( 4.7 امتیاز از 1095 )

ریاحین ـ متن زیر توسط دکتر نعمت‏الله صفرى فروشانى پاسخ داده شده است و در آن به ماجرای فدک پرداخته می شود. این پاسخ را با هم می خوانیم:

فدک چيست و اختلاف حضرت زهرا (س) با حکومت‏بر سر فدک چگونه بود؟
پرسش شما را در دو بخش پاسخ مى‏گوييم:
فدک چيست؟

الف) موقعيت جغرافيايى فدک
فدک دهکده‏اى در شمال مدينه بود که تا آن شهر دو يا سه روز راه فاصله داشت. (1) اين دهکده در شرق خيبر و در حدود هشت فرسنگى (2) آن واقع بود و ساکنانش همگى يهودى شمرده مى‏شدند . امروزه فاصله خيبر تا مدينه را حدود 120 يا 160 کيلومتر ذکر مى‏کنند. (3)

ب) فدک و رسول خدا (ص)
در سال هفتم هجرت، پيامبر خدا (ص) براى سرکوبى يهوديان خيبر که علاوه بر پناه دادن به يهوديان توطئه‏گر رانده شده، از مدينه به توطئه و تحريک قبايل مختلف عليه اسلام مشغول بودند، سپاهى به آن سمت گسيل داشت و پس از چند روز محاصره دژهاى آن راتصرف کرد.
پس از پيروزى کامل سپاه اسلام - با آن که اختيار اموال و جان‏هاى شکست‏خوردگان همگى در دست پيامبر (ص) قرار داشت - رسول خدا (ص) با بزرگوارى تمام، پيشنهاد آنان را پذيرفت و به آن‏ها اجازه داد نصف خيبر را در اختيار داشته باشند و نصف ديگر از آن مسلمانان باشد . بدين ترتيب، يهوديان در سرزمين خود باقى ماندند تا هر ساله نصف درآمد خيبر را به مدينه ارسال دارند .
با شنيدن خبر پيروزى سپاه اسلام، فدکيان که خود را همدست‏ خيبريان مى‏ديدند، به هراس افتادند؛ اما وقتى خبر برخورد بزرگوارانه پيامبر (ص) با خيبريان را شنيدند، شادمان شدند و از رسول خدا (ص) خواستند با آنان همانند خيبريان رفتار کند. پيامبر خدا (ص) اين درخواست را پذيرفت. (4)

ج) تفاوت فقهى حکم خيبر و فدک
رفتار رسول خدا درباره فدک و خيبر يکسان مى‏نمايد؛ ولى اين دو سرزمين حکم همسان ندارند. مناطقى که به دست مسلمانان تسخير مى‏شود، دو گونه است:
1 . مکان‏ هاىی که با جنگ و نيروى نظامى گشوده مى‏شود . اين سرزمين‏ها که در اصطلاح «مفتوح العنوة‏» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده مى‏شود، به منظور تقدير از تلاش جنگجويان مسلمان در اختيار مسلمانان قرار مى‏گيرد و رهبر جامعه اسلامى چگونگى تقسيم يا بهره‏بردارى از آن را مشخص مى‏سازد. (5) منطقه خيبر، جز دو دژ آن به نامه‏هاى «وطيح‏» و «سلالم‏» ، (6) اين گونه بود.
2 . مکان هايى که با صلح گشوده مى‏شود; يعنى مردم منطقه‏اى با پيمان صلح خود را تسليم مى‏کنند و دروازه ‏هاى خود را به روى مسلمانان مى‏گشايند. قرآن کريم اختيار اين نوع سرزمين‏ها را تنها به رسول خدا (ص) سپرده است (7) و مسلمانان در آن هيچ حقى ندارند.
فدک و دو دژپيش گفته خيبر اين گونه فتح شد بنابراين، ملک رسول خدا (ص) گشت. طبرى مورخ بزرگ مى‏گويد: «و کانت فدک خالصة لرسول الله (ص) لانهم لم يجلبوا عليها بخيل و لا رکاب; (8) فدک ملک خالص پيامبر خدا (ص) بود . زيرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پياده نظام نگشودند.»

د) ارزش اقتصادى فدک
درباره ارزش اقتصادى فدک بسيار سخن گفته‏ اند. برخى از منابع شيعى درآمد ساليانه آن را بين بيست و چهار هزار تا هفتاد هزار دينار نوشته‏اند (9) و برخى ديگر، نصف در آمد ساليانه آن را 24هزار دينار نگاشته‏اند. ابن ابى الحديد معتزلى (10) از يکى از متکلمان امامى مذهب چنان نقل مى‏کند که ارزش درختان خرماى اين ناحيه با ارزش درختان خرماى شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود. (11)
به نظر مى‏رسد مى‏توان تا حدودى ارزش واقعى اقتصادى آن را از يک گزارش تاريخى زمان خلافت عمربن خطاب دريافت. وقتى خليفه دوم تصميم گرفت فدکيان يهودى را از شبه جزيره عربستان اخراج کند، دستور داد نصف فدک را که سهم آنان بود، از نظر زمين و درختان و ميوه‏ها قيمت گذارى کنند. کارشناسان ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعيين کردند و عمر با پرداخت اين مبلغ به يهوديان فدک، آن‏ها را از عربستان بيرون راند. (12) بنابراين، مى‏ توان ارزش اقتصادى فدک در زمان رسول خدا (ص) و ابوبکر را چيزى نزديک به اين مقدار دانست.

اختلاف حضرت زهرا (س) با حکومت‏بر سر فدک چگونه بود؟

گزارش‏هاى منابع شيعى و سنى نشان مى‏دهد حضرت زهرا (س) و حکومت هر يک دو ادعا درباره فدک داشتند.
الف) ادعاهاى حضرت زهرا (س)
چنان که نزد شيعيان مشهور است، حضرت زهرا (س) فدک را ملک خود مى‏دانست و براى اثبات مالکيت‏ خود دو راه را به صورت طولى پيمود؛ يعنى وقتى از راه اول نتيجه نگرفت‏سراغ راه دوم رفت. (13) اين دو راه عبارت است از بخشش و ارث.

1)بخشش (نحله)
عمده منابع شيعى و نيز منابع متعدد اهل سنت اين نکته را بيان مى‏کنند که نيمى از فدک در سال هفتم هجرى به ملکيت‏ شخص پيامبر اکرم (ص) درآمد و پيامبر (ص) - طبق آيه «و آت ذالقربى حقه (14) حق خويشان خود را بپرداز» - آن را به حضرت فاطمه زهرا (س) بخشيد . (15)
حضرت فاطمه (س) پس از پيامبر اکرم (ص) براى اثبات اين ادعا حضرت على (ع) و ام ايمن را گواه قرار داد. حکومت‏ سخن حضرت زهرا (س) را نپذيرفت و بااين بهانه که اولا حضرت على (ع) در اين گواهى صاحب نفع است و ثانيا - حتى اگر شهادت على (ع) پذيرفته شود - در اثبات امور مالى گواهى دو مرد يا يک مرد و دو زن لازم است، گواهى امام على (ع) و ام ايمن را رد کرد . (16)

