( 4.1 امتیاز از 1415 )

ریاحین ـ  روزها از حادثۀ تلخ سقیفۀ بنی ساعده گذشت و ریاست طلبان بر سریر حکومت استقرار یافتند، تا آن که باخبر شدند حال دختر پیامبر خوب نیست برای مصالح حکومتشان به فکر افتادند از آن حضرت عیادتی بکنند و از کرده‌های خود عذرخواهی نمایند بالاخره او دختر پیامبر است و رقیق القلب می‌باشد شاید با این عیادت او را از خود راضی نمایند و اگر هم راضی نشد لااقل پیش مردم عذری داشته باشند واز فشار افکار عمومی کاسته شود این بود ابوبکر و عمر: هر دو با هم به طرف خانۀ فاطمه(س) حرکت نمودند، درب خانه را کوبیدند کنیزک فاطمه آمد و گفتند به حضرت زهرا(س) بگویید ابوبکر و عمر برای عیادت آمده اند.

کنیزک رفت و برگشت گفت: خانم اجازۀ ورود نمی‌دهد. ابوبکر قسم خورد تا عیادت نکنم زیر سقفی آرام نگیرم من باید از فاطمه دختر رسول خدا(ص) رضایت بطلبم. و شب رفت در بقیع که سایبانی نداشت، بماند.

فردای آن زور عمر به علی(ع) گفت: ای علی!ابوبکر پیر شده رقت قلب دارد به عیادت فاطمه رفت، فاطمه او را نپذیرفت تو فاطمه را راضی کن که اجازه دهد ما از او عیادت کنیم.

علی(ع) که صبرش در تصور نمی‌گنجد، به خانه رفت و مطالبی را که عمر گفته بود، به حضرت فاطمه رساند. و گفت: ای زن آزاده! آن دو نفر در کنار درب ایستاده‌اند و از من خواسته‌اند که از شما اجازه ملاقات بگیرم. اکنون نظر شما چیست؟ زهرا علیها السلام که از وضع رقتبار علی(ع) خبر داشت، در برابر او مقاومت نکرد و عرض کرد:

«یا علی البیت بیتک و النّساء للرّجال لا اخالف علیک شیئاً».

«خانه، خانۀ تو است من هم در اختیار شما هستم هرطور می‌دانی عمل کن».

این سخن را فرمود به کنیزک خود گفت: صورت مرا به طرف دیگر بگردان که صورت آنها را نبینم آن دو نفر داخل حجره شدند سلام و احوال پرسی نموده عرض کردند: از ما راضی شو، خداوند از شما راضی باشد. حضرت توجهی نفرمود و جواب نداد پس از چند لحظه که سکوت حجره را فراگرفته بود، فرمود: چه باعث شده از من رضایت می‌خواهید؟ گفتند: ما اعتراف می‌کنیم که به شما بد کرده ایم حالا آمده ایم از شما معذرت بخواهیم و امیدواریم ما را عفو نمائید.

فاطمه علیها السلام متوجه علی(ع) شد و به حضرت عرض کرد با آنها سخن نمی‌گویم تا سؤالی بکنم اگر راست گفتند چنانچه مایل باشم جواب خواهم گفت و اگر مایل نباشم با آنها سخن نگویم.

ابوبکر و عمر گفتند: دختر پیغمبر سؤال کن ما جواب می‌دهیم.

فاطمه علیها السلام فرمود:

«أنشد بالله هل سمعتما رسول الله(ص)یقول: فاطمه بضمةٌ منّی و أنا منها من آذاها فقد آذانی و مَن آذانی فقد آذی الله و من آذاها بعد موتی کان کمن آذاها فی حیاتی ومن آذاها فی حیاتی کان کمن آذاها بعد موتی».

