( 4.2 33 )

ریاحین:

 

(روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 124)

توضیح در عکس این نوشتار!!!!

شهرستانی متوفی 548 هجری از علمای اهل سنت مینویسد: نَظّام گفته است: عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ضربه زد که منجر به سقط نوزاد وی شد. عمر فریاد میزد: این خانه را با هر که در آن است به آتش کشید. این درحالی بود که در خانه به جز علی، فاطمه، حسن و حسین کسی نبود و محسن در شکم فاطمه سقط گردید. ( الملل و النحل، ج 1، ص 57)

مسعودی شافعی در کتاب اثبات الوصیة آورده است: به سوی خانه علی رفته بر آن هجوم برده درب خانه اش را آتش زده او را به زور از خانه بیرون کشیده و سرور زنان عالم را مورد فشار درب قرار داده و محسنش را سقط نمودند. ( اثبات الوصیة، مسعودی، ص 143)

ابن ابی شیبه متوفی 239 از اساتید محمد بن اسماعیل بخاری در کتاب المصنف مینویسد: هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو میپرداختند و این خبر به عمر بن خطاب رسید و او به درب خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا به خدا سوگند محبوب ترین افراد نزد ما پدر تو و پس از او خود تو هستی امّا این محبت مانع از آن نخواهد شد که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور ندهم این خانه را بر اهل آن به آتش کشند. عمر این جمله را گفت و بیرون رفت. هنگامی که علی و زبیر به خانه باز گشتند دخت گرامی پیامبر به علی و زبیر گفت:  عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود خانه را بر شما به آتش کشد. به خدا سوگند او آنچه را که سوگند خورده انجام میدهد. (الکتاب المنصف فی الاحادیث و الآثار، ج 7، ص 432، ح 37045)

بلاذری در کتاب الانساب الاشراف مینویسد:  ابوبکر برای بیعت به دنبال علی فرستاد و چون وی از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد عمر با شعله آتش سوی خانه فاطمه رفت. فاطمه پشت درب خانه آمد و صدا زد: ای پسر خطاب ! آیا تو میخواهی درب خانه را به روی من آتش زنی؟ عمر پاسخ داد: آری این کار دین پدرت را محکم تر میسازد. (انساب الاشراف، بلاذری، ج 1، ص 586)

ابن قتیبه دینوری مینویسد: ابوبکر در مورد کسانی که همراه علی بودند و از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد و چون فهمید آنها در خانه ی علی گرد آمده اند عمر را به دنبال آنها فرستاد. عمر به درب خانه ی علی آمد و آنها را صدا زد تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند ولی آنان از این کار خودداری کردند. عمر هیزم طلب کرد و گفت: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست اگر از خانه خارح نشوید خانه را با تمام ساکنانش به آتش میکشم. به اون گفتند: ای عمر! فاطمه در این خانه است. گفت: حتی اگر فاطمه هم باشد من تصمیم خود را عملی میکنم. .... فاطمه جلوی درب ایستاد و فرمود: برای من دیدار هیچ مردمی همچون شما بد و نفرت انگیز نیست. جنازه رسول خدا را روی دستان ما تنها گذارده، خلافت را میان خود سهم نمودید و در این خصوص از ما هیچ جویا نشده و حق ما را به ما بازنگرداندید. ( الامامة و السیاسة، ج 1، ص 19)

در تاریخ طبری آمده است: عمر به سوی خانه علی که طلحه، زبیر و گروهی از مهاجران نیز در آن بودند آمد و گفت: به خدا سوگند برای بیعت با ابوبکر از خانه خارج شوید وگرنه خانه را به آتش میکشم. ( تاریخ طبری، ج 2، ص 233)

ذهبی در شرح حال احمد بن محمد السری میگوید: عمر چنان به فاطمه لگد زد که محسن را سقط کرد. ( میزان الاعتدال، ج 1، ص 283) ( لسان المیزان، ج 1، 268)

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code