَ عِنْدَنَا مُنْذُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ شَیْءٌ نَقْرِیکَ بِهِ قَالَ:
أفَلا أَخْبَرْتِنِی؟
قَالَتْ:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم نَهَانِی أَنْ أَسْأَلَکَ شَیْئاً فَقَالَ لا تَسْأَلِینَ ابْنَ عَمِّکِ شَیْئاً إِنْ جَاءَکِ بِشَیْءٍ [عَفْوٍ ] وَ إِلا فَلا تَسْأَلِیهِ.
قَالَ فَخَرَجَ علیه السلام فَلَقِیَ رَجُلاً فَاسْتَقْرَضَ مِنْهُ دِینَاراً ثُمَّ أَقْبَلَ بِهِ وَ قَدْ أَمْسَی، فَلَقِیَ مِقْدَادَ بْنَ الْأَسْوَدِ فَقَالَ لِلْمِقْدَادِ: مَا أَخْرَجَکَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ؟
قَالَ:
الْجُوعُ وَ الَّذِی عَظَّمَ حَقَّکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ،
قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام :
وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حَیٌّ؟
قَالَ:
وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حَیٌّ،
قَالَ:
فَهُوَ أَخْرَجَنِی وَ قَدِ اسْتَقْرَضْتُ دِینَاراً وَ سَأُوثِرُکَ بِهِ فَدَفَعَهُ إِلَیْهِ فَأَقْبَلَ فَوَجَدَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم جَالِساً وَ فَاطِمَةُ تُصَلِّی وَ بَیْنَهُمَا شَیْءٌ مُغَطًّی فَلَمَّا فَرَغَتْ اجْتَرَّتْ ذَلِکَ الشَّیْءَ فَإذَا جَفْنَةٌ مِنْ خُبْزٍ وَ لَحْمٍ قَالَ:
یَا فَاطِمَةُ «أَنَّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِاللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» (13) فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
أَلا أُحَدِّثُکَ بِمَثَلِکَ وَ مَثَلِهَا،
قَالَ بَلَی قَالَ مَثَلُکَ مَثَلُ زَکَرِیَّا إذَا دَخَلَ عَلَی مَرْیَمَ الْمِحْرَابَ فَوَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ «یا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِاللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» (14) فَأَکَلُوا مِنْهَا شَهْراً وَ هِیَ الْجَفْنَةُ الَّتِی یَأْکُلُ مِنْهَا الْقَائِمُ علیه السلام وَ هِیَ عِنْدَنَا.
عیاشی (15) در تفسیر خود با دو واسطه از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام نقل میکند که فرمود:
حضرت زهراء سلام الله علیها به علی بن ابیطالب علیه السلام ضمانت داد که کار و امور خانه را از قبیل: خمیر کردن، نان پختن، آب و جاروب خانه را به عهده بگیرد.
حضرت علی علیه السلام هم ضمانت کرد که امور خارج از خانه از قبیل آوردن هیزم و طعام را عهده دار شود.
یکی از این روزها امیرالمؤمنین به فاطمهی زهراء علیهما السلام فرمود:
آیا غذایی نزد تو موجود است؟
فرمود:
قسم به حقّ آن خدایی که مقام تو را بزرگ قرار داده مدّت سه روز است غذایی نزد ما موجود نیست که برای شما بیاورم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
پس چرا مرا آگاه ننمودی؟
گفت:
پدرم رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مرا نهی کرده که از تو چیزی بخواهم، میفرمود:
اگر چیزی برای تو آورد بپذیر و اِلّا مبادا از او چیزی خواهش نمایی!
راوی میگوید:
علی علیه السلام از خانه خارج شد، در بین راه با شخصی مواجه گردید و مبلغ یک دینار از او قرض کرد و در نظر گرفت غذایی برای اهل خانهی خود تهیه نماید. در بین راه با مقداد بن اسود مواجه شد و به او فرمود:
برای چه در این موقع از خانه خارج شدهای؟!
گفت:
یا امیرالمؤمنین! به حقّ آن خدایی که این جاه و جلال بزرگ را به تو عطا کرده گرسنگی موجب خروج من گردیدهست.
راوی میگوید:
به حضرت امام محمّد باقر علیه السلام گفتم:
آیا در آن موقع پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم زنده بود؟
فرمود:
آری زنده بود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مقداد فرمود:
من نیز به همین علّت از خانه بیرون آمده و یک دینار قرض کردهام، اکنون این دینار را به تو میدهم و تو را بر خویشتن مقدّم میدارم، وقتی علی علیه السلام آن دینار را به مقداد داد و متوجّه خانهی خویش گردید پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم نشسته و حضرت زهرای اطهر مشغول نماز و یک ظرف سرپوشیده ما بین ایشان است. هنگامی که حضرت زهراء سلام الله علیها از نماز فارغ شدند و آن ظرف را جلو کشیدند دیدند کاسهایست پر از نان و گوشت. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
یا فاطمه! این غذا را از کجا آوردهای؟
گفت:
از طرف خدا آمده، خدا هر کسی را که بخواهد بدون حساب رزق و روزی میدهد.
پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
یا علی! آیا دوست داری برای تو و زهرای اطهر یک مثالی بزنم؟
عرض کرد:
بلی.
فرمود:
تو مثل حضرت زکریّا علیه السلام هستی، زیرا آن حضرت هم وقتی در محراب عبادت حضرت مریم سلام الله علیها میرفت و غذایی نزد او یافت، به مریم فرمود:
این غذا را از کجا آوردهای؟!
گفت:
از طرف خدا آمده، خدا هر کسی را که بخواهد بدون حساب رزق و روزی میدهد. مدّت یک ماه بود که از غذای آن کاسه میخوردند و آن کاسه، همان است که حضرت قائم. هم از غذای آن میخورد.
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود:
آن کاسه اکنون نزد ما میباشد.
پی نوشت:
(1) - خرائج و جرائح 2 / 529 – امالی شیخ طوسی ص 175 ح 294 - 46 - بحارالأنوار 16 / 1 ح 1.
(2) - قد روی مثل ذلک عن ام ایمن عند مهاجرتهامن مکةالی المدینة و روی عنها أیضاً أنها قالت: کان للنّبی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فخارة یبول فیها باللیل فکنت اذا اصبحت صببتها فقمت لیلة و أنا عطشانة فغلطت فشربتها فذکرت ذلک للنّبی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فقال: «انّک لا تشتکی بطنک بعدیومک هذا» راجع الاصابة 4 / 416.
(3) - خرائج و جرائح 2 / 530.
(4) - خرائج و جرائح 2 / 530.
(5) - خرائج و جرائح 2 / 531.
(6) - آل عمران / 37.
(7) - آل عمران / 37.
(8) - خرائج و جرائح 2 / 532.
(9) - کذا فی القاموس و فی اقرب الموارد:
هی الریطة ذات الفقین و ثوب یلبس علی الفخذین.
(10) - خرائج و جرائح 2 / 537.
(11) - یقال: جاء بالطم و الرم، أی بکل ما کان مستقصی فما کان من البحر فهو الطم و ما کان من البر فهو الرم.
(12) - خرائج و جرائح 2 / 537.
(13) - آل عمران / 37.
(14) - همان
(15) - تفسیر عیّاشی 1 / 171 ح 41 – بحارالأنوار 14 / 197 ح 4 – قصص جزائری ص 402.