محل دفن حضرت زينب عليها السلام
گفت وگو با استاد مهدى پيشوايى
اشاره:
يكى از موضوعات مورد پرسش از سوى مؤمنين و مبلغان محترم، تعيين محل دقيق قبر مطهر حضرت زينب كبرى عليها السلام است. اين سؤال به خاطر انتساب مكانهاى مختلفى به آن بانوى بزرگوار در كشورهاى مختلف است. به منظور پاسخگويى به اين سؤال، و به مناسبتسالروز وفات حضرت زينب عليها السلام بر آن شديم تا اين موضوع را در محضر استاد ارجمند حضرت حجتالاسلام و المسلمين مهدى پيشوايى به بحث و بررسى بگذاريم.
جناب آقاى پيشوايى با تشكر از حضرتعالى به خاطر عنايتى كه نسبتبه مجله مبلغان داشتيد، لطفا بفرماييد اصولا چند محل به قبر مطهر حضرت زينب كبرى عليها السلام منسوب است؟ و لو اينكه اين مكانها به لحاظ اختلاف نظر معروف شده و يا طرفدار داشته باشند .
از قديم الايام سه مكان به عنوان قبر مطهر اين بانوى بزرگوار مطرح است و هركدام نيز طرفدارانى دارد.
1- قبرى كه در شهرك زينبيه امروز در نزديكى دمشق، پايتخت فعلى كشور سوريه وجود دارد. علماى قديم از اين مكان (شهرك زينبيه) به «غوطه» يا «راويه» تعبير آوردهاند. زائران ايرانى كه جهت زيارت به سوريه مىروند، اين مكان را زيارت مىكنند.
2- محلى كه در شهر قاهره پايتخت مصر به نام «زينبيه» مشهور است.
3- شهر مدينه نيز به عنوان محل دفن حضرت زينب عليها السلام معرفى شده است، گرچه در مدينة النبى محلى به اين نام مثل دمشق و قاهره وجود ندارد.
آيا از ميان علما و دانشمندان، هر يك از اين سه احتمال طرفدارانى دارند؟ در صورت مثبتبودن پاسخ، چه كسانى طرفدار هر يك از اين سه احتمال هستند؟
براى هر يك از اين احتمالات مىتوان چند نفر از علماء را نام برد. تعدادى از عالمان مصرى مثل قاضى شبراوى شافعى (1) ، شبلنجى ، شيخ حسن عدوى خمراوى (4) و عده ديگرى از علماى مصرى كه ظاهرا يا از عرفا و يا شافعى و از محبين و علاقمندان اهلبيتبودهاند معتقدند كه حضرت زينب عليها السلام، در مصر مدفون شده است. مرحوم شيخ جعفر نقدى مؤلف كتاب «زينب الكبرى عليها السلام» و نسابه عبيدلى نواده امام سجاد عليه السلام در كتاب «اخبار الزينبات» (5) نيز اين احتمال را تقويت كردهاند. در محافل علمى مانيز بعضى از بزرگان مثل مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفى متمايل به مصر است.
مرحوم حاج شيخ عباس قمى به نقل از استاد خودش مرحوم محدث نورى (6) ، محمد حسن خان در «خيرات حسان» (7) ، سيد حسن صدر در «نزهة اهل الحرمين» (8) و محقق و نويسنده بزرگ، محمد حسنين سابقى در كتاب «مرقد العقيله زينب عليها السلام» (9) احتمال شام را تقويت كردهاند. محقق اخير با روشى عالمانه احتمال مصر را رد كرده و با قرائن و شواهدى اثبات كرده است كه حضرت زينب كبرى عليها السلام در شام دفن شده است.
از ميان كسانى كه معتقدند اين بانوى گرامى در مدينه مدفون است، مىتوان مرحوم بيرجندى مؤلف كتاب «كبريت الاحمر» ، عباسقلى خان سپهر مؤلف كتاب «الطراز المذهب» (10) ، كه در تكميل «ناسخ التواريخ» بوده ويك جلد آن مربوط به حضرت زينب عليها السلام است و مرحوم سيد محسن امين در «اعيان الشيعه» (11) را نام برد.
