ماجرای فدک
ریاحین ـ متن زیر توسط دکتر نعمتالله صفرى فروشانى پاسخ داده شده است و در آن به ماجرای فدک پرداخته می شود. این پاسخ را با هم می خوانیم:
فدک چيست و اختلاف حضرت زهرا (س) با حکومتبر سر فدک چگونه بود؟
پرسش شما را در دو بخش پاسخ مىگوييم:
فدک چيست؟
الف) موقعيت جغرافيايى فدک
فدک دهکدهاى در شمال مدينه بود که تا آن شهر دو يا سه روز راه فاصله داشت. (1) اين دهکده در شرق خيبر و در حدود هشت فرسنگى (2) آن واقع بود و ساکنانش همگى يهودى شمرده مىشدند . امروزه فاصله خيبر تا مدينه را حدود 120 يا 160 کيلومتر ذکر مىکنند. (3)
ب) فدک و رسول خدا (ص)
در سال هفتم هجرت، پيامبر خدا (ص) براى سرکوبى يهوديان خيبر که علاوه بر پناه دادن به يهوديان توطئهگر رانده شده، از مدينه به توطئه و تحريک قبايل مختلف عليه اسلام مشغول بودند، سپاهى به آن سمت گسيل داشت و پس از چند روز محاصره دژهاى آن راتصرف کرد.
پس از پيروزى کامل سپاه اسلام - با آن که اختيار اموال و جانهاى شکستخوردگان همگى در دست پيامبر (ص) قرار داشت - رسول خدا (ص) با بزرگوارى تمام، پيشنهاد آنان را پذيرفت و به آنها اجازه داد نصف خيبر را در اختيار داشته باشند و نصف ديگر از آن مسلمانان باشد . بدين ترتيب، يهوديان در سرزمين خود باقى ماندند تا هر ساله نصف درآمد خيبر را به مدينه ارسال دارند .
با شنيدن خبر پيروزى سپاه اسلام، فدکيان که خود را همدست خيبريان مىديدند، به هراس افتادند؛ اما وقتى خبر برخورد بزرگوارانه پيامبر (ص) با خيبريان را شنيدند، شادمان شدند و از رسول خدا (ص) خواستند با آنان همانند خيبريان رفتار کند. پيامبر خدا (ص) اين درخواست را پذيرفت. (4)
ج) تفاوت فقهى حکم خيبر و فدک
رفتار رسول خدا درباره فدک و خيبر يکسان مىنمايد؛ ولى اين دو سرزمين حکم همسان ندارند. مناطقى که به دست مسلمانان تسخير مىشود، دو گونه است:
1 . مکان هاىی که با جنگ و نيروى نظامى گشوده مىشود . اين سرزمينها که در اصطلاح «مفتوح العنوة» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده مىشود، به منظور تقدير از تلاش جنگجويان مسلمان در اختيار مسلمانان قرار مىگيرد و رهبر جامعه اسلامى چگونگى تقسيم يا بهرهبردارى از آن را مشخص مىسازد. (5) منطقه خيبر، جز دو دژ آن به نامههاى «وطيح» و «سلالم» ، (6) اين گونه بود.
2 . مکان هايى که با صلح گشوده مىشود; يعنى مردم منطقهاى با پيمان صلح خود را تسليم مىکنند و دروازه هاى خود را به روى مسلمانان مىگشايند. قرآن کريم اختيار اين نوع سرزمينها را تنها به رسول خدا (ص) سپرده است (7) و مسلمانان در آن هيچ حقى ندارند.
فدک و دو دژپيش گفته خيبر اين گونه فتح شد بنابراين، ملک رسول خدا (ص) گشت. طبرى مورخ بزرگ مىگويد: «و کانت فدک خالصة لرسول الله (ص) لانهم لم يجلبوا عليها بخيل و لا رکاب; (8) فدک ملک خالص پيامبر خدا (ص) بود . زيرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پياده نظام نگشودند.»
د) ارزش اقتصادى فدک
درباره ارزش اقتصادى فدک بسيار سخن گفته اند. برخى از منابع شيعى درآمد ساليانه آن را بين بيست و چهار هزار تا هفتاد هزار دينار نوشتهاند (9) و برخى ديگر، نصف در آمد ساليانه آن را 24هزار دينار نگاشتهاند. ابن ابى الحديد معتزلى (10) از يکى از متکلمان امامى مذهب چنان نقل مىکند که ارزش درختان خرماى اين ناحيه با ارزش درختان خرماى شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود. (11)
به نظر مىرسد مىتوان تا حدودى ارزش واقعى اقتصادى آن را از يک گزارش تاريخى زمان خلافت عمربن خطاب دريافت. وقتى خليفه دوم تصميم گرفت فدکيان يهودى را از شبه جزيره عربستان اخراج کند، دستور داد نصف فدک را که سهم آنان بود، از نظر زمين و درختان و ميوهها قيمت گذارى کنند. کارشناسان ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعيين کردند و عمر با پرداخت اين مبلغ به يهوديان فدک، آنها را از عربستان بيرون راند. (12) بنابراين، مى توان ارزش اقتصادى فدک در زمان رسول خدا (ص) و ابوبکر را چيزى نزديک به اين مقدار دانست.
