(
0
)
امتیاز از
فضيلت خديجه(س) در گفتار بزرگان
ریاحین ـ در روايات اسلامي که از طريق شيعه و اهل تسنن نقل شده، و نيز در کلام بزرگان و انديشمندان، در شأن و مقام ارجمند ام المومنين حضرت خديجه کبري (س) سخن فراوان با تعبيرات گوناگون به ميان آمده است.
به گفته صاحب مستدرک سفينةالبحار، «فضائل حضرت خديجه (س) که در ابواب مختلف روايات آمده، بيش از آن است که (قابل) شمارش باشد».(1)
حاصل توجه به اين روايات پيبردن به راز عظمت او، و شناخت شايستگيهاي او است.
از رسول اکرم (ص) نقل است که :
«خير نسائها خديجة و خير نسائها مريم ابنة عمران»
«بهترين زنان دنيا خديجه (س) و مريم دختر عمران هستند»(2)
«خيرنساء العالمين مريم بنت عمران، و آسيه بنت مزاحم، و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد(ص)»
بهترين زنان جهانيان عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه دختر خويلد و فاطمه (س) دختر حضرت محمد(ص)(3)
ابن عباس ميگويد: روزي رسول خدا (ص) چهار خط کشيد. آنگاه پرسيد: آيا ميدانيد اين خطها چيست؟ گفتيم: خدا و رسولش داناتر است. فرمود:
«خير نساء الجنة مريم بنت عمران، و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد، و آسية بنت مزاحم امراة فرعون:
بهترين زنان بهشت، مريم دختر عمران، خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد (ص) و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون است»(4)
پيامبر (ص) به عايشه که در حال برتري جويي به فاطمه (ع) بود فرمود:
«او ما فاعلمت ان الله اصطفي آدم و نوحا و آلابراهيم و آلعمران و عليا و الحسن و الحسين و حمزه و جعفرا و فاطمة و خديجة عليالعالمين.
آيا نميداني که خداوند، آدم، نوح، آلابراهيم، آلعمران، علي (ع)، حسن (ع)، حسين (ع)، حمزه، جعفر، فاطمه (ع) و خديجه (ع) را بر جهانيان برگزيد».(5)
پيامبر (ص) فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي رسول خدا! اين خديجه (ع) است، هرگاه نزد تو آمد، براو از سوي پروردگارش و از طرف من، سلام برسان:
«و بشرها ببيت فيالجنة من قصب لاصخب و لانصب؛
«و او را به خانهاي از يک قطعه (زبرجد) در بهشت که در آن رنج و ناآرامي نيست مژده بده»(6)
«اربع نسوة سيدات سادات عالمهن مريم بنت عمران، و آسية بنت مزاحم، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد، و افضلهن عالما فاطمة؛
چهار زن سرور زنان جهان خود ميباشند که عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (ص)، و بهترين آنها در جهان فاطمه (ع) است»(7)
«حسبک من نساء العالمين مريم بنت عمران، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد (ص) و آسية بنت مزاحم.
درميان بانوان دو جهان، در فضيلت و کمال کافي است: مريم، خديجه، فاطمه و آسيه (عليهن السلام)»(8)
پيامبر اکرم (ص) در تفسير (آيه 22 مطففين) «عينا يشرب بها المقربون، همان چشمه بهشتي که مقربان از آن مينوشند.» فرمود:
«المقربون السابقون؛ رسول الله، و عليبن ابيطالب و الائمة، فاطمة و خديجة»(9)
روزي پيامبر (ص) به علي (ع) فرمود: «تو همسري مانند فاطمه (س) داري که من چنان همسري ندارم، تو مادر زني مثل خديجه (س) داري که من چنين مادرزني ندارم.»(10)
روايت شده است؛ روزي جبرئيل به حضور پيامبر (ص) آمد و جوياي خديجه (ع) شد، پيامبر (ص) او را نيافت، جبرئيل گفت: «وقتي که او آمد، به او خبر برده که پروردگارش به او سلام ميرساند.»(11)
پيامبر اکرم (ص) در چهل شبانهروز اعتزال از خديجه (ع) توسط عمار ياسر به خديجه چنين پيام داد: «ان الله عز وجل ليباهي بک کرام ملائکته کل يوم مرارا؛
همانا خداوند متعال به افتخار وجود تو هر روز به طور مکرر به فرشتگان بزرگش افتخار ميکند»(12)
روزي رسول خدا (ص) در مسجد در حضور مردم در شأن حسن و حسين (ع) مطالبي فرمود، از جمله چنين گفت: «ايها الناس الا اخبرکم بخير الناس جدا و جده؛
اي مردم! آيا شما را خبر ندهم به بهترين انسانها ازجهت جد و جده؟»
حاضران عرض کردند: «آري، خبر بده!» فرمود:
«الحسن و الحسين، جدهما رسولالله و جدتهما خديجة بنت خويلد؛
آنها حسن و حسين (ع) هستند که جدشان رسول خدا محمد (ص) است و جده آنها خديجه (ع) دختر خويلد ميباشد»(13)
در آن هنگام که پيامبر (ص) در بستر رحلت قرار گرفت، حضرت زهرا(س) بسيار پريشان و گريان بود، پيامبر (ص) حضرت زهرا را به وجود پربرکت مولاعلي دلداري داد، و در فرازي ضمن ياد از خديجه (ع) فرمود: «دل خوش دار که: ان عليا اول من آمن بالله عزوجل و رسوله من هذه الامة، هو و خديجة امک؛ همانا علي (ع) نخستين شخص از اين امت است که به ذات پاک خدا و رسولش ايمان آورد، او و خديجه (س) مادر تو اولين افرادي هستند که به اسلام پيوستند.»(14)
پيامبر اکرم بعد از وفات خديجه کبري (ع) همواره از خاطرات شيرين و ايثار آن بانوي گرامي به نيکي ياد ميکرد و هرگاه به ياد او ميافتاد، اشک فراق بر ديدگانش جاري ميشد از جمله:
روزي پيامبر (ص) در نزد چند از نفر از همسران خود بود، ناگاه سخني از حضرت خديجه (ع) به ميان آمد، پيامبر (ص) آن چنان آشفته و پراحساس شد که قطرههاي اشک ازچشمانش سرازير گشت.
عايشه به آن حضرت گفت: «چرا گريه ميکني؟ آيا براي يک پيرزن گندمگون از فرزندان اسد، بايد گريه کرد؟»
پيامبر در پاسخ به او فرمود: «صدقتني اذ کذبتم، و آمنت بي اذکفرتم، و ولدت لي اذ عقمتم؛
او هنگاميکه شما مرا تکذيب ميکرديد، تصديق کرد و هنگاميکه کافر بوديد، او به من ايمان آورد؛ و براي من فرزنداني آورد در حالي که شما نازا هستيد.»(15)
نيز روايت شده:
روزي پيرزني نزد رسول اکرم (ص) آمد، آن حضرت او را مورد لطف سرشار قرار داد، وقتي آن پيرزن رفت، عايشه علت آن همه مهرباني به پيرزن را از پيامبر (ص) پرسيد، او در جواب فرمود:
«انهاکانت تاتينا في زمن خديجة، و ان حسن العهد من الايمان؛
اين پيرزن در عصر زندگي خديجه(ع)، به خانه ما ميآمد و از کمکها و الطاف سرشار خديجه(ع) برخوردار بود، همانا نيک نگهداري عهد و سابقه، از ايمان است.»(16)
و مطابق روايت ديگر عايشه گفت: «هرگاه پيامبر (ص) گوسفندي ذبح ميکرد، ميفرمود: از گوشتش براي دوستان خديجه (ع) بفرستيد، يک روز در اين باره با آن حضرت سخن گفتم، فرمود:
«اني لاحب حبيبها: من دوست خديجه (ع) را دوست دارم.»(17)
ياد خديجه در خواستگاري حضرت زهرا
در جريان مراسم خواستگاري مولا علي (ع) از حضرت زهرا پس از آن کهام سلمه به همراه امايمن کنيز آزاد شده و برخي ديگر از همسران پيامبر نزد وي رفتند تا او را در جريان درخواست امام علي (ع) براي همسري با فاطمه الزهرا(س) قرار بدهند، در بخشي از گفتار خود به حضرت خديجه اشاره نمودند و آرزو کردند اي کاش آن مادر يگانه در اين مراسم حضور مييافت و ميتوانست در مراسم ازدواج جگرگوشهاش حاضر باشد.
تا سخن به نام خديجه رسيد ناگهان پيامبر اکرم (ص) به صداي بلند شروع به گريستن نمود؛ سپس فرمودند: «خديجة و اين مثل خديجة صدقتاني حين کذبني الناس، و وازرتني علي دين الله و اعانتني عليه بمالها، ان الله عزوجل امر في ان ابشر خديجة ببيت فيالجنة من قصب لا صخب فيه و لانصب؛
خديجه! کجاست همانند خديجه؟ در آن هنگام که مردم مرا تکذيب ميکردند، او مرا تصديق کرد، و او براي دين خدا با من همکاري و همياري نمود، و با ثروت خود مرا براي پيشبرد دين کمک کرد، خداوند متعال به من فرمان داده است که خديجه (ع) را به داشتن خانهاي از يک گوهر در بهشت که رنج و ناآرامي در آن نيست مژده بدهم.»
خديجه در احاديث معراج نبي
ابوسعيد خدري ميگويد: رسول خدا (ص) فرمود: وقتي که در شب معراج، جبرئيل مرا به سوي آسمانها برد و سير داد، هنگام مراجعت به جبرئيل گفتم: «آيا حاجتي داري؟»
جبرئيل گفت: «حاجت من اين است که سلام خدا و سلام مرا به خديجه(ع) برساني»
پيامبر (ص) وقتي که به زمين رسيد، سلام خدا و جبرئيل را به خديجه(ع) ابلاغ کرد، خديجه گفت: «انالله هو السلام، و منه السلام، و اليه السلام، و علي جبرئيل السلام؛ همانا ذات پاک خدا سلام است، و از او است سلام، و سلام به سوي او باز گردد و بر جبرئيل سلام باد.»(18)
گفتار انبياي الهي، ائمه و اصحاب صدر اسلام
ابنسعد مورخ عرب از قول آدم (ع) چنين ميگويد:
«آدم در بهشت به حوا گفت يکي از مزايايي که خدا نصيب رسولالله کرد اين بود که جفتي چون خديجه نصيب او نمود و خديجه پيوسته براي انجام رسانيدن مشيت خداوند به محمد کمک ميکرد در صورتي که حوا سبب گرديد که من در بهشت بر خلاف اراده خداوند رفتار نمايم.»(19)
امام حسين (ع) در روز عاشورا در ضمن خطبهاي که خود را به دشمن معرفي ميکرد، فرمود: «شما را به خدا سوگند، آيا ميدانيد که جده من خديجه(ع) دختر خويلد است؟»(20)
و نيز خطاب به دشمن فرمود: «آيا ميدانيد که من فرزند همسر پيامبر شما خديجه (ع) هستم؟»(21)
امام سجاد (ع) در مجلس شاهانه يزيد در دمشق در خطبه معروف خود، اين چنين خود را معرفي ميکند: «انا بن خديجة الکبري؛ من پسر خديجه بانوي بزرگ اسلام هستم.»(22)
حضرت زينب (س) در کربلا در روز يازدهم محرم سال 61 هـ. ق هنگامي که کنار پيکرهاي پاره پاره شهيدان آمد، و مطالبي جانسوز گفت، از جمله در آنجا پس از ذکر پيامبر (ص) و علي (ع) از خديجه ياد کرد و فرمود: «بابي خديجة الکبري: پدرم به فداي خديجه بانوي بزرگ باد.»(23)
زيدبن علي (ع) که انقلاب و شورش عظيمي بر ضد حکومت طاغوتي هشامبن عبدالملک نمود و سرانجام به شهادت رسيد، در سخني در برابر دشمن، چنين احتجاج ميکند:
«و نحن احق بالمودة، ابونا رسولالله وجدتنا خديجة...؛
و ما سزاوارتر به مودت و دوستي هستيم، چرا که پدر ما رسول خدا (ص) وجده ما خديجه (ع) است.»(24)
عبدالله ابنزبير با آن که با خاندان رسالت دشمني کرد در گفتگويي باابنعباس، به خديجه(ع) به عنوان عمهاش افتخار نموده و ميگويد:
«الست تعلم ان عمتي خديجة سيدة نساء العالمين؛ آيا نميداني که عمهام خديجه (ع) سرور بانوان جهان است؟»(25)
«در عصر امامت امام حسن (ع) پس از آنکه معاويه بر اوضاع مسلط شد، به کوفه آمد و چند روز در کوفه ماند، و از مردم براي خود بيعت گرفت، پس از پايان کار بر بالاي منبر رفت و خطبه خواند و در آن خطبه آنچه توانست به ساحت مقدس اميرمومنان علي (ع) جسارت کرد و ناسزا گفت، با اين که امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در مجلس حاضر بودند، حسين (ع) برخاست تا پاسخ معاويه را بدهد، امام حسن (ع) دست او راگرفت و نشانيد و خود برخاست و فرمود: «اي آنکه علي (ع) را به بدي ياد کردي؟ منم حسن و پدرم علي (ع) است، و تويي معاويه و پدرت ضحر ميباشد، مادر من فاطمه عليها سلام الله و مادر تو هند جگرخوار است، جد من رسول خدا (ص) است جد تو حرب است، «و جد تيخديجة و جدتک فتيله...؛
جده من خديجه (بانوي بزرگ اسلام) ولي جده تو فتيله (زن زشتکار جاهليت) است. خداوند لعنت کند از ما آنکس که نامش پليد و حسب و نسبتش پست و سابقهاش بد، و داراي کفر و نفاق است.»(26)
در حديث موثقي از حضرت زهرا (س) منقول است که چون خديجه از دنيا رفت فاطمه عليهاالسلام بر گرد پدر بزرگوار خود ميگرديد و ميگفت: «اي پدر! مادر من کجاست؟ پس جبرئيل نازل شد و گفت: پروردگارت تو را امر ميکند که فاطمه را سلام برساني و بگويي که مادر تو در خانهاي است ازني که کعب آنها از طلا است و به جاي پي، عمودها از ياقوت سرخ ميباشد و خانة او در ميان خانه آسيه و مريم دختر عمران است؛ چون حضرت رسول (ص) پيغام حق تعالي را به فاطمه (س) رسانيد. فاطمه (س) گفت: خدا است سالم از نقصها و از اوست سلامتيها و به سوي او برميگردد تحيتها»(27)
خديجه (ع) در ادعيه، زيارتنامهها، و واژگان مقدس
کتاب مقدس تورات حضرت خديجه (س) را به نهر آبي تشبيه نموده است که آب آن، آب حيات است، و در دوطرف کنار آن آب، درخت حيات وجود دارد، آن درخت داراي دوازده نوع ميوه است، و برگهاي آن درخت، موجب شفاي امتها است.(28)
در يکي از زيارتنامههاي رسول خدا (ص) چنين آمده است:
«السلام علي ازواجک الطاهرات الخيرات، امهات المومنين، خصوصا الصديقة الطاهرة، الزکية الراضيه المرضية، خديجة الکبري ام المومنين؛
سلام بر همسران پاک و نيک تو، مادران مومنان به خصوص سلام بر بانوي راستين و پاک و پاکيزه، خشنود و پسنديده، خديجه بانوي بزرگ، مادر مومنان.»(29)
در يکي از زيارتنامههاي ديگر از خديجه (ع) چنين تعبير شده: «السلام علي خديجة سيدة نساء العالمين؛ سلام بر خديجه (ع) سرور زنان جهانيان.»(30)
حضرت خديجه (ع) ارتباط عميق و بسيار بالايي با درگاه خداوند داشت، از اين رو داراي قوت قلب محکم واستوار بود. آن بانوي بزرگوار اسلام براي خود داراي حرز (کلمات پرمحتواي پناهندگي به خدا) بود و در پرتو آن همواره رابطه خود را با خدا برقرار ميساخت.
سيدبن طاووس در کتاب مهجالدعوات دو حرز را نقل کرده که اين چنين است:
1ـ «بسم الله الرحمن الرحيم، يا حي يا قيوم، برحمتک استغيث فاغثني ، ولا تهلکن الي نفسي طرفة عين ابدا، و اصلح ليشائب کله؛
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر! اي خداي زنده و استوار! به رحمتت پناهنده شدم، به من پناه بده، و مرا هرگز به اندازه يک چشم برهم زدن به خودم وانگذار، همه حال و زندگي مرا سامان بخش.»
2ـ «بسمالله الرحمن الرحيم، يا الله يا حافظ يا حفيظ يا رقيب؛
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر! اي خدا، اي نگهبان، اي نگهدارنده و اي مراقب و پاسدار.»
خديجه در کلام انديشمندان و بزرگان معاصر
دانشمند عرب (سنيه قراعد): تاريخ در مقابل عظمت امالمومنين خديجه(ع) سر فرود ميآورد، و در برابرش متواضعانه دست بسته ميايستد، نميداند نام اين بانو را در کدام شناسنامه بزرگان ثبت نمايد.»(39)
سليمان کتاني، نويسنده عرب: خديجه ثروتش را به محمد بخشيد. ولي اين احساس را نداشت که ميبخشد، بلکه اين احساس را داشت که از او هدايت را که بر همه گنجهاي سراسر جهان برتري دارد، کسب مينمايد، او احساس ميکرد محبت و دوستي را به حضرت محمد (ص) اهدا ميکند، ولي در عوض همه ابعاد سعادت را از او کسب ميکند.»(32)
عالم بزرگ شيخ حرعاملي متوفي به (1140 هـ.ق) صاحب کتاب وسايل الشيعه شعري در وصف او سورده است.
«همسر پيامبر خديجه که فضل و برتري او از گفتار و رفتارش آشکار است، دختر خويلد آن جوانمرد بزرگوار، و ارجمند تاييد شده و بلند مقام براي خديجه و در بهشت خانهاي از يک قطعه گوهر بلورين آماده شده است که در ناآرامي و رنج نيست.
اين موضوع عين سخن پيامبر برگزيده پاک خدا است که خديجه در بهشت داراي چنين خانهاي ميباشد».
بنت الشاملي نويسنده عرب: آيا ديگري غير از خديجه را ميشناسيد که با عشقي آتشين، و مهر و ايماني استوار بيآن که اندک ترديدي به دل راه دهد يا ذرهاي از باورش به بزرگداشت هميشگي خدا و پيغمبر بکاهد، دعوت دين را از غار حرا پذيرا شود».(33)
پينوشت
به گفته صاحب مستدرک سفينةالبحار، «فضائل حضرت خديجه (س) که در ابواب مختلف روايات آمده، بيش از آن است که (قابل) شمارش باشد».(1)
حاصل توجه به اين روايات پيبردن به راز عظمت او، و شناخت شايستگيهاي او است.
از رسول اکرم (ص) نقل است که :
«خير نسائها خديجة و خير نسائها مريم ابنة عمران»
«بهترين زنان دنيا خديجه (س) و مريم دختر عمران هستند»(2)
«خيرنساء العالمين مريم بنت عمران، و آسيه بنت مزاحم، و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد(ص)»
بهترين زنان جهانيان عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه دختر خويلد و فاطمه (س) دختر حضرت محمد(ص)(3)
ابن عباس ميگويد: روزي رسول خدا (ص) چهار خط کشيد. آنگاه پرسيد: آيا ميدانيد اين خطها چيست؟ گفتيم: خدا و رسولش داناتر است. فرمود:
«خير نساء الجنة مريم بنت عمران، و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد، و آسية بنت مزاحم امراة فرعون:
بهترين زنان بهشت، مريم دختر عمران، خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد (ص) و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون است»(4)
پيامبر (ص) به عايشه که در حال برتري جويي به فاطمه (ع) بود فرمود:
«او ما فاعلمت ان الله اصطفي آدم و نوحا و آلابراهيم و آلعمران و عليا و الحسن و الحسين و حمزه و جعفرا و فاطمة و خديجة عليالعالمين.
آيا نميداني که خداوند، آدم، نوح، آلابراهيم، آلعمران، علي (ع)، حسن (ع)، حسين (ع)، حمزه، جعفر، فاطمه (ع) و خديجه (ع) را بر جهانيان برگزيد».(5)
پيامبر (ص) فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي رسول خدا! اين خديجه (ع) است، هرگاه نزد تو آمد، براو از سوي پروردگارش و از طرف من، سلام برسان:
«و بشرها ببيت فيالجنة من قصب لاصخب و لانصب؛
«و او را به خانهاي از يک قطعه (زبرجد) در بهشت که در آن رنج و ناآرامي نيست مژده بده»(6)
«اربع نسوة سيدات سادات عالمهن مريم بنت عمران، و آسية بنت مزاحم، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد، و افضلهن عالما فاطمة؛
چهار زن سرور زنان جهان خود ميباشند که عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (ص)، و بهترين آنها در جهان فاطمه (ع) است»(7)
«حسبک من نساء العالمين مريم بنت عمران، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد (ص) و آسية بنت مزاحم.
درميان بانوان دو جهان، در فضيلت و کمال کافي است: مريم، خديجه، فاطمه و آسيه (عليهن السلام)»(8)
پيامبر اکرم (ص) در تفسير (آيه 22 مطففين) «عينا يشرب بها المقربون، همان چشمه بهشتي که مقربان از آن مينوشند.» فرمود:
«المقربون السابقون؛ رسول الله، و عليبن ابيطالب و الائمة، فاطمة و خديجة»(9)
روزي پيامبر (ص) به علي (ع) فرمود: «تو همسري مانند فاطمه (س) داري که من چنان همسري ندارم، تو مادر زني مثل خديجه (س) داري که من چنين مادرزني ندارم.»(10)
روايت شده است؛ روزي جبرئيل به حضور پيامبر (ص) آمد و جوياي خديجه (ع) شد، پيامبر (ص) او را نيافت، جبرئيل گفت: «وقتي که او آمد، به او خبر برده که پروردگارش به او سلام ميرساند.»(11)
پيامبر اکرم (ص) در چهل شبانهروز اعتزال از خديجه (ع) توسط عمار ياسر به خديجه چنين پيام داد: «ان الله عز وجل ليباهي بک کرام ملائکته کل يوم مرارا؛
همانا خداوند متعال به افتخار وجود تو هر روز به طور مکرر به فرشتگان بزرگش افتخار ميکند»(12)
روزي رسول خدا (ص) در مسجد در حضور مردم در شأن حسن و حسين (ع) مطالبي فرمود، از جمله چنين گفت: «ايها الناس الا اخبرکم بخير الناس جدا و جده؛
اي مردم! آيا شما را خبر ندهم به بهترين انسانها ازجهت جد و جده؟»
حاضران عرض کردند: «آري، خبر بده!» فرمود:
«الحسن و الحسين، جدهما رسولالله و جدتهما خديجة بنت خويلد؛
آنها حسن و حسين (ع) هستند که جدشان رسول خدا محمد (ص) است و جده آنها خديجه (ع) دختر خويلد ميباشد»(13)
در آن هنگام که پيامبر (ص) در بستر رحلت قرار گرفت، حضرت زهرا(س) بسيار پريشان و گريان بود، پيامبر (ص) حضرت زهرا را به وجود پربرکت مولاعلي دلداري داد، و در فرازي ضمن ياد از خديجه (ع) فرمود: «دل خوش دار که: ان عليا اول من آمن بالله عزوجل و رسوله من هذه الامة، هو و خديجة امک؛ همانا علي (ع) نخستين شخص از اين امت است که به ذات پاک خدا و رسولش ايمان آورد، او و خديجه (س) مادر تو اولين افرادي هستند که به اسلام پيوستند.»(14)
پيامبر اکرم بعد از وفات خديجه کبري (ع) همواره از خاطرات شيرين و ايثار آن بانوي گرامي به نيکي ياد ميکرد و هرگاه به ياد او ميافتاد، اشک فراق بر ديدگانش جاري ميشد از جمله:
روزي پيامبر (ص) در نزد چند از نفر از همسران خود بود، ناگاه سخني از حضرت خديجه (ع) به ميان آمد، پيامبر (ص) آن چنان آشفته و پراحساس شد که قطرههاي اشک ازچشمانش سرازير گشت.
عايشه به آن حضرت گفت: «چرا گريه ميکني؟ آيا براي يک پيرزن گندمگون از فرزندان اسد، بايد گريه کرد؟»
پيامبر در پاسخ به او فرمود: «صدقتني اذ کذبتم، و آمنت بي اذکفرتم، و ولدت لي اذ عقمتم؛
او هنگاميکه شما مرا تکذيب ميکرديد، تصديق کرد و هنگاميکه کافر بوديد، او به من ايمان آورد؛ و براي من فرزنداني آورد در حالي که شما نازا هستيد.»(15)
نيز روايت شده:
روزي پيرزني نزد رسول اکرم (ص) آمد، آن حضرت او را مورد لطف سرشار قرار داد، وقتي آن پيرزن رفت، عايشه علت آن همه مهرباني به پيرزن را از پيامبر (ص) پرسيد، او در جواب فرمود:
«انهاکانت تاتينا في زمن خديجة، و ان حسن العهد من الايمان؛
اين پيرزن در عصر زندگي خديجه(ع)، به خانه ما ميآمد و از کمکها و الطاف سرشار خديجه(ع) برخوردار بود، همانا نيک نگهداري عهد و سابقه، از ايمان است.»(16)
و مطابق روايت ديگر عايشه گفت: «هرگاه پيامبر (ص) گوسفندي ذبح ميکرد، ميفرمود: از گوشتش براي دوستان خديجه (ع) بفرستيد، يک روز در اين باره با آن حضرت سخن گفتم، فرمود:
«اني لاحب حبيبها: من دوست خديجه (ع) را دوست دارم.»(17)
ياد خديجه در خواستگاري حضرت زهرا
در جريان مراسم خواستگاري مولا علي (ع) از حضرت زهرا پس از آن کهام سلمه به همراه امايمن کنيز آزاد شده و برخي ديگر از همسران پيامبر نزد وي رفتند تا او را در جريان درخواست امام علي (ع) براي همسري با فاطمه الزهرا(س) قرار بدهند، در بخشي از گفتار خود به حضرت خديجه اشاره نمودند و آرزو کردند اي کاش آن مادر يگانه در اين مراسم حضور مييافت و ميتوانست در مراسم ازدواج جگرگوشهاش حاضر باشد.
تا سخن به نام خديجه رسيد ناگهان پيامبر اکرم (ص) به صداي بلند شروع به گريستن نمود؛ سپس فرمودند: «خديجة و اين مثل خديجة صدقتاني حين کذبني الناس، و وازرتني علي دين الله و اعانتني عليه بمالها، ان الله عزوجل امر في ان ابشر خديجة ببيت فيالجنة من قصب لا صخب فيه و لانصب؛
خديجه! کجاست همانند خديجه؟ در آن هنگام که مردم مرا تکذيب ميکردند، او مرا تصديق کرد، و او براي دين خدا با من همکاري و همياري نمود، و با ثروت خود مرا براي پيشبرد دين کمک کرد، خداوند متعال به من فرمان داده است که خديجه (ع) را به داشتن خانهاي از يک گوهر در بهشت که رنج و ناآرامي در آن نيست مژده بدهم.»
خديجه در احاديث معراج نبي
ابوسعيد خدري ميگويد: رسول خدا (ص) فرمود: وقتي که در شب معراج، جبرئيل مرا به سوي آسمانها برد و سير داد، هنگام مراجعت به جبرئيل گفتم: «آيا حاجتي داري؟»
جبرئيل گفت: «حاجت من اين است که سلام خدا و سلام مرا به خديجه(ع) برساني»
پيامبر (ص) وقتي که به زمين رسيد، سلام خدا و جبرئيل را به خديجه(ع) ابلاغ کرد، خديجه گفت: «انالله هو السلام، و منه السلام، و اليه السلام، و علي جبرئيل السلام؛ همانا ذات پاک خدا سلام است، و از او است سلام، و سلام به سوي او باز گردد و بر جبرئيل سلام باد.»(18)
گفتار انبياي الهي، ائمه و اصحاب صدر اسلام
ابنسعد مورخ عرب از قول آدم (ع) چنين ميگويد:
«آدم در بهشت به حوا گفت يکي از مزايايي که خدا نصيب رسولالله کرد اين بود که جفتي چون خديجه نصيب او نمود و خديجه پيوسته براي انجام رسانيدن مشيت خداوند به محمد کمک ميکرد در صورتي که حوا سبب گرديد که من در بهشت بر خلاف اراده خداوند رفتار نمايم.»(19)
امام حسين (ع) در روز عاشورا در ضمن خطبهاي که خود را به دشمن معرفي ميکرد، فرمود: «شما را به خدا سوگند، آيا ميدانيد که جده من خديجه(ع) دختر خويلد است؟»(20)
و نيز خطاب به دشمن فرمود: «آيا ميدانيد که من فرزند همسر پيامبر شما خديجه (ع) هستم؟»(21)
امام سجاد (ع) در مجلس شاهانه يزيد در دمشق در خطبه معروف خود، اين چنين خود را معرفي ميکند: «انا بن خديجة الکبري؛ من پسر خديجه بانوي بزرگ اسلام هستم.»(22)
حضرت زينب (س) در کربلا در روز يازدهم محرم سال 61 هـ. ق هنگامي که کنار پيکرهاي پاره پاره شهيدان آمد، و مطالبي جانسوز گفت، از جمله در آنجا پس از ذکر پيامبر (ص) و علي (ع) از خديجه ياد کرد و فرمود: «بابي خديجة الکبري: پدرم به فداي خديجه بانوي بزرگ باد.»(23)
زيدبن علي (ع) که انقلاب و شورش عظيمي بر ضد حکومت طاغوتي هشامبن عبدالملک نمود و سرانجام به شهادت رسيد، در سخني در برابر دشمن، چنين احتجاج ميکند:
«و نحن احق بالمودة، ابونا رسولالله وجدتنا خديجة...؛
و ما سزاوارتر به مودت و دوستي هستيم، چرا که پدر ما رسول خدا (ص) وجده ما خديجه (ع) است.»(24)
عبدالله ابنزبير با آن که با خاندان رسالت دشمني کرد در گفتگويي باابنعباس، به خديجه(ع) به عنوان عمهاش افتخار نموده و ميگويد:
«الست تعلم ان عمتي خديجة سيدة نساء العالمين؛ آيا نميداني که عمهام خديجه (ع) سرور بانوان جهان است؟»(25)
«در عصر امامت امام حسن (ع) پس از آنکه معاويه بر اوضاع مسلط شد، به کوفه آمد و چند روز در کوفه ماند، و از مردم براي خود بيعت گرفت، پس از پايان کار بر بالاي منبر رفت و خطبه خواند و در آن خطبه آنچه توانست به ساحت مقدس اميرمومنان علي (ع) جسارت کرد و ناسزا گفت، با اين که امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در مجلس حاضر بودند، حسين (ع) برخاست تا پاسخ معاويه را بدهد، امام حسن (ع) دست او راگرفت و نشانيد و خود برخاست و فرمود: «اي آنکه علي (ع) را به بدي ياد کردي؟ منم حسن و پدرم علي (ع) است، و تويي معاويه و پدرت ضحر ميباشد، مادر من فاطمه عليها سلام الله و مادر تو هند جگرخوار است، جد من رسول خدا (ص) است جد تو حرب است، «و جد تيخديجة و جدتک فتيله...؛
جده من خديجه (بانوي بزرگ اسلام) ولي جده تو فتيله (زن زشتکار جاهليت) است. خداوند لعنت کند از ما آنکس که نامش پليد و حسب و نسبتش پست و سابقهاش بد، و داراي کفر و نفاق است.»(26)
در حديث موثقي از حضرت زهرا (س) منقول است که چون خديجه از دنيا رفت فاطمه عليهاالسلام بر گرد پدر بزرگوار خود ميگرديد و ميگفت: «اي پدر! مادر من کجاست؟ پس جبرئيل نازل شد و گفت: پروردگارت تو را امر ميکند که فاطمه را سلام برساني و بگويي که مادر تو در خانهاي است ازني که کعب آنها از طلا است و به جاي پي، عمودها از ياقوت سرخ ميباشد و خانة او در ميان خانه آسيه و مريم دختر عمران است؛ چون حضرت رسول (ص) پيغام حق تعالي را به فاطمه (س) رسانيد. فاطمه (س) گفت: خدا است سالم از نقصها و از اوست سلامتيها و به سوي او برميگردد تحيتها»(27)
خديجه (ع) در ادعيه، زيارتنامهها، و واژگان مقدس
کتاب مقدس تورات حضرت خديجه (س) را به نهر آبي تشبيه نموده است که آب آن، آب حيات است، و در دوطرف کنار آن آب، درخت حيات وجود دارد، آن درخت داراي دوازده نوع ميوه است، و برگهاي آن درخت، موجب شفاي امتها است.(28)
در يکي از زيارتنامههاي رسول خدا (ص) چنين آمده است:
«السلام علي ازواجک الطاهرات الخيرات، امهات المومنين، خصوصا الصديقة الطاهرة، الزکية الراضيه المرضية، خديجة الکبري ام المومنين؛
سلام بر همسران پاک و نيک تو، مادران مومنان به خصوص سلام بر بانوي راستين و پاک و پاکيزه، خشنود و پسنديده، خديجه بانوي بزرگ، مادر مومنان.»(29)
در يکي از زيارتنامههاي ديگر از خديجه (ع) چنين تعبير شده: «السلام علي خديجة سيدة نساء العالمين؛ سلام بر خديجه (ع) سرور زنان جهانيان.»(30)
حضرت خديجه (ع) ارتباط عميق و بسيار بالايي با درگاه خداوند داشت، از اين رو داراي قوت قلب محکم واستوار بود. آن بانوي بزرگوار اسلام براي خود داراي حرز (کلمات پرمحتواي پناهندگي به خدا) بود و در پرتو آن همواره رابطه خود را با خدا برقرار ميساخت.
سيدبن طاووس در کتاب مهجالدعوات دو حرز را نقل کرده که اين چنين است:
1ـ «بسم الله الرحمن الرحيم، يا حي يا قيوم، برحمتک استغيث فاغثني ، ولا تهلکن الي نفسي طرفة عين ابدا، و اصلح ليشائب کله؛
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر! اي خداي زنده و استوار! به رحمتت پناهنده شدم، به من پناه بده، و مرا هرگز به اندازه يک چشم برهم زدن به خودم وانگذار، همه حال و زندگي مرا سامان بخش.»
2ـ «بسمالله الرحمن الرحيم، يا الله يا حافظ يا حفيظ يا رقيب؛
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر! اي خدا، اي نگهبان، اي نگهدارنده و اي مراقب و پاسدار.»
خديجه در کلام انديشمندان و بزرگان معاصر
دانشمند عرب (سنيه قراعد): تاريخ در مقابل عظمت امالمومنين خديجه(ع) سر فرود ميآورد، و در برابرش متواضعانه دست بسته ميايستد، نميداند نام اين بانو را در کدام شناسنامه بزرگان ثبت نمايد.»(39)
سليمان کتاني، نويسنده عرب: خديجه ثروتش را به محمد بخشيد. ولي اين احساس را نداشت که ميبخشد، بلکه اين احساس را داشت که از او هدايت را که بر همه گنجهاي سراسر جهان برتري دارد، کسب مينمايد، او احساس ميکرد محبت و دوستي را به حضرت محمد (ص) اهدا ميکند، ولي در عوض همه ابعاد سعادت را از او کسب ميکند.»(32)
عالم بزرگ شيخ حرعاملي متوفي به (1140 هـ.ق) صاحب کتاب وسايل الشيعه شعري در وصف او سورده است.
زوجتة خديجه و فضله
ابان عند قولها و فعله
بنت خويلد الفتي المکرم
الماجد المويد المعظم
لها من الجنة بيت من قصب
لاصخب فيه ولالها نصب
و هذه مورة لفظ الخبر
عنالنبي المصطفي المطهر
ابان عند قولها و فعله
بنت خويلد الفتي المکرم
الماجد المويد المعظم
لها من الجنة بيت من قصب
لاصخب فيه ولالها نصب
و هذه مورة لفظ الخبر
عنالنبي المصطفي المطهر
«همسر پيامبر خديجه که فضل و برتري او از گفتار و رفتارش آشکار است، دختر خويلد آن جوانمرد بزرگوار، و ارجمند تاييد شده و بلند مقام براي خديجه و در بهشت خانهاي از يک قطعه گوهر بلورين آماده شده است که در ناآرامي و رنج نيست.
اين موضوع عين سخن پيامبر برگزيده پاک خدا است که خديجه در بهشت داراي چنين خانهاي ميباشد».
بنت الشاملي نويسنده عرب: آيا ديگري غير از خديجه را ميشناسيد که با عشقي آتشين، و مهر و ايماني استوار بيآن که اندک ترديدي به دل راه دهد يا ذرهاي از باورش به بزرگداشت هميشگي خدا و پيغمبر بکاهد، دعوت دين را از غار حرا پذيرا شود».(33)
پينوشت
1ـ خديجه، اسطوره مقاومت و ايثار، صفحه 186، اشتهاردي، محمدمهدي
2ـ صحيح بخاري، ج 4، ص 164.
3ـ الاستيعاب، ج 2، ص 720.
4ـ بحارالانوار، ج 13، ص 162، ج 16، ص 2.
5ـ خديجه؛ اسطوره مقاومت و ايثار، ص 187، نقل از بحار ج 37، ص 63.
6ـ اسدالغابه، ج 5، ص 438.
7ـ ذخائر العقبي، ص 44.
8ـ کشف الغمه، ج 2، ص 71.
9ـ جمعالبيان، ج 10، ص 320.
10ـ بحار، ج 40، ص 68 به نقل از خديجه؛ اسطوره مقاومت و ايثار ص 190.
11ـ همان، ج 16، ص 8.
12ـ کشفالغمه، ج 2، ص 72.
13ـ بحار، ج 43، ص 302، به نقل از خديجه، اسطوره مقاومت و ايثار، ص 198.
14ـ بحار، ج 22، ص 502.
15ـ همان، ج 16، ص 8.
16ـ خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 207.
17ـ رياحين الشريعه، ج 2، ص 206.
18ـ کشفالغمه، ج 2، ص 133.
19ـ محمد پيغمبري که از او بايد شناخت، کنستان ويرژيل گئورگيو، ترجمه ذبيحالله منصوري، ص 50.
20ـ بحار، ج 44، ص 318.
21ـ همان، ج 45، ص 6.
22ـ همان، ج 44، ص 174.
23ـ همان، ج 45، ص 59.
24ـ خديجه، اسطوره ايثار و مقاومت، ص 200.
25ـ شرح نهجالبلاغه، ابنابيالحديد، ج 9، ص 325.
26ـ خديجه (ع) اسطوره مقاومت و ايثار، ص 201.
27ـ حيوهالقلوب، علامه محمدباقر مجلسي، ج 3، ص 218.
28ـ کتاب مقدس، عهد جديد، مکاشفه يوحنا، باب 22.
29ـ بحار ج 100، ص 189.
30ـ همان، ج 102، ص 272.
31ـ نساء محمد (ص)، ص 38.
32ـ خديجه (ع)، علي محمد دخيل، ص 32.
33ـ حياةالائمه، هاشم معروف الحسني، ص 67.
منبع : گلستان قرآن، شماره 95
2ـ صحيح بخاري، ج 4، ص 164.
3ـ الاستيعاب، ج 2، ص 720.
4ـ بحارالانوار، ج 13، ص 162، ج 16، ص 2.
5ـ خديجه؛ اسطوره مقاومت و ايثار، ص 187، نقل از بحار ج 37، ص 63.
6ـ اسدالغابه، ج 5، ص 438.
7ـ ذخائر العقبي، ص 44.
8ـ کشف الغمه، ج 2، ص 71.
9ـ جمعالبيان، ج 10، ص 320.
10ـ بحار، ج 40، ص 68 به نقل از خديجه؛ اسطوره مقاومت و ايثار ص 190.
11ـ همان، ج 16، ص 8.
12ـ کشفالغمه، ج 2، ص 72.
13ـ بحار، ج 43، ص 302، به نقل از خديجه، اسطوره مقاومت و ايثار، ص 198.
14ـ بحار، ج 22، ص 502.
15ـ همان، ج 16، ص 8.
16ـ خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 207.
17ـ رياحين الشريعه، ج 2، ص 206.
18ـ کشفالغمه، ج 2، ص 133.
19ـ محمد پيغمبري که از او بايد شناخت، کنستان ويرژيل گئورگيو، ترجمه ذبيحالله منصوري، ص 50.
20ـ بحار، ج 44، ص 318.
21ـ همان، ج 45، ص 6.
22ـ همان، ج 44، ص 174.
23ـ همان، ج 45، ص 59.
24ـ خديجه، اسطوره ايثار و مقاومت، ص 200.
25ـ شرح نهجالبلاغه، ابنابيالحديد، ج 9، ص 325.
26ـ خديجه (ع) اسطوره مقاومت و ايثار، ص 201.
27ـ حيوهالقلوب، علامه محمدباقر مجلسي، ج 3، ص 218.
28ـ کتاب مقدس، عهد جديد، مکاشفه يوحنا، باب 22.
29ـ بحار ج 100، ص 189.
30ـ همان، ج 102، ص 272.
31ـ نساء محمد (ص)، ص 38.
32ـ خديجه (ع)، علي محمد دخيل، ص 32.
33ـ حياةالائمه، هاشم معروف الحسني، ص 67.
منبع : گلستان قرآن، شماره 95