سکوت به مقتضای مصلحت اسلام
ریاحین ـ می دانیم علی(ع) کسی بود که در تمام لحظات زندگی خویش، در نهایت آمادگی بود که جان خود را در راه خدا نثار کند. او از روزی که خود را شناخت و تا صبحی که در مسجد کوفه به شهادت رسید، در راه مصالح اسلام فداکاری کرد. او صاحب همان شمشیری بود که ـ هر جا که حمله میکرد و هجوم میآورد ـ همواره پیروزی به حلقه آن آویخته بود. دلیری بود که هیچ گاه دلیری دلاوران بدو نمیرسید، سواری که از سوارکاران گوی سبقت ربوده بود. در میدان جنگ جز برای پیکار جابجا نمیشد. او همیشه برای جهاد در راه خدا پیشگام و در میدانهای جنگ مشتاق دیدار دشمن بود. او به استقبال مرگ میرفت و در مقابل دشمن، صبور و بردبار بود با افکندن خود به کام مرگ، بر مرگ چیره میشد و مرگ را به عقب نشینی و فرار وادار میکرد و گویاترین نمونه برای شجاعت و دلیری و استواریش همان داستان خوابیدن او در شب هجرت [1]در بستر رسول خدا(ص) بود با این که کاملا میدانست که در معرض خطر است، و از دم شمشیر آن جنگجویان جان سالم بدر نخواهد برد. و.. ..
پس جای این سوال است که آیا صاحب آن شجاعت و شهامت چرا بعد از حادثه تلخ سقیفه و غصب فدک و مظلومیت همسرش سکوت اختیار کرد؟ مسلماً سکوت آن حضرت با توجه به سوابق درخشانش از ضعف و ترس نبود، زیرا او از دوران جوانی عاشق شهادت بود، از اینجا معلوم میشود علت سکوت او چیز دیگری بوده است.
هنگامی که علی و زهرا علیها السلام از کفن و دفن رسول خدا(ص) فارغ شدند، در مقابل عمل انجام شده ای قرار گرفتند و دیدند ابوبکر را عده ای به خلافت برگزیدهاند و گروهی از مسلمانان با او بیعت کرده اند، در چنین موقعیتی، علی(ع) یکی از چند کار را میتوانست انجام دهد:
1-دست به شمشیر زند و قیام نماید و مردم را بر علیه او بشوراند.
2-یا این که برای حفظ منافع شخصی با ابوبکر سازش نماید.
3-یا این که روش معتدلی را انتخاب کند. یعنی نه قیام مسلحانه نماید و نه با ابوبکر سازش کند، بلکه راهی بین این دو انتخاب نماید.
برای آن حضرت انتخاب اول امکان نداشت زیرا در صورتی که میخواست مسلحانه وارد مبارزه شود، اقدام او به ضرر اسلام تمام میشد و دشمنان اسلام که در کمین بودند، از این اختلاف استفاده میکردند ممکن بود اسلام را که تازه پا گرفته بود، به طور کلی ریشه کن سازند بدین جهت آن حضرت منافع اسلام را ترجیح داد و از قیام مسلحانه صرفنظر کرد و همین تصریح پیامبر(ص) بود.
اقدام دوم هم نه با روحیه او میساخت و نه صلاح میدانست زیرا میدید اگر ابتدا با ابوبکر بیعت کند بدین وسیله عمل مردم و ابوبکر تأیید میشود و موضوع امامت و خلافت پیغمبر برای همیشه از مسیر اصلی خود خارج میگردد تمام زحمات و فداکاریهای پیامبر و خودش یکسزه از بین میرود. علاوه بر این، حکومت ابوبکر مشروعیت پیدا میکند و هر عملی را که او انجام دهد، به حساب دین و پیغمبر گذاشته میشود.
این بود که سیاست سکوت پیش گرفت اما چه سکوت تلخ و دردآوری.
آیا برای غیرت الله سختتر و مشکلتر از آن ساعتی بود که عده ای از اشرار به خانه او هجوم آوردند و حریم او را شکستند و در جلو چشمش ناموس او را آزردند و بر بازوانش تازیانه زدند او سکوت اختیار کرد؟!سبحان الله این چه سکوت تلخ و دشواری است؟!خدا میداند که علی(ع) در آن ساعت چه حالی داشت؟و ناظر به همین احوال است کلام اندوهبار امام(ع) که فرمود:
«وضعیّتی که پیش آمد، مرا به تأمل واداشت آیا با دست تنها (و بی یاور )بپا خیزم یا با اندوهی عمیق بنشینم و صبر کنم؟در محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وا میدارد».
«فَرَأیتُ انّ الصبر علی هاتا احجی، فصبرتُ وَفی العین قَذی و فی الحلق شجی، أری تراثی نهبا»[2].
«سرانجام دیدم صبر و شکیبایی به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایی پیشه کردم ولی به کسی میماندم که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان گلویش را گرفته، با چشم خود میدیدم، میراثم را به غارت میبرند»!.
امام بناچار به تصمیم نهائی خود رسید، سکوت اختیار کرد تا زمانی که اطمینان یابد که میتواند افکار عمومی را علیه ابوبکر و دو همکارش بسیج کند.
از همان روزهای سخت و دشوار این هدف او بود، کوشش خود را با آن آغاز کرده بود ابتدای کار چنین بود که شبانه به همراه همسر و فرزندانش به خانه بزرگان مدینه میرفت. و آنان را به یاری خود دعوت میکرد و سفارشات پیامبر را بدانان تذکر میداد.
در همۀ این احوال همسرش در کنار او، موضع و حقانیت او را تأیید میکرد و در این جهاد سری، همرزم و همدست او بود. اما در این دیدارها بر آن نبود که گروهی را برای جنگ متشکل کند زیرا میدانیم، علی(ع) در همه حال یارانی داشت که عاشقانه و پروانهوار گرد او بودند، بلکه هدفش این بود که مردم را بیدار کند و با خود همراه سازد اینجاست که فدک را به عنوان نخستین برنامه جدید علی(ع) میبینیم و قیام فاطمۀ بزرگ علیها السلام که طرح دقیق آن به دست وصیّ نبی ریخته شده بود.
نقش فاطمه علیها السلام در این مرحله از نهضت در این خلاصه میشد اموالی را که ابوبکر از او مصادره کرده بود، مطالبه کند و آن را مقدمه برای مناقشه در مسأله ای اساسی، یعنی خلافت قرار دهد و به مردم بفهماند روزی که علی(ع) را ترک گفتند و دور ابوبکر را گرفتند، از جاده حق منحرف شدند و با کار خود به خطا در افتادند و با کتاب الهی به مخالفت برخاستند شکل گرفتن این فکر در ذهن زهرا علیها السلام او را بر آن داشت که خلافت را به جای اصلی خودش باز کرداند از این رو شجاعانه بپا خاست و خلیفه حاکم را به خیانت آشکار و به بازی گرفتن شرافت قانون الهی، متهم ساخت و نتیجۀ انتخاب سقیفه را که از آن، ابوبکر بر آمده بود، به مخالفت با کتاب خدا محکوم کرد.
به گفتۀ مرحوم شهید صدر: این اقدام زهرا علیها السلام از دو ویژگی و امتیاز برخوردار بود که علی(ع) نمیتوانست خود، آن را به جای همسرش انجام دهد:
اول: زهرا علیها السلام به سبب مصیبت عظیمی که به او رسیده بود و ارج و مقام والائی که در پیش پدرش داشت، بهتر از علی(ع) میتوانست عواطف مردم را بر علیه نظام حاکم بشوراند و مسلمانان را تحت تأثیر جاذبه روح بزرگ پدر خود قرار دهد و احساسات آنها را متوجه مسائل اهل بیت سازد.
دوم: تا زمانی که او در مقام یک زن بپاخاسته و هارون محمد(ص) ـ علی(ع)ـ در خانه خویش به سکوتی تلخ و صلحی موقت تن در داده بود به انتظار این که مردم به دور او جمع شوند و اگر زمان ایجاب کند به رهبری قیام برخیزد و در غیر این صورت در خاموش کردن فتنه ها بکوشد. منازعۀ زهرا علیها السلام هرگز، شکل جنگی مسلحانه ـ که نیاز به رهبری داشت، که فرماندهی آ ن را تعهد کند- به خود نمیگرفت. به هر تقدیر زهرا علیها السلام بپا خاسته بود و پایداری میکرد چه قیام همگانی را بر ضد خلیفه ترتیب دهد و چه مبارزه او در محدودۀ جدال و نزاعی عادی بماند، ولی او کار را به جائی نمیکشاند که مایۀ فتنه و انشقاق در جامعه اسلامی گردد.
بدین ترتیب امام(ع) بر این تصمیم بود که فریادش را با زبان زهرا و مظلومیت او به گوش مردم برساند و خود در انتظار فرصتی مناسب بماند و نیز میخواست تا قیام زهرا برای همه پیروان قرآن، در بطلان خلافت موجود برهانی اقامه کند و به یقین خواستۀ امام به تمامی حاصل شد چرا که زهرا حق و حقانیت علی را با سخنانی که سرشار از روح هنر و زییائی و پیکار و ستیزندگی بود، به همه انسانها ابلاغ کرد[3].
پی نوشت:
[1] الامام علی بن ابی طالب: ج 1، ص 104-110.
[2] نهج البلاغه: خطبه3، معروف به شقشقیه.
[3] فدک در تاریخ مؤسسۀ مرحوم شهید صدر، ترجمۀ محمود عابدی: ص107-106.
منبع: کتاب قبر گمشده/ مرحوم حجت الاسلام داود الهامی