( 4.5 1441 )

همان‌گونه كه مي‌دانيم خانه و خانواده، محيط تربيت بوده و در رشد جسم و فكر و ساختار شخصيّتي انسان تأثير مي‌گذارد و آن را اصيل و باثبات و پايدار مي‌سازد.

خاندان خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) ، از جانب پدر و مادر و اجداد پدري و مادري از اصيل‌ترين خانواده‌هاي «جزيرة العرب» و صاحب شرافت و سيادت بودند.

خدا خواست كه اين بانوي بي‌همتاي حرم نبوّت و مادرِ يازده اخترِ برج امامت و ولايت، در عقل و ادب و حكمت و بصيرت و معرفت، نابغه و ممتاز باشد.

او نمونه برجسته كمال، نبوغ، فهم و بينش بود كه همانند آن را در ميان مردان و زنان، كمتر مي‌توان يافت و عفّت، نجابت، طهارت، سخاوت، حسن معاشرت، صميميّت، مهر و وفا ازجمله صفات برجسته او بود.

در جاهليّت، خديجه‌(س) را طاهره[۱] و سيّده نساء قريش مي‌خواندند[۲] و در اسلام، يكي از چهار بانويي كه بر همه بانوان بهشت فضيلت و برتري دارند، شناخته شد و جز دختر ارجمند و عزيزش، هيچ‌ بانويي اين مقام و فضيلت را نيافت.[۳]

او براي رسول خدا‌(ص) نعمتي بزرگ، و رحمتي از رحمت‌های واسعة خداوند متعال بود.

براي مرد، به‌ويژه مردي كه بيرون خانه و در اجتماع به فعاليّت‌هاي بزرگ مشغول بوده و مقاصد عظيم داشته باشد و عهده‌دار پيكار و جهاد بوده و مورد يورش مخالفان و هجوم دشمنان باشد، بهترين آرامش‌دهنده قلب و روح و نگهبان پايداري و استقامت و رفع‌كننده خستگي و ناراحتي، همسر هوشيار و خردمند و مهربان و دلسوز است.

اگر مردي در خارج از خانه با دشمنان گرم پيكار گشته و به حمله‌هاي وحشيانه، استهزا، سرزنش و اذيّت و آزار مردم گرفتار گردد و در منزل نيز با همسري نادان و بدخو و ترسو، ضعيف و شماتت‌گر، روبرو شود كه او را از كار و هدف وي و پيمودن راهي كه مدّنظر اوست باز دارد و او را سرزنش كند و به ترك دعوا و تسليم شدن به دشمنان وادار نمايد، از اينكه هر روز شوهرش مورد شتم و استهزاي جاهلان قرار مي‌گيرد، خسته و ناخوشايند باشد و در پي حلّ مشكلات همسر خويش برنيايد، بي‌شك مشكلات و دشواري‌هاي آن مرد، دوچندان خواهد شد.

پيامبر اسلام‌(ص)  آورنده بزرگ‌ترين رسالت آسماني، ازطرف‌خدا مأمور بود كه با خرافات و مظاهر شرك و بت‌پرستي و ستمگري و محروميّت توده‌هاي ضعيف و فقر و جهل و ناداني، فساد و فحشا و آنچه رذايل بود، مبارزه و با گردنكشان، مشركان و بت‌پرستانِ متعصّب، رؤساي قبايل و سران استثمار، با عادات و اديان باطل و تعصّبات كوركورانه جهاد كند.

مشركان، همه توان و قدرت خويش ازجمله: شجاعان پيل‌تن و مردافكن، شعراي دشنام‌ده و ناسزاگو، اراذل و اوباش، زن و مرد، خويش و بيگانه، را براي مبارزه با اهداف آن حضرت بسيج كردند؛ و تا آنجا كه مي‌توانستند او و چند تن از يارانش را اذيّت كردند؛ مي‌زدند؛ رنج داده، ناسزا مي‌گفتند؛ سر راهش را با خار و خاشاك مي‌بستند؛ درحال‌نماز و پرستش به او توهين كرده و روابط خود را با او ويارانش قطع نمودند. طعام و خوار‌وبار را در اختيار او و كسان و پيروانش قرار نمي‌دادند و دركل، محيط خارج، عليه پيامبر‌(ص) به پيكار و نبرد برخاسته بود و همه مشركان با دعوت و رسالتش مخالفت مي‌نمودند.