در صورت امكان دلايل هر يك از اين بزرگان را به صورت اختصار بيان كنيد و اگر نقدى بر مطالب آنها داريد ارائه بفرماييد.
براى هر يك از اين سه احتمال دلائلى ذكرشده است كه پس از بيان هر يك، به نقد و بررسى آنها خواهيم پرداخت .
الف: احتمال مصر
براى اين احتمال دلايل زير بيان شده است:
دليل اول:
نسابه عبيدلى در كتاب «اخبار الزينبات» 6 روايت نقل كرده است كه بر اساس مضمون آنها بايد حضرت زينب عليها السلام درمصر دفن شده باشد. اين روايات را عينا و بدون ترجمه نقل مىكنيم:
1- حدثنا زهران بن مالك قال سمعت عبدالله بن عبدالرحمن العتبى يقول حدثنى موسى بن سلمة عن الفضل بن سهل عن على بن موسى قال اخبرنى قاسم بن عبدالرزاق و على بن احمد الباهلى قالا: اخبرنا مصعب بن عبدالله قال كانت زينب بنت على و هى بالمدينة تالب الناس على القيام باخذ ثار الحسين و خلع يزيد، بلغ ذالك اهل المدينة فخطبت فيهم زينب و صارت تولبهم على القيام للاخذ بالثار، فبلغ ذلك عمرو بن سعيد فكتب الى يزيد يعلمه بالخبر فكتب اليه ان فرق بينها و بينهم فامران ينادى عليها بالخروج من المدينة و الاقامة حيث تشاء فقالت: قد علم الله ما صار الينا، قتل خيرنا و انسقنا كما تساق الانعام و حملنا على الاقتاب فو الله لاخرجنا و ان اهريقت دماؤنا.
فقالت لها زينب بنت عقيل با ابنة عماه قد صدقنا الله وعده و اورثنا الارض نتبوء منها حيث نشاء فطيبى نفسا و قرى عينا و سيجزى الله الظالمين، اتريدين بعد هذا هوانا، ارحلى الى بلد امن، ثم اجتمع عليها نساء بنى هاشم و تلطفن معها فى الكلام و واسينها.
2- و بالاسناد المذكور مرفوعا الى عبيدالله بن ابى رافع قال سمعت محمدا اباالقاسم بن على يقول:
لما قدمت زينب بنت على من الشام الى المدينة مع النساء و الصبيان ثارت فتنه بينها و بين عمروبن سعيد الاشدق والى المدينه من قبل يزيد، فكتب الى يزيد يشير عليه بنقلها من المدينة، فكتب له بذلك فجهزها هى و من اراد السفر معها من نساء بنى هاشم الى مصر فقدمتها لايام بقيت من رجب .
3- حدثنى ابى عن ابيه عن جدى عن محمد ابن عبدالله عن جعفر بن محمد الصادق عن ابيه عن الحسن بن الحسن قال:
لما خرجت عمتى زينب من المدينه خرج معها من نساء بنى هاشم فاطمة ابنة عمى الحسين و اختها سكينة .
4- و حدثنى ابى قال: روينا بالاسناد المرفوع الى على بن محمد بن عبدالله قال:
لما دخلت مصرفى سنة 145 سمعت عسامة المعافرى يقول: حدثنى عبدالملك بن سعيد الانصارى قال حدثنى وهب بن سعيد الاوسى عن عبدالله بن عبدالرحمن الانصارى قال: رايت زينب بنت على عليهما السلام بمصر بعد قدومها بايام فوالله ما رايت مثلها و وجهها كانه شقة قمر.
5- و بالسند المرفوع الى رقية بنت عقبة بن نافع الفهرى قالت كنت فيمن استقبل زينب بنت على عليهما السلام لما قدمت مصر بعد المصيبة، فتقدم اليها مسلمة بن مخلد و عبدالله بن الحارث و ابوعميرة المزنى فعزاها مسلمة و بكى فبكت و بكى الحاضرون و قالت هذا ماوعد الرحمن و صدق المرسلون ثم احتملها الى داره بالحمراء، فاقامتبه احد عشر شهرا و خمسة عشر يوما و توفيت و شهدت جنازتها و صلى عليها مسلمة بن مخلد فى جمع بالجامع و رجعوا بها فدفنوها بالحمراء بمخدعها من الدار بوصيتها.
6- حدثنى اسماعيل بن محمدالبصرى - عابد مصر و نزيلها - قال حدثنى حمزة المكفوف قال اخبرنى الشريف ابوعبدالله القرشى قال سمعت هند بنت ابى رافع بن عبيدالله بن رقية بنت عقبة بن نافع الفهرى تقول:
توفيت زينب بنت على عليهما السلام عشية يوم الاحد لخمسة عشر يوما مضت من رجب سنة 62 من الهجرة و شهدت جنازتها و دفنتبمخدعها بدار مسلمة المستجدة بالحمراء القصوى حيثبساتين عبدالله بن عبدالرحمن بن عوف الزهرى. (12)
نقد و بررسى
اين روايات از نظر سند و محتوا قابل اعتماد نيست. محمد حسنين سابقى نويسنده كتاب مرقد العقيله زينب عليها السلام اشكالاتى را براين احاديث وارد كرده است كه به اختصار بيان مىگردد:
بررسى روايات از نظر سند
1- اكثر راويانى كه عبيدلى اين روايات را از آنان نقل كرده است، مجهول هستند و پس از بررسى و تتبع فراوان در كتب رجال وتراجم و نسب هيچ اثرى از آنان به دست نياورديم. اينان عبارتند از:
زهران بن مالك - عبدالله بن عبدالرحمن العتبى - على بن احمد الباهلى - قاسم بن عبدالرزاق - محمد بن عبدالله - على بن محمد بن عبدالله - عسامة المعافرى - عبدالملك بن سعيد الانصارى - وهب بن سعيد الاوسى - اسماعيل بن محمد البصرى - حمزة المكفوف .
با آنكه سيوطى شرح حال تابعان و محدثان و راويان و مورخان قديم و جديد مصر را نوشته است، اما شرح حال هيچكدام از اين چند نفر كه ياد كرديم در كتاب وى نيامده است. و چون وضع اينان بر ما مجهول است، طبعا روايتشان نيز فاقد اعتبار خواهد بود. از اين گذشته سند روايت دوم به مصعب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت زبيرى (متوفى 233) مىرسد كه از يك خانواده مخالف و دشمن سرسخت اهل بيتبوده و دشمنى اين خانواده با على عليه السلام و خاندان او در ميان مورخان و دانشمندان ما مشهور و امر مسلمى است، بنابر اين روايت چنين شخصى نمىتواند قابل اعتماد و استناد باشد.
بررسى مفاد روايات
مفاد اين روايات نيز خالى از تناقض و اشكال تاريخى نيست. مثلا روايت مصعب حاكى از اين است كه عبدالله بن زبير در مكه قيام كرد و مردم را به خونخواهى حسين عليه السلام دعوت نمود. در حالى كه دعوت وى به خونخواهى حسين عليه السلام در هيچ يك از تواريخ نقل نشده است، بلكه آنچه مسلم است اين است كه عبدالله بن زبير مردم را به خلافتخود دعوت كرد.
از طرف ديگر، پس از حادثه كربلا يزيد در مدينه چندان نفوذ و قدرتى نداشت كه بتواند حضرت زينب عليها السلام را مجبور به هجرت از اين شهر بكند، بلكه بر عكس پس از فاجعه كربلا و رسوا شدن حكومتيزيد، وى از آزار و اذيتخاندان امام حسين عليه السلام پرهيز مىكرد تا اسباب بدنامى بيشترى فراهم نشود .چنانكه در جريان شورش مردم مدينه على بن الحسين عليهما السلام و خاندان علوى از تعرض مصون ماندند.