اختلاف حضرت زهرا (س) با حکومتبر سر فدک چگونه بود؟
گزارشهاى منابع شيعى و سنى نشان مىدهد حضرت زهرا (س) و حکومت هر يک دو ادعا درباره فدک داشتند.
الف) ادعاهاى حضرت زهرا (س)
چنان که نزد شيعيان مشهور است، حضرت زهرا (س) فدک را ملک خود مىدانست و براى اثبات مالکيت خود دو راه را به صورت طولى پيمود؛ يعنى وقتى از راه اول نتيجه نگرفتسراغ راه دوم رفت. (13) اين دو راه عبارت است از بخشش و ارث.
1)بخشش (نحله)
عمده منابع شيعى و نيز منابع متعدد اهل سنت اين نکته را بيان مىکنند که نيمى از فدک در سال هفتم هجرى به ملکيت شخص پيامبر اکرم (ص) درآمد و پيامبر (ص) - طبق آيه «و آت ذالقربى حقه (14) حق خويشان خود را بپرداز» - آن را به حضرت فاطمه زهرا (س) بخشيد . (15)
حضرت فاطمه (س) پس از پيامبر اکرم (ص) براى اثبات اين ادعا حضرت على (ع) و ام ايمن را گواه قرار داد. حکومت سخن حضرت زهرا (س) را نپذيرفت و بااين بهانه که اولا حضرت على (ع) در اين گواهى صاحب نفع است و ثانيا - حتى اگر شهادت على (ع) پذيرفته شود - در اثبات امور مالى گواهى دو مرد يا يک مرد و دو زن لازم است، گواهى امام على (ع) و ام ايمن را رد کرد . (16)
ب)نقد راى دستگاه خلافت
کردار حکومت از نظر قوانين و سنت اسلامى مردود است؛ زيرا:
1 . در آن زمان فدک در دستحضرت فاطمه (س) بود . در آيين دادرسى پيامبر اکرم (ص) - البينة على المدعى و اليمين على من انکر شاهد آوردن وظيفه مدعى و سوگند خوردن وظيفه منکر است . پس حضرت منکر به شمار مىآمد و بايد سوگند مىخورد ديگرى در اين ملک حقى ندارد.
2 . با توجه به آيه تطهير (17) که مفسران شيعه و سنى شان نزول آن را درباره اهل بيت پيامبر اکرم (ص) مىدانند، (18) اهل بيت آن حضرت (ع) از هر گونه رجس و پليدى دورند; و بديهى است که مصداق اين آيه نمىتواند ادعاى نادرست مطرح کند.
3 . محدثان شيعه و سنى بر اين نکته اتفاق دارند که پيامبر اکرم (ص) درباره حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود: «ان الله يغضب لغضبها و يرضى لرضاها; (19) خداوند براى خشم فاطمه خشمگين و براى خشنودىاش خشنود مىشود .» اين جمله که حکومتگران نيز آن را شنيده بودند، نشان مىدهد فاطمه (س) در همه شؤون زندگانىاش جز در مسير خداوند گام بر نمىدارد و بىترديد چنين فردى هرگز ادعاى دروغ بر زبان نمىراند.
4 . شاهد ادعاهاى حضرت زهرا (س) شخصيتى مانند على (ع) است که با آياتى چون «آيه ولايت» (20) و آيه تطهير تاييد گرديده و در آيه مباهله به منزله نفس پيامبر (ص) مطرح شده است . (21) افزون بر اين، با بيشترين تاييدات از سوى پيامبر (ص) روبهرو است . تنها حديث «على مع الحق و الحق مع على يدور حيث مادار (22) على با حق است و حق با على است و حق بر محور على مىگردد .» براى اثبات درستى گفتار و کردارش کافى است .
اين روايات در جامعه آن روز شايع بود و مسلما حکومتگران با آنها آشنا بودند . بىترديد رد کردن شهادت چنين گواهى نشان دهنده بىاعتنايى به آيات و روايات و يا دستکم نا آگاهى از آنها است . راستى آيا روا است تصور کنيم شخصيتى که از آغاز اسلام همه هستىاش را خالصانه در طبق اخلاق گذاشته و به درگاه خداوند پيشکش کرده است، بخواهد به سود همسرش گواهى دهد.
