نان و نمک و فدک، غم زهرا نیست،سوگند به نور، درد زهرا «دین» است
ریاحین:
رضا اسماعیلی، شاعر پیشکسوت و آئینیسرای کشور به انگیزه فرارسیدن ایام شهادت بانوی نور و بیداری، حضرت فاطمه زهرا(س) رباعیهایی را سروده و به آن حضرت تقدیم کرد. این رباعیها که برای انتشار در اختیار خبرگزاری ایکنا قرار گرفته است در ادامه از نظر میگذرد:
۱
خوردیم زمین و آسمان گم کردیم
در عالم خاک، بوی جان گم کردیم
قبر تو نه، میخورم به قرآن سوگند
ما « قدر» تو را در این جهان گم کردیم!
۲
افسرده دلیم و نیلبک میخواهیم
در سینه، دلی تَرک تَرک میخواهیم
از فاطمه ما نه فصلی از بیداری
از فاطمه، فصلی از فدک میخواهیم!
۳
دیوار و در و فدک ...! حکایت این نیست
زهرا زن سرشکسته مسکین نیست
او روح حماسه، مادر عاشوراست
بر چهره کوه، از مُصیبت چین نیست
۴
زهرا، زنِ سبزِ آسمان آیین است
آیینه روشن حقیقتبین است
نان و نمک و فدک، غم زهرا نیست
سوگند به نور، درد زهرا «دین» است
۵
ناموس خداست، گفتن از گیسویش ...؟!
از سینه و سر، کبودی بازویش ...؟!
گفتی تو قصیدهای به وصف زلفش
ای مرد! نمیکنی تو شرم از رویش؟!
۶
او فاطمه است، دختر توحید است
ناموس خداست، همسر خورشید است
«من عاشقتم فاطمه جون، میخوامِت»
این شعر سخیف، قابل تأیید است؟!
۷
سطری ز کتاب او نخواندی، شاعر
از خطبه ناب او نخواندی، شاعر
گفتی ز پریشانی گیسو، اما
از فصل حجاب او نخواندی، شاعر
۸
در ذهن و زبان ما زنی مغموم است
افسرده و زرد و مُضطر و مظلوم است
در قاب نگاه اهل معنا، اما
او فاطمه، یک حماسه محتوم است
۹
او سوره کوثر است، زیبا بنگر
از فصل فدک در آ، به بالا بنگر
از حضرت او نگفتهها بسیار است
از زاویهای دگر به زهرا بنگر
۱۰
هر چند که ذکر ماست نام زهرا
اندیشه ما نمیشناسد او را
در ذهن و زبان ما زنی قدیس است
یک سوره تا ابد مقدس، اما ... ؟!
۱۱
دور از تو، نشان راه را گم کردیم
شب کور شدیم و ماه را گم کردیم
در مذهب جهل، بتپرستی کردیم
چون معنی «لا اله ...» را گم کردیم
۱۲
ما مدعیان تو را صَنم میخوانیم!
بانوی مُقیم شهر غم میخوانیم
نامی ز تو بر زبان ما میچرخد
ما از تو چه اندک و چه کم میدانیم!
۱۳
درد تو فدک نه، درد تو ما هستیم
تا سایهنشینِ درد مولا هستیم
هر روز نمک به زخمتان میپاشیم
ما شیعه حضرت تو آیا هستیم؟!
۱۴
آنان که تو را کبود و خم میخوانند
تسلیم اراده ستم میخوانند
از فهم حماسه شما ناکامند
چون فصل تو را به خط غم میخوانند
۱۵
شد فاطمیه، شاعر آه و دردیم
مشغول غزل – مرثیههایی زردیم
ما سیره روشن شما را بانو!
در غفلت جشنوارهها گم کردیم
۱۶
هر روز حکایت فدک ... میدانم
بیپرده به زخمتان نمک ... میدانم
در شعر ز حُرمت تو غافل ماندیم
ما مُدعیان! بدون شک، میدانم
۱۷
تو حضرت زهرایی و در فهمت ما ... ؟
تو «اُم ابیها»یی و در فهمت ما ... ؟
پنهان ز تو نیست این که در گِل ماندیم
تو قبله معنایی و در فهمت ما ... ؟
۱۸
ای خواهر من ! «حَسَن شدن» را از او ...
آزاد ز بند «تن» شدن را از او ...
از حضرت زهرا تو بیاموز، آری
سرمشق بگیر «زن شدن» را از او
۱۹
باید که به لطف عشق گویا باشی
مجذوب کرشمههای معنا باشی
با لهجه معرفت بگویی از او
تا شاعر نور پاک «زهرا» باشی»