علاوه بر اينها چند تناقض ديگر نيز در اين روايات به چشم مىخورد كه نشان مىدهد احتمالا جعل و تحريف در اين روايات وجود دارد از آن جمله:
1. روايت اول حاكى است كه حضرت زينب قسم ياد كرد مدينه را ترك نكند ولى روايات ديگر مىگويد: او از مدينه هجرت كرد و به مصر رفت; يعنى سوگند خود را نقض كرد. آيا اين معنى از حضرت زينب باور كردنى است؟
2. روايت دوم حاكى است كه حضرت زينب عليها السلام چند روز به آخر ذيحجه مانده وارد مصر شد و روايت پنجم مىگويد: حضرت زينب عليها السلام پس از يازده ماه و پانزده روز اقامت در مصر درگذشت. بر اين اساس وفات آن بانوى بزرگ بايد در ذيقعده سال بعد رخ داده باشد در حالى كه روايتششم حاكى است كه او در رجب سال 62 وفات يافته است و با هم سازگار نيستند.
3. چنانكه ملاحظه مىشود روايتسوم از امام صادق عليه السلام نقل شده است و آن حضرت از پدرش امام باقر عليه السلام و او از حسن بن الحسن نقل كرده است. در حالى كه مىدانيم حضرت باقر عليه السلام در كربلا حضور داشته است و قطعا موقع خروج حضرت زينب از مدينه شاهد قضيه بوده است. بنابراين معنى ندارد كه حسن بن حسن اين موضوع را بشنود ولى حضرت باقر و پدرش على بن الحسين عليهما السلام بزرگ خاندان هاشمى در آن زمان از قضيه بىخبر باشند و امام باقر عليه السلام آن را از حسن بن الحسين عليهما السلام روايت كند. از اين گذشته اين روايت فقط حاكى از خروج حضرت زينب از مدينه است اما از رفتن او به مصر سخنى به ميان نياورده است، بنابراين ارتباطى به موضوع ندارد.
4. راوى روايت چهارم يعنى عبدالرحمن انصارى مىگويد: «زينب را چند روز پس از ورود به مصر ديدم، صورت او مثل پاره ماه بود. » اين معنى هرگز با حياء و حجاب حضرت زينب سازگار نيست و ما مىدانيم كه حضرت زينب حتى در دوران اسارت وسختى، نمونه اعلاى حياء و پوشش و عفتبوده است .بنابراين چگونه ممكن است او با چنين وضعى در برابر بيگانگان حاضر شود؟
5. طبق روايت پنجم، وقتى كه حضرت زينب عليها السلام وارد مصر شد مسلمة بن مخلد به استقبال او رفت و به او تسليت گفت وگريه كردو حضرت زينب را به خانهاش برد و پس از وفات حضرت زينب عليها السلام در تشييع جنازه او حاضرشد و بر او نماز خواند واو را در همان خانه به خاك سپرد. در حالى كه به گواهى تاريخ، مسلمة بن مخلد انصارى يكى از بزرگترين هواداران بنى اميه و از آغاز جوانى از دشمنان سرسخت اميرمؤمنان عليه السلام بود و با آن حضرت بيعت نكرد و به شام فرار كرد و با معاويه به جنگ با على عليه السلام رفت. معاوية بن ابى سفيان، مسلمه و دوستش معاوية بن خديج را كه در مصر بودند دعوت كرد كه در خونخواهى عثمان شركت كنند. آن دو دعوت وى را اجابت كردند و به او نامه نوشتند كه سپاه خود را هر چه زودتربه به مصر بفرست، ما تو را يارى مىكنيم. آنگاه معاويه عمروعاص را با شش هزار نفر به آنجا فرستاد. مسلمه پس از مرگ معاوية بن ابى سفيان براى پسر او يزيد از مردم مصر بيعت گرفت. معاوية بن خديج دوست و همكار مسلمه همان كسى است كه محمد بن ابىبكر نماينده على عليه السلام در مصر را به قتل رساند و سپس جنازه او را در شكم الاغى قرارداد و آن را آتش زد. با اين تفاصيل چگونه باور كردنى است كه چنين شخصى از حضرت زينب عليها السلام استقبال و پذيرايى كند؟ و چگونه قابل قبول است كه حضرت زينب عليه السلام به خانه چنين شخصى برود؟ و چگونه ممكن است كه در مدت اقامتحضرت زينب در مصر، هيچ كس از بنىهاشم و علويان به ديدار او نرود و كسى در بيمارى از او عيادت نكند و كار به جايى بكشد كه پس از مرگش نيز عنصر پليدى مثل مسلمه بر جنازه او نماز بخواند؟