ب)نقد راى دستگاه خلافت
کردار حکومت از نظر قوانين و سنت اسلامى مردود است؛ زيرا:
1 . در آن زمان فدک در دست‏حضرت فاطمه (س) بود . در آيين دادرسى پيامبر اکرم (ص) - البينة على المدعى و اليمين على من انکر شاهد آوردن وظيفه مدعى و سوگند خوردن وظيفه منکر است . پس حضرت منکر به شمار مى‏آمد و بايد سوگند مى‏خورد ديگرى در اين ملک حقى ندارد.
2 . با توجه به آيه تطهير (17) که مفسران شيعه و سنى شان نزول آن را درباره اهل بيت پيامبر اکرم (ص) مى‏دانند، (18) اهل بيت آن حضرت (ع) از هر گونه رجس و پليدى دورند; و بديهى است که مصداق اين آيه نمى‏تواند ادعاى نادرست مطرح کند.
3 . محدثان شيعه و سنى بر اين نکته اتفاق دارند که پيامبر اکرم (ص) درباره حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود: «ان الله يغضب لغضبها و يرضى لرضاها; (19) خداوند براى خشم فاطمه خشمگين و براى خشنودى‏اش خشنود مى‏شود .» اين جمله که حکومتگران نيز آن را شنيده بودند، نشان مى‏دهد فاطمه (س) در همه شؤون زندگانى‏اش جز در مسير خداوند گام بر نمى‏دارد و بى‏ترديد چنين فردى هرگز ادعاى دروغ بر زبان نمى‏راند.
4 . شاهد ادعاهاى حضرت زهرا (س) شخصيتى مانند على (ع) است که با آياتى چون «آيه ولايت‏» (20) و آيه تطهير تاييد گرديده و در آيه مباهله به منزله نفس پيامبر (ص) مطرح شده است . (21) افزون بر اين، با بيش‏ترين تاييدات از سوى پيامبر (ص) روبه‏رو است . تنها حديث «على مع الحق و الحق مع على يدور حيث مادار (22) على با حق است و حق با على است و حق بر محور على مى‏گردد .» براى اثبات درستى گفتار و کردارش کافى است .
اين روايات در جامعه آن روز شايع بود و مسلما حکومتگران با آن‏ها آشنا بودند . بى‏ترديد رد کردن شهادت چنين گواهى نشان دهنده بى‏اعتنايى به آيات و روايات و يا دست‏کم نا آگاهى از آن‏ها است . راستى آيا روا است تصور کنيم شخصيتى که از آغاز اسلام همه هستى‏اش را خالصانه در طبق اخلاق گذاشته و به درگاه خداوند پيشکش کرده است، بخواهد به سود همسرش گواهى دهد.
آيا مى‏توان کسى را که در طول زندگانى‏اش از دنيا به حداقل اکتفا و اموال خود را عمدتا وقف کرده است، به دنياطلبى و گواهى دروغين متهم کرد؟
5 . در ميان اصحاب پيامبر خدا (ص) به نام خزيمة بن ثابت مى‏خوريم که به جهت‏شدت ايمانش پيامبر (ص) او را به لقب «ذوالشهادتين‏» مفتخر کرد و گواهى‏اش را با گواهى دو شاهد برابر شمرد. (23)
اگر پيامبر (ص) شهادت چنين شخصى را در همه موارد با گواهى دو شاهد برابر دانست، چرا حاکم پس از او نمى‏تواند گواهى حضرت على (ع) را که به مراتب از «خزيمه‏» برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟
6 . به گواهى حکومتگران، پيامبر خدا (ص) «ام ايمن‏» را زن بهشتى معرفى کرد (24) واضح است چنين شخصيتى هيچ‏گاه گواهى دروغ نمى‏دهد.

