( 5.0 امتیاز از 997 )

ریاحین ـ  پس از وفات پیامبر و ناراحتی‌های پی درپی که برای فاطمه پیش آوردند، چندی به قبرستان «احد» می‌رفت با عموی پیامبر حمزه درد دل می‌کرد و عصر برمی­گشت و چندی هم در قبرستان بقیع برای پدر گریه می‌کرد و غالباً حسنین(ع) هم در خدمت مادر بودند و شبانگاه به سوی خانه علی(ع) برمی­گشت. چندی بدین منوال گذشت بیماری فاطمه علیها السلام شدت پیدا کرد و ناراحتی آن حضرت بیشتر و کم کم ضعف بر حضرتش مستولی گردید به طوری که دیگر نمی‌توانست حرکت کند و در خانه بستری شد.

امام صادق(ع) فرمود:

در اثر ضربانی که «قُنفذ» بر پیکر نازنین زهرا وارد ساخت، سقط جنین کرد و بدان جهت پیوسته رنجور و ضعیف می‌گشت تا این که رسماً بستری شد و در خانه خوابید[1].

امیرمؤمنان و اسماء دختر عمیس از آن حضرت پرستاری می‌نمودند[2].

در این حال از یک طرف فکر می‌کرد پس از پدر در اندک زمانی نسبت به او از مردم مدینه چه بی­مهریها رسیده؟و از طرف دیگر حق شوهرش علی(ع) پایمال هوای نفس عده ای مسلمان نماها شده است؟

از طزفی پدرش پیغمبر به او وعده داده اول کسی که بعد از من از دنیا می‌رود، تو خواهی بود[3].

باز از طرفی فکر می‌نماید نسبت به بچه‌های عزیزش که آنها را برابر جان  خود دوست می‌دارد، پس از او که یتیم خواهند شد، چه خواهد شد؟!

کم کم آثار مرگ در جنین مقدسش ظاهر شد. از طرفی هم خوشحال است که از این زندگی تلخ و بی ارزش رهائی خواهد یافت و از جهتی هم برای امیرمؤمنان و مظلومیت او و فرزندانش مضطرب و ناراحت است! آیا پس از مرگ من با آنها چگونه رفتار خواهند نمود؟

او کاملا می‌دانست که خانه نشینی علی(ع) آغاز یک تاریخ هولناک و خونین است و بیعت سقیفه، بیعت‌های خونینی را به دنبال خواهد داشت و فدک، سرآغاز غصب‌های بزرگ فردا خواهد بود.

دختر پیغمبر نالان در بستر افتاد، در مدت بیماری او، از اصحاب و یاران پیامبر، از آنان که هرچه داشتند از برکت پدر او بود، چند نفر او را دلداری دادند و یا به دیدنش رفتند، هیچ­کس! جز دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان.

در هر صورت چند روزی است فاطمه قدرت و توانائیش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند از خانه خارج شود. زنهای مدینه و زنهای مهاجر و انصار همین که فاطمه علیها السلام را ندیدند، پی بردند که کسالت فاطمه شدت پیدا کرده است. اما بعد از چندی که بر بیماری فاطمه علیها السلام در خانه با بی­خبری گذشته بود، خودش به این کتمان اصرار داشت و فرموده بود که کسی را خبر نکنند، زنان مدینه بعد از این که باخبر شدند، همه همدیگر را خبر کردند و گفتند: فردای قیامت ما در جواب پیغمبر گرامی اسلام(ص) چه خواهیم گفت؟اگر از ما سؤال کند از دخترم فاطمه چه خبر دارید و پیغمبر بفرماید با این همه سفارش که درباره دخترم نمودم با او چگونه رفتار نمودید؟

عواطف زنان مدینه تحریک شد یکدیگر را خبر نمودند و همه با هم تصمیم گرفتند از آن حضرت عیادت کنند آمدند درب خانۀ فاطمه علیها السلام. کنیز حضرت آمد سؤال کرد چه کار دارید؟گفتند: برای عیادت آمده ایم. گفت: اندکی صبر تا از بانویم کسب اجازه کنم.

رفت و برگشت اجازه ورود داد، البته معلوم است که زنان سالخورده در پیش و زنان جوان به دنبال آن ها وارد حجرۀ فاطمه علیها السلام شدند. چشم زنان مدینه که به سیمای رنگ پریده و غمگین حضرت زهرا افتاد، بی اختیار  اشک در چشمها حلقه زد. سرها به زیر افتاد، اشکها از چشمها جاری شد ولی هنوز فاطمه زبان به سخن باز نکرده است.

مختصر زمانی گذشت همه محزون، همه غمگین، همه ناراحت، آنچنان سکوت دردناک فضای حجره را گرفته که نمی‌توان بیان نمود، ناگهان فاطمه علیها السلام نگاهی پرمعنی به اطراف کرد.

در این حال یکی از زنان سکوت مجلس را در هم شکست، عرض کرد: یا بنت رسول الله کیف أصبحتِ؟ ای دختر رسول خدا(ص)شب  را چگونه صبح نمودی؟حال شما چگونه است؟

رقت قلب زنان بیشتر است قلب بانوان رحیم و دلسوز است زهرا علیها السلام با آن همه رنجوری زنها را پذیرفته بود تا آخرین حرف خود را در آخرین ساعات عمر به زنان مدینه بگوید تا به گوش شوهرانشان برسانند و سپس فارغ از زحمت و مسؤولیت هدایت و رهبری امت از دنیا چشم بپوشد. لذا برخلاف عادت بیماران، جواب را از حال رنجور خود نداد. بلکه فرمود:

«أصبحتُ و اللهِ عائفةٌ لِدُنیا کنّ قالیة لرجالکنّ!».

«به خدا سوگند صبح کردم در حالی که به دنیای شما بی علاقه هستم و از مردان شما غضبناک»!

بعد از این که امتحانشان کردم به دورشان افکندم و از دستشان ملول و دلگیرم. اف بر عقیده سست و رأی متزلزل آنها، چه کار بدی کردند و مستوجب غضب الهی گشتند!من خلافت و فدک را در اختیارشان گذاشتم ولی ننگ آن برای همیشه بر دامنشان باقی خواهد بود»!

تا این که فرمود:

«و یحهم انّی زحزحوها عن رواسی الرّسالة و قواعد النبوّة والدّلالة و مهبط الرّوح الأمین... ».

«وای بر آنها، به چه علت خلافت را از مقرّ اصلی و پایگاه رسالت و محل نزول امین وحی و از آن کسی که خبره وآگاه به امور دنیا و آخرت بود، دور ساختند؟این زیان و خسران بر همه آشکار است».

«وما الذی نقمُوا من أبی الحسن نقموا منه و الله نکیر سیفه و قلّة مبالاته بحتفه و شدّة وطأته... ».

«وای به حال شما، چگونه خلافت را از علی(ع) گرفتند به خدا سوگند علت کنار زدن او جز این نبود که از شمشیر بران و حملات سخت او و دلاوری­هایش در راه خدا ناراحت بودند. چه شد که شما چنین مست جاه و مقام شدید، چگونه قضاوت می‌کنید و چه جواب می‌گوئید، سوگند به خدای یگانه که افعال زشت و نابکار شما حامل یک سلسله حوادث خونینی است که به زودی مولود آن میوه دهد و اول کام خود شما را تلخ سازد!»

و چون پستان مرکب سواری را بدوشید خون تازه دست شما را بیالاید، از این نهالی که کاشتید میوۀ مسمومی به کام خود فرو خواهید برد، آن وقت زیان ستمکاران آشکار می‌گردد. شما نمی‌دانید که خود را به چه پرتگاهی انداختید بدون شک کورکورانه به ظلمتکدۀ نیستی می‌روید و درهای طعن و لعن را بر خود می‌کشانید.

