کرامت و والائی حضرت زهرا سلام الله علیها نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله , بخش دوم
16 ـ در ضمن یک گفتگوئی که بین علی و فاطمه در مورد برتریهای خود درگرفت، روایت بدینگونه وارد شده است: آنگاه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نزد فاطمه علیهاالسلام آمده و فرمود: تو شیرینی فرزندی مرا داری و او شکوه مردان را. [18]
17 ـ حضرت امام محمد باقر علیهالسلام و امام جعفر صادق علیهالسلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمیخوابید مگر بعد از آنکه صورت فاطمه را میبوسید، صورت خود را روی سینه فاطمه میگذاشت و برای او دعا میکرد.
و در روایتی دیگر چنین آمده است: تا اینکه تمام صفحه پیشانی فاطمه و یا میان سینه او را میبوسید. [19] و [20]
18 ـ از اسامه بن زید روایت شده است که: علی و جعفر و زید بن حارثه با یکدیگر گفتگو میکردند و هر یک از آنان از برتری خود سخنی میگفت، و خود را در نزد رسول خدا محبوبتر از دیگران میدانست، دسته جمعی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته و از آن حضرت اجازه ورود خواستند، حضرت به من فرمود برو بیرون ببین کیست؟ عرض کردم: علی و جعفر و زید میباشند، آیا به آنان اجازه ورود بدهم حضرت فرمود: اجازه بده، آنان وارد شده و گفتند: ای رسول خدا محبوبترین افراد نزد شما کیست؟ فرمود: فاطمه است... [21]
به همین مضمون روایات دیگری نیز وارد شده است به جلد/ 10 کتاب احقاق الحق صفحه 180 ـ 181 مراجعه کنید.
19 ـ از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت شده است که درباره فاطمه علیهاالسلام میفرمود: او بهترین دختران من است زیرا به خاطر من بر او مصیبت وارد شده است. [22]
20 ـ ابوالبابه، رفاعه بن عبدالمنذر، به خاطر پذیرش توبهاش خود را به ستون مسجد بست، به هنگامی که توبهاش پذیرفته شد، حضرت فاطمه خواست او را از ستون باز کند، گفت: سوگند یاد کردهام که جز حضرت رسول کسی مرا باز نکند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همانا فاطمه پاره تن من است. [23]
21 ـ از حضرت علی علیهالسلام در ضمن حدیثی نقل شده است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از در وارد شد و ما خواب بودیم، فرمود: در همان جای خود باشید و حرکت نکنید، حضرت جلو آمده و بین ما نشست و آبی طلبیده و بر ما پاشیده، عرض کردم ای رسول خدا من در نزد شما محبوبترم یا فاطمه حضرت پاسخ داد: او از تو محبوبتر است و تو در نزد من گرامیتر از او میباشی. [24]
22 ـ از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در ضمن حدیثی این عبارات نقل شده است که به حضرت فاطمه میفرمود: هر کس با تو انصاف داشته باشد با من انصاف داشته است، هر کس بر تو ستم روا دارد به من ستم کرده است زیرا تو از من و من از تو هستم، تو پاره تن من و روح منی که بین دو پهلویم وجود دارد، آنگاه فرمود: از کسانی که از امتم بر تو ستم میکنند به خداوند شکایت میکنم. [25]
23 ـ در ضمن حدیثی طولانی از حضرت صادق علیهالسلام که داستان ورود و عیادت و عذرخواهی ابوبکر و عمر را از حضرت زهراء در دوران بیماری با اجازه علی علیهالسلام بازگو میفرماید، چنین آمده است: همینکه چشم آن دو بر حضرت فاطمه علیهاالسلام افتاد بر آن حضرت سلام کردند، حضرت پاسخ آنها را نداده و صورتش را از آنان برگردانید، آنها جای خود را تغییر داده و روبروی حضرت نشستند و جندین بار این عمل تکرار شد، حضرت صدا زد ای علی جامهام را بر رویم بیانداز و به زنانی که در اطرافش بودند دستور داد که صورتش را برگردانند، بعد از آنکه صورتش را برگرداندند آنان روبروی حضرت نشستند... حضرت روی به علی کرده و فرمود: من اصلا با اینان یک کلمه حرف نمیزنم، مگر بعد از آنکه درباره آن چه که از رسول صلی الله علیه و آله و سلم شنیدهاند مرا تصدیق کنند بعد تصمیم میگیرم که با آنان سخن گویم.