«شما را به خدا قسم می‌دهم که آیا شنیدید از پدرم رسول خدا(ص)که می‌فرمود: فاطمه پاره تن من است، من از فاطمه هستم و فاطمه از من است، هر کس فاطمه را اذیت کند من را اذیت کرده و هر کس من را اذیت کند فاطمه را اذیت کرده است، کسی که فاطمه را بعد از مرگ من آزار رساند، مانند کسی است که در حال حیات من او را اذیت کرده باشد، کسی که در حال حیات من او را اذیت کرده مانند کسی است که پس از مرگ من آزار نموده باشد»؟

قالا اللّهم نِعَم. هر دو گفتند: «آری ما این روایت را از پدرت شنیدیم».

زهرای اطهر علیها السلام همین که این اقرار را از آنها گرفت، دستهای مبارکش را به سوی آسمان برداشته گفت:

«اللّهم إنی أشهدک انّهما آذیانی و الله لا اُکَلِّمُکُما من رَأسی کلمة واحدة حقّی ألقی رَبّی و أشکوا کما بما صنعتما بی و أرتکبتما منّی».

«خدایا تو شاهد باش این دو نفر (ابوبکر و عمر)حداکثر ظلم را نسبت به من روا داشتند، مرا اذیت کردند، خدایا من از آنها راضی نیستم، خدایا تو هم از آنها راضی نباش».

همین که این سخن را از صدیقه طاهره شنیدند، ابوبکر به جزع و فزع افتاد وگفت:

«یا لیتَ اُمّی لم تلدنی». «ای کاش مادرم مرا نزائیده بود».

عمر گفت:

«تو پیر مرد خرفتی شده ای به خاطر غضب یک زن ناراحتی می‌کنی»[1].

ابوبکر گفت:

«أنا عائذٌ بالله مِن سخطه و سخطک یا فاطمة» من به خدا پناه می‌برم از ناخشنودی او و ناخشنودی تو ای فاطمه».

پس از سخنان ابوبکر، حضرت زهرا فرمود:

«و الله لأدعُونَّ علیک عند کلّ صلاة اُصلّیها»[2].

«به خدا قسم بعد از هر نمازی که می‌خوانم شما  را نفرین خواهم کرد».

پس ابوبکر خارج شد در حالی که به شدت گریه می‌کرد مردم دور او جمع شدند که چرا چنین پریشانی؟گفت: شما مردم همه شب همسر خود را در آغوش می‌کشید و سرگرم خوشیهای خود هستید و مرا به این گرفتاریها مبتلا کردید. من به بیعت شما احتیاجی ندارم بیائید بیعت خود را پس بگیرید[3].

ابن قُتیبه می‌افزاید:

«غضب فاطمة مِن أبی بکر و هِجرته إلی أن ماتَت».

«فاطمه از ابوبکر غضبناک شد و با او حرف نزد تا وفات نمود».

ممکن است بعضیها در روایت ابن قتیبه که در آن ادعا کرده فاطمه بر ابوبکر و عمر غضب کرد، تردید نمایند ولی هرگز در «صحیح بخاری» که نزد علمای اهل سنت صحیح ترین کتاب پس از قرآن است، نمی توانند تردید نمایند.

بخاری در صحیح خود در باب «مناقب قرابة رسول الله(ص)» نوشته است که پیامبر فرمود:

«فاطمة بضعة منّی فمَن أغضبها أغضبنی»[4].

«فاطمه پارۀ تن من است هر که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».

و همچنین در باب «غزوه خیبر» از عایشه نقل کرده است که فاطمه علیها السلام دختر پیامبر کسی را نزد ابوبکر فرستاد ودر مورد میراث خود از رسول خدا(ص) استفسار کرد ابوبکر خشمگین شد و از او رنجید و با او سخنی نگفت تا از دنیا رفت[5].

به هر حال از نوشته ابن قتیبه و بخاری یک نتیجه به دست می‌آید منتهی بخاری آن را به اختصار و ابن قتیبه تا اندازه ای به تفصیل ذکر کرده است و آن این است که رسول خدا(ص) از غضب فاطمه علیها السلام غضبناک و از رضایتش خرسند و راضی می‌شود و اینکه فاطمه علیها السلام از دنیا رفت در حالی که بر ابوبکر و عمر خشمگین بود.

