گفتمان ديني در مکتب فاطمي
ریاحین ـ دين در همه زمان ها و همه جوامع، از ابتدايى تا مدرن و فرامدرن در اشکال گوناگون وجود و حضور داشته است. لاروس اشتغال فکر و امر فوق طبيعى و الهى را يکى از جهانى ترين و باثبات ترين گرايش هاى انسانى دانسته است. اما نياز به دين در جريان تاريخ، اَشکال گوناگونى يافته است. از نظر جامعه شناسان کلاسيک و از جمله آگوست کنت، انسان نياز دايمى به مذهب دارد; زيرا خواهان دوست داشتن چيزى برتر از خود است.
على رغم نياز به دين به عنوان يک نياز فطرى اصيل، رفتار دين داران از شدت و ضعف بسيارى در طول تاريخ برخوردار بوده است. شدت و ضعف رفتار دين داران در خلال شرايط زمانى و مکانى، مقاطع گوناگون تاريخى و ساختارهاى سياسى و فرهنگى متفاوت، قابل تحليل و ارزيابى است. بررسى و سنجش رفتار و گفتار دين داران در قالب سنجه هاى دينى، مى تواند راه را بر مقايسه تطبيقى رفتارهاى دين داران هموار نمايد و تحليل و تعليل دقيق ترى از تأثير شرايط اجتماعى بر پيروان تعاليم دينى به منصّه ظهور برساند. در اين زمينه، خطبه تاريخى حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) در مسجد پيامبر و در جريان واقعه "فدک " به عنوان مظهر نظام مند و پرقدرت گفتمان فاطمى مورد بررسى قرار مى گيرد.
گفتمان فاطمى؛ الگوى گفتمان دين داران
فاطمه زهرا (عليها السلام) در تعاليم نظرى و عملى خويش، تأکيد وافرى بر مشخص نمودن ايمان واقعى از ايمان غيرواقعى، غيرعميق، ظاهرى و گاه نفاق آلود و سالوس مدارانه معطوف مى دارد. تشخيص شرايط فرهنگى، سياسى، اجتماعى و رابطه آن با ايمان دينى، اصالت ها و يا پيرايه هاى دينى در جاى جاى کلام ايشان به طور عام، و خطبه تاريخى ايشان در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) به طور خاص، به چشم مى خورد. از همين رو، مى توان مسير "جامعه شناسى دين داران " را در کلام و گفتمان فاطمى جستجو نمود و از آن براى ايضاح مفهوم دين دارى، تشکيل الگوهاى متفاوت دين داران در جوامع گوناگون و تفکيک و تميز ايمان اصيل از ايمان مدعيان ظاهرگرا استفاده نمود. سنجه ها و گويه هاى استخراج شده از اين مباحث و بررسى ها مى توانند دلالت هايى براى کسانى که با سنجش مفاهيم دينى و ايمان دينى دين داران در بين اقشار گوناگون اجتماعى و خرده فرهنگ هاى جامعه سروکار دارند، فراهم آورد.
يک حقيقت انکارناپذير و مسلّم همواره در پيش روى تاريخ بشريت و تاريخ اسلام وجود دارد و آن اينکه زهراى مرضيه(عليها السلام) در راستاى تنظيم رابطه خود با خداوند، به مرحله اى رسيد که به لحاظ جامعه شناختى، آغازگر جنبشى عظيم و رهايى بخش در حمايت از ستم ديدگان تاريخ بود و با نشان دادن رگه هاى مخفى و ناپيداى انحراف در جامعه نوپاى اسلامى، راه را براى مبارزات گسترده تر همسر و فرزندان مجاهد خويش هموار کرد; درسى که امام حسين(عليه السلام) به خوبى از مادر خود، زهراى مرضيه(عليها السلام)، آموخت و براى تجديد حيات دين، به منصه ظهور گذاشت. اين حضور، مشارکت و مجاهدت اجتماعى براى يک زن، آن هم زمانى که هنوز در ذهن و ضمير جامعه نوپاى اسلامى، سنّت ها و تعصّب هاى ديرپاى جاهلى زنده بودند، از اهميت بسيارى براى ارزيابى، تحليل و مقايسه و بررسى ريشه ها و عوامل پديدآورنده يک حرکت، نهضت و انقلاب برخوردار است و بر نقش بنيادين فاطمه زهرا(عليها السلام) در پايه گذارى يک قيام و انقلاب دينى دلالت دارد. از اين رو، توجه علمى به تلاش ها، فعاليت ها، اقدامات و بخصوص سخنرانى هاى آن حضرت، که به خاطر نجات جامعه و اصلاح شئون آن ها ايراد گرديده اند، از اهميت زيادى برخوردار است.
حضرت زهرا(عليها السلام) در نشان دادن الگوى يک ديندار تمام عيار و بلکه در تمام شئون انسانى خويش، نه تنها راهبر زنان، بلکه تمام انسان هاى آزاده اى است که جز زلال حقيقت، کام تشنه آن ها را سيراب نخواهد کرد. حضرت زهرا(عليها السلام) در زهد، صبر، ايثار، شجاعت، اخلاص و صداقت و ياريگرى انسان ها و هزاران خصلت انسانى ديگر سرمشق و راهبرى بى نظير است. فاطمه تمام زندگى اش را براى ديگران مى خواهد که (کُنتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنَّاس) (آل عمران: 110); امّت اسلامى از آن بابت که براى مردم آفريده شده اند، بهترين هستند. و شعار و عمل فاطمه(عليها السلام) "الجارَ ثُّمَّ الدّار "; اول همسايه، سپس خود است. برهنگان را مى پوشاند، گرسنگان را طعام مى دهد، در راه ماندگان را يارى مى نمايد و يا پس از چند روز روزه دارى، تنها طعام خانه و خانواده خود را پيش از افطار مى بخشد; او که بخشش ها و دستگيرى هايش از مردم و دوست دارى و دعايش براى آنان، مصداق اين آيه شريفه است: (وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَة)(حشر: 9); و در عين تنگ دستى، (ديگران) را بر خود برمى گزينند.
حضرت زهرا(عليها السلام) در مقام انسانى و اجتماعى خويش، آگاه تر از اهل زمان است; زيرا مستقيماً از محضر نبوّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، کسب معرفت نموده و به همراه دروازه شهر علم نبى، على(عليه السلام)، طى طريق کرده است. پس جان او به تناسب اين آگاهى، از مَلَک نيز برتر است. در وى علم وراثت نيز از جانب حق به وديعه نهاده شده است. اين وارث علم توحيد، خود معصومه و ولية اللّه است و در سايه مقام ولايتش، جبرئيل، که روح اعظم است، بر او نازل مى شده و با فرشتگان هم سخن بوده است.
نظام نامه و مرام نامه حکومت الهى و جهانى بشريت و منجى نجات بخش آن، حضرت مهدى(عج)، نيز مبتنى بر سيره فاطمى است. حضرت مهدى(عج) در حديثى مى فرمايد: "فى ابنةِ رسولِ اللّهِ لى اُسوةٌ حسنةٌ "; براى من دخت پيامبر (فاطمه) الگويى نيکوست. و اين خود به تنهايى بيانگر سيره طيّبه حجّت الهى است; همو که آينده جهان اسلام و پياده سازى الگوى مطلوب و تمام عيار جامعه اسلامى را بر عهده دارد.
فاطمه(عليها السلام) و گفتمان تاريخى او
در اين قسمت، براى دريافت روح پيام حضرت فاطمه(عليها السلام) به مردم زمان خود و به کل بشريت، به خطبه مهم و تاريخى ايشان در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى پردازيم. حضرت زهرا(عليها السلام) در راستاى عمل به شعار قرآنى (لاتَظلمونَ ولاتُظلمونَ) (بقره: 279) و براى مبارزه با روح ظلم و تجاوز و تعدّى و مقابله با فتنه و انحراف ارزش هاى اسلامى و بنا بر احساس تکليف، به مسجد مدينه مى رود و سخنرانى مهمى ايراد مى نمايد.
اين خطبه به دليل آنکه در کتاب هاى متعدّد و معتبرى از اهل تسنّن و تشيّع مانند شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد و يا در کتاب بلاغات النساء ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى (204ـ208 هـ. ق)، از دانشمندان عصر خلفاى عبّاسى آمده، بى ترديد از معتبرترين اسناد تاريخى است.
در خطبه تاريخى حضرت زهرا(عليها السلام)، فرازهاى مهمى خطاب به هيأت حاکمه وقت و عموم مردم از مهاجران و انصار آمده اند. در اين خطبه، پس از حمد و سپاس پروردگار عالم، يکتايى خداوند و لزوم ارسال رُسُل مورد توجه و عنايت قرار مى گيرد و با تأکيد بر نقش مهم پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در بيرون آوردن مردم از جاهليت و مقايسه اين دوران با دوران حاکميت اسلام و بخصوص نقش دستورات الهى در بهبود زندگى مادى و معنوى مردم، ادامه مى يابد. در اين زمينه، آن حضرت به تشريح فلسفه احکام خداوندى و نقش حضرت على(عليه السلام) در کمک به پيامبر براى برپايى دين خدا مى پردازد. تشريح شرايط پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و آشکار شدن نفاق، دشمنى و ناسپاسى افراد در اين دوره، فراز بعدى حضرت زهرا(عليها السلام) را در اين خطبه تشکيل مى دهد. استناد به آيات کريمه قرآن براى اثبات ظالم بودن هيأت حاکمه وقت و نشان دادن چهره غاصب آن ها در غصب حقوق حقّه دختر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)، به استيضاح رئيس دولت تحميلى وقت (ابوبکر) مى انجامد. در فراز پايانى نيز با شکايت از سکوت شاهدان ستم، آن ها را به عدم سکوت و احقاق حق ادامه دهندگان راستين راه پيامبر، دختر پيامبر، حضرت على و اهل بيت(عليهم السلام) فرا مى خواند.
کارپايه هاى مفهومى
1. تعريف "دين"
الف. تعريف "دين " از ديدگاه متکلّمان غربى:
1. تعريف لغوى "دين": "دين " در لغت، به معناى همبستگى است و بر يک سلسله دغدغه دلالت دارد که صاحبان خود را به يکديگر پيوند مى دهد و بين آن ها همبستگى نزديک پديد مى آورد.
2. تعريف ماهوى دين: "دين عبارت از يک نظام الهى است که براى صاحبان خود وضع شده است و مشتمل بر اصول و فروع مى باشد. "
3. تعريف غايت انگارانه دين: "دين، قانون و قرارداد الهى است که صاحبان خود را به سوى رستگارى در اين دنيا و حُسن عاقبت در آخرت سوق مى دهد."
4. تعريف ترکيبى از دين: "دين، قانون و قرارداد الهى است که خردمندان را به سوى قبول آنچه در نزد رسول است، فرامى خوانند."
5. تعريف دين دارانه: "دين عبارت است از: اقرار به زبان، اعتقاد به پاداش و کيفر در آن جهان و عمل به ارکان و دستورات آن."
6. تعريف برادلى: "دين بيش از هر چيز، کوششى است براى آنکه حقيقت کامل خير را در تمام وجوه هستى مان باز نماييم."
