مصائب حضرت زهرا (سلام الله علیها)
ریاحین ـ پرسش:
سيلي زدن به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ كه آنرا بعضي از علما رد نمودهاند و آنرا غير حقيقي ميدانند آيا اين قضيه صحيح ميباشد يا نه؟
پاسخ:
در مورد سيلي خوردن حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ توسط عمر بايد گفت:
اولاً: اين مسئله با توجه به روحيه خشن عمر و مسئلهي تصاحب خلافت كه به هر قيمتي طالب آن بودند و در اين راه از اسائه ادب و اهانت به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ إبا نداشتند. اين روحيه عمر و اهانت او به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اهل بيت او، هم در كتب اهل سنّت و هم در كتب شيعه به آن اشاره و تصريح شده است.
يكي از موارد اهانت به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ توسط عمر كه در كتب معتبر اهل سنّت و شيعه به آن اشاره شده است؛ موقعي بود كه: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آخرين روزهاي حياتشان براي جلوگيري از اختلاف و سوء استفادة بعضي از مهاجرين بعد از رحلت ايشان، قصد داشتند مطالبي را بنويسند و اين بعنوان مدرك و سند باقي باشد و به اين وسيله از اختلاف و سوء استفاده جلوگيري شود.
وقتي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: قلم و دوات و صفحهاي بياوريد، تا چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد.[1]
عمر بن خطاب در پاسخ گفت: اين مرد هذيان ميگويد و متوجه نيست كه چه ميگويد. ولي همين عمر وقتي ابوبكر در اواخر عمر و در آن مريضي سخت كه حتي بعضي مواقع بيهوش ميشد، قلم و دوات خواست تا خليفه بعد از خود را تعيين كند، نگفت اين مرد هذيان ميگويد چرا كه ميدانست ابوبكر قصد دارد او را بعنوان وصي و خليفه بعد از خود قرار دهد.[2] و در راستاي بدست آوردن حكومت تا آنجا پيش رفتند كه در شب عقبه، نقشه قتل پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را كشيدند ولي موفق به اجراي آن نشدند.
و همچنين در غصب فدك و درخواست بازگرداندن آن به توسط حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و ايراد خطبه، وقتي كه ابابكر از جواب عاجز ميماند شروع به اهانت به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و آل آنها ميكند كه اين مطالب بالا در كتب معتبر اهل سنت و شيعه بطور متعدد نقل شده است.
با تمام اين احوالات و جريانات، ديگر سيلي زدن به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در مقابل نقشه قتل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ديگر جريانات، چيز عجيب و غيرقابل باور نيست بلكه در راستاي غصب خلافت اين عمل بطريق اولي ميتوانسته است از عمر سر بزند.
ثانياً: مطلب سيلي خوردن حضرت زهراء ـ سلام الله عليها ـ را منابع معتبر سنّي و شيعه نقل كردهاند و راويان اين قضيه، هم موثق بودهاند كه از آن جمله طبري در «دلائل الامامه» ميگويد: عمر در ضمن نامهاي براي معاويه پس از نقل قضيه سقيفه بني ساعده و بيعت گرفتن براي ابوبكر، چگونگي برخورد با فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را چنين بيان ميكند:
«... به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ كه پشت در بود گفتم: اگر علي ـ عليه السّلام ـ از خانه براي بيعت بيرون نيايد، هيزم فراواني به اينجا بياورم و آتشي برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم يا علي ـ عليه السّلام ـ را براي بيعت به سوي مسجد ميكشانم، آنگاه به خالد بن وليد گفتم: تو و مردان ديگر هيزم بياوريد، و به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گفتم خانه را به آتش ميكشم.
همان دم دستش را از در بيرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازيانه بر دستهاي او زدم تا در را رها كند، از شدّت درد تازيانه ناله كرد و گريست، نالة او بقدري جانكاه و جگر سوز بود كه نزديك بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولي به ياد كينههاي علي ـ عليه السّلام ـ و حرص او بر كشتن قريشيان افتادم. با پاي خودم لگد بر در زدم ولي او هم چنان در را محكم نگه داشته بود كه باز نشود. وقتي كه لگد بر در زدم، صداي نالة فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را شنيدم و اين ناله طوري بود كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله عليها ـ ميگفت: «يا ابتاه! يارسول الله! هكذا يُفعل بجيبتك وا بنتك، آه! يا فضَّةُ اليكِ فخذيني فقدوا... قُتِلَ ما في احشائي من حملٍ» اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر كه اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار ميشود، آه! اي فضّه بيا و مرا در ياب، كه سوگند به خدا، فرزندم كه در رحم من بود، كشته شد. در عين حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتي وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله عليها ـ با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدت خشم من، مرا به گونهاي كرده بود كه گوئي پردهاي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش، به صورت او زدم كه به زمين افتاد...»[3]
و خصيبي در «الهداية الكبري» و بحراني در «العوالم» و همچنين بسياري ديگر با ذكر سند به نقل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نوشتهاند:
عمر با لگد بر در خانه كوبيد، تا اين كه در به پهلوي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ اصابت كرد، در حالي كه، او به جنيني شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنين سِقط گرديد.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن وليد هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ سيلي زد به طوري كه گوشوارهاش در زير مقنعه قطع گرديد و صدايش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتكِ فاطمة تكذّب و تضرب و يقتل جنين في بطنها.
«و اي پدر! واي رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ ميدهند، او را ميزنند و فرزندش را ميكشند.»
اميرالمؤمنين در اين هنگام فضّه را طلبيد و گفت: بانويت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را كمك كن آن گونه كه زنان حامله را در زايمان كمك ميكنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زايمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گرديد.
راوي ميگويد: امام صادق ـ عليه السّلام ـ آن چنان ميگريست و ميگفت كه محاسنش از اشك تر شد.[4]
شيخ صدوق در كتاب «الامالي» در حديثي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با ذكر سلسله سند به نقل از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ آورده است كه:
به همراه فاطمه، حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوديم. ناگهان رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ما نگاهي كرد و گريست! گفتم: چه شده يا رسول الله؟! فرمود: «أبكي من ضربتك علي قرن، و لطم فاطمة ـ سلام الله عليها ـ خدّها.» از ياد ضربت شمشير بر پيشاني تو و سيلي دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گريستم.
حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ دربارة اين جريان ميفرمايد:
بر در سرايم هيزم انبوهي فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش كشند. من در وراي در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، كه دست از ما بكشند و عوض آن به ياري ما برخيزند. عمر تازيانه را از دست قنفذ، غلام ابوبكر گرفت و بر بازويم فرود آورد، كه اثر آن بسان دملي متورّم گرديد.
آن گاه در را با پاي خود شكست و آن را به روي من انداخت. من كه حامله بودم به رو نقش بر زمين گشتم. آتش زبانه كشيد و رخسارم به زمين ساييده شد. او به چهرهام تپانچه زده، آن گونه كه گوشواره از گوشم بيافتاد. در اين هنگام درد زايمان مرا فرا گرفت و محسنم را بيهيچ گناهي سقط نمودم.[5]
ثالثاً علت اختلاف يا ناقص بودن قضايا و جريانات تاريخي در كلام اهل سنت و كتب آنها، سيره و روش علماء آنان در برخورد با اين گونه جريانات است و به اين سيره و روش بعضي از بزرگان اهل سنت اشاره و تصريح كردهاند كه از آن جمله در اعتراض به ابن قتيبه كه يكي از بزرگان و سرشناسان اهل سنت است كه در كتب خود تا حدّي به اين جريانات اشاره كرده است و بدين جهت مورد اعتراض قرار گرفته و او را تخطئه كردهاند.
«ابن عربي» در كتاب «العواصم من القواصم» اظهار ميدارد: من أشدّ شيئي علي الناس، جاهل عاقل أو مبتدع محتال. فأمّا الجاهل فهو ابن قتيبه، فلم يبق و لم يذر للصحابة رسماً في كتاب «الامامة و السياسية» إن صحّ جميع مافيه.[6]
«از جمله سرسخت ترين و ناگوارترين امور در جامعه، يكي انديشمند ناآگاه و ديگري بدعتگزار حيلهگر است. امّا انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است كه در كتاب «الامامه و السياسة» رسم (پردهپوشي) را در مورد صحابه رعايت نكرده است اگر چه همه آنچه را كه نقل كرده است، صحيح ميباشد.
و «ابن هجر هيثمي» در كتابش اظهار ميدارد: «... مع تأليف صدرت من بعض المحدثين كابن قتيبه مع جلالته القاضية بأنه كان ينبغي له أن لا يذكر تلك الظواهر، فان أبي إلّا أن يذكرها، فليبين جريانها علي قواعد اهل السنة...»[7]
«نظر به كتابهايي كه بعضي از محدثان والا مقام همانند ابن قتيبه (در حوادث صدر اسلام) نوشتهاند، شايسته اين بود كه وي از ذكر جزئيات حوادث، اجتناب مينمود و چنانچه ناچار از نقل آنها بود، ميبايست جريان اين حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعديل و تبيين مينمود».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. زندگاني حضرت زهرا، شهيدي.
2. فاطمه از مهد تالحد، محمد كاظم موسوي.
3. بيت الاحزان، شيخ عباس قمي.[1] . صحيح بخاري، كتاب علم، ج 1، ص 22 و ج 2، ص 14 ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 14، مسند احمد، ج 1، ص 325، طبقات كبري، ج 2، ص 244.
[2] . البدء و التاريخ، ج 5، ص 167 ـ حياة الصحابة، ج 2، ص 47.
[3] . طبري، دلائل الامامه، ج 2، مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ قديم، ج 2، ص 222، قمي، عباس، بيت الأحزان،ص 96 و 97.
[4] . خصيبي، الهداية الكبري، ص 408، بحراني، العوالم، ج 11، ص 442.
[5] . محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، ج 1، ص 271.
[6] . ابن عربي، العواصم من القواصم، ص 248.
[7] . ابن حجر هيثمي، تطهير الجنان و اللسان، ص 72.
منبع» اندیشه قم