معناى جمله سوم «لولا فاطمه»
و اما جمله سوم: «لولا فاطمة لما خلقتكما» اگر فاطمه نبود شمايان را نمى آفريدم...
براى توضيح اين جمله توجه به نكاتى ضرورت دارد: مشخص است كه نه تنها هدف از خلقت، بلكه هدف از بعثت پيامبر و به ويژه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تربيت انسانهائى كامل و واصل الى الله مى باشد. برنامه اى كه در اسلام براى تحقق اين هدف بيان شده است از هنگام تولد، بلكه از هنگام انعقاد نطفه و بلكه از مرحله ازدواج پدر و مادر آغاز مى شود. هر چند نيل به مطلوب كامل در اين خصوص، نيازمند مقدمات تكوينى اى است كه چون مقدماتى بسيار، مرتبط با زمان دور و نزديك - قبل از ازدواج والدين و حتى نسل هاى قبل را شامل مى شود... ديگر در مقام تشريع ذكرى از آن نيست لكن به هر حال پياده شدن اين برنامه كامل بسيارى مقدمات دور و نزديك مى طلبد و در كمتر موردى به طور كامل تحقق پيدا مى كند.
مقام فاطمه عليهاالسلام
اگر بخواهيم كامل ترين الگو ونمونه آن چه كه اسلام مى خواهد را نشان بدهيم جز فاطمه زهرا عليهاالسلام ديگرى را سراغ نداريم. مولودى كه از پدر و مادرى آن چنان زاده شود و مطابق با فرمان الهى از مدتى پيش از هم بستر شدن، از هم جدا و مشغول عبادت و خلوت با خداوند باشند،(1) و در طول دوره حمل، مادر با حالت معنوى خاصى، همواره مأنوس بوده كه مقدمات آن با روى گردانى اهل شهر از او (به خاطر اسلام آوردنش) فراهم شده بود: انقطاع الى الله...
همدم خديجه همان طفل در رحم او بود كه با او به نوعى احساس الهامى و يا طور ديگرى كه نمى دانيم سخن مى گفت. هنگام وضع حمل قابله هاى بهشتى آمده وظائف زايمان را انجام دادند. فاطمه در دامان پدرى تربيت شد كه در بشريت نظير ندارد. فاطمه محصول اعتكاف و عبادت پيامبر و خديجه، و محصول غذاى بهشتى بود... و پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود از فاطمه بوى بهشت مى شنوم(2). اين خصوصيات از مقدمات قبلى، آباء و اجداد و آنگاه انعقاد نطفه و دوران حمل و شرايط خاص وضع حمل و تربيت، براى احدى از مواليد اين عالم طبيعت تحقق نيافته و نخواهد يافت... بنابر اين مى توان گفت هدف از ارسال رسل و حتى رسالت خاتم انبياءايجاد يك چنين موجودى بوده است يعنى الگوى آن چه كه هدف اسلام است...، نمونه اى از آن چه اسلام مى خواهد... تعبيرى كه در جمله سوم حديث آمده براى بيان اين منظور تعبيرى نامناسب نيست.