7. تعريف ميلتون يينگر: "دين يک نظام اعتقادى و عملى داراى لطف و رحمت است که بدان وسيله، گروهى از مردم مى توانند از عهده حل مسائل غايى حيات انسانى برآيند. اين عملکرد را با انحاى پاسخ هايى که انسان ها مى توانند به پرسش هايى همچون مرگ، درد و رنج و معناى غايى وجود بدهند، يکى دانسته اند."
8. تعريف کليفورد گيرتز: "دين عبارت است از: نظامى از نمادها و سمبل ها که طورى عمل مى کند که موجب وجوه انگيزه ها و آمادگى هاى نيرومند، عميق و پايدارتر انسان ها مى شود، به تدوين و تنظيم تصورات و مفاهيم نظم کلى وجود مى پردازد و بر اين مفاهيم و تصورات چنان نمود و ظهورى از حقيقت مى پوشاند که مى نمايد اين انگيزه ها و ترتيبات، مبتنى بر حقيقت اند."
9. تعريف جوهرى از دين: "دين دربرگيرنده رابطه انسان با واقعيتى غايى، اقتدارى متعالى و جوهر ربوبى به نام خداست. بر اين اساس، باورها و عباداتى که ناظر به موجود مقدّس متعالى و الگوهاى اجتماعى در ارتباط با آن هستند، يک تعريف جوهرى از دين محسوب مى شوند.
ب. تعريف دين از ديدگاه متکلّمان مسلمان:
10. تعريف استاد مطهّرى: "با توجه به استعمال واژه "دين " در قرآن به معناى جزا، شريعت و قانون، اطاعت و بندگى، به دست مى آيد که اسلام و حقيقت دين عبارت است از: تسليم و اطاعت از خداوند متعال."
11. تعريف علاّمه طباطبائى: "دين نظام عملى مبتنى بر اعتقادات است که مقصود از "اعتقاد " در اين مورد، تنها علم نظرى نيست; زيرا علم نظرى به تنهايى، مستلزم عمل نيست، بلکه مقصود از "اعتقاد "، علم به وجوب پى روى
بر طبق مقتضيات علم قطعى است " و "مجموع اين اعتقاد (به خدا و زندگى جاودان) و احساس و مقرّرات متناسب با آن در مسير زندگى مورد عمل قرار مى گيرد. "
12. تعريف استاد جعفر سبحانى: "دين يک معرفت و نهضت همه جانبه به سوى تکامل است. "
13. تعريف آية الله جوادى آملى: "دين مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرّراتى است که براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسان ها باشد. "
ج. تعريف دين از ديدگاه عالمان علوم اجتماعى:
14. تعريف ماکس وبر: "دين مجموعه اى از پاسخ هاى منسجم به سؤالات غامض در مورد هستى انسان است و آنچه جهان را معنادار مى سازد. "
15. تعريف آلن بيرو: "دين، همچون گرايش شديد انسان ها به سوى وجود والاى خداوند، يا نيروهاى برين و يا احساس ساده وابستگى به آنان، به منظور تبيين علل وجودى خويشتن در جهان و بازيابى معنايى براى هستى است، يا دين عبارت است از: اعتقادات نسبت به اين واقعيت ها، اشکالى که به خود مى گيرند، مناسک، کيش ها و اعمال گوناگون مذهبى. "
16. تعريف ژان پل ويلهم: "دين به عنوان فعاليت هاى اجتماعى و يک نيروى جذّاب عبارت است از: يک ارتباط نمادين منظّم از طريق آيين ها و اعتقادات ناشى از يک بنيانگذار فرحمند و جذّاب که نوعى پيوند و تسلسل را موجب مى شود. "
روشن است که هيچ يک از اين تعاريف با نگرش جامع نگرانه به دين ننگريسته اند و تنها به ساحت و بعد خاصى از دين پرداخته اند و اصولا نگاه جامع به تمام مصاديق اديان نيز ميسّر نيست. انسان داراى ابعاد گوناگون فردى، اجتماعى، مادى و معنوى، دنيوى و اخروى است و دين حق نيز که براى سعادت بشر آمده، طبعاً ساحت هاى متفاوتى پيدا مى کند. علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در تفسير الميزان، ذيل آيه 29 سوره مبارکه توبه (وَلايَدينُونَ دينَ الحقّ) مى نويسد: "اضافه کردن "دين " به کلمه "حق "، اضافه موصوف به صفت نيست تا معنايش آن دينى باشد که حق است، بلکه اضافه حقيقيه است و مراد آن دينى است که منسوب به حق است و نسبتش به حق اين است که حق اقتضا مى کند انسان آن دين را داشته باشد و انسان را به پى روى از آن دين وادار سازد. "
با توجه به معناى عميق و دقيقى که در مفهوم "دين " حق نهفته است و با توجه به اينکه در اين تحقيق، رفتارها و گفتارهاى دين داران در جامعه مسلمانان مورد بررسى قرارمى گيرند، طبعاً بايد مفهوم "دين اسلام " مورد توجه قرار گيرد. با دقت در تمام گزاره هاى مفهومى "دين "، به دست مى آيد که دين در خلأ حاصل نمى شود،
بلکه برگزيده خدا براى انسان (در اديان الهى و از جمله اسلام)، مقدّس براى غيرمقدّس، نيروى ماوراء الطبيعه براى نيروهاى طبيعى و نيز رابطه ايجابى انسان با خداست. اين رابطه ايجابى انسان نسبت به خدا مى تواند در قالب
وادارسازى انسان به پى روى از دين، تمايل و يا گرايش فطرى انسان به پرستش خداوند نمود پيدا کند. دين در اين معنا، يک رابطه است که ميان خداوند و انسان و انسان و خداوند برقرار مى شود.
از اين رو، تعريف برگزيده از دين مى تواند چنين باشد: "اعتقاد به خداوند (موجود ماوراءالطبيعى، مقدّس و والا) که با احساس خشيت و پرستش رمزورانه در انسان همراه است و به عنوان يک نياز زيستى (نياز به
پاسخ گويى سؤالات غايى)، در نهاد انسان ايجاد وابستگى مى کند و نيز با تفکيک مقدّس از غيرمقدّس، که بر اعمال و مناسکى تکيه دارد و رفتار اخلاقى خاصى را مى طلبد، مشخص مى شود. "
2. دين دارى
بر اساس آنچه در بخش نخست (تعريف "دين ") آمد، مى توان دين دارى را به "تنظيم رابطه انسان ها با خدا " مربوط دانست. چگونگى و نحوه تنظيم اين رابطه، مشخص کننده ابعاد و نوع دين دارى است. در اين زمينه، مشخص نمودن ابعاد دين و به طريق اولى، ابعاد دين دارى مى تواند راهگشا باشد:
3. ابعاد دين
تِرنر دين را داراى سه بعد اصلى مى داند:
ـ "باورها " که ماهيت تقدّس و ماوراء الطبيعه را تعيين مى نمايند.
ـ "ارزش ها " که در مورد مطلوب هايى که از ماوراءالطبيعه نشأت گرفته اند، توضيح مى دهند.
ـ "مراسم " (ساخت) که مداخله ماوراءالطبيعه در جهان مادى را مطالبه مى کنند.
رابرتسون نيز دين را در سه بعد "باورها "، "نمادها "و "اعمال " مورد بررسى قرار داده است.
دورکيم دين را در دو بعد "اعتقادات " و "اعمال " مطالعه کرده است.
علماى مسلمان و از جمله علاّمه جعفرى دين را داراى سه بعد "عقايد "، "حرکات " (اعمال) و "سکنات " (اخلاقيات) دانسته اند.
علاّمه طباطبائى نيز دين را به سه بخش تقسيم نموده است: "اعتقادات "، "اخلاق " و "اعمال ".
در نهايت، مى توان دين را در سه بعد "باورها، اعتقادات يا اصول " (مانند اعتقاد به وجود خداوند و توحيد)، "اخلاقيات و ارزش ها " يعنى تعيين خوب از بد، و حلال از حرام (که تعيين کننده شيوه زندگى اند) يا "فروع دين " و حرکات و اعمال يا مراسم و چگونگى انجام آن ها و يا احکام دينى در نظر گرفت.
ابعاد حوزه مصداق يابى
دين باورها و اعتقادات
اخلاقيات و ارزش ها
اعمال و مراسم اصول
فروع
احکام عمليّه
اين الگو از ابعاد دين مى تواند در سنجش سه بعدى دين دارى به کار آيد و نيز مى توان آن را به ترتيب، تحت عنوان ابعاد "اعتقادى "، "ارزشى " و "مناسکى " نام گذارى کرد. لازم به ذکر است که در حوزه جامعه شناسى دين، گلاک و استارک، در الگوى خود، که شناخته شده، مقبول و نسبتاً جديد است، در سنجش دين دارى، از ابعاد اعتقادى، ارزشى و مناسکى (به همراه دو اصل ديگر که بعداً بدان ها مى پردازيم) استفاده مى نمايند که مورد تأييد حکماى مسلمان نيز قرار گرفته است.
الف. بعد اعتقادى يا باورهاى دينى: اين بُعد، نوعى ادراک برخاسته از معرفت دينى است که به معتقدان بينش خاصى نسبت به حقّانيت اصول دينى ارائه مى دهد. در واقع، بُعد اعتقادى مسلمانان عبارت است از: باورهايى که انتظار مى رود پيروان آن دين بدان ها اعتقاد داشته باشند. در تعاليم مسلمانان، مى توان "اصول دين " را با باورهاى دينى منطبق دانست که عبارتند از: اعتقاد به خدا و يگانگى او، نبوّت حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) به عنوان آخرين پيامبر خدا، اعتقاد به معاد و روز قيامت، اعتقاد به عادل بودن خدا و اعتقاد به دوازده امام معصوم به عنوان جانشينان بر حق پيامبر(عليهم السلام).
ب. بُعد ارزشى يا هنجارهاى دينى: اين بُعد ناظر بر اثرات باورها، اعمال، تجارب و دانش دينى بر زندگى روزمرّه پيروان است. در تعاليم اسلامى، معيارهاى ارزشى و رفتارى فراوانى وجود دارند که يک مسلمان بايد در زندگى روزمرّه آن ها را رعايت نمايد. اين بعد بر خلاف ابعاد ديگر، که صرفاً ناظر بر اعتقادات يا اعمال بودند، بر اثرات آن ها بر جامعه و افراد دلالت مى کند. به عبارت ديگر، پيامدهاى اعتقادى و رفتارى دين داران را در جامعه و افراد مورد بررسى قرار مى دهد. رعايت فريضه امر به معروف و نهى از منکر، رعايت حجاب اسلامى و لزوم پرداخت زکات را مى توان از جمله مصاديق بعد ارزشى قلمداد نمود.
ج. بُعد مناسکى (اعمال دينى): اين بعد به دليل آنکه ناظر بر انجام يک سلسله آداب، اعمال و تشريفات عمدتاً بيرونى براى انجام يک عمل غالباً جمعى است، در قالب اعمال مناسکى نام گذارى گرديده است. به عبارت ديگر، اعمال و شعائر دينى و مراسم و آداب و رسوم مشخصى که ممکن است پيروان هر دين آن ها را بجا آورند، در اين بُعد قرار مى گيرند. از جمله مصاديق اين بُعد، مى توان به "نماز " اشاره کرد که در تعاليم دينى، جايگاه رفيعى دارد و هر دو شکل واجب و مستحب آن را دربرمى گيرد.
در آخرين بررسى ها به منظور سنجش دين دارى، دو بُعد ديگر نيز اضافه گرديده که عبارتند از: بُعد "عاطفى " و بُعد "دانشى " که لازم است به تعريف آن ها نيز پرداخته شود.
د. بعد عاطفى: اين بعد ناظر بر عواطف و احساسات مربوط به داشتن رابطه با يک شعور برتر، اقتدارى متعالى و نقطه آمال و غايت عظماى انسان است. ترس از خداوند، توبه و اميد به خدا نمونه هايى از اين عواطف هستند. اين بعد به دليل آنکه نوعى تجربه احساسى را دربرمى گيرد، با بُعد اعتقادى، که مقوله اى ذهنى، شناختى و غيراحساسى است، متفاوت مى باشد.
هـ . بُعد دانشى: اين بُعد شامل اطلاعات و دانسته هاى مبنايى و لازم در مورد معتقدات دينى است که بايد مورد اطلاع پيروان دين باشد. اطلاع از دانستنى هاى مربوط به علوم اسلامى، عبادات اسلامى و سنّت هاى دينى از آن جمله تلقّى مى شود.
دين و دين دارى در کلام فاطمه زهرا(عليها السلام)
در يک تقسيم بندى کلان از فرازهاى عمده سخنرانى سياسى ـ الهى حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)، مى توان تعريف رابطه انسان با خدا (تعريف دين)، ويژگى هاى ارتباط با خدا و مرتبطان با او (ابعاد دين دارى) و تفکيک دين داران واقعى از دين داران غيرواقعى (انواع دين داران) را مورد بازشناسى و بررسى قرار داد. مؤلّفه ها و مشخصه هاى هر يک از قسمت هاى مزبور، به قرار ذيل مى باشند:
1. تعريف "دين "
الف. رابطه اى که ابتدا با بخشيدن نعمت خداوند متعال به انسان ها آغاز مى شود و
با اداى شکر از سوى بندگانش استمرار مى يابد: "جمّ عن الاحصاءِ عددها، و نأى عِن الجزاءِ اَمَدها ... و نَدَبهم لاستزدتها بالشکر لاتصالها و استحمد "; نعمت هايى که شمارش آن ها از توان انسان افزون تر و پاداش آن ها ناممکن است ... مردم را به شکرگزارى فراخواند تا نعمت ها را پياپى فرستد، و به حمد و سپاس راهنمايى کرد تا نعمت ها را فزونى بخشد.
ب. خداوند خلعت هستى به همگان بخشيده است: "ابتدعَ الاشياءَ لا مِن شىء کانَ قبلَها و انشأها بلااحتذاءِ امثَلِة امتَثَلها "; اشياى عالم را بدون اينکه چيزى موجود باشد، آفريد و بدون مثال و نمونه اى ايجاد کرد.
ج. موجودات را از معرفت به اطاعت و عبادت خود رهبرى کرده است: "ولا فائدةَ له فى تصويرها الاّ تثبيتاً لحکمته و تنبيهاً على طاعتِه "; از خلقت آن ها سود نمى کرد، جز آنکه خواست حکمتش تحقّق يابد و همه را به اطاعت و بندگى آگاه نمايد.
د. دعوت خود را در پرتو استدلال به آيات خود، غالب و پيروز گردانيده است: "و اظهاراً لِقُدرتِه "; و قدرت خود را آشکار کند.
هـ . اين رابطه با دادن اجر و ثواب به اطاعت کنندگان و کيفر و عقاب بر معصيت کنندگان در دو مرحله دنيا و آخرت، در استمرار هميشگى و پياپى است: "ثُمّ جَعلَ الثوابَ على طاعتِه و وَضعَ العِقابَ على مَعصية "; آن گاه پاداش را بر اطاعت و بندگى، و عذاب را در مخالفت و سرپيچى قرارداد.
با نگاه به پنج سنجه و مؤلّفه اى که در تعريف "دين " در فرازهاى خطبه حضرت زهرا(عليها السلام) آمده اند، درمى يابيم که دين پيش از هر چيز، بازگوکننده يک رابطه ميان انسان و خداست; خداوندى که با هستى بخشى به انسان ها و با تأمين نيازهاى گوناگون آن ها، ايشان را در نعمت هاى خود غرق نموده است، به گونه اى که اين مواهب و بخشش ها از حوزه وصف و شمارش خارج گرديده اند. در چنين حالتى، خداوند از بندگانش مى خواهد که بر طاعت و فرمان بردارى او استوار بمانند (بدون اينکه چنين خواستى فايده اى نصيب او گرداند.) در نهايت، استوارماندگان بر سبيل اطاعت، به پاداش و ثواب مضاعف، و گردن کشان و طاغيان به عِقاب و کيفر وعده داده شده اند.
2. ابعاد دين دارى
الف. شهادت به معبود يکتا و بى شريک: "و اَشهدُ اَن لاالهَ الااللّهُ وَحدَهُ لا شريکَ له، کلمةً جَعَل الاخلاصَ تأويلَها و ضَمِنَ القلوبَ موصولَها و اَنارَ فِى الفکرِ معقولَها. "; گواهى مى دهم که بجز اللّه خدايى نبوده و شريکى براى او نيست. تفسير اين گواهى و شهادت، اخلاص است و پايبند آن، قلب هاى آگاه که در پيشگاه تفکّر و انديشه، معناى آن را روشن نمود.
ب. شهادت بر نبوّت حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) به عنوان رسول خدا: "وَ اَشهدُ اَنَّ محمّداً عَبدُه و رسولُه ... و قامَ عَن الناسِ بالهدايةِ و اَنقذَهم مِن الغوايِة و ... و هداهم الىَ الدّينِ القويمِ و دَعاهُم الىَ الطريقِ المستقيمِ "; گواهى مى دهم که پدرم محمّد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست. پيامبر براى هدايت در ميان مردم بپا خواست و آنان را از گم راهى نجات داد ... و
به سوى دين استوار الهى رهنمون شد و همه را به راه راست دعوت نمود.
ج. پرچم دارى امر و نهى: "اَنتم عبادَاللّه، نَصبُ اَمرِه و نَهيِه "; شما اى بندگان خدا! پرچم داران امر و نهى خداييد.
د. حمل دين و وحى خداوند: "... و حملةُ دينِه و وحيِه ";و حاملان دين و وحى الهى مى باشيد.
هـ. امانت دارى خداوند نسبت به خود و مُبلّغ او نسبت به امّت هاى ديگر: "و اُمناءُ اللّهِ على اَنفسِکم و بلغاؤُه اِلىَ الاُمَم "; امانت داران حق و رسانندگان آن به خلق هستيد.
و. اعتقاد به کتاب قرآن کريم به عنوان قانون مکتوب الهى: "عليکم کتابَ اللّهِ الناطقَ ... و بيّناتَه الجاليةِ و براهينَه الکافيةِ و فضائلَه المندوبةِ و رخصَه الموهوبةِ و شرائعهُ المکتوبةِ "; بر شماست کتاب ناطق خدا ... با استدلال هاى جلوه گر و براهين کامل هدايتگر و فضايل پسنديده و مستحبّات بخشوده و قوانين واجب شده پروردگار.
ز. اطاعت از اوامر الهى: "فجَعلَ اللّهُ الايمانَ تطهيراً لَکم مِن الشرکِ ... اطيعوااللّهَ فيما اَمرَکم بِه و نَهاکم عَنه "; سپس ايمان را براى پاک کردن شما از شرک قرار داد ... خداوند را در آنچه به شما فرمان داد و شما را از آنچه بازداشت، اطاعت کنيد.
ح. نمازگزارى: "والصلاةَ تنزيهاً لکم عَنِ الکِبر "; و نماز را براى دورى شما از تکبّر (قرار داد.)
ط. پرداخت زکات: "والزکاةَ تزکيةً لِلنفسَ و نماءً فِى الرزقِ "; و زکات را براى پاک کردن جان و فراوانى روزى (شما بنهاد.)
ى. روزه گرفتن: "والصيامَ تثبيتاً للاخلاصِ "; و روزه را براى تحقّق اخلاص (شما بر جاى گذاشت.)
ک. حج گزاردن: "والحجَّ تشييداً لِلدينِ "; و حج را براى تقويت دين (شما مقرّر کرد.)
ل. برپايى عدل: "والعدلَ تنسيقاً للقلوبِ "; و عدل را براى استوارى دل ها (مقرّر ساخت.)
م. قبول امامت و پيشوايى اهل بيت(عليهم السلام): "و طاعَتنا نظاماً للملّةِ وامامَتنا اَماناً مِن الفُرقةِ (للفرقةِ) " و اطاعت از اهل بيت(عليهم السلام) را براى نظم يافتن ملت اسلام و امامت ما را براى ايمنى از تفرقه (قرار داد.)
ن. جهاد: "و الجهادَ عِزّاً لِلاسلامِ "; و جهاد را براى عزّت اسلام (مقدّر گردانيد.)
س. صبر: "والصبرَ علىَ استيجابِ الامرِ "; و بردبارى را براى به دست آوردن پاداش (قرار داد.)
ع. امر به معروف: "والامرَ بِالمعروفِ مصلحةً لِلعامّةِ "; و امر به معروف را براى مصالح اجتماعى عموم مردم (ايجاد نمود.)
ف. نيکى به پدر و مادر: "و برَّ الوالدينِ وقايةً مِن السخطِ "; و نيکى به پدر و مادر را براى دورى از عذاب الهى (جعل نمود.)
ص. پيوند خويشاوندى: "وصلةَ الارحامِ مُنماةً للعددِ "; و پيوند خويشاوندى را براى فزونى خويشاوندان (مقرّر ساخت.)
ق. وفا به نذر: "والوفاءَ بالنذرِ "; و وفاى به نذر.
ر. قصاص خون بيگناهان: "والقصاصَ حِقناً للدِّماء "; و قصاص را براى حفظ خون انسان ها (مقدّر ساخت.)
ش. کم فروشى نکردن در معامله: "و توفيةَ المکائيلِ والموازينِ تغييراً للبَخسِ "; و رعايت کيل و وزن در معاملات را براى درمان کم فروشى (قرار داد.)
ت. دورى از شراب خوارى: "والنهىَ عن شُربِ الخَمرِ تنزيهاً عَن الرِجس "; و نهى از شراب خوارى را براى پاکيزه ماندن از پليدى ها (مقرّر گرداند.)
ث. اجتناب از تهمت: "واجتنابَ القذفِ حِجاباً عَن اللَّعنِ "; و دورى از تهمت ناموسى را براى محفوظ ماندن از لعنت (جعل نمود.)
خ. دزدى نکردن: "و ترکَ السرقةِ ايجاباً لِلعفّةِ "; و ترک دزدى را براى تحقق عفّت و پاک دامنى (لازم گردانيد.)
ذ. شرک نورزيدن به خدا: "و حرّمَ اللّهُ الشرکَ اِخلاصاً له بِالرّبوبيةِ "; و شرک را براى اخلاص در بندگى و توحيد تحريم کرد.
ض. خداترسى: (إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء) (فاطر: 28); (خدا را در آنچه امر و نهى کرده اطاعت نماييد که) همانا دانشمندان از خدا مى ترسند.
ظ. تقوا پيشگى: (اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون) (آل عمران: 102); پس آن گونه که شايسته است از خدا بترسيد و از دنيا نرويد، مگر آنکه مسلمان باشيد.
غ. سپاس گزارى معبود: "... و ندبهم لاستزدِتها بِالشکرِ لاتصالِها و استحمد "; مردم را به شکرگزارى فراخواند تا نعمت ها را پياپى فرستد و به حمد و سپاس راه نمايى کرد.
با توجه به الگوى مفهومى ـ که قبلا ارائه شد ـ جدول با استفاده از مجموع مؤلّفه هاى استخراج شده از سخنان حضرت زهرا(عليها السلام) قابل ارائه است. همان گونه که از جدول برمى آيد، هر پنج مؤلّفه دين دارى (الگوى گلاک و استارک) همراه با تنوّع گزاره هاى موجود در آن قابل رؤيت مى باشند و استفاده از اين گزاره هاى دقيق در باب ويژگى هاى دين داران، مى تواند کمک مهمى در جهت افزايش دقت و صحّت پيمايش هاى ملّى سنجش دين دارى در کشور بنمايد و مطالعات تطبيقى دين دارى نيز با کسب اطلاع از روند تغييرات و تحوّلات، به کشف الگوهاى گوناگون و عوامل تأثيرگذار بر مسيرها و روندها نايل آيند.
لازم به ذکر است که بسيارى از گزاره هاى موجود در جدول مى توانند نقايصّ موجود در سنجه هاى موجود دين دارى را برطرف نمايند. براى مثال، نيکى به والدين، وفا به نذر، لزوم قصاص خونريز، پيوند خويشاوندى، نهى ازکم فروشى در معاملات، و لزوم رعايت عدالت از جمله موارد و مؤلّفه هايى هستند که مى توانند در سنجش دقيق و عميق دين دارى، به شيوه هاى گوناگون مؤثر و مفيد واقع گردند.
مؤلّفه هاى مربوط به ابعاد دين دارى در کلام فاطمى
1- شناختى ـ اعتقادى
اعتقاد به خداى يکتا (توحيد)
اعتقاد به پيامبرى حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)(نبوّت)
اعتقاد به پيشوايى امامان معصوم(عليهم السلام)(امامت)
اعتقاد به روز واپسين (معاد)
اعتقاد به دالت پيشگى خدا (عدل)
2- احساسى ـ عاطفى
خداترسى
سپاس گزارى از معبود
وفادارى نسبت به خداوند در قالب اَداى نذر
امانت دارى نسبت به خداوند
3-مناسکى ـ رفتارى
نماز
روزه
حج
جهاد
4- دانـشـى ـ فـکـرى
قرآن; کتاب قانون الهى
شکر; عامل تداوم نعمت
لزوم ياديگرى فلسفه احکام
لزوم حمل دين و وحى خداوند توسط فرد
لزوم تبليغ دين و وحى خداوند به امّت هاى ديگر
5- ارزشى ـ هنجارى
وجوب امر به معروف و نهى از منکر
ضرورت نيکوکارى به پدر و مادر
لزوم صبر و بردبارى
وجوب عدالت پيشگى و برپايى عدل
نهى شراب خوارى
نهى دزدى
منع کم فروشى
نهى تهمت زنى
لزوم پرداخت زکات
3. انواع دين داران (معيار تشخيص دين داران غيرواقعى از دين داران واقعى)
الف. دور ساختن شايستگان به زعامت و اداره امور مسلمانان: "اَلا! قد اَرى اَن قد اَخلدتُم اِلىَ الخَفصِ و اَبعدَتم مَن هو اَحقُّ بِالبسطِ و القبضِ ... "; آگاه باشيد! جز اين نيست که به تن آسايى خو کرده و امام واقعى خود را از زمام دارى دور ساخته ايد.
ب. عدم دادستانى و يا تغافل در دادخواهى از مظلوم: "اَيُّها بنى قيلة! اُهضم تُراثُ ابيه و انتم بمرأى مِنّى و مَسمع و منتدى و مجتمع؟ تَلبسکم الدعوةُ و تَشملکم الخبرةُ و اَنتم ذُوالعددِ و العدّةِ والاداةِ والقُوّةِ و عندکم السلاحُ والجُنّةُ، تُوافيکم الدعوةُ فلاتُجيبونَ، و تأتيکم الصَّرخُةُ فلاتَغيثونِ (تغينون) "، اى پسران قيله! پيش چشم ما ميراث پدرم را ببرند و حرمت نگه ندارند، در حالى که دارى انجمن و اجتماعيد؟ صداى دعوت مرا همگان مى شنويد و از حال من از هر جهت آگاهيد و داراى نفرات رزمى و ذخيره ايد، داراى ابزار جنگى و قوّه ايد، انواع سلاح و سپر نزد شماست، صداى دعوت من به شما مى رسد، ولى جواب نمى دهيد، و ناله فريادخواهى من به گوشتان مى رسد، ولى مرا يارى نمى کنيد.
ج. لگدمال کردن سنّت هاى پيامبر و زنده کردن سنّت هاى جاهلى: "و اخمادُ سنن النّبىِّ الصفىِّ ... (افَحُکمَ الجاهليةِ يَبغونَ و مَن اَحسنُ مِن اللّهِ حُکماً لقوم يوقنونَ)؟ اَتَقولُونَ ماتَ محمّدٌ(صلى الله عليه وآله) فَخطبَ جليلٌ استوسَعَ وَهنُه، و استنهَر فَتقُه، وانفتقَ رَتقُه "; به از بين بردن سنّت هاى پيامبر برگزيده روى آورديد ... آيا حکم عصر جاهليت را مى طلبيد؟ براى اهل يقين چه حکمى بالاتر و بهتر از حکم خداست؟ آيا مى گوييد: محمّد(صلى الله عليه وآله) مرد! آرى، وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) مصيبتى بزرگ است; مصيبتى در نهايت بزرگى و وسعت که شکاف و زخم آن بسى فراخ است و زخم دل را دوباره باز مى کند.
د. سکوت در برابر عدم اجراى حقيقت از ترس برپاشدن فتنه و جنجال: "... ابتداراً زعمتم خوفَ الفتنةِ "; پيامبر هنوز دفن نشده بود که هر چه خواستيد کرديد و بهانه آورديد که از فتنه مى ترسيم.
هـ . عدم پيکار با پيمان شکنان دين خدا (مشرکان و بى دين ها): (اَلا تُقاتِلون قَوماً نَکثُوا ايمانهم و هَمُّوا بِاخراجِ الرّسولِ و هم بَدؤوکُم اَوّلَ مرّة اَتخشونهم فاللّهُ اَحقُّ أن تَخشَوهُ اِن کنتم مُؤمنينَ) (توبه: 13); آيا نمى جنگيد با گروهى که عهد شکستند و خواستند رسول خدا را اخراج کنند، با آنکه آنان آغازگر جنگ بودند; آيا از آنان مى ترسيد، در حالى که سزاوار است که از او بترسيد، اگر مؤمنيد؟
و. پرهيز از عمل به تعاليم قرآن و پشت سر افکندن آن: "و اَنّى تُؤفکون؟ و کتابَ اللّهِ بَين اَظهرکم امرٌ زاهرة (ظاهرة) ... قد خلّفتموه وراءَ ظُهورکم... "; چرا بيراهه مى رويد، در حالى که کتاب خدا در ميان شماست، مطالبش روشن هستند؟ ... اما شما به قرآن پشت کرديد و از آن روى گردان شديد.
ز. تن پرورى، عافيت طلبى و بى تفاوتى: "اَلا وقَد اَرى اَن قَد اَخلدتُم اِلىَ الحفضِ و اَبعدتُم مَن هو اَحقُّ بِالبسطِ والقَبضِ، قد خلوتم بِالدّعةِ و نجوتُم مِن الضيقِ بالسّعةِ "; اما جز اين نيست که به تن آسايى خو کرده ايد و امام واقعى خود را از زمام دارى دور ساخته ايد و با رفاه و آسايش انس گرفته ايد و از سختى زندگانى به راحتى و خوش گذرانى رسيده ايد.
در اين بخش، حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) به بيان ويژگى هاى افرادى مى پردازد که خود را در صف مؤمنان قرار داده اند ولى عملکرد آن ها با ويژگى هاى مؤمنان واقعى تطابقى ندارد. هفت مؤلّفه و سنجه مزبور بيانگر ويژگى هاى چنين انسان هايى مى باشند.
نکته قابل توجه آنکه نمايش چنين رفتارها و خصوصياتى پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله)و با "تغيير خط مشى سياسى و روى کار آمدن تحميلى افراد ناشايست " و "دورسازى شايستگان به زعامت و اداره امور مسلمانان " و "منزوى ساختن اهل بيت(عليهم السلام)(و حاميان آن ها) " صورت مى پذيرد. فاطمه زهرا(عليها السلام) رفتار و عمل چنين ـ به ظاهر ـ دين دارانى را با خدشه و اشکال در اصل باورهاى دينى آنان مرتبط مى انگارد، تا آنجا که خطاب به گروه انصار مى فرمايد: (أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّکَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِينَ) (توبه: 13); چرا با قومى که پيمان هاى خود را شکسته اند و تصميم به اخراج پيامبر(صلى الله عليه وآله) گرفته اند پيکار نمى کنيد، در حالى که آن ها آغازگر بوده اند؟ آيا از ايشان مى ترسيد؟ بهتر است از خدا بترسيد اگر ايمان داريد.
از اين عبارت معلوم مى گردد که مؤلّفه باورها، شناخت و معرفت دينى و درجه ثبات واستحکام آن، نقش مهم و اساسى در قوّت ايمان و دين دارى انسان ها ايفا مى نمايد و هرگونه نقص و خلل در اين باورها و اعتقادات دينى، تأثيرات قابل توجه خود را بر تشخيص خوب و بد، مطلوب و نامطلوب و نيز رفتار و اعمال آدميان بر جاى خواهد گذاشت و در نهايت، با کمک و تحت تأثير شرايط سياسى و اجتماعى و يا با تغيير اين شرايط، راه براى بروز و ظهور اين اشکالات هموار مى گردد و نقايص (در اعتقادات و باورهاى دينى) در قالب رفتارهاى ضدّ دينى و يا بروز خلل در انجام رفتارهاى شايسته و بايسته، به منصه ظهور مى رسند. در اين مواقع است که دين داران واقعى از غيرواقعى شناخته مى شوند.
در کلام حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)، ايمان داشتن با "خداشناسى " و "ترس از خداوند " و "نترسيدن از غير او " مشخص مى شود و همه اين ها نيز مشخص کننده آن هستند که چرا يک رفتار، اقدام و عمل لازم توسط مدعيان دين دارى به انجام نمى رسد; هرچند اين کار عدم پيکار با کسانى باشد که تصميم به اخراج پيامبر(صلى الله عليه وآله) گرفته اند و بر سر عهد و پيمان خود نبوده اند.
نويسندگان» شهلا باقري، ابوالفضل ميرزاپور