در اين جا از نظر تاريخى پرسشى اساسى رخ مى‏نمايد: به راستى اگر پيامبر اکرم (ص) فدک را به حضرت فاطمه (س) بخشيده بود، چرا آن حضرت (س) نتوانست‏شاهدان بيش‏تر بياورد، با آن که از نظر زمان حدود چهار سال (7 - 11ه) فدک در اختيار وى قرار داشت؟
در پاسخ به اين پرسش بايد ياد آور شد:
1 . گزارش‏هاى اين واقعه نشان مى‏دهد اين بخشش درون خانوادگى بوده و پيامبر (ص) صلاح نديد آن را آشکارا براى مردم اعلام کند . حضرت (ص) تنها افراد بسيار نزديک را بر اين امر گواه گرفت و حتى مصلحت نديد افرادى مانند عباس (عموى رسول خدا) و همسرانش را شاهد اين بخش قرار دهد.
مصالح اين امر را مى‏توان امورى چون متهم شدن به ترجيح خانواده، حسادت‏هاى درون خانوادگى يا بالا رفتن سطح توقع بعضى از همسران دانست.
2 . ممکن است جمعى از شاهدان، با توجه به حاکميت وقت، از شهامت لازم براى گواهى دادن بى‏بهره بودند; چنان که اکثريت جامعه آن روز از ابراز نص غدير خم خوددارى مى‏کردند.
3 . گزارش‏هاى اين واقعه نشان مى‏دهد حضرت فاطمه زهرا (س) در زمان حيات پدر بزرگوارش - با توجه به اين که در آمد فدک بسيار فراتر از نيازهايش بود، نياز جامعه مسلمان آن روز و عدم امکان حضور فعال حضرتش در تدبير اقتصادى آن سامان - اختيار آن را کلا به پدر واگذار کرد تا خود هر گونه صلاح مى‏داند مازاد درآمد آن را مصرف کند . با اين واگذارى بسيارى چنان پنداشتند که تصرفات پيامبر (ص) در فدک تصرفاتى حاکمانه و به عنوان رهبر جامعه مسلمانان است، در حالى که در واقع آن حضرت (ص) همه اين امور را به نحو وکالت تام الاختيار از جانب دختر گرانقدرش انجام مى‏داد. (25)

2 . ارث
پس از آن که حکومت‏شهادت گواهان حضرت (س) را نپذيرفت، حضرت زهرا (س) از راه ديگر وارد شد و از حکومت‏خواست ميراث پدرش را که فدک نيز بخشى از آن است، (26) به او واگذار کند و در اين مورد به نص آيه قرآن درباره ارث متمسک شد: «يوصيکم الله فى الولادکم للذکر مثل حظ الانثيين... (27) خداوند به شمار درباره [ارث] فرزندانتان سفارش مى‏کند که سهم پسر دو برابر دختر است ....»

ظاهر اين آيه عام است و انبيا و غير انبيا را شامل مى‏شود . ابوبکر در برابر اين آيه چنان استدلال کرد که انبيا از خود ارث باقى نمى‏گذارند . حضرت زهرا (س) فرمود: چگونه است که هر گاه تو درگذشتى فرزندانت از تو ارث مى‏برند; اما ما از رسول خدا (ص) ارث نمى‏بريم؟ ! (28) آن گاه به آيات ديگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پيامبران گذشته سخن به ميان آورده است، تمسک جست; مانند آيه ششم سوره مريم و آيه شانزدهم سوره نمل . در آيه ششم سوره مريم، حضرت زکريا بيان مى‏دارد که «خداوندا، من از خويشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بيمناکم... پس فرزندى به من عطا کن که از من و آل يعقوب ارث برد .» (29) در آيه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سليمان پيامبر، از پدرش داوود پيامبر سخن به ميان آمده است . (30)

سؤالى که در اين جا به ذهن مى‏رسد، آن است که اگر حضرت زهرا (س) مى‏توانست فدک را از طريق ارث به دست‏بياورد، بايد مى‏دانست پيامبراکرم (ص) وارثان شرعى ديگرى به عنوان همسران دارد و فدک تنها از آن حضرت (س) نمى‏گشت . پس چرا از ابوبکر مى‏خواهد تمام فدک را از طريق ارث به او واگذار کند؟
در پاسخ بايد گفت:
1 . حضرت (س) تمام فدک را شرعا از آن خود مى‏دانست و چون ادعاى بخشش او را نپذيرفتند، به ادعاى ارث متوسل شد.
2 . اگر آن را از راه ارث به او مى‏دادند، در اين هنگام طبق قانون ارث اسلام تنها 18 آن ميان تمام همسران پيامبر (ص) تقسيم مى‏شد (31) و 78 آن به حضرت (س) مى‏رسيد . بنابراين، طبيعى مى‏نمود که حضرت (س) به جهت فراوانى سهمش ادعاى خود را در ظاهر به صورت کلى بيان دارد.
ادعاهاى حکومت!
حکومت در مقابل حضرت (س) عمدتا دو ادعا مطرح کرد:
1 . صدقه بودن فدک
معناى اين عبارت آن است که پيامبر اکرم (ص) فدک را به کسى نبخشيد و با آن به گونه صدقه جاريه برخورد کرد; يعنى رسول خدا (ص) از درآمد فدک زندگانى شخصى حضرت فاطمه زهرا (س) و ديگر بنى‏هاشم را تامين مى‏کرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف مى‏رساند. (32)
از آن جا که ابوبکر خود را جانشين مشروع پيامبر اکرم (ص) مى‏دانست، مى‏خواست‏با در اختيار گرفتن فدک، اين مشروعيت ادعايى را براى همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشى از اين زمين نوعى خلل در مشروعيت‏حکومتش پديد مى‏آورد.
اين ادعا با چالش‏هاى زير روبه‏ رو است:
1 . ظاهر آيه هفتم سوره حشر که قبلا به آن اشاره شد، آن است که اين سرزمين از سوى خداوند ملک پيامبر اکرم (ص) قرار گرفت .
2 . روايات شيعه و سنى بر اين نکته تصريح دارند که بانزول آيه «و آت ذالقربى حقه‏» پيامبر اکرم (ص) اين زمين را به صورت بخشش به فاطمه زهرا (س) واگذار کرد . جالب آن است در آيه از حق ذالقربى (خويشان نزديک) سخن به ميان آمده و آن را حق ايشان دانسته است . (33)
3 . حتى اگر ظاهر رفتار پيامبر (ص) چيزى غير از ملکيت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتى شخصيتى مانند حضرت فاطمه (س) به همراه شاهدانى چون حضرت على (ع) و ام ايمن ادعاى بخشش مى‏کنند بايد ادعاى آن‏ها بر ظاهر رفتار پيامبر مقدم شود .
4 . حتى اگر بپذيريم اين ملک در زمان پيامبر اکرم (ص) صدقه بود، لزوما معناى آن اين نيست که حکومت جانشين پيامبر اکرم (ص) سرپرست اين صدقه خواهد بود; زيرا ممکن است آن را صدقه‏اى خانوادگى و در اصطلاح نوعى وقف خاص بدانيم که متولى آن افرادى از خود آن خاندانند .
چنان که طبق بعضى از گزارش‏هاى اهل سنت، عمر در زمان حکومت‏خود فدک را به حضرت على (ع) و عباس واگذار کرد تا خود در ميان خود همانند پيامبر اکرم (ص) با اين سرزمين رفتار کنند . (34)
5 . حتى اگر تصرفات پيامبر اکرم (ص) راتصرفاتى حاکمانه بدانيم و معتقد باشيم آن حضرت به عنوان حاکم مسلمانان سرپرستى اين ملک را به عهده گرفت، بايد توجه داشت در آن زمان مهم‏ترين چالش ميان حکومت و اهل بيت (ع) مشروعيت‏حکومت‏بود که اهل بيت (ع) آن را طبق نصوص پيامبر اکرم (ص) نمى‏پذيرفتند . در اين موقعيت، بديهى بود زير بار لوازم اين مشروعيت نيز نروند و به عهده گرفتن سرپرستى فدک از سوى حکومت را نپذيرند.

2 . حديث نفى ارث پيامبران
منظور از اين حديث، روايتى است که ابوبکر آن را از پيامبر اکرم (ص) چنين نقل کرد: «انا معاشر الانبياء لانورث ما ترکناه صدقة; (35) ما جماعت پيامبران از خود ارث باقى نمى‏گذاريم. هر چه از ما ماند، صدقه است‏».
درباره اين حديث ‏بايد يادآور شد:
1 . تا آن زمان اين حديث را جز ابوبکر هيچ کس نشنيده بود . بسيارى از محدثان نيز بر اين نکته اتفاق نظر دارند که راوى اين حديث تنها ابوبکر بود . البته بعدها پشتيبانانى چون مالک بن اوس يافت و در دهه‏هاى بعد عمر، زبير، طلحه و عايشه نيز در شمار مؤيدان آن جاى گرفتند . (36)
2 . ابوبکر با نقل اين حديث ناقل سخن پيامبر اکرم (ص) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه (س) و حضرت على (ع) و ام ايمن ناقل سخن و کردار پيامبر اکرم (ص) مبنى بر بخشش فدک بودند . بديهى است‏باتوجه به فزونى شمار ناقلان در اين سمت و نيز شخصيت آن‏ها که بيش‏ترين تاييدات را از سوى پيامبر اکرم (ص) دارايند، بايد قول آن‏ها بر قول ابوبکر مقدم شود.
3 . اين حديث‏با آيات متعددى از قرآن که در آن ميراث انبيا مطرح شده است، منافات دارد و بديهى است نمى‏توان تنها با يک حديث در مقابل اين آيات صريح ايستادگى کرد .
4 . اگر طبق اين حديث معتقد شويم پيامبر اکرم (ص) هيچ گونه مالى به ارث نگذاشت، چگونه است که طبق نقل اهل نت‏بعضى از اموال آن حضرت (ص) مانند وسايل شخصى و نيز حجره‏هاى آن حضرت (ص) به ارث مى‏رسيد . (37)

پى ‏نوشت:
1 . معجم‏البلدان، ياقوت حمومى، ج‏5و6، ص‏417 .
2 . دانشنامه امام على (ع)، ج‏8، ص‏355 (مقاله فدک) .
3 . همان، ص‏351 .
4 . تاريخ الطبرى، محمدبن جرير طبرى، ج‏2، ص‏302و303; فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذرى، ص‏42; السقيفة و فدک، ابوبکر احمدبن عبدالعزيز جوهرى، ص‏97 .
5 . الاحکام السلطانية، ابوالحسن ماوردى، ص‏139 .
6 . تاريخ الطبرى، ج‏2، ص‏302 .
7 . حشر (59) : 6 .
8 . تاريخ الطبرى، ج‏2، ص‏302 .
9 . بحارالانوار، مجلسى، ج‏29، ص‏123 .
10 . همان، ص‏116 .
11 . شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج‏16، ص‏236 .
12 . السقيفة و فدک، ص‏98 .
13 . النص و الاجتهاد، سيد عبدالحسين شرف الدين، ص‏61 .
14 . اسرا (17) 26 .
15 . شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏268و275 .
16 . همان، ص‏214و220; فتوح البلدان . ص‏44 .
17 . احزاب (33) : 33 .
18 . فدک فى التاريخ، شهيد سيدمحمدباقر صدر، ص‏189 .
19 . براى اطلاع از مصادر اين حديث در کتب اهل سنت مراجعه شود به: فدک فى التاريخ، ص‏118 .
20 . مائده (5) : 55 .
21 . آل عمران (3) : 61 .
22 . موسوعة الامام على‏بن‏ابى‏طالب (ع)، ج‏2، ص‏237 - 243 .
23 . شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏273 .
24 . الاحتجاج، طبرسى، ج‏1، ص‏121 .
25 . شهيد صدر احتمالاتى چون دورى فدک از مدينه و امکان عدم اطلاع مدنيان و نيز احتمال کشته شدن شاهدان ا حتمالى را ابراز مى‏دارد . (فدک فى‏التاريخ، ص‏187) .
26 . شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏217 .
27 . نساء (4) : 11 .
28 . شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏218و251 .
29 . واضح است، با توجه به بيمناکى حضرت زکريا از وارثان فعلى خود، مراد او از ارث در اين جا ارث در امور مالى است نه ارث نبوت و حکمت که اين دو قابل ارث نيستند و خدا به هر کس بخواهد عطا مى‏کند .
30 . الاحتجاج، طبرسى، ج‏1، ص‏144 .
31 . نساء (4) : 12 .
32 . شرح نهج‏البلاغه، ج‏16، ص‏216و219و225 .
33 . همان، ص‏268و275 .
34 . همان، ص‏221 - 223 .
35 . همان، ص‏218 .
36 . همان، ص‏221 - 227 .
37 . فدک فى التاريخ، ص‏149.


تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر