غصب فدک و سیلی به صورت حضرت زهرا (س)
ریاحین ـ حجت الاسلام والمسلمین علوی تهرانی
سقيفه تشکيل شد و سقيفه سازان در اولين اقدام، حکومت را غصب کرده و مسير اسلام را تغيير دادند. سپس در مسجد براي ابوبکر بيعت عمومي گرفتند. سومين کاري که انجام دادند، اين بود که از علي ابن ابيطالب بيعت بگيرند، زيرا 12 نفر از اصحاب در خانه حضرت متحصن بودند و اين مسأله خطر بزرگي بود. لذا اولين هجوم به خانه حضرت زهرا صورت گرفت تا تحصن شکسته شود. در اين مقطع، عمر اهالي خانه را تهديد مي کند که خانه را آتش مي زند. عمر به اهالي خانه گفت: اگر بيرون نياييد، خانه را آتش مي زنم. به او گفتند که فاطمه در اين خانه است. گفت: حتي اگر فاطمه در خانه باشد.
اهل سنّت اين حرکت عمر را از فضائل خليفه خود مي دانند. محمدحافظ ابن ابراهيم، شاعر مصري معروف به شاعر نيل، جريان هجمه به خانه حضرت زهرا و اميرالمؤمنين را به نظم در آورده و آن را فضيلت عمر برشمرده است. او مي گويد:
"و قولة لِعَليّ قالها عُمَر / اَکرِم بسامِعَها اَعظِم بِمُلقيها / حَرَّقتُ دارَک لا اُبقي علَيک بها / اِن لَم تُبايِع و بِنتُ المُصطَفي فيها / ما کان غيرُ اَبي حَفص يَفوهُ بها / اَمامَ فارِسِ عَدنانَ و حاميها / چه کلام خوبي گفت عمر به علي (ع)، شنونده اين کلام را گرامي دار و گوينده اش را بزرگ بشمار، شک نکن تا بيعت نکني خانه ات را آتش مي زنم و نمي گذارم در خانه باقي بماني، اگر چه دختر پيامبر در آن خانه باشد، چه کسي غير از اباحفص (کنيه عمر) جرأت مي کند به علي ابن ابيطالب که پيشواي عدنان و حامي آنهاست چنين حرفي بزند"
يعني کسيکه اين حرف را به علي (ع) زده، آدم شجاعي است. اين مطلب را از فضائل عمر مي دانند و البته از اين حرفها زياد دارند.
سرگذشت فدک
حرکت بعدي که سقيفه سازان انجام دادند مسدود کردن منابع مالي بود که در اختيار حضرت زهرا قرار داشت. اين منابع به سه بخش تقسيم مي شد. يک بخش خمس بود، يک بخش فدک بود، بخش ديگر هم ارثيه حضرت زهرا (س) از پيامبر بود. پيامبر اکرم منابع مالي متعددي داشتند که برخي به حضرت زهرا به ارث رسيده است. مخافان و دشمنان تمامي ارثيه را گرفتند که در اين ميان، مهمترين منبع مالي حضرت، فدک بود. ابتدا درباره فدک توضيحاتي بدهم.
فدک سرزميني بود در شرق خيبر و خيبر نيز منطقه اي در شمال مدينه. ساکنان اين مناطق يهودي نشين بودند. فاصله فدک تا خيبر هشت فرسخ و فاصله خيبر تا مدينه سي و دو فرسخ بود. فدک بين مدينه و شام قرار داشت. در آن عصر، شام مهمترين بازار تجاري بحساب مي آمد. از آنجا که فدک منزلي بين مدينه و شام بود، از رونق اقتصادي خوبي نيز برخوردار بود.
وقتي پيامبر به خيبر حمله کرده و خيبر را فتح کردند، خبر فتح به يهوديان فدک مي رسد. آنها براي اينکه مسلمان نشوند، عده اي را به نمايندگي به محضر رسول خدا فرستادند و سرزمين فدک را تقديم ايشان کردند. طبق احکام اسلامي هر مالي که بدون جنگ تقديم پيامبر شود از اموال اختصاصي پيامبر محسوب مي شود و مسلمانان در آن سهمي ندارند. به اين مال فيئ مي گويند. آيات مربوط به فيئ در سوره مبارکه حشر آيه 3 و 4 آمده است. پس فدک از اموال شخصي رسول خدا بحساب مي آيد.
