فاطمۀ زهرا سلام الله علیها و اعلام مخالفت با خلافت خلیفۀ اول
ریاحین : مطلبی که در ادامه می آید سخنرانی آیت الله استادی در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم می باشد که به تشریح چگونگی مخالفت حضرت زهرا سلام الله علیها با خلافت ابوبکر می پردازد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
از این سخن پیامبر که فرمود: هر چیزی برای سعادت شما لازم بود را من گفتم، پیداست که پیغمبر، علی علیه السلام را تعیین کرده تا او بخش مهمی از چیزهایی را که سعادت انسان را تأمین می کند، بیان کند. اگر مسئلۀ امامت فراموش شود، اگر مسئلۀ امامت مغفولٌ عنه قرار بگیرد، و منحرف شود به اسلام لطمه می خورد. دلیلی برای سکوت و تقیۀ فاطمۀ زهرا نبود، بلکه فاطمۀ زهرا وظیفه اش این بود که به درستی مسئله را بیان کند؛ که اگر در کوتاه مدت هم مؤثر نمی شود، در دراز مدت مطلب برای همگان روشن باشد.
فاطمۀ زهرا با کارهای متعددی که انجام داد، به همه اعلام کرد که من به حوادثی که بعد از رسول خدا پیش آمد، راضی نیستم، من به خلافت ابوبکر راضی نیستم. همین مقدار که فاطمۀ زهرا توانست بیان کند، کافی است. در تاریخ ماند، در کتابها ماند، بعدها میخوانند، تحلیل می کنند. این وظیفه و این مسئولیت را فاطمۀ زهرا خیلی خوب انجام داد؛ با همین کارهایی که مکرّراً در محافل و مجالس گفته شده و گفته می شود و شنیدید و بنده هم باز تکرار می کنم و توضیحاتی می دهم.
عدم بیعت با خلیفۀ اول
اولین اقدام فاطمۀ زهرا این بود که هرگز با خلیفۀ اول بیعت نکرد؛ یعنی در هیچ تاریخی نوشته نشده است که فاطمۀ زهرا مثلاً یک هفته، دو هفته یا چهار هفته بعد بیعت کرد. در بعضی از کتابهای اهل تسنن هست که فاطمۀ زهرا پس از پیامبر شش ماه زنده بوده، شش ماه به قول آنها یا سه ماه یا هفتاد و پنج روز به قول ما، در هیچ تاریخی نوشته نشده است فاطمۀ زهرا بیعت کرده باشد. اینکه فاطمه بیعت نکند و خلافت خلیفۀ اول را به رسمیت نشناسد، خودش کافی است.
به علاوه، امیرمؤمنان هم تا فاطمۀ زهرا زنده بود، بیعت نکرد. حالا بعد از شهادت فاطمۀ زهرا علی علیه السلام چه کرد، آن یک بحث دیگر است، ولی پیداست که تا فاطمه بود، فاطمه برای امیرمؤمنان یک پشتوانه خوبی بود برای خودداری از بیعت کردن؛ یعنی اگر بناست امیرمؤمنان روی مصالحی بعداً با آنها همکاری کند، ولی تا فاطمۀ زهرا هست، شرایط طوری است که امیرمؤمنان هم می تواند از بیعت کردن ابا کند، می تواند از همکاری کردن ابا کند. در کتاب های ما و در کتاب های اهل تسنن، به صراحت نوشته شده است که تا فاطمۀ زهراسلام الله علیها زنده بود، امیرمؤمنان بیعت نکرد. این کار دوم.
صحبت با مهاجرین و انصار
کار سوم هم این که امیرمؤمنان با فاطمۀ زهرا به در خانۀ مهاجر و انصار می رفتند. این جای سؤال است که آیا امیرمؤمنان فاطمه را همراه خود می برد، یا فاطمۀ زهرا علی علیه السلام را همراه خود می برد؟ شاید دومی است؛ یعنی فاطمه می خواسته آن مسئولیتی را که دارد، ایفا کند، می خواسته اتمام حجت کند، می خواسته کارهایی انجام دهد که در تاریخ بماند و مسئله روشن شود. فاطمۀ زهرا، امیرمؤمنان را همراه خود به در خانۀ مهاجر و انصار می برده که یادآوری کند که آیا غدیر یادتان هست؟ داستان امامت علی علیه السلام در دو سه ماه پیش یادتان هست؟
آنها یک محیط ارعاب و خفقانی درست کرده بودند ـ حالا با هر شیطنتی که داشتند ـ که کسی جرأت حرف زدن نداشت. همین جا جای سؤال است که اگر فاطمۀ زهرا بخواهد به در خانۀ مهاجر و انصار برود، چرا شب برود؟ چرا روز نرود؟ طبیعتاً باید امیرمؤمنان و فاطمۀ زهرا روز به در خانۀ آنها می رفتند. معلوم می شود که محیط، محیط ارعاب، خفقان، ترس و لرز بوده و فاطمۀ زهرا یقیناً مراعات آنهایی را می کرده که سراغ آنها می رفته است.
در هر صورت، این کار سومی است که فاطمۀ زهرا انجام داده؛ یعنی با امیرمؤمنان به در خانۀ افراد متعدد رفته و مسئلۀ امامت را تذکر داده است و یادآوری کرده که ابوبکر نمی تواند خلیفۀ پیغمبر باشد و از آنها استمداد و یاری خواسته است؛ ولی آنها هم در جواب می گویند که نمی توانیم. شاید فاطمۀ زهرا و امیرمؤمنان می دانستند که جواب آنها منفی است، ولی برای اینکه در تاریخ بماند و امشب من بگویم، شما بشنوید و در کتاب ها نوشته شود که فاطمۀ زهرا به حوادث بعد از پیغمبر راضی نبوده می رفتند. اگر راضی بود، شبانه برای چه در خانۀ این و آن می رفت؟
داستان عیادت خلیفه از فاطمۀ زهرا
کار چهارمی که فاطمۀ زهرا انجام داد، همان داستان مفصلی است که در بیماری ایشان اتفاق افتاد. فاطمۀ زهرا به هر جهتی بیمار شد و در بستر بیماری افتاد. آنها حتماً برای سیاسی کاری گفتند خوب است ملاقات و عیادتی با فاطمۀ زهرا انجام شود. اینکه آنها تقاضای عیادت داشتند، میرساند که نارضایتی فاطمۀ زهرا از خلیفۀ اول و دوم، از حوادثی که آنها پیش آوردند، یک قدری بین مردم منتشر شده بود، به تعبیر ما مردم با هم پچ پچ می کردند که چه شده؟ اینها می خواستند با یک ملاقات یا عیادت چنین منعکس کنند که قصه تمام شد. اگر فاطمۀ زهرا ناراضی و ناراحت بود، از دل او در آوردیم، مسئله تمام شد.
به همین منظور پیشنهاد کردند که می خواهیم عیادت فاطمۀ زهرا بیاییم. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود من باید با خود فاطمۀ زهرا مشورت کنم و اجازه بگیریم. من حدس می زنم که امیرمؤمنان و فاطمۀ زهرا، این عیادت را قبول کردند تا در همین عیادت باز حق بیان شود. با این که امیرمؤمنان می توانست جواب نه بدهد، آمد سراغ فاطمۀ زهرا و از فاطمۀ زهرا سؤال کرد و فاطمۀ زهرا هم می توانست جواب منفی بدهد، ولی بالاخره طوری شد که آن دو نفر آمدند. طبق روایت مفصلی که در صحیح بخاری و دیگر کتابهای معتبر اهل تسنن است، این دو نفر برای عیادت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها آمدند. حتماً رسالۀ عملیّه خواندهاید که سلام مستحب است، جواب سلام واجب است، اما یک جاهای خاصی است که انسان می تواند جواب سلام را ندهد که من زیاد باز نمیکنم. وقتی مسلمان به انسان سلام کند، واجب است که جواب سلام دهد، مگر در مواقع خاصی باشد.
تاریخ می گوید اینها وقتی وارد شدند به فاطمۀ زهرا سلام کردند، اما فاطمۀ زهرا جواب سلام آنها را نداد. اگر به این جواب سلام ندادن دقت و تأمّل کنیم، خیلی معنی دارد. کسی که خود را جانشین پیغمبر می داند، کسی که خود را شخص دوم عالم اسلام می داند، آمده به فاطمۀ زهرا سلام می کند، فاطمه جواب نمی دهد. این جواب ندادن خیلی معنی دارد که من نمی خواهم باز کنم. اینها نشستند در خدمت فاطمۀ زهرا. تاریخ می گوید: فاطمۀ زهرا از آنها روی گرداند؛ یعنی با قیافۀ خود هم نشان داد که از آنها راضی نیست، با قیافۀ خود نشان داد که از آنها خشمگین و غضبناک است. بعد اینها شاید جای خود را عوض کردند.
ظاهر نقشۀ آنها این بود که این ملاقات یا عیادت تمام شود، بیرون بیایند و چنین منعکس کنند که قصه تمام شد، ولی فاطمۀ زهرا از این فرصت استفاده کرد و از آن دو نفر پرسید که این جمله را شما از پدرم رسول خدا شنیده اید یا نه؟ آن جمله این بود که رسول خدا در حضور این دو نفر در مورد فاطمۀ زهرا فرمود: «هر کسی فاطمه از او غضبناک باشد، من غضبناک هستم و هر کسی من از او خشمگین باشم، خدای متعال از او راضی نیست.» سپس فاطمۀ زهرا خیلی صریح فرمود: من از شما راضی نیستم. یعنی اگر پیغمبر و حرف پیغمبر را قبول دارید که هر کسی من از او راضی نباشم، پیغمبر راضی نیست، هر کسی پیغمبر از او راضی نباشد، خدا از او راضی نیست، من از شما راضی نیستم.