بسیاری از اهل سنت: بخاری مسلم[6] و ابن کثیر[7] و زرقانی[8] و ابن قتیبه [9]و ابن سعد [10]و ابن ابی الحدید[11] و سمهودی[12] و دیگران نوشته‌اند تا فاطمه علیها السلام زنده بود با ابوبکر سخن نگفت و در حالی از دنیا رفت که از ابوبکر و عمر خشمگین بود.

آری ظلم و ستمی که بعد از وفات پیامبر(ص)از طرف خلفا نسبت به خاندان رسالت و فاطمه زهرا  علیها السلام شده چیزی نیست که قابل کتمان باشد، اگرچه جیره خواران و حقوق بگیران آنان در طول تاریخ سعی در کتمان آن داشته‌اند ولی جنایت و ظلم آنان به قدری بزرگ است که کاملا نتوانسته‌اند دامن آنان را از لکه ننگین پاک سازند.

گرچه تا حدودی از شدت آن کاسته‌اند ولی همین مقدار که در کتابهای آنها مانده برای مظلومیت فاطمه علیها السلام و خاندان رسالت و محکومیت خلفا کافی می‌باشد.

البته روایات شیعه تمام جزئیات رفتاری که خلفا با حضرت زهرا علیها السلام کردند و سخنانی  که آن حضرت گفته و ستمهای فراوانی که به وی رفته همه را بازگو می‌کند و اگر کسی بخواهد به آنها اطلاع پیدا کند به کتب تاریخی و جوامع احادیث شیعه مراجعه نماید.

این مسئله-تا فاطمه علیها السلام زنده بود با ابوبکر خشمگین بود-نظر به ارتباط خاصی که با موقعیت ابوبکر دارد از نظر دانشمندان و مورخان شیعه و سنی دور نمانده و هر یک در پیرامون آن سخنها گفته اند.

مخصوصاً دانشمندان اهل سنت دربارۀ آن توجیهاتی نموده‌اند چنانکه ابن کثیر شامی در کتاب «البدایة و النهایة» می‌نویسد:

«من نمی‌دانم سبب خشم فاطمه (رضی الله عنها)بر ابوبکر چیست؟اگر برای این بوده که میراث پدرش را به وی نداده است او معذور بوده زیرا روایتی از پیغمبر نقل می­کند که فرموده است ما پیغمبران ارث نمی‌گذاریم.. تا این که می‌گوید: فاطمه نیز یکی از دختران حوّاست و مانند زنهای دیگر به خشم می‌آید لازم نیست فاطمه بی­گناه باشد!! از طرفی نمی‌توان باور کرد زهرا ابوبکر را دروغگو بداند و بعد می‌گوید: فرضاً هم ابوبکر به تنهائی این حدیث را نقل نموده باشد، بر همۀ جهانیان لازم است از او بپذیرند.

در پایان اضافه می‌کند: که گویا خشم فاطمه و دوری گزیدن او از ابوبکر روزنۀ شرارت و نادانی را به روی شیعه ها گشوده تا بی­خردانه پندارهائی بافته اند!!آنها اگر حقیقت را فهمیده مقام بلند ابوبکر را شناخته بودند، عذرش را می‌پذیرفتند، عذری که پذیرفتن آن بر هر کسی لازم است!!ولی شیعه ها مردم پست و رذلی هستند آنها حقایق روشنی را که همه یاران پیغمبر و پیروان آنها قبول دارند، گذاشته و دنبال متشابهات می‌روند[13].

البته چنین توجیهات نامعقول و سخنان نامربوط از ابن کثیر شامی خلاف انتظار نیست زیرا او شدیداً تحت تأثیر افکار استادش «ابن تیمیه »(متوفی 728هـ ق)و مکتب انحرافی او قرار گرفته[14]. و عداوت شدیدی نسبت به شیعه و پیروان اهل بیت علیهم السلام دارد[15].