در سال 7 هجري بر پيامبر وحي نازل مي شود و آيه شريف را ابلاغ مي کند که « وَ آتِ ذا القُربي حَقَّه، اي پيامبر! حقوق ذوي القربي خود را به ايشان بده » يکي از مهمتريم مواردي که پيامبر در سال ? هجري بعنوان حق و حقوقي ذوي القربي خود به حضرت فاطمه زهرا اعطاء کردند، سرزمين فدک بود. « فدعي رسول الله فاطمة، فاعطاها فدک؛ پيامبر، فاطمه زهرا را فرا خواندند و فدک را به ايشان اعطا کردند » فدک، اين سرزمين اقتصادي از سال 7 تا سال 11 هجري بمدت 4 سال در تصرف حضرت زهرا (س) بوده است. حضرت عمّال خود را در آنجا منصوب کردند و آنها نيز بابت آن سرزمين به حضرت اجاره بها مي دادند. کمترين سود در سال 25000 دينار و بيشترين سود در سال 120000 دينار بود که به حضرت زهرا پرداخت مي کردند. هر دينار معادل يک مثقال طلاست. حالا شما حساب کنيد که 1400 سال قبل 25000 مثقال طلا که معادل کمترين ميزان سود بوده چقدر بوده است.
غصب فدک
غاصبان خلافت، اين سرزمين را از اهل بيت گرفتند تا اولاً دست علي ابن ابيطالب را از درآمد آن کوتاه کنند. مردم اهل دنيا هستند و طبيعتا سراغ کسي مي روند که مال دارد. از اين طريق مردم فقير و بي بضاعتي که بر سر سفره علي (ع) مي نشستند هم از او دوري مي کنند. چرا که علي بسيار با سخاوت و اهل جود و کرم است.
در سخاوت، کرامت و بخشش علي (ع) ترديدي نيست و در اين باره سخن بسيار است. شخصي بنام محفن ابن محفن از کوفه به شام آمد و نزد معاويه رفت. معاويه به او گفت: از کجا مي آيي؟ گفت: از نزد مردي مي آيم که سه خصوصيت دارد: يک، بسيار ترسو است. دو، بسيار بخيل است. سه، اصلاً سخندان نيست. معاويه تعجب کرد و گفت: در کوفه چنين کسي را نمي شناسم. از نزد چه کسي مي آيي؟ مرد گفت: از نزد علي ابن ابيطالب مي آيم. معاويه با تعجب گفت: علي بخيل است؟ او اگر يک خانه از طلا و يک خانه از کاه داشته باشد، اول طلا را در راه خدا انفاق مي کند. علي ترسو است؟ شجاعان عرب در مقابله با او آرزوي پيروزي را به گور بردند. علي سخندان نيست؟ اگر خطبه هاي علي ابن ابيطالب نبود، سخنداني در عرب مرده بود. محفن گفت: اگر علي اينقدر شايسته است، چرا حکومت را به او نمي دهي؟ معاويه گفت: اختلاف من با علي بر سر شايستگي نيست. ما مي دانيم علي از شايسته ترين فرد براي حکومت است. اما من حکومت را به علي نمي دهم چون اگر او بيايد، از نمد حکومت يک کلاه هم به ما نمي دهد. فضليت آنست که دشمن هم بدان اعتراف کند، الفضل ما شَهِدَ به الاَعداء.
کودتاگران سقيفه مي دانستند که اگر 120000 دينار در اختيار علي ابن ابيطالب باشد، ديگر آنها حاکم مردم مدينه نيستند. چون مردم بر سر سفره علي هستند. اين دليل اول.
دليل دوم غصب فدک اين بود که کودتاگران براي اينکه رهبران مدينه را براي بيعت با خود بياورند، عده اي را تهديد کردند. اما بايد عده اي را تطميع مي کردند و به آنها پول مي دادند. در حاليکه مالي نداشتند. بهترين منبع مالي براي تطميع، فدک بود.
به اين دو دليل و دلايل ديگر، هم فدک را غصب کردند و هم خمس را گرفتند.
خطبه فدک
اين را ابن ابي الحديد معتزلي نقل مي کند:
وقتي خبر غصب فدک را به حضرت زهرا دادند، ايشان در پوششي که کاملا مستور بودند در حاليكه دنباله هاي لباسشان بر زمين كشيده مي شد و جمعي از زنان بني هاشم ايشان را همراهي مي كردند، بهمراه حسنين بطرف مسجد به راه افتادند.