فاطمۀ زهرا با آن صحنه ها و شرایطی که پیش آمده بود، حتماً می دانست که کارهایی که می کند، در کوتاه مدت اثری ندارد، ولی مسئلۀ امامت مسئله ای نبود که فاطمه سلام الله علیها بتواند از آن ساده بگذرد. امامت ادامۀ نبوت است، اگر امامت از مسیر خود منحرف شود، اسلام ناقص است، نبوت ناقص است. این است که فاطمۀ زهرا باید هر طوری می تواند، برای اتمام حجّت، برای روشنگری، هر کاری که می تواند انجام دهد. فاطمۀ زهرا با جواب سلام ندادن، با قیافۀ خوش نشان ندادن و با خواندن و یادآوری آن حدیث باعث شد که در کتاب های معتبر اهل تسنن داستان این ملاقات و همین هایی را که من عرض کردم، ثبت و ضبط شود.
خطبه خواندن در مسجد
علاوه بر اینها فاطمۀ زهرا مسئلۀ فدک را مطرح کرد، مسئلۀ ارث خود را مطرح کرد، به خاطر مسئلۀ فدک به مسجد رفت، خطبه خواند، با خطبه خواندن خود بسیاری از حقایق را بیان کرد. فکر نمی کنم امروز کسی خطبۀ فاطمۀ زهرا را بخواند و بگوید فاطمۀ زهرا به خلافت خلیفۀ اول راضی بوده، خطبۀ فاطمۀ زهرا را بخواند و بگوید فاطمۀ زهرا به خلیفۀ اول اعتراض نداشته، خطبۀ فاطمۀ زهرا را بخواند و نتیجه نگیرد که فاطمۀ زهرا هدفش از این خطبه این بوده که به من و شما، به همه، به تاریخ، به ده سال بعد، صد سال بعد، هزار سال بعد، امروز و فردا، به روشنی بیان کند که اینها مسیر اصلی که رسول خدا ترسیم کرده بود را عوض کردند، آن مسیر به انحراف کشانده شده، مردم مواظب باشند، مردم توجه داشته باشند.
البته دربارۀ خطبۀ حضرت فاطمۀ زهرا بحث فراوان است، ولی من یک جمله را عرض کنم. اهل علم به خصوص عزیزانی که در محفل هستند، میدانند که با قراین متعدد ثابت و روشن است که حدیث «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاء لا نُوَرَّث»،1 دروغ و جعل است که به پیغمبر بسته شده است. این که فاطمۀ زهرا بیاید در مسجد مسئلۀ ارث خود را مطرح کند، ولی در جواب بشنود که پیغمبر فرموده: «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاء لا نُوَرَّث»، این جمله که به عنوان حدیث از رسول خدا در آن جلسه نقل شد، قراین متعدد گواه است که این جمله دروغ است.
من به خصوص می خواهم عزیزان اهل علم به این توجه کنند که چرا فاطمۀ زهرا صریحاً نگفت دروغ می گویید؟ در خطبه ندارد، وقتی ابوبکر این حدیث را مطرح کرد، فاطمۀ زهرا بگوید دروغ می گوید، این جمله را پدرم نگفته، به دروغ دارید به پدرم نسبت میدهید. فاطمۀ زهرا نمی توانست این قدر صریح بگوید، شرایط خیلی سخت بود، فاطمۀ زهرا در عین این که باید احقاق حق کند، در عین این که باید مطلب را بیان کند، باید طوری بیان کند که اوضاع به هم نریزد. شرایط را طوری کرده بودند که ممکن بود مردم علیه فاطمۀ زهرا بشورند.
فاطمۀ زهرا به ابوبکر خطاب کرد: «أَفِی کِتَابِ اللَّهِ...»؛ آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری، من از پدرم ارث نبرم؟ او در جواب گفت: رسول خدا فرموده:
«نَحنُ نُعاشِرُ الأنبیاء» یا «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاء لا نُوَرَّث».
فاطمۀ زهرا به اشاره و کنایه گفت که پدرم هیچ وقت مخالف قرآن چیزی نمی گوید؛ یعنی تو دروغ می گویی، یعنی تو داری خلاف می گویی، تو به پیغمبر دروغ نسبت می دهی، امّا حالا من صریحاً نمی گویم دروغ می گویی، این طور بیان می کنم که پدر من چیزی خلاف قرآن نمی گوید.
در هر صورت، با خطبه ای که فاطمۀ زهرا خواند، با توضیحاتی که داد، باز این علامت سؤال را در تاریخ گذاشت که همه بدانند و بفهمند که همان فاطمۀ زهرایی که معیار حق و باطل است، همان فاطمۀ زهرایی که رضای خدا در رضای اوست، سخط خدا در سخط اوست، از کارهایی که بعد از پیغمبر پیش آمده؛ از جمله این که کسی خود را به عنوان خلیفۀ پیغمبر معرفی کرده ـ ولو مردم پذیرفته باشند ـ فاطمه نپذیرفته، فاطمه قبول نداشته، فاطمه ناراضی بوده است.
پی نوشت:
1. بحار الأنوار، ج28، ص104.
منبع:
کتاب گفتارهای فاطمی
(مجموعه سخنرانی های آیت الله رضا استادی در ایام فاطمیه سالهای ۱۳۸۴-۱۳۹۴)
تدوین: محمد ربانی