او فاطمه علیها السلام را مثل زنان دیگر فرض کرده است در حالی که به تصریح بخاری در کتاب «الإستئذان» و در باب «مَن ناجی بین یدی الناس» فاطمه، سرور زنان جهان است و به تصریح بزرگان اهل سنت دوستی با فاطمه دوستی با خدا و رسول خداست و دشمنی با فاطمه دشمنی با خدا و رسول اوست، هر عملی که فاطمه را به خشم آورد، خدا و رسول را به خشم می‌آورد. و هر رفتاری که باعث رضا و خشنودی فاطمه باشد، باعث خشنودی خدا و رسول او است آزار فاطمه، آزار خدا و رسول او است و نیکی و محبت نسبت به او نیکی و محبت به خدا و رسول او است[16].

و اگر فاطمه علیها السلام تنها بانوئی از این امت است که خداوند رجس و پلیدی را از او دور کرده و او را پاک و طاهره قرار داده، پس بی­گمان غضبش برای غیر خدا نمی‌باشد و لذا است و از غضب او، خدا و رسولش نیز غضب می‌کنند و از این رو ابوبکر از ناخشنودی او به خدا پناه می‌برد.

و از شگفت انگیزترین مسائل در این مورد، سخن یکی از علمای اهل سنت است که پس از یادآوری این حادثه نسبتاً به تفضیل، نوشته است:

«معاذا الله که فاطمه علیها السلام ادعای چیزی کند، که در آن حقی ندارد و معاذالله که ابوبکر، حق او را منع کند. و با این سفسطه گوئی پنداشته است که مشکل را حل کرده و پژوهشگران را قانع نموده است.

به قول دکتر تیجانی: این سخن مانند سخن کسی است که می‌گوید: «معاذالله که قرآن غیر از حق بگوید و معاذالله که بنی اسرائیل گوساله را بپرستند».

«گرفتار شدیم با علمائی که می‌گویند چیزی را که نمی­فهمند و ایمان به چیزی دارند در عین حال که ایمان به طرف مقابل و نقیضش هم دارند، در حالی که واقعیت این است که فاطمه علیها السلام قطعاً ادعا کرده و ابوبکر، ادعای او را ردکرده است حال از دو حال خارج نیست یا این که ـ نعوذ بالله ـ فاطمه دروغ گفته است که او منزّه است از دروغ و یا این که ابوبکر به او ظلم کرده است و دیگر هیچ راه حل سومی برای قضیه وجود ندارد هر چند بعضیها در جستجوی آن هستند».

دکتر تیجانی می‌افزاید:

«و اگر با دلیلهای عقلی و نقلی، محال باشد که سرور زنان جهان دروغگو است، چرا که از پدرش پیامبر قطعا چنین روایتی رسیده است که فرمود: «فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار دهد، مرا آزرده ساخته است». و از بدیهات است کسی که دروغ می‌گوید، شایستگی چنین سخنی از رسول خدا(ص)ندارد پس حدیث فی حدّ ذاته بر عصمت حضرت زهرا علیها السلام دلالت دارد. همچنان که آیه تطهیر نیز دلالت بر معصوم بودن او دارد که درباره او و همسرش و دو فرزندش، به گواهی شخص عایشه نازل شده است[17].

پس دیگر راهی نزد عقلا تاقی نمی‌ماند جز این که اعتراف نماید به این که بر فاطمه علیها السلام ظلم شده و سوزاندن منزلش دستور می‌دهد در صورتی که اعتراض منندگان از خانه او برای بیعت با ابوبکر، بیرون نیایند[18].

بدین جهت است که آن حضرت به ابوبکر و عمر اجازه ورود به منزلش را نداد وقتی که آن دو، اذن گرفتند که بر او وارد شوند، فاطمه رویش را از آنان برگرداند و رو به دیوار کرد، و حتی راضی نشد که چشمش به آنها بیفتد[19]. و پس از رحلتش شبانه و مخفیانه –طبق وصیتش-دفن شد تا این که هیچ یک از آنان بر جنازه­اش حاضر نشوند[20].

دکتر تیجانی ـ که توفیق الهی شامل حالش شده ـ با تأسّف می‌گوید: بدینسان قبر یگانه دختر پیامبر تا امروز بر مردم پوشیده و پنهان است. من مجدّانه می‌پرسم چرا علمای ما از این حقایق چشم پوشی می‌کنند و میل ندارند پیرامون آنها بحثی کنند و لااقل ذکری نمایند و به گونه ای اصحاب رسول خدا را برای ما ترسیم می‌کنند که گویا همه آنها فرشتگانی هستند که هرگز خطائی از آنان سرنزده است وگناهی مرتکب نشده اند[21].

آری بسیاری از مورخان و علمای اهل سنت اقرار می‌کنند که فاطمه در مورد ارث خود و سهم ذوی القربی با ابوبکر نزاع کرد ولی او تمام سخنان و ادعاهای فاطمه را رد کرد تا وقتی که فاطمه از دنیا رفت بر ابوبکر خشمگین بود. با این حال، آنان از این حوادث و رویدادهای مهم با بی اعتنائی می‌گذرند و برای حفظ آبروی شیخین مایل نیستند در آن برنامه سخنی بگویند.

ابن ابی الحدید از احمد بن عبد العزیز جوهری نقل می‌کند که فاطمه پس از قضیه فدک سوگند یاد کرد دیگر با ابوبکر و عمر حرف نزند و از آنها خود را پنهان دارد و لذا در حال احتضار وصیت کرد و تأکید نمود، بلکه تعهد گرفت از علی(ع) که شبانه او را دفن کند و قبر او را مخفی دارد که آن دو نفر به جنازه او حاضر نشوند.

پس از این روایات معلوم شد که فاطمه در هنگام رحلتش از ابوبکر و عمر غضبناک وناراضی بود و به موجب روایات فراوانی که در کتب اهل سنت موجود است و نمونه هائی از آنها ذکر گردید و هر کس فاطمه از او ناراضی و غضبناک باشد، خدا و رسول نیز از او ناراضی و خشمگین هستند و چون این جریان به هیچ وجه قابل کتمان و اغماض نیست و بزرگترین لکه ننگی بر دامان شیخین است، خواسته‌اند برای این که این جریان را لوث کنند، و زبان دوستان علی(ع) و زهرا علیها السلام را کوتاه نمایند، بر آنها شریک جرم درست کرده‌اند و حدیثی جعل نموده‌اند که این اخبار درباره علی(ع) رسیده که چون خواست دختر ابی جهل  را به عقد ازدواج خود درآورد و رسول خدا بر او غضبناک شد فرمود: هرکس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است و کسی که مرا آزار دهد، مغضوب خداست و مرادش علی(ع) بوده است!!!

البته هر انسان عاقلی با مختصر تأمل می‌فهمد که این حدیث از جعلیات مزدوران اموی است و هیچ تناسبی با شأن علی(ع) و زهرای اطهر علیها السلام ندارد چنانکه برخی از علمای بزرگ عامه نیز به این معنی اعتراف دارند.

ابن ابی الحدید معتزلی از شیخ استاد و خودش ابو جعفر محمد بن عبد الله اسکافی بغدادی در این باره بیانی دارد و می‌گوید:

«معاویة بن ابی سفیان جمعی از صحابه و تابعین را معین نموده بود که درباره علی(ع) اخبار قبیح جعل نمایند و آن حضرت را مورد طعن و مذمت قرار دهند تا مردم از او بیزاری جویند. از جمله آنها ابوهُریره و عمروبن عاص و مُغیرة بن شعبه و از تابعین عُروة بن زبیر و... و به بعضی از اخبار اشاره نموده تا می‌رسد به نام ابوهریره می‌گوید: ابو هریره کسی است که روایت نموده حدیثی را که معنای آن این است که علی(ع) از دختر ابوجهل در حال حیات پیامبر خواستگاری نمود. آن حضرت بر او غضب نمود و بالای منبر فرمود: بین دختر ولی خدا با دختر دشمن خدا نمی‌شود جمع کرد؟فاطمه پارۀ تن من است کسی که او را اذیت نماید، مرا اذیت نموده، کسی که می‌خواهد دختر ابی جهل را بگیرد، باید از دختر من دوری نماید؟!

آنگاه ابوجعفر اسکافی می‌گوید:

«والحدیث مشهور من روایة الکرابیسی »یعنی این حدیث مشهور به روایت کرابیسی است (به این معنی که هر روایت بی اساس را کرابیسی می‌گویند).