با وجود اين‌همه دشمن، و موانع و مشكلات، اگر در ميان همه اين دشمنان، پيامبر‌(ص)  هر روز وقتي به خانه مي‌آمد، با چهره گرفته و معترض همسرش، آن‌هم همسري كه سيّده زنان قريش و داراي آن شخصيّت و صاحب آن‌همه ثروت و مكنت بود، روبرو مي‌شد كه از راه دلسوزي و ترحّم و يا اعتراض، از او مي‌خواست تا از دعوت خويش دست بردارد و خود را مورد اين همه اهانت و استهزا قرار ندهد، در چه وضع عجيب و دشواري قرار مي‌گرفت؟!

اگر آن همسر محترم كه ثروت كم‌نظير خودش را در اختيار شوهر قرار داده بود تا در راه خدا و دستگيري از فقيران انفاق كند، پيشنهاد مي‌داد كه: مناسب است با قوم و قبيله‌ات كه حاضرند تو را امير و پادشاه خود قرار دهند، سازش كني؛ و با دين و روش آنها كاري نداشته باشي و زندگي آرام و راحت ما را به يك زندگي سرشار از حادثه و نگراني تبديل ننمايي، پيامبر‌(ص) چگونه او را قانع مي‌ساخت؟ و چه كسي توانايي مرهم گذاشتن بر جراحات روح و جسم آن حضرت را داشت؟

بي‌شك سراسر زندگي پيامبر‌(ص) از داخل و خارج خانه، فشار و مانع و سختي مي‌شد. ولي لطف خدا دريچه‌هاي قلب خديجه‌(علیهما السلام) را چنان به‌سوي درك حقّانيّت دعوت اسلام بازكرد و آن‌چنان دلش را نوراني و سرشار از معرفت و حكمت گردانيده بود كه هرگز پيامبر‌(ص)  با چنان منظره اسفناك، در داخل خانه روبرو نشد.

دکتر بنت‌الشّاطي مي‌گويد: «آيا همسري غير از خديجه اين استعداد را دارا بود كه دعوت تاريخي شوهرش را وقتي از غار حرا آمد، با ايمان قوي و آغوش باز و مهر و عطوفت استقبال كند، بي‌آنكه در راستي او و اينكه خداوند او را تنها نخواهد گذاشت، شكّي در دل راه بدهد؟ آيا جز خديجه، هيچ بانوي ثروتمندي كه در ناز و نعمت و آسايش و احترام زيسته، مي‌توانست با كمال رضايت و خرسندي از زندگي اشرافي، اموال بسيار و عزّت و توانگري چشم بپوشد؛ تا در دشوارترين لحظات زندگي كنار همسرش بايستد و او را در بلايا و مشكلات موجود در راه تحقّق هدفي كه به حقّانيّت آن ايمان داشت، ياري كند؛ حاشا و كلاّ! فقط خديجه چنين بود و زنان ديگر چون او نيستند، مگر آنکه در طبقه و رتبه او باشند».[۴]

خداوند به‌جاي شهر مكّه، مردم مكّه و مهر و محبّت آنها و استقبال ايشان از دعوت به توحيد، خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) را به پيامبر‌(ص) عطا كرد، و او هنگامي كه حضرت به خانه مي‌آمد، به استقبال وي مي‌شتافت و از حال وي پرسش مي‌كرد و از او دلجويي مي‌نمود و رحمت و نصرت و لطف خدا را به ياد او آورده، گردوغبار را از چهره درخشانش مي‌شست؛ و ملالت آزار قوم را با تسلاّهاي گرم از دلش مي‌زدود.

ابن‌اسحاق مي‌گويد: سخني از قوم در ردّ و تكذيب، كه موجب اندوه و آزردگي فكر و خاطرش شود، نمي‌شنيد؛ مگر آنكه خدا آن اندوه را به‌واسطه خديجه برطرف مي‌ساخت. خديجه سنگيني سخنان سخت را بر او سبك مي‌كرد و او را تصديق مي‌نمود و رفتار و جسارت‌هاي مردم را بي‌ارزش و بي‌اهميّت مي‌شمرد.[۵]

آري، خديجه‌‌(علیهاالسلام) نخستين زني بود كه دين اسلام را پذيرفت و با پيامبر‌(ص) نماز خواند؛ و جز علي بن ابي‌طالب‌‌‌(علیه‌السلام) ـ كه همواره پيش و بعد از بعثت، ملازم و پيرو پيامبر‌(ص) بود و از راه و روش پيامبر‌(ص) لحظه‌اي جدا نشد ـ كسي از بندگان خدا سابقه اسلام او را ندارد.

خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) با دورانديشي و افكار حكيمانه، خردمندي و حدس صائبي كه داشت، دعوت پيامبر‌(ص)  را پذيرفت، و سوابقِ نيكو و درخشان رسول خدا‌(ص)  و اخلاق و صداقت و راستگويي و امانت‌داري، ياري ضعفا و دستگيري از فقرا، تواضع، قناعت و ايثار و بخشش و مهمان‌نوازي و ساير صفات پسنديده آن حضرت، همه در نظر خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) ـ آن زن آزموده حكيمه ـ مجسّم بود؛ و مي‌دانست آن سوابق عالي و ملكوتي، در چنان محيط تاريك و پر از فساد و تباهي از علايم نبوّت است.

خديجه‌‌‌(علیها‌السلام)، پيامبر‌(ص) را به‌خوبي شناخته و دريافته بود كه او از باطل پرهيز دارد و از دروغ بيزار است.

ديگران نيز او را با اين صفات مي‌شناختند و از كار زشت و ناروا، پاك و منزّه مي‌دانستند؛ تا آنجا كه او را «امين» لقب داده بودند.[۶]

كسي را كه خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) مي‌شناخت، هرگز به خداي زمين و آسمان نسبت دورغ نخواهد داد؛ و هرگز خداي جهان او را تنها نخواهد گذاشت و او هرچه بگويد، حقّ و حقيقت است.

بنابراين خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) در پذيرفتن اسلام، هيچ‌گونه صبر و ترديدي نكرد؛ و از همان قدم اوّل، يار و مددكار پيامبر‌(ص) شد و ثروت و اموال خود را براي ياري دين خدا، در اختيار پيامبر‌(ص)  قرار داد.

خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) نيز چون پيامبر‌(ص) از آزار مشركان و بت‌پرستان بي‌نصيب نماند؛ زن‌ها از او كناره گرفته و رفت‌وآمد با او را قطع كردند؛ به او زخم زبان مي‌زدند و سخنان درشت مي‌گفتند، حتّي در هنگام زايمان به كمك او نمي‌آمدند و او را تنها مي‌گذاشتند.[۷]

امّا خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) ، آينده‌اي را مي‌ديد كه ديگران نمي‌ديدند. او مي‌دانست

 

دين محمّد حقّ است؛ و طولي نخواهد كشيد كه پرستش خداي يگانه، جاي پرستش بت‌ها را خواهد گرفت؛ و خدا پيامبرش را ياري مي‌كند و روزبه‌روز بر شهرتش افزوده مي‌شود.

آري، خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) در اسلام مقامي يافت كه از ميان بانوان، جز دخترش ـ كه سيّده نساء عالمين است[۸] ـ كسي به آن مقام و افتخار دست نيافت. خدا نسل پيامبر‌(ص)  را از چنين بانويي قرار داد. پيامبر‌(ص) در عين نشاط جواني، در سنِّ بيست و پنج سالگي با خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) كه چهل سال از عمر خويش را پشت‌سر گذاشته بود، ازدواج كرد.[۹] و حدود بيست و چهار سال، خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) چراغ خانه پيامبر‌(ص) و انيس و غمخوار او بود و پيامبر‌(ص) تا خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) زنده بود، يعني تا سنّ پنجاه سالگي خودش و شصت و پنج سالگي خديجه‌‌‌(علیها‌السلام)، زن ديگري اختيار نكرد.

بعد از خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) هم اگرچه به اقتضاي حكمت‌ها و مصالحي، زنان متعدّدي گرفت، ولي هيچ‌يك از آنها جاي خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) را نگرفتند و فراقي را كه از فقدان خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) در خانه رسول خدا‌(ص) پيدا شد،

 

پرنكردند، و پيامبر‌(ص) از آنها صاحب فرزندي نشد و نسل او از خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) باقي ماند.

پيامبر‌(ص) خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) را فراموش نكرده و از اخلاق و صفات او ياد مي‌فرمود؛ به كساني كه با او آشنا و دوست بودند، احسان و لطف مي‌كرد.