در پايان اين قسمت اين نكته را نيز يادآورى مىكنيم كه روايت پنجم از «رقية» دختر «عقبة بن نافع» نقل شده است و مىدانيم كه پدر وى از كاسه ليسان معاويه و يزيد بود و يزيد او را به حكمرانى آفريقا منصوب كرد. وضع خود رقيه نيز برما مجهول است ، بنابراين روايتى كه تنها او نقل كرده قابل اعتماد نمىباشد. (13)
دليل دوم:
، شيخ حسن عدوى خمراوى (16) و شعرانى به يكى از عرفاى قديم مصر به نام «على خواص» برمى گردد و همه از او به «سيدى على خواص» ياد مىكنند. نقل مىكنند كه سيد على خواص گفته است كه «حضرت زينب عليها السلام در اين مكان (قناطر السباع مصر) دفن شده است و من به زيارت او مىروم.» علماء مصر بسيار بر اين نكته تكيه مىكنند كه ما به آنجا رفته و متوسل شدهايم و حاجتمان برآورده شده است. پس اينجا واقعا قبر حضرت زينب عليها السلام است.
نقد و بررسى:
از اينكه انسان در جايى به يكى از بزرگان متوسل شود و حاجتش برآورده شود اثبات نمىشود كه قبر آن بزرگوار نيز در آنجاست، مثلا رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه مدفون است و ما در ايران به او متوسل مىشويم و حاجتمان برآورده مىشود در حالى كه يقينا قبر رسول خدا در ايران نيست.
اشكالات ديگر
1- صاحب كتاب مرقد العقيله زينب عليها السلام مىگويد:
براساس نوشته كتابهاى تاريخى مصر، خلفاى فاطمى روزهاى عيد و متبرك به زيارتگاهها مىرفتند، ولى يك نفر از اين مورخان ننوشتهاند كه در فلان روز به زيارت قبرحضرت زينب عليها السلام رفتهاند، در حالى كه فاطمى بودند و اگر قبر حضرت زينب عليهما السلام آنجا بود حتما مىرفتند. (17)
2- موضوع دفن حضرت زينب عليها السلام دختر على در مصر تنها از دو نفر از مورخين نقل شده است:
1- ابن عساكر
2- ابن طولون، در حالى كه ابن عساكر در تاريخ خودش در جلد مربوط به شرح حال زنان، زندگى نامه حضرت زينب عليها السلام را نوشته است ولى در مورد تاريخ و محل در گذشت اين بانوى بزرگوار كوچكترين مطلبى ندارد.
مطلب منسوب به ابن طولون نيز در بىپايگى كمتر از مطالب منقول از ابن عساكر نيست. زيرا قاضى نورالدين عدوى شامى متوفى 1035 هجرى در كتاب «زيارات» نقل مىكند كه ابن طولون در كتاب «سيرة السيدة زينب» نوشته است كه مدفن عقيله زينب در قريه راويه در غوطه دمشق است.
زينب مدفون در مصر كيست؟
اكنون اين پرسش پيش مىآيد كه اگر حضرت زينب عليها السلام دختر على عليه السلام در مصر دفن نشده است پس قبرى كه در محله «قناطر السباع» قاهره است متعلق به كيست؟ در پاسخ به اين پرسش بايد يادآورى كنيم كه از بررسى و تتبع در تاريخ روشن مىگردد كه زينبى كه در مصر (قاهره) دفن شده است، زينب بنتيحيى المتوج بن الحسن الانور بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب است. ولى از آنجا كه ذهن انسان با شنيدن نام مشترك بين چند نفر، متوجه مشهورترين آنها مىگردد، بسيارى از مردم تصور كردهاند كه اين همان زينب مشهور يعنى زينب دختر على بن ابىطالب عليهما السلام است (18) ، در حالى كه اين تصور كاملا بىاساس است. البته نسبت دادن افراد به جد بزرگ آنان معمول است، چنانكه امامان ما را پسر پيغمبر مىخوانند. بنابراين اگر زينب بنتيحيى را زينب بنت على عليهما السلام بخوانند، هيچ اشكالى نخواهد داشت.
ب: احتمال مدينه
علامه فقيد سيد محسن امين معتقد است كه حضرت زينب عليها السلام در مدينه دفن شده است و براى اين مطلب دليل مىآورد كه:
بازگشتحضرت زينب عليها السلام پس از فاجعه كربلا به مدينه، قطعى و مسلم است اما خروج مجدد او از اين شهر ثابت نشده است، بنابراين بايد گفت: در مدينه وفات يافته و در همانجا دفن شده است، گرچه تاريخ وفات و محل دفنش دقيقا روشن نباشد.
اين دليل در واقع نوعى استصحاب است كه مرحوم امين به آن استناد كرده است .
نقد و بررسى
البته مقام علمى و تحقيقات و مطالعات ارزنده تاريخى علامه امين بر اهل فضل و مطالعه پوشيده نيست اما برخى از صاحب نظران، نظريه معظم له را نمىپذيرند و معتقدند كه:
گرچه دفن حضرت زينب عليها السلام در مدينه (بقيع) يك امر ممكن و كاملا طبيعى است زيرا قبر برادرش امام حسن عليه السلام و بسيارى از بزرگان بنى هاشم در اين قبرستان قراردارد كه خصوصيات و تفصيل آنها در كتب مربوط بيان شده است، اما بايد توجه داشت كه اگر او در اين قبرستان دفن شده بود، طبعا قبرش با توجه به شخصيت و عظمت مقامش مشخص مىشد. در حالى كه در هيچ يك از كتب مربوط به تاريخ مدينه و مزارات اين شهر نامى از محل قبر او به ميان نيامده است، با اين كه نام زنانى همچون «ام البنين» كه در بقيع دفن شدهاند در كتابهايى مانند وفاء الوفاء منعكس شده است.
مسعودى در شرح حال امام حسن مجتبى عليه السلام مىنويسد: «حسن بن على در كنار قبر مادرش فاطمه عليها السلام به خاك سپرده شدو در اين قبرستان تا اينزمان سنگى است كه روى آن چنين نوشته شده است:
«الحمدلله مبيد الامم ومحيى الرمم هذا فاطمة بنت رسولالله صلى الله عليه و آله سيدة نساء العالمين و الحسن بن على بن ابىطالب و على بن الحسين بن على و محمد بن على و جعفر بن محمد رضوان الله عليهم اجمعين.» (19)
و اين نشان مىدهد كه قبر آن بزرگواران در قرن چهارم يعنى تا زمان مسعودى مشخص بوده است، و اگر قبر حضرت زينب عليها السلام در اين قبرستان قرار داشت، نام او هم حداقل تا زمان مسعودى روى قبر نوشته مىشد. چنانكه قبر همسرش عبدالله بن جعفر در همان قبرستان مشخص است، بنابراين چگونه ممكن است قبر حضرت زينب در بقيع باشد، اما هيچ نشانى از آن نباشد، و در هيچ تاريخى ياد نشده باشد؟
از طرف ديگر موضوعات تاريخى جاى اعمال استصحاب نيست كه بگوييم: بازگشتحضرت زينب عليها السلام به مدينه قطعى است، اما خروج او از اين شهر ثابت نشده است، پس در همان شهر و همانجا به خاك سپرده شده است. (20)
ج: احتمال شام
طرفداران اين نظريه مىگويند: در مدينه قحطى و دست تنگى شديدى به وجود آمد. عبدالله جعفر تصميم گرفتبا همسر خود ; حضرت زينب عليها السلام به شام كه مقدارى زمين زراعتى داشتسفركند. پس از مسافرت به شام حضرت زينب عليها السلام در همانجا درگذشت. (21)
نقد و بررسى
1- اينكه گفته شده است كه عبدالله بن جعفر در حومه دمشق مزرعه و قريه داشته و همراه همسرش جهتسركشى يا بهره بردارى از آنها رفته بوده و در اين سفر حضرت زينب عليها السلام درگذشته است مطلب بىاساسى است. در هيچ يك از كتب تاريخى از چنين مزرعهاى اسمى به ميان نيامده و اصولا چون عبدالله فرد بخشندهاى بوده هرگز مال و ثروت در دست او دوام نمىآورده است، بنابراين چگونه ممكن است داراى چنين مزرعه و قريهاى بوده باشد؟
2- اگر فرضا عبدالله بن جعفر چنين مزرعهاى داشته، ممكن بود شخصا براى رسيدگى به وضع آن به شام برود و ديگر نيازى به بردن همسر و ديگر اعضاى خانواده خود كه مستلزم هزينه زيادى بود، نداشت.
3- مدينه از شهرهاى مهمى است كه مثل بسيارى از شهرهاى مهم دنيا براى آن تاريخهاى متعددى نوشتهاند. بعضى از اين كتابها به حوادث مهمى كه در مدينه اتفاق افتاده مثل زلزله، آتش گرفتن حرم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، وزيدن باد سرخ و . .. پرداختهاند. اگر چنان قحطى و گرسنگى در آن سال در مدينه اتفاق افتاده بود، قطعا در اين كتابهاى تاريخى درباره آن بحث مىشد، در حالى كه چنين چيزى مطرح نشده است.
نتيجه بحث
پس از بررسى سه احتمال در مورد محل دفن حضرت زينب كبرى عليها السلام مىتوان چنين نتيجه گرفت كه:
احتمال مصر اشكالات فراوان دارد، احتمال مدينه بدون دليل است، و احتمال شام به نظر استوارتر مىآيد گرچه دو اشكال باقى مىماند:
يكى اينكه به چه دليل عبدالله جعفر حضرت زينب عليها السلام را به شام برده استبا اينكه حضرت زينب عليها السلام دل خوشى از شام نداشت، و اشكال ديگر اينكه بسيارى از مورخين نوشتهاند: آنكه در شام دفن است «ام كلثوم» فرزند على عليه السلام است. (22)
اشكال دوم را بدين صورت مىتوان حل كرد كه منظور از «ام كلثوم» همان زينب كبرى عليها السلام است چنانكه در «سفرنامه ابن و «بلاغات النساء» ابن طيفور (24) به آن اشاره شده است، ولى مشكل اينجاست كه كسانى مثل ابن جبير از اين ام كلثوم به «زينب صغرى» و نه «زينب كبرى» تعبير آوردهاند و در سنگ نوشتهاى كه از خاك مقبره در شام استخراج شده است، چنين نگاشته شده است كه: «هذا قبر زينب الصغرى المكناة بام كلثوم ابنت على بن ابوطالب امها فاطمة البتول سيدة نساء العالمين ابنتسيد المرسلين محمد خاتم النبيين صلى الله عليه و سلم.» (25)
گرچه نتوان به يقين مشخص كرد كه قبر حضرت زينب عليها السلام در كجا واقع است ولى مىتوان گفت: زيارتگاهها و اماكنى كه به اين دودمان منسوبند همه از مصاديق آيه شريفه «فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه» (26) مىباشند. اين خانهها و زيارتگاهها ولو منسوب به آنها باشد - جاى ذكر و توجه به خدا و انسانسازى و پيوند با شهيدان و اهل بيت است. محل دفن اهل بيت هر كجا كه باشد ياد و خاطرهشان زنده است و در سينههاى مردم عاشق جاى دارند. چه زيبا سرودهاند كه:
-
بعد از وفات تربت مادر زمين مجوى
-
در سينههاى مردم عارف مزار ماست
آرى مزار زينب عليها السلام در واقع دلهاى مردم عارف است و در هر نقطهاى كه مدفون باشد تمام زيارتگاههاى منسوب به او مورد احترام است و محل استجابت دعا.
از آنجا كه اين گفت و گو به مناسبت وفات حضرت زينب عليها السلام ترتيب داده شده است و در اين زمان منتشر مىشود، لطفا بفرماييد بزرگترين مصيبتى كه حضرت زينب عليها السلام ديد كدام مصيبتبود؟
مصائب حضرت زينب عليها السلام خيلى زياد بود و هر كدام از ديگرى مهمتر، ولى آنچه الان در نظر دارم و در مقاتل معتبر هم هست اين چند مورد است:
1- كسى كه در قتلگاه بوده نقل مىكند كه حضرت زينب عليها السلام در قتلگاه گريهاى كرد كه دوست و دشمن را گرياند. معلوم مىشود كه مصيبتبر او بسيار سختبوده كه چنين گريه كرده است.
2- در خطبه حضرت زينب عليها السلام در كاخ يزيد جملهاى است كه مىتوان از آن شدت مصيبت را درك كرد. در آنجا به يزيد مىفرمايد:
تو اصلا چه كسى هستى كه من با تو حرف بزنم. تو قابل اين حرفها نيستى. اما چه كنم كه دلم به درد آمد .
به نظر مىرسد كه در آنجا هم بر اين بانوى بزرگوار بسيار گران و سختبوده كه اين حرف را زده است و الا اصلا يزيد را قابل سخن گفتن نمىدانست و با او حرف نمىزد.
1) الاتحاف بحب الاشرف، الشيخ عبدالله بن محمد الشبراوى، ص 93 .
2) نورالابصار، شبلنجى ، ص 183 .
3) الطبقات الكبرى المسماة بلواقح الانوار، شعرانى، ج 1 ص 27 .
4) مشارق الانوار فى فوز اهل الاعتبار، الشيخ حسن العدوى الخمراوى، قاهره، 1285 ه . ق.، ص 156.
5) اخبار الزينبات، نسابه عبيدلى، ص 125- 122.
6) هدية الزائرين و بهجة الناظرين، حاج شيخ عباس قمى، ص 353.
7) خيرات حسان، محمد حسن خان، سنه 1304ه.، ج 2، ص 29.
8) نزهة اهل الحرمين، السيد حسن الصدر، ط مطبعة سرفراز الملية فى لكنهو الهند، 1354ه. ص 39.
9) هدية الزائرين و بهجة الناظرين، حاج شيخ عباس قمى، ص 353.
10) الطراز المذهب، ص 485.
11) اعيان الشيعه، سيد محسن امين، چاپ بيروت، 10 جلدى، ج 7، صص 137- 141.
12) اخبار الزينبات، نسابه عبيدلى، صص 115- 122.
13) تخليص از كتاب «مرقد العقلية زينب» ص 83- 101.
14) الاتحاف بحب الاشراف، شبراوى، ص 93.
15) نورالابصار، شبلنجى ، ص 183.
16) مشارق الانوار فى فوز اهل الاعتبار، الشيخ حسن العدوى الخمراوى، ص 156.
17) مرقد العقليه زينب عليها السلام، شيخ محمد حسنين سابقى، ص 45.
18) اعيان الشيعه، ج 7، ص 142.
19) التنبيه و الاشراف، ص 260، چاپ مصر.
20) مرقد العقيله زينب، محمد حسنين السابقى، ص 103
21) خيرات حسان، محمد حسن خان، ص 29، هدية الزائرين و بهجة الناظرين، حاج شيخ عباس قمى، ص 353; نزهة اهل الحرمين، سيد حسن صدر، ص 39.
22) رحلة ابن جبير، داربيروت، ص 253، معجم البلدان ياقوت حموى، ج 3، ص 20; سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلى موحد، ج 1، ص 99.
23) سفرنامه ابن بطوطه، ج 1. ص 99.
24) بلاغات النساء، ابن طيفور، ص 23. در اين كتاب وقتى مىخواهد ماجراى سخنرانى حضرت زينب را نقل كندمى نويسد: «ورايت ام كلثوم عليها السلام و لم ار خفرة والله انطق منها كانما تنطق و تفرغ على لسان اميرالمؤمنين عليه السلام» كه اين عبارت مربوط به حضرت زينب است.
25) سفرنامه حج، ميرزا علىخان امين الدوله صدراعظم، مقدمه كتاب، ص 3.
26) نور/ 36.