ابن ابی الحدید گوید: این حدیث در صحیح بخاری و مسلم از «مسور بن مخرمه زهری» روایت شده و سید مرتضی علم الهُدی در کتاب خود موسوم به «تنزیه الأنبیاء والائمّة»گوید این روایت از «حسین کرابیسی »رسیده و او مشهور به انحراف از اهل بیت طهارت و از نواصب و دشمنان بزرگ آن خاندان جلیل بوده است و روایت او پذیرفته نیست[22].

به علاوه اخبار مذمت اذیت کنندگان فاطمه علیها السلام فقط اختصاص به نقل از کرابیسی یا ابوهریره در خطبۀ ساختگی دختر ابوجهل نمی‌باشد، بلکه اخبار زیادی در این باره وارد شده است از جمله بخاری در «فصل الخطاب »و احمد بن حنبل  در «مسند»و میر سید علی همدانی در «مودة القُربی» حدیثی ار سامان محمدی نقل می‌نمایند که رسول اکرم(ص)فرمود:

«حبّ فاطمة ینفع فی مئة من المواطن أیسر تلک المواطن الموت و القبر و المیزان و الصراط و الحساب فمن رضیت عنه ابنتی فاطمة رضیتُ عنه و من رضیته عنه رضی الله عنه و من غضبت علیه ابنتی فاطمه، غضبتُ علیه و من غضبت  علیه غضب الله علیه و ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها علّیاً و ویل لمن یظلم ذرّیتها و شیعتها»[23].

«دوستی فاطمه در صد محل نفع و فائده می‌بخشد و آسان­ترین آنها موقع مرگ، میزان، صراط و حساب است، پس کسی که دخترم فاطمه از او راضی باشد، من از او راضی هستم و کسی که من از او راضی باشم، خدا از او راضی می‌باشد و کسی که فاطمه بر او غضب نماید، من بر او غضبناک می‌باشم و بر هر کس من غضبناک باشم، خداوند بر او غضبناک است وای بر آن کسی که به فاطمه ظلم کند وای بر کسی که بر شوهرش علی ظلم نماید وای بر کسی که بر ذرّیه و شیعیان علی و فاطمه ستم نماید».

[1] ابن قتبیه، الامه والسیاسه: ج1، ص20-علل الشعریع، صدوق: ص179، باب149.

[2] بحارالأنوار: ج43، ص198.

[3] الامامه و السیاسه: ص20.

[4] بخاری: ج5، ص36.

[5] صحیح بخاری: ج3، ص39.

[6] صحیح بخاری، ج5، 139

[7] صحیح مسلم، ج4، 1903

[8] البدایه و النهایه، ج5، 249

[9] الامه  والسیاسه، ج1، 20

[10] طبقات ابن سعد، ج8، 18

[11] شرح نهج البلاغه، ج4، 81

[12] وفاءالوفاء: ص157.

[13] ابن کثیر، البدایة والنهایة: ج5، ص 249و286، طبع16سال1932

[14] دانشنامه ایران واسلام: دفتر شماره6، ص805

[15] شیعیان را به اتهام اینکه سه خلیفه اول ومعاویه و یزید را لعن می‌کنند، به مرگ محکوم می‌کرد (نهایه: ج14، ص250).

[16] الإصابة: ج8، ص159-مستدرک: ج3، ص153-تذکرة الخواص: ص175-ذخائر العُقبی: ص39-اُسدالغابة: ج5، ص522-صواعق: ص105-میزان الاعتدال: ج2، ص72.

[17] صحیح مسلم: ج 7، 121-130.

[18] الإمامة و السیاسه: ج17ص20.

[19] همان.

[20] صحیح بخاری: ج3، ص39.

[21] آنگاه که هدایت شدم: ص188-190.

[22] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج4، ص64و65

[23] مسند احمد بن حنبل: ج4، ص 329 و ینابیع المودّة: ص170.


منبع: کتاب قبر گمشده/ مرحوم حجت الاسلام داود الهامی

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر