حضرت خدیجه (س) ،همفکر امام امیرمؤمنان (ع) در دفاع از پیامبر اکرم (ص) و آیین او
ریاحین : حضرت خدیجه سلام الله علیها، همفکر و همراه و همرزم امام امیرمؤمنان علی علیه السلام، در دفاع از دین و حمایت دلیرانه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، برای نجات مردم از بند اسارت تاریکاندیشان، استبدادگران و محافظهکاران بود.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، به مدت پنج سال دعوت آسمانیاش را نهان میداشت و تنها حضرت علی علیه السلام و حضرت خدیجه سلام الله علیها به او ایمان آورده و یار و همراه و مدافع سرسخت او بودند!»
به علّت فشار شرارت تاریکاندیشان و سیاهکاران، اندیشه و باور و راه و رسم مترقّیِ خود را نهان میداشتند؛ اما یاری و همراهی و حمایت خود را از آن بزرگوار، دریغ نداشته و هر دو، جان بر کف، در خدمت آرمانهای والای آن حضرت بودند!
به یک نمونه از دفاع و فداکاریِ مشترک آن دو انسان برجسته، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بنگرید:
در سال ششم بعثت، فرشته وحی فرود آمد و این آیات را بر قلب مصفّای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواند.
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنَّا كَفَينَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ * الَّذِينَ يجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ يعْلَمُونَ»؛1
«پس آنچه بدان فرمان داده میشوی، آشکارا بیان کن و از شرکگرایان روی گردان! بیگمان ما تو را از شرارت و آسیب تمسخرکنندگان بسندهایم و آنان که با خدای یکتا، خدایی دیگر قرار میدهند، به زودی خواهند دانست که به چه گمراهیِ هولناکی درافتادهاند!»
به همین جهت، آن بزرگوار در راه انجام فرمان خدا و در موسم حج، خود را بر فراز کوه «صفا» رساند و با بهرهوریِ شایسته از حضور انبوه طوافکنندگان و زائران خانۀ خدا و با درایت و فرصتسازیِ بسیار، با صدای رسا مردم را ندا داد:
«ای مردم! من پیامبر خدا هستم!»
با ندای او، مردم گِرد آمدند و آن حضرت، برای آنان آیاتی از «قرآن» را تلاوت نمود و به روشنگری پرداخت. سپس از کوه «صفا» پایین آمد و به کوه «مروه» رفت و سه بار فرمود:
«ای مردم! من پیامبر خدا هستم!»
امّا تاریکاندیشان محافظهکار که با هر دعوت جدیدی در ستیز بودند و آن را برای سلطۀ ظالمانۀ خویش خطرخیز میدیدند، به جای منطق و خِرَد، با خشونت و ددمنشی بر او یورش بردند و آن نداگر یکتاپرستی و برابریِ انسانها را رسنگباران نمودند!
ابوجهل، سنگی به طرف حضرت پرتاب کرد و پیشانیِ مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شکست و خون جاری گردید! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، بر اثر فشار بارانی از سنگها، به طرف کوه «صفا» شتافت و بالای کوه رفت و غریب و تنها در نقطهای نشست و میگریست!
امیرمؤمنان علی علیه السلام ـ که آن زمان نوجوانی در آغازین سالهای دهۀ دوم زندگی بود ـ سراسیمه در جستوجوی آن حضرت بود، که مردی فریاد برآورد:
«حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را کُشتند!»
حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام گریست و سوی خانۀ حضرت خدیجه سلام الله علیها شتافت و آن بانوی بزرگوار را از ماجرا آگاه نمود و فرمود:
«میگویند که مشرکان، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را سنگباران نمودهاند!»
حضرت خدیجه سلام الله علیها نیز صدا به گریه بلند کرد! سپس آب و طعامی برداشتند و برای جستوجوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آمدند. امیرمؤمنان علی علیه السلام، به کوه و درهها پی در پی فریاد میکشید:
«ای پیامبر خدا! کجا ماندهای و چرا مرا با خود نبردهای؟!»
حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها هم سوی کوه «صفا» شتافت و در آن جا به جستوجوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرداخت، او از دامنه کوه، ندا میداد:
«مَن اَحَسَّ لِی النَّبِیَّ المُصطَفی؟ مَن اَحَسَّ لِی الرَّبِیعَ المُرتَضی؟ مَن اَحَسَّ لِی المَطرُودَ فِی اللهِ؟ مَن اَحَسَّ لِی اَبَالقاسِم...»؛
«آیا کسی هست که از پیامبر برگزیده و سلامتیِ او برایم خبر آورد؟! آیا کسی هست تا از آن بهاران زندگیِ پسندیده برایم سخن گوید؟! آیا کسی هست تا از حال آن پَرچمدار توحید و تقوا ـ که به جُرم دعوت به حق و عدالت از خانه و کاشانهاش رانده شده ـ مرا آگاه سازد؟!»
