وداع با زهرا(سلام الله علیها)
ریاحین ـ
تشییع و تدفین
صداى گریه از خانه ى زهرا (علیهاالسلام) بلند شد اهل مدینه خبردار شدند صداى ضجه و شیون از شهر بلند شد به سوى خانه ى حضرت على حركت نمودند ، على (علیه السلام) نشسته بود و حسن و حسین اطرافش گریه مى كردند. ام كلثوم مى گریست و مى فرمود: یا رسول اللَّه اكنون تو را از دست دادیم. مردم بیرون خانه اجتماع نموده و در انتظار خروج جنازه ى زهرا بودند. ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و به مردم گفت: پراكنده شوید چون تشییع جنازه به تأخیر افتاد. [بحارالانوار ج 43 ص 192]
عمر و ابوبكر به على (علیه السلام) تسلیت گفتند و عرض كردند: یا اباالحسن مبادا قبل از ما بر جنازه ى فاطمه نماز بخوانى. [بحارالانوار ج 43 ص 199.] لیكن على بن ابى طالب (علیه السلام) به اتفاق اسماء، در همان شب فاطمه (علیهاالسلام) را غسل داد و كفن كرد. كودكان یتیم فاطمه اطراف جنازه مادر گریه مى كردند. وقتى از غسل و كفن فاطمه فارغ شد صدا زد: اى حسن، اى حسین، اى زینب، اى ام كلثوم بیایید با مادرتان وداع كنید كه دیگر او را نخواهید دید. یتیمان زهرا (علیهاالسلام) روى جنازه ى نازنین مادر افتاده مى بوسیدند و مى گریستند. على (علیه السلام) یتیمان را از روى جنازه ى مادر برداشت. [بحارالانوار ج 43 ص 179.] بر جنازه نماز خواندند و آنرا حركت دادند. عباس و فضل و مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و حسن و حسین (علیهماالسلام) و عقیل و بریده و حذیفه و ابن مسعود در تشییع جنازه شركت نمودند. [بحارالانوار ج 43 ص 183.] جنازه را در تاریكى شب، آنگاه كه چشم ها بخواب بود، آهسته آهسته در سكوت مطلق، به جانب قبر حركت دادند، مبادا منافقین بفهمند و از دفن مانع شوند. جنازه را كنار قبر زمین نهادند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودش بدن نازنین همسرش را برداشت و داخل قبر گذاشت و با تعجیل تمام، خاك بر قبر ریختند. [بحارالانوار ج 43]
على بر مزار زهرا
مراسم دفن را در كمال خفا و پنهانى و با سرعت انجام دادند. مبادا دشمنان مطلع شوند و از دفن زهرا (علیهاالسلام) مانع گردند. اما همین كه على (علیه السلام) از دفن فارغ شد، غم و اندوه فراوان بر او هجوم آورد. اى خدا! چگونه یادگار رسول خدا را در زمین مدفون نمودم! چه همسر مهربان و با صفا و صداقت و پاكدامن و فداكارى را از دست دادم! خدایا بواسطه ى دفاع از من چه صدماتى را تحمل كرد! چقدر در خانه ام زحمت كشید! آه از دردهاى درونى زهرا! آه از پهلوى شكسته و بازوى ورم كرده و كودك سقط شده ى زهرا! خدایا امیدوار بودم تا آخر عمر با همسر مهربانم بسر برم، اما افسوس و صد افسوس كه مرگ در بین ما جدایى افكند، آه با كودكان یتیم زهرا چكنم؟.
در تاریكى شب متوجه قبر رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) شد و عرض كرد: سلام بر تو اى رسول خدا، از من و از جانب دختر عزیزت كه هم اكنون به خدمتت مى رسد، و در جوارت مدفون شد، و زودتر از همه به تو پیوست. یا رسول اللَّه صبر من تمام شد، اما چاره اى ندارم، باید چنانكه در مصیبت تو صبر كردم در فراق زهرا (علیهاالسلام) نیز شكیبایى نمایم. یا رسول اللَّه تو در دامن من قبض روح شدى. دیدگانت را من بستم. من بودم كه بدن شریفت را در قبر نهادم. آرى صبر مى كنم و میگویم: انا للَّه و انا الیه راجعون. یا رسول اللَّه آن ودیعه را كه به من سپرده بودى هم اكنون به سویت بازگشت. زهرا از دست من ربوده شد. زمین و آسمان از نور و زیبایى افتاد. یا رسول اللَّه اندوه مرا پایانى نیست. خواب به دیدگانم راه ندارد. غم و غصه هاى من تمام نمى شود مگر این كه بمیرم و به نزد تو بیایم. همانا غم و اندوهى است كه از جراحت هاى قلب جارى مى شود. غصه اى است كه تهییج و تحریك شده است. انجمن با صفاى ما چه زود از هم پاشید؟! درد دلم را با خدا مى گویم.
یا رسول اللَّه دخترت برایت خبر مى آورد كه امت اجتماع كردند و خلافت را از من گرفتند. حق زهرایت را غصب نمودند. یا رسول اللَّه احوال و اوضاع را با اصرار از فاطمه (علیهاالسلام) بپرس. زیرا چه بسیار درد دلهایى داشته كه نتوانسته اظهار كند، ولى براى تو خواهد گفت. شاید خدا در بین ما و این مردم داورى كند. یا رسول اللَّه با تو وداع مى كنم ولى نه از آن جهت كه از بودن سر قبرت خسته شده ام، اگر از حضورت بروم نه از آن است كه ملول شده ام. و اگر سر قبرت بمانم نه از آن جهت است كه وعده هاى خدا را درباره ى صبر كنندگان باور نداشته باشم. باز هم صبر و شكیبایى از همه چیز بهتر است.
حضرت فاطمه زهرا
یا رسول اللَّه اگر بیم چیرگى دشمنان نبود در آرامگاهت اقامت مى گزیدم، و در این مصیبت بزرگ گریه و ناله مى كردم. یا رسول اللَّه اوضاع ما چنین بود كه ناچار شدیم دخترت را مخفیانه و در تاریكى شب به خاك بسپاریم. حقش را گرفتند و از ارث محرومش نمودند. یا رسول اللَّه، دردهاى درونى خودم را به خدا عرض مى كنم و این مصیبت دردناك را به شما تسلیت مى گویم، درود بر تو و همسر مهربانم. [بحار ج 43 ص 211- 193.] على (علیه السلام) از ترس دشمن قبر فاطمه را با خاك هموار نمود. صورت هفت یا چهل قبر تازه در نقاط مختلف درست كرد تا جاى حقیقى آن شناخته نشود [بحار ج 43 ص 183.] سپس به خانه برگشت.
عمر و ابوبكر و سایر مسلمین، بامداد، به عزم تشییع جنازه به سوى خانه ى على (علیه السلام) حركت نمودند، ولى مقداد اطلاع داد كه بدن زهرا دیشب به خاك سپرده شد. عمر به ابوبكر گفت: نگفتم كه چنین مى كنند؟ عباس گفت: چون خود فاطمه (علیهاالسلام) وصیت كرد كه شبانه دفنش نماییم، بر طبق وصیتش عمل نمودیم.
عمر گفت: دشمنى و حسد شما بنى هاشم تمام شدنى نیست. من تصمیم دارم قبر فاطمه را بشكافم و بر او نماز بخوانم.
على بن ابى طالب (علیه السلام) فرمود: اى عمر به خدا سوگند اگر بخواهى چنین كارى را انجام دهى با شمشیر خونت را مى ریزم. هرگز اجازه نمى دهم كه بدن زهرا (علیهاالسلام) را از قبر بیرون بیاورى. عمر وقتى وضع را خطرناك دید از تصمیمش منصرف گشت. [بحارالانوار ج 43 ص 199]
منبع: بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، ابراهیم امینی
امیر مؤمنان على (علیه السلام) در روز آخر عمر حضرت زهرا(سلام الله علیها) ، به هنگام غروب آفتاب در كنار بستر آن حـضـرت نـشـسـت . بـا ایـنـكـه امـام (علیه السلام) كـوهـى از مـقـاومـت و شـكـیـبـایـى بـود، از دیـدن حال فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به گریه افتاد. زهرا(سلام الله علیها) چشم گشود و فرمود:
پسر عم ! تویى !؟
آرى ! زهراى عزیز، حالت چگونه است ؟
على جان ! وصیت دارم .
بگو فاطمه ، به من بگو.
وصیت من این است كه : مرا شب غسل بده ، شب كفن كن ، شب به خاك بسپار. مگذار خصم بر جنازه ام نماز بخواند و براى تشییع حضور یابد.(134)
134 ـ بحارالانوار ، ج 43 ، ص 214 ؛ احقاق الحق ، ج 10 ، ص 453