در صدر اسلام مسجد تنها مركز دادخواهي بود. هركس حقي را از دست داده بود و يا از حاكم و زمامدار رفتاري به دور از سنّت رسول خدا ديده بود، شكايت خود را در مسجد بر مسلمانان عرضه مي كرد. اين بود كه حضرت زهرا (س) براي طرح شكايت در اين مجمع عمومي خود را آماده ساختند. وقتي به مسجد رسيدند، ابوبكر با عده اي از انصار و مهاجرين در مسجد نشسته بودند. پرده اي بين حضرت زهرا (س) با آنان كشيده شد و حضرت شروع به ايراد خطبه اي بنام خطبه فدك نمودند كه شيعه و سنّي آن را نقل کرده اند. اين خطبه در ميان خطبه ها، تقريباً طولاني است. داراي 18 بند و 131 خط و مبتني بر 22 محور و موضوع است. مخاطبين اين خطبه 4 گروه مي باشند:
الف) عالمان بي تفاوت جامعه اسلامي
ب) بزرگان و شخصيتهاي تطميع شده مدينه
ج) اصحاب و ياران رفاه زده و قدرت طلب رسول خدا (ص)
د) حافظان قرآن و حاملان وحي كه در اثر انحراف و غفلت، دست از ارزشهاي الهي كشيده و مرعوب ظلم ظالم شده و سكوت اختيار كرده اند.
در اين خطبه به وقايع بعد از رحلت رسول خدا اشاره شده است. حضرت، اصحاب را به عهد شكني و امّت را به سكوت و خيانت متهم مي سازند و غاصبين فدك را معرفي مي نمايند. معلوم مي شود كه حضرت در حال اعتراض به اين ظلم و جور، در مقام تقيّه نبوده اند و آنچه را كه واقع شده بيان کرده اند. لذا تا زمان ايراد خطبه، حضرت زهرا از سلامتي جسماني برخوردار بودند و اين بدان معناست كه در زمان ايراد خطبه هنوز بي شرمانه ترين ظلمها و ستمها - كه شرح آن در ادامه خواهد آمد- واقع نشده است.
حضرت خطاب به غاصبين فرمودند که فدک فيئ است و مال ماست. اگر بعنوان اموال ما نمي پذيريد، بدانيد که فدک مال پدري من است و ارث است. اگر اين را هم نمي پذيريد که ارث فقط به من مي رسد، بدانيد که من هم از فدک ارث مي برم. اگر ساير مسلمانان در آن شريک اند، من هم شريک هستم.
پس حضرت زهرا در سه مرحله نسبت به فدک ادعا کرده و فرمودند: اولاً، تماماً مال خودم است، ثانياً ارث شخصي من است، ثالثاً من هم لااقل از آن ارث مي برم.
اين واقعه 10 روز بعد از رحلت پيامبر اتفاق افتاده که حضرت زهرا شکوائيه خود را به مسجد مي برند و با ابوبکر احتجاج مي کنند. يعني دليل مي آورند. من به چند مورد از احتجاجات ايشان اشاره مي کنم. دقت بفرماييد.
دليل اول. حضرت زهرا فرمودند از سال هفتم هجري اين زمين مال ما بوده است و طبق "قاعده يد" ما مالک آن هستيم. قاعده يد مي گويد هرکس هر آنچه را در اختيار دارد مالک است، مگر اينکه خلافش ثابت شود. پس فدک مال من است. اگر دليلي داريد بياوريد. هيچ دليلي نداشتند.
دليل دوم. روش حقوقي در پيش گرفتند. اگر شما ادعايي مي کنيد، بايد براي آن دليل بياوريد. اگر دليل نياوريد، منکر بايد قسم بخورد تا مشکل حل شود. در قضيه فدک دستگاه سقيفه مدعي بود که فدک مال مسلمانان است. حضرت زهرا (س) فرمودند که دليل بياوريد. آنها دليل نمي آوردند و مي گفتند تو برو و دليل بياور. حضرت فرمودند من که مدعي نيستم، شما مدعي هستيد. من متصرف هستم. شما که ادعا مي کنيد اين زمين براي مسلمانان است، دليل بياوريد که چرا مال مسلمانان است؟
غاصبين راضي نشدند. حضرت زهرا به آنان فرمودند که اگر شاهد بياورم کافي است؟ گفتند که آري، کفايت مي کند. حضرت فرمودند: من، شوهرم علي (ع) و امّ ايمن و اسماء بنت عميس را مي آورم.