اکنون آماده حوادث ناگوار و منتظر شمشیرهای برنده و هرج و مرج دائم و دیکتاتوری ستمکاران باشید. بیت المال شما را غارت خواهند کرد و منافع شما را به جیب خواهند ریخت. وای به حال شما چرا این چنین شدید؟ نمی‌دانید در چه مسیر خطرناکی افتاده اید از عواقب امور بی­اطلاع هستید آیا می‌توانیم شما را به هدایت مجبور کنیم در حالی که خودتان از آن کراهت دارید[4].

گفتار آتشین فاطمه که از قلب پرسوز و گداز او سرچشمه گرفته بود آنچنان در زنهای مدینه اثر بخشید که همه را منقلب نمود همه چون شمع می‌سوختند از خانه حضرتش خارج شدند هر یک با یک دنیا ناراحتی به طرف خانه‌های خود حرکت کردند و مردانشان را از وضع رقت بار دختر پیامبر و شکوه‌های او آگاه ساختند.

گفتار زنان مدینه در مردان اثر عجیب و عمیقی بخشید. لذا صبحگاهان جمعی از بزرگان و مهاجر و انصار برای عذر تقصیر راهی خانه فاطمه شدند و گفتند ای سرور زنان عالم اگر علی(ع) قبلاً از ما بیعت می‌خواست با او بیعت می‌کردیم و جز او با کس دیگر بیعت نمی­نمودیم ولی چه کنیم که ما بیعت کرده ایم. حضرت زهرا در پاسخ آنها فرمود: از من دور شوید عذر شما پیش من پذیرفته نیست شما مقصرید.

در نتیجه احساسات مردم بیشتر شد، تشتت و اضطراب ساعت به ساعت بیشتر گردید اهل مدینه ابوبکر را مخاطب ساخته و گفتند: دختر پیغمبر آخرین روزهای عمر خود را می‌گذراند وای بر تو اگر فردای قیامت پیغمبر اسلام از تو سئوال کند که با دخترم فاطمه چگونه رفتار نمودید، چه جواب خواهی داد؟.

ابوبکر و عمر در مقابل عواطف و احساسات پرشور مردم مدینه نسبت به دختر پیامبر قرار گرفتند و در نتیجه به فکر افتادند چه باید کرد؟ عواطف مردم را چگونه باید آرام نمود و به چه طریق می‌شود مردم را ساکت نمود هر دو به این فکر افتادند که هر طوری شده باید از فاطمه عیادت نمود. آنها از عیادت زهرا ممنوع بودند و زهرا بر طبق تصمیمی که گرفته بود با آنان قهر کرده و اجازه عیادت و ملاقات نمی‌داد. کم کم  دستگاه خلافت به وحشت افتاد که مبادا زهرا علیها السلام از این مرض بهبود نیابد و از خلیفه وقت ناراضی باشد و این لکه تا قیامت بر دامن آنها باقی بماند.

به قول مهیار دیلمی:

سَیَعلَمُ مَن فاطَمَ خَصمُه                                    بِأیّ نکالٍ غداً یَرتَدی[5]

«آن را که خصم و دشمن فاطمۀ زهراست، فردا داند که چه کیفری برای او مهیاست».

پی نوشت:

[1] دلائل الإمامة: ص45-بحارالأنوار: ج43، ص170.

[2] بحارالانوار: ج43، ص211.

[3] بحارالأنوار: ج43، ص159.

[4] بحارالأنوار: ج43، ص160-احتجاج طبرسی: ج 1، ص147- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج16، ص233- بلاغة النساء: ص19-عواظم العلوم: ج11، ص458.

[5] دیوان مهیار: ص300.


منبع: کتاب قبر گمشده/ مرحوم حجت الاسلام داود الهامی

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر