فدک یک سند تاریخی است
ریاحین ـ مساله تاريخى فدک در شمار مباحث تاريخى قرار دارد، که در اين مقاله ابعاد مختلف آن مورد تحليل و بررسى قرار خواهد گرفت.
ضرورت طرح اين موضوع ممکن استبعضى چنين تصور کنند که پس از گذشت چهارده قرن از اين موضوع، چه ضرورتى ايجاب مىکند که اين مساله اختلافى مطرح شود؟ و اصولا طرح اينگونه موضوعات چه سودى را در بر خواهد داشت؟ ولى در اينجا از اين نکته نبايد غافل شد که، بحث پيرامون «فدک» علاوه بر روشن کردن يک بحث مهم تاريخى، از جنبه عقيدتى نيز مىتواند راهگشا باشد، چه اينکه:
اولا: فضيلت بزرگى براى ايشان ثابت مىگردد زيرا عنايتخداوند نسبتبه حضرتش با فرمان و ات ذاالقربى حقه. و نزديک بودن به پيامبر(ص) با عنوان ذاالقربى مورد توجه و عنايت قرار گرفتهاست.
ثانيا: يک سند زنده تاريخى براى اثبات حقانيت مکتب تشيع قرار گيرد. گرچه برخى از کوتهانديشان به بهانه حفظ وحدت ميان مسلمانان با طرح اينگونه مسائل مخالفت مىورزند; اما از اين نکته غافلند که طرح اين مسائل در چارچوب استدلال، با استفاده از مدارک معتبر اهل سنت و به دور از هر گونه تعبير تند و نابجا، نه تنها خدشهاى به مساله وحدت وارد نمىسازد و هيچگونه تنشى ميان گروههاى مختلف مسلمان ايجاد نمىکند، بلکه در روشن شدن حقيقت و پاسدارى از مرزهاى عقيده و مکتب نقش مؤثرى ايفا خواهد کرد و روزنه تحقيق بيشتر را بروى محققان و پژوهشگران منصف خواهد گشود.
موقعيت فدک
فدک، يکى از دهکدههاى آباد نزديک خيبر بود. وقتى در سال هفتم هجرى قلعههاى خيبر به دست مسلمانان فتح گرديد و قدرت مرکزى يهود در هم شکسته شد، ساکنان فدک از در صلح و تسليم نيمى از سرزمين خود را به پيامبر(ص) واگذار کردند. با توجه به آيه6 سوره حشر «مساله فىء» اين سرزمين از آن رسول گرامى گرديد و آن حضرت مجاز بود که آنجا را براى خود برداشته يا به يکى از مصارفى که در آيه7 سوره حشر آمده برساند.
زمينهاى خيبر که با جنگ و قدرت نظامى فتح شده بود (که در اصطلاح فقهى مفتوحة عنوة ناميده مىشود) مىبايست در ميان مسلمانان تقسيم گردد ولى زمينهاى فدک از آنجا که بدون جنگ بدست آمده بود، جز انفال و فىء بشمار مىرفت و اختيار اينگونه زمينها با پيامبر(ص) بود. قرآن در اين باره مىفرمايد: «و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا رکاب ...»
آنچه را که خداوند به رسولش از آنها (يهود) باز گرداند، چيزى است که شما براى تحصيل آن نه اسبى تاختيد و نه شترى ... اين آيه شريفه خود دليل بر اين است که در مواردى که براى به دست آوردن غنيمت هيچگونه جنگى رخ نداده باشد; هر چه بدست آيد بطور کامل در اختيار پيامبر قرار خواهد گرفت. طبق روايتى که در کتاب صحيح مسلم (از کتب بسيار معتبر اهل سنت) نقل شده عمر بنخطاب اين چنين اظهار داشت: «کانت اموال بنى النضير مما افاء الله على رسوله مما لم يوجف عليه المسلمون بخيل و لا رکاب فکانت للنبى خاصة ...» اموال بنىنضير چون بدون جنگ بدست آمده جزء فىء بشمار مىرود و مخصوص پيامبر مىباشد. پيامبر هم طبق ماموريت الهى «و ات ذاالقربى حقه» - حق نزديکان را ادا کن - اين زمين را به حضرت زهرا(س) بخشيد.
جلالالدين سيوطى از مفسران اهل سنت در تفسير اين آيه از ابىسعيد خدرى و ابنعباس نقل مىکند که پيامبر اسلام طبق دستور خداوند فدک را به حضرت زهرا واگذار فرمود.«عن ابىسعيد الخدرى - رضى الله عنه - قال لما نزلت هذه الاية ... و ات ذاالقربى حقه ... دعا رسول الله فاطمة فاعطاها فدک. و عن ابنعباس - رضى الله عنه - قال: لما نزلت و ات ذاالقربى حقه اقطع رسول الله فاطمة فدکا...»
تنها ايرادى که از سوى برخى مفسران اهل سنت متوجه استدلال به اين آيه شده اين است که: اين سوره يکى از سورههاى مکى است (نزول آن در مکه بوده) با اينکه موضوع فدک مربوط به مدينه مىباشد. پاسخ اين ايراد - طبق بيان مرحوم علامه طباطبايى«ره» - اين است که: مفاد اين آيه و آيات قبل از آن شباهت زيادى به آيات نازل شده در مدينه دارد بنابر اين نمىتوان براى اثبات مکى بودن آنها به يک روايتيا اجماع منقول استناد جست.
ابو عبدالله زنجانى مىگويد سوره اسرا مکى است جز آيات26 و 32و33و57 و از آيه73 تا انتهاى آيه 80. بعضى از مفسران توجيه ديگرى براى اين ايراد بيان کردهاند به اين صورت که: مفهوم آيه يک مفهوم جامعى است که هم در مکه ىبايستبه آن عمل شود و هم در مدينه .. تنها چيزى که در اينجا باقى مىماند جمله «لما نزلت هذه الآية» در روايت ابوسعيد خدرى است که ظاهرش اين است که: اعطاى فدک بعد از نزول آيه بوده است. ولى اگر لما را در اينجا به معنى علتبگيريم نه به معنى زمان خاص، اين مشکل نيز حل مىشود و مفهوم روايت اين خواهد بود که پيامبر(ص) به خاطر اين دستور الهى فدک را به فاطمه(س) عطا کرد، به علاوه گاه آياتى از قرآن دو بار نازل شدهاست.
اصولا نزول سورهاى در مکه يا مدينه دليل بر آن نيست که تمام آيات آن سوره مکى يا مدنى باشد چون در اکثر سور قرآنى آياتى مورد استثناء قرار گرفته است.
پيامبر اکرم فدک را به حضرت زهرا واگذار فرمود ولى پس از رحلت آن حضرت اين سرزمين توسط ابوبکر مورد مصادره قرار گرفت و حضرت فاطمه رسما خواستار استرداد آن شد. بلاذرى از مورخان اهل سنت مىگويد: «قالت فاطمه لا بىبکر ان رسول الله جعل لى فدک فاعطنى اياها...»
توجيه مصادره فدک
ابوبکر براى توجيه کار خود اين حديث را از پيامبر اکرم(ص) نقل کرد که: ما پيامبران از خود ارثى به يادگار نمىگذاريم و آنچه از ما بماند صدقه است. (نحن معاشر الانبياء لانورث ما ترکناه صدقه) قبل از نقد و بررسى اين حديث، توجه به اين نکته ضرورى است که غير از فدک املاک ديگرى از پيامبر(ص) به ارث رسيده بود که مورد مصادره قرار گرفته است. آيتالله حسنزاده آملى در اينباره مىگويد: بدون شک فدک ملک خالص پيامبر(ص) بوده استبه چند دليل: الف: آيه6 سوره حشر. ب: اعتراف خود ابوبکر: زيرا که به حديث عدم ارث تمسک کرد. اگر آنجا را ملک پيامبر(ص) نمىدانست دليلى نداشت که اين حديث را پيش بکشد. ج: ابوبکر از حضرت زهرا(س) شاهد و گواه طلب کرد و اين خود دليل ديگرى است که آنجا را ملک پيامبر مىدانسته زيرا هبه (يا ارث) فقط در صورت مالک بودن امکانپذير است. «لا هبة الا فى ملک».. . و با توجه به اينکه ملک خالص پيامبر بوده پس مساله هبه در کار است نه ارث زيرا ارث اختصاصى به حضرت زهرا(س) نداشته است. نتيجه اينکه حضرت زهرا دو نوع ادعاداشت:
جلال الدين سيوطى از مفسران اهل سنت در تفسير اين آيه از ابىسعيد خدرى و ابنعباس نقل مىکند که پيامبر اسلام(ص) طبق دستور خداوند فدک را به حضرت زهرا(س) واگذار فرمود.
1- فدک به عنوان هبه و بخشش
2- ارث از اموال و املاک پيامبر(ص) غير از فدک.
و بعيد استبگوييم حضرت در مرتبه اول ادعاى نحله وهبه داشته و سپس ادعاى ارث نموده باشد ... در نقل گفتار بلاذرى نيز اين چنين بيان شد که حضرت زهرا(س) از ابوبکر خواستار استرداد فدک شد و هيچگونه سخنى از ارث به ميان نياورد.
نقد و بررسى حديث
از جهات مختلفى مىتوان اين حديث را مورد نقد و بررسى قرار داد. اول: اين حديثبا متن قرآن ناسازگار است. قرآن مىفرمايد: «و ورث سليمان داود ...» حضرت زهرا(س) در احتجاج خود در مقابل ابوبکر اين نکته را مورد توجه قرار مىداد: «يابن ابىقحافه افى کتاب الله ان ترث اباک و لا ارث ابى لقد جئتشيئا فريا افعلى عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم اذ يقول و ورث سليمان داود ...» آيا در کتاب خدا اين چنين آمده است که تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارث نبرم؟ اين چيز عجيبى است!! آيا کتاب خدا را فراموش کرده پشتسر افکندهايد آنجا که مىفرمايد: سليمان از داود ارث برد.
دفاع از حديث
برخى از عالمان اهل سنت در صدد دفاع از اين حديثبر آمده، مصداق ارث را در آيه شريفه غير از مال و ثروت دانسته و آن را منحصر در نبوت کردهاند. ولى اين گفتار قابل قبول نيست زيرا:
اولا: لفظ ارث - طبق بيان مرحوم سيد مرتصى(ره) - در لغت و شريعت در موردى به کار مىرود که قابل نقل و انتقال باشد و به کار رفتن آن در غير اين مورد نياز به قرينه و شاهد دارد و نبوت هم با ارث قابل انتقال نيست; بلکه يک منصب الهى است که از طرف خداوند به افرادى عطا مىشود.
ثانيا: طبق آيه شريفه «ففهمنا ها سليمان و کلا اتينا حکما و علما» (انبياء،79) - «ما (حکم واقعى) آن را به سليمان فهمانديم. و به هر يک از آنان (داود و سليمان) داورى و علم فراوانى داديم.» حضرت سليمان عليه السلام در زمان حضرت داود(ع) داراى مقام نبوت بود; نه اينکه آن را به ارث برده باشد. فخر رازى مىگويد: «راه اين تفهيم همان وحى بود» آلوسى بغدادى مىگويد «هر اجتهادى بر پايه گمان استوار است و در اينجا از لفط «حکما و علما» بدست مىآيد که اجتهادى در کار نبود ...»
دوم: تنها راوى اين حديثخود ابوبکر است و ديگران اين حديث را از قول او نقل مىکنند. سيوطى اين حديث را در شمار احاديثى مىآورد که; راوى آن احاديث فقط شخص ابوبکر بوده است. ابن ابىالحديد مىگويد: فقهاء در بحث اينکه خبر صحابى واحد مورد پذيرش استبه اين موضوع استناد جستهاند.
سوم: اين حديثبا روايت ديگر که مىگويد: ابوبکر تصميم گرفت فدک را به حضرت فاطمه(س) بازگرداند ولى عمر مانع اين کار شد منافات دارد. حلبى در سيره خود نقل مىکند که: «و فى کلام سبط ابنالجوزى انه [ابوبکر] - رض - کتب لها [فاطمه(س)] بفدک و دخل عليه عمر (رض) فقال ما هذا فقال کتاب کتبته لفاطمة بميراثها من ابيها فقال مما ذا تنفق على المسلمين و قد حاربتک العرب کما ترى ثم اخذ عمر الکتاب فشقه» وقتى ابوبکر تصميم گرفت نامه فدک را به حضرت زهرا(س) تسليم کند عمر در اعتراض به اين کار اظهار داشت که مادر حنگ به اين منبع اقتصادى نيازمنديم سپس نامه را گرفته و پاره کرد.
چگونه ممکن است چنين حديثى از پيامبر(ص) وجود داشته باشد; ابوبکر به خود جرات دهد که با آن مخالفت ورزد؟ و چگونه عمر در اعتراض خود موضوع نياز اقتصادى را مطرح مىکند و هيچ سخنى از اين حديثبه ميان نمىآورد؟
چهارم: اگر اين حديث صحيح بود; مىبايستخليفه منازل همسران پيامبر(ص) را نيز مصادره مىکرد. در حالى که مىبينيم در اين ميان تنها فدک مورد مصادره قرار مىگيرد.
پنجم: اگر فدک صدقه بود بايستى همچون مصارف ديگر صدقات تقسيم گردد اما مىبينيم که عمر هنگام قضاوت ميان حضرت على(ع) و عباس در مورد ارث فدک آن را به آنان واگذار مىکند و اظهار مىدارد: شما نسبتبه کار خود آگاهتريد و من اين را تسليم شما مىکنم. حموى چنين نقل مىکند:«انتما اعرف بشانکما اما انا فقد سلمتها اليکما»
ششم: اگر فدک صدقه بود چرا عثمان آن را مروان بخشيد؟
هفتم: با فرض صحت اين حديث دفن ابوبکر و عمر در منزل عايشه مورد ايراد قرار مىگيرد.
انگيزههاى مصادره فدک
الف: انگيزهاجتماعى: فدک به عنوان يک امتياز بزرگ براى حضرت فاطمه(س) و فرزندانش بشمار مىرفت. چه اينکه خداوند به جهت قرابت آن حضرت با پيامبر(ص) و فضيلتى که در آن حضرت وجود داشت، فرمان واگذارى فدک را به آن حضرت صادر فرمود و قهرا با سلب مالکيتحضرت نسبتبه فدک اين امتياز الهى نيز سلب خواهد شد.
ب: انگيزه اقتصادى: داشتن مال و بهرهمندى از امکانات مادى يکى از مهمترين پشتوانههاى حکومتهاست و کمبود آن تاثير زيادى در ضعف حکومتخواهد داشت. از اينرو موضوع محاصره اقتصادى براى مبارزه با يک کشور يا جمعيتبه عنوان يک حربه مطرح است. نمونه آن را در محاصره اقتصادى پيامبر و ياران در شعب ابىطالب و محاصره اقتصادى ابرقدرتها در مورد کشورهاى جهان سوم شاهد هستيم.
ج: انگيزه سياسى: اگر آنها حاضر مىشدند ادعاى حضرت زهرا(س) را در مورد فدک بپذيرند راهى باز مىشد که اصل موضوع خلافت نيز مطرح گردد. ابن ابىالحديد مىگويد: از استادم على بنفارقى که در بغداد داراى کرسى تدريس بود پرسيدم آيا فاطمه(س) در گفتار خود نسبتبه فدک راستگو بود؟ وى در پاسخ گفت: آرى. گفتم: پس چرا ابوبکر فدک را به او واگذار نکرد؟ وى با تبسم کلام لطيفى بر زبان خود جارى ساخت: که اگر اين سخن فاطمه(س) مورد تصديق قرار مىگرفت فردا به سراغش مىآمد و ادعاى خلافتحضرت على(ع) را مطرح مىنمود و خليفه ديگر عذرى براى رد اين ادعا نداشت.
نقد و بررسى مصادره فدک
از جهات گوناگونى مىتوان اين مصادره را مورد نقد و بررسى قرار داد از جمله:
1- اگر واقعا حضرت زهرا(س) در فدک حقى نداشت، با عنايتى که پيامبر اسلام(ص) نسبتبه آن حضرت داشتند مىبايست اين مطلب را به ايشان خاطرنشان مىساختند تا مبادا دختبزرگوارشان ندانسته مايه اختلاف ميان مسلمانان گردد. چه اينکه حضرت فاطمه با در اختيار داشتن فدک مستقيما مورد اين حکم قرار داشت. چگونه ابوبکر از اين حکم مطلع شده ولى حضرت زهرا و همسران پيامبر که عثمان را مامور مطالبه ميراث خود کردند از اين حکم بىخبر باشند؟ حضرت زهرا(س) رسما از خليفه خواستار استرداد ميراث خود مىشد و چون با پاسخ منفى خليفه مواجه شد غضبناک شده و تا آخر عمر با او سخن نگفت. در کتب صحاح اهل سنت اين چنين نقل شده: «عن عائشه ان فاطمه(س) بنت النبى صلى الله عليه و آله ارسلت الى ابىبکر تساله ميراثها... فقال ابوبکر ان رسولالله صلى الله عليه و آله قال: لا نورث ... فابى ابوبکر ان يدفع الى فاطمة منها شيئا فوجدت فاطمة على ابىبکر فى ذلک فهجرته فلم تکلمه حتى توفيت».
پيامبر اکرم طبق نقل همين کتب صحاح حضرت فاطمه را پاره تن خود معرفى و غضب او را غضب خود مىداند. «فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى».
2- خليفه از حضرت زهرا(س) مطالبه شاهد و بينه مىکند، در حالى که فدک در اختيار و تصرف آن حضرت بود و خود اين حيازت و تصرف يکى از نشانههاى مالکيت است. حضرت على(ع) در نهجالبلاغه مىفرمايد: «بلى کانت فى ايدينا فدک من کل ما اظلته السماء فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها قوم آخرين و نعم الحکم الله و ما اصنع بفدک و غير فدک» آرى از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افکنده تنها فدک در اختيار ما بود که آن هم گروهى بر آن بخل و حسادت ورزيدند و گروه ديگرى آن را سخاوتمندانه رها کردند و بهترين حاکم خداوند است.
پيامبر اکرم(ص) فدک را به حضرت زهرا(س) واگذار فرمود ولى پس از رحلت آن حضرت اين سرزمين توسط ابوبکر مورد مصادره قرار گرفت و حضرت فاطمه(س) رسما خواستار استرداد آن شد.
3- افرادى پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) ادعاى طلب از آن حضرت داشته يا اينکه آن حضرت به آنان وعدهاى داده است. خليفه بدون مطالبه هيچ شاهد و گواه به اينگونه ادعاها ترتيب اثر مىداد. حال سؤال اين است که چرا نسبتبه مساله فدک و ساير اموال براى آوردن شاهد پافشارى به عمل آمده است. بخارى در صحيح نقل مىکند که ابوبکر اعلام داشت هر کسى طلبى از من يا قبل از من پيامبر(ص) دارد اعلام کند. جابر اظهار داشت: پيامبر به من وعده پرداخت مبلغى پول داده بود که ابوبکر سه بار دستش را به سوى جابر گشود و در هر بار پانصد (درهم) به او داد.
4- يکى از افرادى که به نفع حضرت زهرا(س) شهادت داد حضرت على(ع) بود. ولى شهادت آن حضرت به بهانه اينکه همسر حضرت زهرا است و در اين مورد نفعى خواهد داشت مورد پذيرش قرار نگرفت. در نقد اين برخورد علاوه بر مساله عصمتحضرت على(ع)، بايد به روايتى که در فضيلت و حقانيت آن حضرت در کتب اهل سنت نقل شده توجه داشت. حاکم نيشابورى نقل مىکند که پيامبر(ص) فرمود: «رحم الله عليا اللهم ادر الحق معه حيث دار». آيا با وجود اين قبيل روايات باز مىتوان شهادت آن حضرت را ناديده گرفت؟
5- با توجه به نزول آيه تطهير در حق حضرت زهرا و ساير اهل بيت پيامبر و اثبات عصمت ايشان با دليل قرآنى ديگر مطالبه شاهد و بينه موردىنداشته است. در سنن ترمذى (يکى از کتب صحيح اهل سنت) نقل شده که بعد از نزول آيه تطهير (سوره احزاب، آيه33) پيامبر اکرم(ص) در جمع حضرت على(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و فاطمه زهرا(س) عرضه داشت: «اللهم هؤلاء اهل بيتى فاذهب عنهم الرجس» مسلم نيشابورى نيز اين روايت را نقل کرده است.
روايات فراوانى در اين مورد در کتب مختلف اهل سنت همانند شواهد التنزيل و اسباب النزول نقل شده است. طبرى در تفسير اين آيه شريفه روايت فراوانى در مورد اينکه منظور از اهل بيت همان حضرت زهرا و همسر و فرزندانش مىباشد نقل مىکند.
آنچه در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد اين است که چگونه با وجود اين روايات در اثبات عصمت و عظمت اهلبيت از آنان طلب شاهد شود؟ يا شهادت آنان مورد پذيرش قرار نمىگيرد؟
فضل بن روزبهان در توجيه اين رفتار خليفه اظهار مىدارد که: «مساله عصمت اهل بيت ارتباطى به مساله شهادت و قضاوت ندارد. بلکه قاضى بايستى طبق وظيفه خود عمل کند. مرحوم مظفر(ره) در نقد اين گفتار مىگويد اصولا طلب شاهد از کسى که مالى را در اختيار دارد (ذواليد) اشتباه است; گذشته از اينکه بينه به عنوان يک راه ظنى است که براى رفع خصومت و اختلاف قرار داده شده ولى علم مقدم بر آن مىباشد. (گرچه حضرت زهرا(س) طبق نظر خليفه نتوانستبينه اقامه نمايد، اما گفتار آن حضرت مىتواند وسيلهاى براى پيدايش علم به موضوع باشد).»
کوتاه سخن اينکه مىتوان از جريان فدک به عنوان يک سند تاريخى در اثبات موضوع امامت و ولايتبهرهجست.