در این هنگام، حضرت جبرئیل علیه السلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد! حضرت گریست و فرمود:
«ای برادرم! جبرئیل! ببین قوم من با من چه کردند؟! سخن مرا به دروغ نسبت دادند و پیشانیام را شکستند!»
حضرت جبرئیل علیه السلام، آن حضرت را برداشت و بر قلّه کوه برد و فرشی از بهشت آورد و زیرپای حضرت گسترانید و عرض کرد:
«یا رسول الله! اگر میخواهی، کرامت و مقام و منزلت خود را نزد خدا بدانی، این درخت را سوی خود بخوان!»
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، درختی را که دیده میشد، خواند! درخت آمد و آن حضرت را سجده کرد و سپس حضرت فرمود: «برگرد!» درخت هم به جای خود برگشت! در این هنگام، فرشتگانی که موکّل آسمان و زمین و تمام کرات بودند؛ آمدند و از حضرت خواستند که اجازه دهید تا همه کفّار «قریش» را نابود کنیم! حضرت صورت خود را سوی آسمان گرفت و فرمود:
«من برای عذاب مبعوث نشدهام، بلکه من رحمت عالمیانم؛ مرا با قوم خود واگذارید، که آنان نادان و جاهلند!»
سپس جبرئیل عرض کرد:
«یا رسول الله! ألاتَری خَدِیجَة قَد اَبکَت لِبُکائِها ملائِکَةَ السَّماءِ؟ اُدعُها اِلیکَ فَاقرَئها مِنِّی السَّلام وَ قُل لَها: اِنَّ اللهَ یُقرِئُک السَّلامَ وَ بَشِّرها اَنَّ لَها فِی الجَنَّةِ بَیتاً مَن قَصَب لاَنَصبٌ فِیهِ وَلا صَخَبٌ»؛2
«یا رسول الله! حضرت خدیجه سلام الله علیها را دریاب که از گریۀ او، فرشتگان به گریه درآمدند! او را سوی خود صدا کن و سلام مرا به او برسان و بگو: خداوند متعال، تو را سلام میرساند و به او بشارت ده که در بهشت برای تو خانهای از مروارید است که آن را با نور، زینت دادهاند و در آن جا هیچ ترس و وحشتی وجود ندارد!»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام و حضرت خدیجه سلام الله علیها را جستوجو نمود و آنان را یافت، در حالی که خون از صورت مبارکش جاری بود، ولی نمیگذاشت که آن خون، به زمین ریخته شود! حضرت خدیجه سلام الله علیها گفت:
«پدر و مادرم فدای تو! چرا نمیگذاری که این خون به زمین ریخته شود؟!»
فرمود:
«می ترسم که خداوند قهّار، بر اهل زمین غضب نماید!»
امیرمؤمنان علی علیه السلام و حضرت خدیجه سلام الله علیها، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به خانه آوردند. هنگامی که مشرکان متوجه شدند که حضرت به خانه بازگشته، دسته جمعی سوی خانۀ حضرت آمدند و خانه را سنگباران نمودند! حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام و حضرت خدیجه سلام الله علیها خودشان را سپر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار میدادند! حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها صدا زد:
«ای مردم «قریش»! شرم و حیا نمیکنید که خانۀ زنی را سنگباران میکنید؟! از خدا بترسید!»
سپس مشرکان پراکنده شده و به خانههای خود رفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پیام حضرت جبرئیل علیه السلام را به حضرت خدیجۀ کبری سلام الله علیها رساند و حضرت خدیجه سلام الله علیها هم در جواب گفت:
«انّ الله هو السّلام و منه السّلام و علی جبرئیل السّلام و علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته.»3
پی نوشت:
1ـ حجر، 94 ـ 96.
2ـ صحیح بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری، ج 5، صلی الله علیه و آله و سلم 112؛ اسد الغابة فی معرفة الصّحابة، ابن اثیر، ج 5، صلی الله علیه و آله و سلم 438؛ کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام، ابوعبدالله محمد بن یوسف بن محمد قرشی گنجی شافعی، صلی الله علیه و آله و سلم 359؛ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج 16، صلی الله علیه و آله و سلم 8 و ج 18، صلی الله علیه و آله و سلم 243.
3ـ صحیح بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری، ج 5، صلی الله علیه و آله و سلم 112؛ اسد الغابة فی معرفة الصّحابة، ابن اثیر، ج 5، صلی الله علیه و آله و سلم 438؛ کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام، ابوعبدالله محمد بن یوسف بن محمد قرشی گنجی شافعی، صلی الله علیه و آله و سلم 359؛ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج 16، صلی الله علیه و آله و سلم 8 و ج 18، صلی الله علیه و آله و سلم 243.
منبع: خصائص ام المومنین خدیجة الکبری
تالیف: حجت الاسلام والمسلمین حسین تهرانی
ناشر: طوبای محبت