حضرت امير (ع) لب به سخن گشودند تا از حضرت زهرا دفاع کنند. در واقع ابوبکر با اين رفتار خود نشان داده بود که به سخنان دختر پيامبر اعتماد ندارد لذا از ايشان خواست تا شاهد بياورد و صحت ادعايش را ثابت کند. علي (ع) فرمودند: ابوبکر! اگر کسي بيايد و بگويد فاطمه گناهي مرتکب شده و شاهد بياورد، تو چه مي کني؟ گفت: شک نکن که حدّ را بر فاطمه جاري مي کنم. حضرت فرمودند: اگر حدّ را بر فاطمه جاري کني، مهدور الدّم هستي و بايد تو را بکشند. ابوبکر گفت: چرا؟ حضرت فرمودند: بخاطر اينکه تو منکر آيه تطهير در قرآن شده اي که مي فرمايد: « انّما يُريدُ الله لِيُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ وَ يُطَهِّرَکُم تَطهيرا » فاطمه زهرا مصداق آيه تطهير است- اجماع مسلمين حضرت زهرا، اميرالمؤمنين، حسنين و معصومين را مشمول آيه تطهير مي دانند-
ابوبکر مبهوت شد. سپس گفت: چون علي و امّ ايمن صاحب منفعت هستند، شهادتشان را نمي پذيريم و به همين راحتي شهادت آن دو را نپذيرفت.
علي ابن ابيطالب فرمودند: فاطمه در ادعاي فدک، يا راست مي گويد و يا دروغ. اگر قبول داري که فاطمه راست مي گويد، بايد فدک را به او بدهي. اما اگر مي گويي فاطمه دروغ مي گويد، لازم است که خدا دروغ گفته باشد. ابوبکر گفت: اين مسأله به خدا چه ربطي دارد؟ حضرت فرمودند: بواسطه آيه تطهير خداوند هر پليدي را از ايشان دور کرده است. يعني فاطمه معصوم است و معصوم دروغ نمي گويد.
ابوبکر گفت: اين حرفها زنانه است. من فدک را نمي دهم. بحث را رها کنيد.
حضرت زهرا فرمودند: اگر قبول نمي کنيد که اين فيئ است و مال من است، ارث که هست. ارث من را بدهيد. فدک مال پدري من است. او از دنيا رفته است. از اموال پدرم يک هشتم آن را براي زنان پيامبر برداريد که نه نفر هستند و بقيه را به من بدهيد که تنها وارث پدرم هستم. در اينجا ابوبکر دومين اشتباه خود را مرتکب شد و گفت: من از رسول خدا شنيدم که فرمودند: « نحن معاشر الانبياء لا نورث و ما ترکنا صدقة، ما گروه انبياء ارث باقي نمي گذاريم و آنجه از ما مي ماند صدقه است » پس اين مال صدقه است و صدقه از اموال مسلمين است. علي (ع) فرمودند: اين حديث دروغ است و جعلي است. حديثي درست است که قرآن را تأييد کند نه حديثي که در مقابل قرآن باشد. ابوبکر گفت: کجاي اين حديث در مقابل قرآن است؟ اميرالمؤمنين به دو آيه از قرآن اشاره کردند. سوره مبارکه نمل آيه 16 « و ورث سليمان داوودَ، سليمان از داوود ارث برده است. در حاليکه هم داوود پيامبر است و هم سليمان. دومين آيه در سوره مريم آيات 5 و 6 « اني خفت الموالي من ورائي و کانت امرأتي عاقراً فهب لي من لدنک وليا ً يرثني و يرث من ال يعقوب، حضرت زکريا به خداوند عرضه داشت: من از ورثه ام و از اين عموهايم مي ترسم که اموال مرا در راهي غير از رضاي تو مصرف کنند، زن من هم که نازا و پير است، پس خودت فرزندي به من بده تا از من ارث ببرد، من اين را از آل يعقوب ارث برده ام » هم جناب زکريا پيامبر است و هم يعقوب و آل يعقوب پيامبر هستند. چه کسي گفته که انبياء ارث نمي گذارند؟
ارث نبردن حضرت زهرا از پيامبر اولين بار در اين مقطع مطرح شد. اما پيروان سقيفه به استدلال دروغين خود نيز پايبند نبودند. عايشه هنگام تشييع پيکر امام مجتبي اجازه نداد تا پيکر ايشان را در کنار مزار پيامبر دفن کنند و در بيان دليل خود، گفت: آنجا ارثيه من است. امام به او فرمودند: مگر پدرت نگفته است که "نحن معاشر الانبياء لا نورث" چگونه تو ارث مي بري ولي مادر ما حضرت زهرا ارث نبردند؟ سپس عايشه دستور داد تا پيکر امام مجتبي را تير باران کنند.
خطبه فدکيه، خطبه مفصلي است. يکي از شرحهايي که من ديدم کتابي است بنام فدک اثر سيد احمد فالي که کتاب خوبي است و نکات تاريخي بسيار عالي دارد. کتاب ديگري بنام سوگنامه فدک اثر حضرت آيت الله نقوي است که آن هم کتاب بسيار خوبي است. اين دو کتاب در مسئله فدک خيلي کمک مي کند.