آيا مىتوان کسى را که در طول زندگانىاش از دنيا به حداقل اکتفا و اموال خود را عمدتا وقف کرده است، به دنياطلبى و گواهى دروغين متهم کرد؟
5 . در ميان اصحاب پيامبر خدا (ص) به نام خزيمة بن ثابت مىخوريم که به جهتشدت ايمانش پيامبر (ص) او را به لقب «ذوالشهادتين» مفتخر کرد و گواهىاش را با گواهى دو شاهد برابر شمرد. (23)
اگر پيامبر (ص) شهادت چنين شخصى را در همه موارد با گواهى دو شاهد برابر دانست، چرا حاکم پس از او نمىتواند گواهى حضرت على (ع) را که به مراتب از «خزيمه» برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟
6 . به گواهى حکومتگران، پيامبر خدا (ص) «ام ايمن» را زن بهشتى معرفى کرد (24) واضح است چنين شخصيتى هيچگاه گواهى دروغ نمىدهد.
در اين جا از نظر تاريخى پرسشى اساسى رخ مىنمايد: به راستى اگر پيامبر اکرم (ص) فدک را به حضرت فاطمه (س) بخشيده بود، چرا آن حضرت (س) نتوانستشاهدان بيشتر بياورد، با آن که از نظر زمان حدود چهار سال (7 - 11ه) فدک در اختيار وى قرار داشت؟
در پاسخ به اين پرسش بايد ياد آور شد:
1 . گزارشهاى اين واقعه نشان مىدهد اين بخشش درون خانوادگى بوده و پيامبر (ص) صلاح نديد آن را آشکارا براى مردم اعلام کند . حضرت (ص) تنها افراد بسيار نزديک را بر اين امر گواه گرفت و حتى مصلحت نديد افرادى مانند عباس (عموى رسول خدا) و همسرانش را شاهد اين بخش قرار دهد.
مصالح اين امر را مىتوان امورى چون متهم شدن به ترجيح خانواده، حسادتهاى درون خانوادگى يا بالا رفتن سطح توقع بعضى از همسران دانست.
2 . ممکن است جمعى از شاهدان، با توجه به حاکميت وقت، از شهامت لازم براى گواهى دادن بىبهره بودند; چنان که اکثريت جامعه آن روز از ابراز نص غدير خم خوددارى مىکردند.
3 . گزارشهاى اين واقعه نشان مىدهد حضرت فاطمه زهرا (س) در زمان حيات پدر بزرگوارش - با توجه به اين که در آمد فدک بسيار فراتر از نيازهايش بود، نياز جامعه مسلمان آن روز و عدم امکان حضور فعال حضرتش در تدبير اقتصادى آن سامان - اختيار آن را کلا به پدر واگذار کرد تا خود هر گونه صلاح مىداند مازاد درآمد آن را مصرف کند . با اين واگذارى بسيارى چنان پنداشتند که تصرفات پيامبر (ص) در فدک تصرفاتى حاکمانه و به عنوان رهبر جامعه مسلمانان است، در حالى که در واقع آن حضرت (ص) همه اين امور را به نحو وکالت تام الاختيار از جانب دختر گرانقدرش انجام مىداد. (25)
2 . ارث
پس از آن که حکومتشهادت گواهان حضرت (س) را نپذيرفت، حضرت زهرا (س) از راه ديگر وارد شد و از حکومتخواست ميراث پدرش را که فدک نيز بخشى از آن است، (26) به او واگذار کند و در اين مورد به نص آيه قرآن درباره ارث متمسک شد: «يوصيکم الله فى الولادکم للذکر مثل حظ الانثيين... (27) خداوند به شمار درباره [ارث] فرزندانتان سفارش مىکند که سهم پسر دو برابر دختر است ....»
ظاهر اين آيه عام است و انبيا و غير انبيا را شامل مىشود . ابوبکر در برابر اين آيه چنان استدلال کرد که انبيا از خود ارث باقى نمىگذارند . حضرت زهرا (س) فرمود: چگونه است که هر گاه تو درگذشتى فرزندانت از تو ارث مىبرند; اما ما از رسول خدا (ص) ارث نمىبريم؟ ! (28) آن گاه به آيات ديگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پيامبران گذشته سخن به ميان آورده است، تمسک جست; مانند آيه ششم سوره مريم و آيه شانزدهم سوره نمل . در آيه ششم سوره مريم، حضرت زکريا بيان مىدارد که «خداوندا، من از خويشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بيمناکم... پس فرزندى به من عطا کن که از من و آل يعقوب ارث برد .» (29) در آيه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سليمان پيامبر، از پدرش داوود پيامبر سخن به ميان آمده است . (30)
سؤالى که در اين جا به ذهن مىرسد، آن است که اگر حضرت زهرا (س) مىتوانست فدک را از طريق ارث به دستبياورد، بايد مىدانست پيامبراکرم (ص) وارثان شرعى ديگرى به عنوان همسران دارد و فدک تنها از آن حضرت (س) نمىگشت . پس چرا از ابوبکر مىخواهد تمام فدک را از طريق ارث به او واگذار کند؟
در پاسخ بايد گفت:
1 . حضرت (س) تمام فدک را شرعا از آن خود مىدانست و چون ادعاى بخشش او را نپذيرفتند، به ادعاى ارث متوسل شد.
2 . اگر آن را از راه ارث به او مىدادند، در اين هنگام طبق قانون ارث اسلام تنها 18 آن ميان تمام همسران پيامبر (ص) تقسيم مىشد (31) و 78 آن به حضرت (س) مىرسيد . بنابراين، طبيعى مىنمود که حضرت (س) به جهت فراوانى سهمش ادعاى خود را در ظاهر به صورت کلى بيان دارد.
ادعاهاى حکومت!
حکومت در مقابل حضرت (س) عمدتا دو ادعا مطرح کرد:
1 . صدقه بودن فدک
معناى اين عبارت آن است که پيامبر اکرم (ص) فدک را به کسى نبخشيد و با آن به گونه صدقه جاريه برخورد کرد; يعنى رسول خدا (ص) از درآمد فدک زندگانى شخصى حضرت فاطمه زهرا (س) و ديگر بنىهاشم را تامين مىکرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف مىرساند. (32)
از آن جا که ابوبکر خود را جانشين مشروع پيامبر اکرم (ص) مىدانست، مىخواستبا در اختيار گرفتن فدک، اين مشروعيت ادعايى را براى همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشى از اين زمين نوعى خلل در مشروعيتحکومتش پديد مىآورد.
اين ادعا با چالشهاى زير روبه رو است:
1 . ظاهر آيه هفتم سوره حشر که قبلا به آن اشاره شد، آن است که اين سرزمين از سوى خداوند ملک پيامبر اکرم (ص) قرار گرفت .
2 . روايات شيعه و سنى بر اين نکته تصريح دارند که بانزول آيه «و آت ذالقربى حقه» پيامبر اکرم (ص) اين زمين را به صورت بخشش به فاطمه زهرا (س) واگذار کرد . جالب آن است در آيه از حق ذالقربى (خويشان نزديک) سخن به ميان آمده و آن را حق ايشان دانسته است . (33)
3 . حتى اگر ظاهر رفتار پيامبر (ص) چيزى غير از ملکيت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتى شخصيتى مانند حضرت فاطمه (س) به همراه شاهدانى چون حضرت على (ع) و ام ايمن ادعاى بخشش مىکنند بايد ادعاى آنها بر ظاهر رفتار پيامبر مقدم شود .
4 . حتى اگر بپذيريم اين ملک در زمان پيامبر اکرم (ص) صدقه بود، لزوما معناى آن اين نيست که حکومت جانشين پيامبر اکرم (ص) سرپرست اين صدقه خواهد بود; زيرا ممکن است آن را صدقهاى خانوادگى و در اصطلاح نوعى وقف خاص بدانيم که متولى آن افرادى از خود آن خاندانند .
چنان که طبق بعضى از گزارشهاى اهل سنت، عمر در زمان حکومتخود فدک را به حضرت على (ع) و عباس واگذار کرد تا خود در ميان خود همانند پيامبر اکرم (ص) با اين سرزمين رفتار کنند . (34)
5 . حتى اگر تصرفات پيامبر اکرم (ص) راتصرفاتى حاکمانه بدانيم و معتقد باشيم آن حضرت به عنوان حاکم مسلمانان سرپرستى اين ملک را به عهده گرفت، بايد توجه داشت در آن زمان مهمترين چالش ميان حکومت و اهل بيت (ع) مشروعيتحکومتبود که اهل بيت (ع) آن را طبق نصوص پيامبر اکرم (ص) نمىپذيرفتند . در اين موقعيت، بديهى بود زير بار لوازم اين مشروعيت نيز نروند و به عهده گرفتن سرپرستى فدک از سوى حکومت را نپذيرند.
2 . حديث نفى ارث پيامبران
منظور از اين حديث، روايتى است که ابوبکر آن را از پيامبر اکرم (ص) چنين نقل کرد: «انا معاشر الانبياء لانورث ما ترکناه صدقة; (35) ما جماعت پيامبران از خود ارث باقى نمىگذاريم. هر چه از ما ماند، صدقه است».
درباره اين حديث بايد يادآور شد:
1 . تا آن زمان اين حديث را جز ابوبکر هيچ کس نشنيده بود . بسيارى از محدثان نيز بر اين نکته اتفاق نظر دارند که راوى اين حديث تنها ابوبکر بود . البته بعدها پشتيبانانى چون مالک بن اوس يافت و در دهههاى بعد عمر، زبير، طلحه و عايشه نيز در شمار مؤيدان آن جاى گرفتند . (36)
2 . ابوبکر با نقل اين حديث ناقل سخن پيامبر اکرم (ص) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه (س) و حضرت على (ع) و ام ايمن ناقل سخن و کردار پيامبر اکرم (ص) مبنى بر بخشش فدک بودند . بديهى استباتوجه به فزونى شمار ناقلان در اين سمت و نيز شخصيت آنها که بيشترين تاييدات را از سوى پيامبر اکرم (ص) دارايند، بايد قول آنها بر قول ابوبکر مقدم شود.
3 . اين حديثبا آيات متعددى از قرآن که در آن ميراث انبيا مطرح شده است، منافات دارد و بديهى است نمىتوان تنها با يک حديث در مقابل اين آيات صريح ايستادگى کرد .
4 . اگر طبق اين حديث معتقد شويم پيامبر اکرم (ص) هيچ گونه مالى به ارث نگذاشت، چگونه است که طبق نقل اهل نتبعضى از اموال آن حضرت (ص) مانند وسايل شخصى و نيز حجرههاى آن حضرت (ص) به ارث مىرسيد . (37)
پى نوشت:
1 . معجمالبلدان، ياقوت حمومى، ج5و6، ص417 .
2 . دانشنامه امام على (ع)، ج8، ص355 (مقاله فدک) .
3 . همان، ص351 .
4 . تاريخ الطبرى، محمدبن جرير طبرى، ج2، ص302و303; فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذرى، ص42; السقيفة و فدک، ابوبکر احمدبن عبدالعزيز جوهرى، ص97 .
5 . الاحکام السلطانية، ابوالحسن ماوردى، ص139 .
6 . تاريخ الطبرى، ج2، ص302 .
7 . حشر (59) : 6 .
8 . تاريخ الطبرى، ج2، ص302 .
9 . بحارالانوار، مجلسى، ج29، ص123 .
10 . همان، ص116 .
11 . شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج16، ص236 .
12 . السقيفة و فدک، ص98 .
13 . النص و الاجتهاد، سيد عبدالحسين شرف الدين، ص61 .
14 . اسرا (17) 26 .
15 . شرح نهج البلاغه، ج16، ص268و275 .
16 . همان، ص214و220; فتوح البلدان . ص44 .
17 . احزاب (33) : 33 .
18 . فدک فى التاريخ، شهيد سيدمحمدباقر صدر، ص189 .
19 . براى اطلاع از مصادر اين حديث در کتب اهل سنت مراجعه شود به: فدک فى التاريخ، ص118 .
20 . مائده (5) : 55 .
21 . آل عمران (3) : 61 .
22 . موسوعة الامام علىبنابىطالب (ع)، ج2، ص237 - 243 .
23 . شرح نهج البلاغه، ج16، ص273 .
24 . الاحتجاج، طبرسى، ج1، ص121 .
25 . شهيد صدر احتمالاتى چون دورى فدک از مدينه و امکان عدم اطلاع مدنيان و نيز احتمال کشته شدن شاهدان ا حتمالى را ابراز مىدارد . (فدک فىالتاريخ، ص187) .
26 . شرح نهج البلاغه، ج16، ص217 .
27 . نساء (4) : 11 .
28 . شرح نهج البلاغه، ج16، ص218و251 .
29 . واضح است، با توجه به بيمناکى حضرت زکريا از وارثان فعلى خود، مراد او از ارث در اين جا ارث در امور مالى است نه ارث نبوت و حکمت که اين دو قابل ارث نيستند و خدا به هر کس بخواهد عطا مىکند .
30 . الاحتجاج، طبرسى، ج1، ص144 .
31 . نساء (4) : 12 .
32 . شرح نهجالبلاغه، ج16، ص216و219و225 .
33 . همان، ص268و275 .
34 . همان، ص221 - 223 .
35 . همان، ص218 .
36 . همان، ص221 - 227 .
37 . فدک فى التاريخ، ص149.