ممكن است بگوييد: اين ويژگى ها كه اختيارى فاطمه عليهاالسلام نبوده و قبل از تولد او انجام شده است. پس موجب فضيلت نيست. ليكن توجه كنيد كه منظور از فضيلت، ثواب واجر و مزد نيست. بلكه صرف بيان كمال و جمال معنوى منظور است. به هر حال جواهرات و سنگهاى گرانقدر، عقيق و فيروزه و درّ و... از خاك و سنگ و... اشرف مى باشند. چنان كه فرشتگان در ذات خود زيباتر از انسان هستند هر چند به طور غير اختيارى، و اين زيبايى، يك فضيلت بزرگ است كه موجب محبوبيّت است...، اين است كه حتى امامان معصوم عليهم السلام به حضرت فاطمه عليهاالسلام متوسل ميشده اند.(3)
شأن فاطمه عليهاالسلام از نظر پيامبر صلى الله عليه و آله
اين كه هدف از خلقت، فاطمه عليهاالسلام محسوب گرديده است، فقط در اين حديث نيست. كلام پيامبر صلى الله عليه و آله را در حديث عبدالله مسعود (بحار، ج 36، ص 73) به نقل از مرحوم كراجكى در كنز الفوائد ملاحظه فرماييد:« عبدالله بن مسعود مى گويد: بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم، سلام كردم و گفتم: يا رسول الله: حق را نشانم بده كه به وضوح ببينم، فرمود: ابن مسعود! به پستوى اطاق وارد شو! بنگر تا چه مى بينى، وارد پستوى اطاق شدم ديدم على بن ابى طالب عليه السلام در حال ركوع و سجود است و با توجه و خشوع مى گويد: خدايا به حق پيامبرت محمد صلى الله عليه و آله گناهكاران از شيعيان مرا بيامرز!...، وحشت مرا گرفت، پيامبر صلى الله عليه و آله نمازش را مختصر كرد و فرمود: ابن مسعود! آيا پس از ايمان كافر مى شوى؟ گفتم: نه قسم به زندگى و حيات شما، ليكن من على عليه السلام را ديدم كه خدا را به مقام شما سوگند مى داد و شما را ديدم كه خدا را به مقام على عليه السلام سوگند مى دادى! نفهميدم كدام يك از شما دو نفر نزد خداوند آبرومندتر هستيد. حضرت فرمود: ابن مسعود! خداوند مرا آفريد و على و حسن و حسين را از نور قدس خويش آفريد و چون خواست آفرينش خويش را انشاء نمايد، نور مرا شكافت و آسمانها و زمين را از آن خلق فرمود و به خدا سوگند من از آسمان ها و زمين برتر هستم، و نور على را شكافت و از آن عرش و كرسى را آفريد و به خدا سوگند على از عرش و كرسى برتر مى باشد ونور حسن را شكافت و از آن حورالعين و فرشتگان را آفريد و به خدا سوگند حسن از حورالعين و فرشتگان برتر است، و نور حسين را شكافت و لوح و قلم را از آن آفريد و به خدا سوگند حسين از لوح و قلم برتر است. در آن حال خاوران و باختران تاريك بود. فرشتگان ناله كرده فرياد كردند كه خداى ما و سرور ما، به حق اين اشباح وتصاوير كه آفريدى اين تاريكى را از ما برطرف كند، خداوند كلمه ديگرى را ايجاد نموده از آن يك روح آفريد و نور، روح را در برگرفت واز آن فاطمه زهرا عليهاالسلام آفريده شد، خداوند آن را در مقابل عرش قرار داد و در نتيجه پهنه خاوران و باختران روشن گرديد و بدين جهت زهرا ناميده شد...»
ملاحظه مى كنيد كه برطرف شدن ظلمت و تاريكى بالاخره با نور فاطمه زهرا عليهاالسلام انجام شد. معلوم است كه «پايان كار» غايت ونتيجه و هدف مى باشد.
و همچنين روايت ارشادالقلوب ديلمى از سلمان فارسى (بحار، ج 43، ص 17) و روايت علل الشرائع صدوق هم كه نورانيت آسمان ها و زمين را با نور زهراء عليهاالسلام مى داند (بحار ج 43، ص 12) همين مطلب را افاده مى كند.
حديث انس بن مالك كه شيخ طوسى در مصباح الانوار و مجلسى در بحار ج 37، ص 82 نقل كرده، نيز مانند حديث عبدالله بن مسعود همان مطلب را افاده مى نمايد.
محوريّت فاطمه عليهاالسلام در حديث كساء
برخى روايات مربوط به حديث «كساء» نيز حضرت زهرا عليهاالسلام را محور قرار مى دهد.
اصل حديث «كساء» كه حكايت از آن دارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله على و فاطمه و حسنين رازير پارچه اى (كساء، عباء، رداء و يا...) جمع كرده و آن ها را اهل بيت خود معرفى كرده و در حق آن ها دعا كرده مسلّم است، شيعه و سنى همه نقل كرده اند، بسيارى از روايات، ورود آيه تطهير (33 / احزاب) را نيز در همين زمينه مى داند. از عامه هم مسلم در «صحيح» خود، ج 2، ص 368 و «ترمذى» در «سنن» ج 5، ص 30، «مسند احمد» ج 1، ص 330 و... همين را نقل كرده اند، بيش از صد نفر از محدّثين اهل تسنن همين را گفته اند. فخر رازى در ذيل همين آيه سوره احزاب مى گويد: «اين روايت مورد اتفاق همه اهل تفسير و حديث مى باشد». برخى روايات از اين پنج تن، اين چنين تعبير مى كند كه اينها: «فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش» هستند. يعنى در اين تعبير فاطمه محور قرار گرفته است. البته در روايات شيعه دنبال اصل حديث كساء اين را هم دارد كه همه آسمان ها و زمين را به خاطر اينها آفريدم و خواندن حديث كساء در هر محفلى موجب ثوابهاى زياد و قضاء حوائج مى باشد. غير شيعه هم اگر تعصب و عناد نداشته باشند كافى است به قصد خالص در حوائج خود متوسل شوند آن وقت ببينند كه چه مى شود.
فاطمه عليهاالسلام غايت آفرينش
همين طور در برخى روايات معراج كه: «پيامبر صلى الله عليه و آله قصرى را ديده و حوريّه اى در وسط آن كه تاجى برسر و گوشوارها بر گوش» شبيه همين تعبير است كه حور اصل است و جبرئيل براى پيامبر صلى الله عليه و آله توضيح داد كه آن حوريه فاطمه است. و همين طور در دعائى كه نقل شده است: «الهي بحق فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها والسّر المستودع فيها» فاطمه عليهاالسلام محور قرار گرفته است.
مى خواهيم بگوييم فقط ذيل روايت «لو لاك» نيست كه فاطمه را غايت آفرينش قرار داده است. روايات ديگرى هم هست و چندان هم از نظر عقلى و علمى وحتّى اجتماعى دور نيست... و خلاف صريح منطق و عقل نمى باشد كه بتوانيم به طور قطع آن را مردود اعلام كنيم. و بنابراين، اين كه گفته شده است كه: «اين درست نيست كه بگوييم اگر فاطمه نبود پيامبر خلق نمى شد.» حرف درستى نيست.(4)
نه تنها دليلى بر بطلان اين گونه روايات نيست بلكه منطبق بر قواعد كلى مى باشد و نقل همين روايات هر چند برخى از آن ها ضعيف هم باشند اگر به طور جزم وقطع نسبت داده نشود اميد ثواب هم هست. شيخ انصارى (قدس سره) هم از شهيد دوم نقل مى كند كه اكثر اصحاب عمل به همه انواع سندى روايات، مگر روايات مسلّم البطلان را، در موعظه و اعمال فاضله و آداب تجويز مى كنند. آن گاه شيخ مى فرمايد: «منظور از عمل به ضعيف در داستانها و مواعظ، نقل كردن آن ها و استماع آن ها ونگهدارى آن ها دردل و ترتيب اثر بر آن ها مى باشد كه عمل به هر چيزى به حسب همان چيز است... نقل فضايل اهل بيت و مصيبتهاى آن ها نيز از همين مقوله مى باشد.»(5)
روايات متعددى به اين مضمون داريم كه «كسى كه اطلاعى درباره ثواب كارى به او برسد وآن را به اميد آن ثواب انجام دهد ثواب منظور را به او مى دهند»(6) نظر مرحوم شيخ انصارى اين است كه عمل هر چيزى متناسب با آن است، عمل به روايات فضايل و مصايب اهل بيت وامثال اينها، نقل آن ها و اعتقاد قلبى به آن ها ـ به طور احتمال ـ مى باشد و بنابراين اگر كسى قلب خود را با اين گونه فضايل خرسند كند و يا ديگران را با نقل آن ها متوجه اهل بيت عليهم السلام نمايد اجر نقل فضايل ومصائب مسلّمه را دارا مى باشد.
صحّت رواياتِ دال بر فضايل اهل بيت عليهم السلام
پس اولاً دليلى بر كذب و بطلان اين گونه روايات نيست و چنان كه ملاحظه كرديد توجيه دارد و ثانيا نقل همين روايات موجب ثواب واجر مى باشد. قلوب مؤمنين با نقل همين روايات خرسند و فرحناك مى شود و اين مطلبى است كه بالعيان مشاهده مى شود. اگر كسانى احساس لذت نمى كنند بايد براى تقويت ايمان خود توسل به خود اهل بيت كنند، شك نيست كه انسان از نقل فضايل محبوب خود خوشحال مى شود و هر چند واقعيت را نداند، گاهى درس خواندن به تنهائى موجب درك و وصل و لمس حقائق نيست، خواست و جذبه محبوب هم بايد باشد:
تسبيح و خرقه، لذت مستى نبخشدت |
همت در اين عمل، طلب از مى فروش كن |
گر مى برندت واصلى ور مى روى بيحاصلى |
رفتن كجا، بردن كجا، توفيق ربّانيست اين |
تصرف دل بسيار سخت است. گريه و خنده هم در كف قدرت اوست.
«هو أضحك و أبكى؛ او مى خنداند و او مى گرياند»، «قلب المؤمن بين إصبعي الرحمن يقلبه كيف يشاء؛ دل مؤمن ميان دو انگشت خداوند است و او را آن طور كه بخواهد مى گرداند.» در عين حال بايد بدانيم انسان با رفتار خود اين برخوردارى از تقليب و تقلّب الهى را در خود به وجود مى آورد، همه كارها به دست خداوند است و در عين حال يكى از مقدمات كارها اختيار خود انسان است. چه كارهاى جبرى و چه كارهاى اختيارى همه آنهامنسوب به انسان است و در عين حال كار خداوند است. در عين اين كه كارهاى اختيارى با اختيار انجام مى شود و جبرى بدون اختيار از خدا بخواهند كه دلهايشان نرم شود و از قساوت دور، تا لذت نام و ذكر فضايل محبوب را بچشند.
به هر حال شنيدن وگفتار فضايل اهل بيت دل ها را مستعد و آماده براى كمال مى كند، جوّ فضيلت در محيط، ايجاد فضيلت مى كند و هر گونه جوّ ديگران را تحت تأثير قرار مى دهد، جوّ باران زا تأثير خود را دارد، و جوّ الكتريسيته همين طور، و جوّ خشك و گرم همين طور، در فضايل ومعنويات نيز همين طور است، نفس گفتن و شنيدن فضايل هر چند يقينى نباشد، مؤثر است. در اين بحث كه فضايل يقينى است، آن قدر آيات و روايات در شأن پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام وارد شده است كه فوق تواتر حساب مى شود و ذكر آنها از حوصله ده ها كتاب بيرون است. به اين دو روايت عنايت كنيد: در «كافى» شريف به روايت عبدالاعلى از امام صادق عليه السلام آمده است: «ما من نبيّ جاء قط إلا بمعرفة حقنا و تفضيلنا على من سوانا؛ هيچ پيامبرى بدون شناخت حق ما و برتر دانستن ما بر ديگران نيامده است». در برخى روايات آمده است كه «اجعلونا مخلوقين و قولوا فينا ما شئتم؛ ما را مخلوق وآفريده قرار دهيد و هر چه مى خواهيد درباره ما بگوييد» و: «اجعلوا لنا ربّا نؤب إليه و قولوا فينا ما شئتم؛ براى ما پروردگارى بگذاريد كه به اوپناه بريم و هر چه مى خواهيد درباره ما بگوييد.(7)
__________________________________
۱. پيامبر صلى الله عليه و آله به امر خداوند چهل روز از خديجه فاصله گرفت و به عبادت و به نوعى اعتكاف مشغول شد. وقتى دستور رسيد كه به نزد خديجه برود غذائى كه تناول فرمود، غذائى بودسالم و پاكيزه و منزّه، به تعبير روايت غذاى بهشتى، «سيب» كه جبرئيل آورده بود، و پس از تناول آن غذا به نزد خديجه رفت.
۲. روايت صحيحه تفسير على بن ابراهيم و روايت معانى الاخبار و روايت امالى صدوق، بحار 43/4 و 18/315.
۳. حديث على بن ابى حمزه در روضه كافى، 94: امام باقر عليه السلام در بيمارى تب كه او را رنج مى داد به فاطمه متوسل مى شد، راوى حديث مى گويد: حضرت با صداى بلند كه از بيرون شنيده مى شد مى فرمود: يا فاطمة بنت محمد (ص).
۴. حضرت آقاى سيد مرتضى عسگرى نويسنده و محقق معروف در سخنرانى خويش در جمع طلاب مدرسه حجتيه گفته است: «لا يصح أن يقال لولا فاطمة لما خلق النبي». همين مطلب را يكى از مديران حوزه علميه قم در مجلس وعظ در حسينيه صفائيه قم براى عوام الناس گفته بود...» مرا به خير تو اميد نيست شرمرسان !
.۵رساله تسامح در ادله سنن به نقل از اوثق الوسائل، 304.
۶. وسائل الشيعه، باب 18، مقدمة العبادات.
۷. بحارالانوار، ج25/283/279، حديث اسماعيل از امام صادق عليه السلام و حديث كامل تمّار از آن حضرت.