عايشه مي‌گويد: بر احدي از زنان پيامبر‌(ص) آن‌قدر غيرت نورزيدم كه بر خديجه غيرت ورزيدم؛ براي اينكه پيامبر‌(ص) بسيار از او ياد مي‌فرمود و اگر گوسفندي ذبح مي‌شد، از آن براي دوستان خديجه مي‌فرستاد.[۱۰]

همچنين از عايشه روايت شده است كه: رسول خدا‌(ص) از خانه بيرون نمي‌رفت، مگر آنكه خديجه را ياد مي‌كرد و بر او به‌ خوبي و نيكي مدح و ثنا مي‌فرمود. روزي از روزها غيرت مرا گرفت، گفتم: او پيرزني بيش نبود و خدا بهتر از او را به شما عوض داده است. پيامبر‌(ص)  غضبناك شد؛ به‌طوري‌كه موي جلوي سرش از خشم تكان مي‌خورد؛ سپس فرمود: «نه، به خدا، بهتر از او را خدا به من عوض نداده، ايمان آورد به من، وقتي مردم، كافر گرديدند و تصديق كرد مرا، هنگامي‌ كه مردم مرا تكذيب مي‌كردند و در اموال خود با من مواسات

 

كرد، وقتي مردم مرا محروم ساختند و خدا از او فرزنداني روزي من كرد و از زنان ديگر محروم فرمود».[۱۱]

انس بن مالك روايت كرده كه رسول خدا‌(ص)  فرمود: «بهترين زنان عالم مريم بنتِ عمران و آسيه بنت مزاحم و خديجه بنت خُوَيْلِد و فاطمه بنت محمّد‌(ص)  هستند».[۱۲]

از ابن عبّاس روايت شده كه: پيامبر‌(ص)   چهار خط در زمين كشيد و فرمود: «آيا مي‌دانيد اين چيست؟» عرض كردند: خدا و رسول خدا داناتر است. پيامبر‌(ص)   فرمود: «فاضل‌ترين زنان بهشت، خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمّد‌(ص)  و مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم ـ همسر فرعون ـ مي‌باشند».[۱۳]

در «صحيحين» از «عايشه» روايت شده كه: پيامبر‌(ص)  خديجه را به خانه‌اي در بهشت بشارت داد كه در آن سروصداي بلند و رنج و زحمت نيست.[۱۴]

 

در صحيح مسلم روايت شده كه: پيامبر‌(ص) فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و گفت: «يا رسول الله! اينك خديجه مي‌آيد و با او ظرفي از طعام و آشاميدني است وقتي آمد، بر او از طرف پروردگارش و ازطرف من سلام برسان و او را به خانه‌اي در بهشت بشارت بده».[۱۵]

در سيره ابن‌هشام روايت كرده كه: جبرئيل خدمت رسول خدا‌‌(ص) آمد و گفت: «خديجه را از طرف خدا سلام برسان». پيامبر‌(ص)  فرمود:

«يا خَديجَةٌ! هذا جِبْريلُ، يُقْرِئُكِ السَّلام مِنْ رَبِّكِ. فَقَالَتْ خَديجَةُ : أَللهُ السَّلامُ وَمِنْهُ السَّلامُ، وعَلي جِبْريلَ السَّلامُ»؛[۱۶]

«اي خديجه! اين جبرئيل است که از جانب پروردگارت به تو سلام مي‌فرستد. پس خديجه عرض کرد: خداوند، سلام است، و سلامي از جانب اوست و بر جبرئيل سلام باد».

و بنا به روايت نسائی و حاكم نيشابوری، خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) گفت:

«إِنّ اللهَ هُوَ السَّلامُ وَعَلي جِبْريلَ السَّلامُ، وَعَلَيْکَ السَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ»؛[۱۷]

 

«خداوند، سلام است و بر جبرئيل و بر تو سلام و رحمت و برکات خدا باد».

يكي از مزاياي خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) اين بود كه همواره پيش از بعثت و بعد از بعثت، پيامبر‌(ص) را تعظيم مي‌كرد و سخنش را تصديق مي‌نمود.

فضايل خديجه‌‌‌(علیها‌السلام) و كرايم اخلاق او بسيار است. براي كسب اطّلاع بيشتر مي‌توانيد به كتب تاريخ و حديث و تراجم رجوع كنيد.

سَلامُ الله عَلَيْها وَعَلى بَعْلِها رَسُولِ اللهِ‌‌(ص) وَعَلَى ابْنَتِها سَيَّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَعَلى صِهْرِها عَلِيٍّ أَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَسَيِّدِ الْمُسْلِمينَ وَعَلى أَبْنائِهَا الْأَئِمَّةِ الطّاهِرينَ‌ (علیهم‌السلام)  اَللّهمَّ اجْعَلْنا في زُمْرَتِهِمْ وَأَرْزُقْنا مُرافَقَتَهُمْ وَشَفاعَتَهُم وَأَكْرِمْنا بِمُتابَعَتِهِمْ بِحَقِّهِمْ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

 

[۱]. ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۱۷؛ ابن‌اثيرجزری، اسدالغابه، ج۶، ص۷۸.