فدک بازگردانده مي شود
به هر حال نپذيرفتند که فدک از اموال حضرت زهراست، اما در پي دلايل و استدلالات ايشان، ابوبکر نامه بازگرداندن فدک را نوشت و به حضرت داد. او اين اقدام را ظاهرا از باب دلسوزي انجام داد اما حقيقت امر اينست که در برابر استدلال حضرت، چيزي براي گفتن نداشت و از اينکه مردم نسبت به عدالت او ترديد کنند، مي ترسيد.
پس از اتمام اين بحث در مسجد، عده اي به عمر خبر دادند که رفيق تو فدک را به فاطمه بازگرداند. ابوبکر در پاسخ به عمر در خصوص اينکه چرا فدک را بازگردانده گفت: علي و فاطمه آمدند. فاطمه استدلال محکمي آورد، من نيز فدک را برگرداندم. عمر ناراضي از اين ماجرا به دنبال حضرت زهرا به راه افتاد. در محله ي بني هاشم به ايشان رسيد. گفت: چه چيزي در اختيار داري؟ حضرت فرمودند: نزد رفيق تو بودم، نامه ردّ فدک را به من داد. عمر گفت: نامه را به من بده. حضرت از بازگرداندن نامه اجتناب کردند. اينجا بود که آنچه شرم تاريخ است، اتفاق افتاد. عمر سيلي محکمي به صورت حضرت زهرا زد بنحوي که صورت ايشان کبود شد. سپس نامه فدک را گرفت و پاره کرد. سيلي زدن 10 روز بعد از رحلت پيامبر اتفاق افتاده است.
عمر نزد ابوبکر بازگشت و گفت: تو نمي فهمي که آنها امروز استدلال کردند و فدک را گرفتند، فردا استدلال مي کند و حکومت را مي گيرند. آنها چشم به فدک ندارند، مي خواهند حکومت را بگيرند. ضمن آنکه ما مي خواهيم جنگ کنيم، براي جنگ به پول نياز داريم. چرا فدک را به آنها برگرداندي؟
به اين ترتيب تاريخچه فدک تمام شد و تمام فدک از اموال شخصي ابوبکر شد. در آخرين روزهاي عمرش، آن را به عمر بخشيد. او نيز در آخرين روزهاي عمر به عثمان بخشيد. او نيز در آخرين روزهاي عمر به مروان حکم بخشيد. او نيز به معاويه و از معاويه به فرزندش رسيد. تا اينکه به عبدالعزيز رسيد و او نيز به عمر ابن عبدالعزيز بخشيد. او خليفه پنجم بني اميه از شاخه مرواني ها بود. يکي از کارهايي که عمر ابن عبدالعزيز کرد انجام داد اين بود که فدک را تماماً به فرزندان حضرت زهرا بازگرداند. اما بني عباس دوباره آن را پس گرفتند. امروز در مدينه منطقه اي است بنام "الحائط" که همان منطقه فدک است. اين زمين مالک شخصي دارد. يعني مورد خريد و فروش و مزايده عمومي قرار گرفته است.
چرا علي (ع) فدک را پس نگرفت؟
ممکن است سوال کنيد که آيا اميرالمؤمنين در زمان حکومت خود، فدک را پس گرفت يا نه؟
دلايل متعددي وجود دارد که مهمترين دليل اين است: اميرالمؤمنين در دوران حکومت خودش نيز مبسوط اليد نبود. يعني دستش باز نبود تا که هر کاري که مي خواهد انجام دهد. يک نمونه تاريخي عرض کنم تا مشخص شود. اميرالمؤمنين وقتي حاکم شدند، استاندار کوفه که شريح قاضي بود را از کار برکنار کردند. مردم کوفه تحصن کردند و اعتصاب کردند و حضرت را تحت فشار قرار دادند تا دوباره شريح به کار بازگردد. حضرت نيز تحت فشار و اجبار و به اکراه او را بازگرداندند. يعني امام مبسوط اليد نبودند. حالا با اين اوصاف اگر بخواهند به زخمهاي کهنه و قديمي دست بزنند، شايد بهانه هاي بيشتري به دشمن داده شود. علاوه بر اينکه حضرت فرمودند: هم ظالم به درک واصل شده و هم مظلوم از دار دنيا رفته است. فدک براي زهرا بود و زهرا نيز از دنيا رفته است. پرداختن به اين مطلب چيزي را عوض نمي کند. لذا اميرالمؤمنين علي (ع) کاري براي بازگرداندن فدک انجام ندادند.
منبع: www.fares.ir