[۲]. بيهقی، دلائل‌النبوه، ص۲۲؛ ابن‌کثير، البداية و النهايه، ج‌۳، ص۱۵.

[۳]. طبرانی، المعجم‌الکبير، ج‌۲۲، ص۴۰۲؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۲۱ ـ ۱۸۲۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۱۰۴.

[۴] ر.ك: ابوعلم، اهل‌البيت ‌(علیهم‌السلام) ، ص۱۰۲، نقل به معنا.

[۵]. ابن‌هشام، السيرةالنبويه، ج۱، ص۲۴۰؛ ابن‌اثير جزری، اسدالغابه، ج۶، ص۸۲.

[۶]. ابن‌هشام، السيرة‌النبويه، ج۱، ص۱۸۳، ۱۹۷، بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۹۹ – ۱۰۰؛ يعقوبی، تاريخ، ج۱،‌ ص۱۹؛ ماوردی، اعلام‌النبوه، ص۲۱۲ – ۲۱۳؛ طبرسی، اعلام‌الوری، ج۱، ص ۱۴۵؛ فخر رازی، اعلام‌النبوه، ص ۷۴، ۷۷؛ مقريزی، امتاع‌الاسماع، ج۱، ص۱۹، ۹۱؛ ج۲، ص۱۴۶.

[۷]. کوفی، الاستغاثه، ج۱، ص۷۰؛ طبری امامی، دلائل الامامه، ص۷۷ – ۷۸؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۲۴ – ۵۲۵؛ حلي، العدد‌القويه،‌ص۲۲۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۶، ص۸۰ – ۸۱؛

[۸]. ابن‌عبدالبر، الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۲۱ ـ ۱۸۲۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج‌۳، ص‌۱۰۴.

[۹]. ابن‌سعد، الطبقات‌الکبري، ج‌۸، ص۱۷، ۲۱۶ – ۲۱۷؛ بلاذري، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۹۸ – ۹۹؛ طبري، تاريخ، ج۲، ص۳۴؛‌ابن‌عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج۳، ص۱۹۴؛ ابن‌اثير جزري، اسد‌الغابه، ج۱، ص۲۳.

[۱۰]. احمد بن حنبل، مسند، ج‌۶، ص۲۰۲؛ بخاری، صحيح، ج‌۴، ص۲۳۰ ـ ۲۳۱؛ ج۷، ص‌۷۶؛ مسلم نيشابوری، صحيح، ج‌۷، ص۱۳۳ ـ ۱۳۴؛ ابن‌اثير جزری، اسدالغابه، ج ۶، ص۸۴.

[۱۱]. ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۲۳ ـ ۱۸۲۴؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ج۳، ص۱۸؛ ابن‌اثير جزری، اسدالغابه، ج‌۶، ص۸۴ ـ ۸۵.

[۱۲]. ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۲۲؛ ابن‌اثير جزری، اسدالغابه، ج۶، ص۸۳.

[۱۳]. ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۲۲؛ ابن‌اثير جزری، اسدالغابه، ج‌۶، ص۸۳.

[۱۴]. بخاري، صحيح، ج۲، ص۲۰۳؛ ج۴، ص۲۳۰ – ۲۳۱؛ مسلم نيشابوري، صحيح، ج۷، ص۱۳۳. نظير اين حديث در کتب ديگر اهل سنت نيز ذکر شده است. ر.ك: يعقوبی، تاريخ، ج۲، ص۳۵؛ ابن‌اثير جزری، اسدالغابه، ج۲، ص۸۳ ـ ۸۴؛ ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه، ج۸، ص۱۰۱.

[۱۵]. مسلم نیشابوری، صحیح، ج۷، ص۱۳۳.

[۱۶]. ابن‌هشام، السيرة‌النبويه، ج‌۱، ص‌۲۴۱؛ ر.ک: اربلی، كشف‌الغمه، ج۲، ص۱۳۶.

[۱۷]. نسائی، فضائل‌الصحابه، ص۷۵؛ حاکم نيشابوری، المستدرک، ج۲، ص۱۳۸.

 

 

نويسنده: 
آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی
Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code