آنان گفتند! بار خدایا، این کار را خواهیم کرد و ما جز به راستی سخنی نخواهیم گفت و جز به صداقت و درستی گواهی نخواهیم داد.
حضرت فرمود: شما را به خداوند سوگند میدهم آیا به یاد میآورید که شبی حضرت رسول شما را به خاطر کاری مربوطه علی علیهالسلام بیرون برد؟ گفتند: آری.
فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا شما این سخن را از پیامبر شنیدید که میفرمود: فاطمه پاره تن من است و من از اویم، هر کس او را آزار برساند مرا آزار رسانده است و هر کس مرا اذیت کند خدا را آزار داده است، هر کس او را بعد از مردن من آزار دهد مثل کسی است که در زندگی من مرا اذیت کرده است و هر کس او را در دوران زندگی من بیازارد مثل کسی است که بعد از مرگم او را بیازارد؟ گفتند: بار خدایا آری.
فرمود لحمدلله، سپس فرمود: خداوندا من تو را گواه میگیرم، ای کسانی که در اینجا حاضر هستید گواه باشید! که این دو نفر مرا در زندگیم و به هنگام مرگم اذیت کردهاند، به خدا سوگند هیچ گاه با اینان سخن نخواهم گفت، تا اینکه پروردگارم را ملاقت کنم. [26]
محبت فاطمه به پیامبر و منزلت و مقام آن حضرت در نزد وی
24 ـ بعد از رحلت حضرت رسول بلال از گفتن اذان خودداری کرده و گفت بعد از آن حضرت من برای هیچ کس اذان نخواهم گفت: روزی حضرت زهراء به او فرمود: خیلی مشتقام که صدای اذان موذن پدرم را بشنوم، این خبر به بلال رسیده شروع کرد به اذان گفتن، همینکه صدایش به گفتن: «اللهاکبر، اللهاکبر» بلند شد به یاد خاطرات پدر بزرگوار و دوران زندگی آن حضرت افتاده و نتوانست جلو گریه خود را بگیرد، همینکه رسید به این جمله که: «اشهد ان محمد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم» فاطمه ضجهای کشیده و غش کرده و با صورت به زمین افتاد، مردم به بلال گفتند: ای بلال بس کن زیرا دختر رسول قالب تهی کرد و از دنیا رخت بربست و پنداشتند که فاطمه مرده است، بلال اذانش را نیمه تمام گذاشت، بعد از لحظهای فاطمه به هوش آمد و از بلال خواست که اذانش را تمام کند و بلال تمام نکرد و انجام نداد و به حضرت گفت: ای بانوی من از این میترسم که بار دیگر با صدای اذان من از هوش بروید، حضرت او را معذور داشت و از این کار معاف کرد. [27]
25 ـ از حضرت علی علیهالسلام نقل شده است که فرمود: حضرت رسول را در پیراهن مبارکش غسل دادم و فاطمه گفت آن پیراهن را به من نشان ده. همینکه بوی پیراهن به مشام او رسید از هوش رفت، من که این حالت را از او مشاهده کردم پیراهن را از او پنهان نمودم. [28]
شایسته چنان است که انگیزه این بزرگداشت نسبت به حضرت رسول را که در توصیف و بیان نمیگنجد و انسان از آن دچار شگفتی میشود بررسی نمائیم با اینکه به خوبی میدانیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از همه مردم در حکمت برتر و در رای و نظریه صائبتر و از حیث عقل و خرد کاملتر و در علم و عمل شایستهتر بودند و فعل و عمل آن حضرت عین حکمت و صواب بود، گفتارش قاطع و از شوخی به دور، شهر علم و حکمت بود، و با تمام اینها این کارها را بارها تکرار میکرد، تا آنجا که عایشه بر بوسیدن گلو و دست فاطمه و کارهائی از این ردیف بر حضرت ایراد گرفت و حضرت در پاسخ او فرمودند: «هنگامی که مرا به آسمان بردند از میوهها یا بهشت خوردم و خداوند فاطمه را از آن میوهها آفریده لذا هرگاه که مشتاق بوی بهشت میشوم فاطمه را میبویم.»
البته مخفی نماند که این پاسخ در حد استعداد و تفکر عایشه بوده و مسلما دارای اسرار و رموز دیگری است که با علم و حکمت آن حضرت مناسبت دارد.
اینگونه محبت و گرامی داشت شدید فقط به خاطر پدر و فرزندی و خویشاوندی ظاهری نبوده زیرا تا این اندازه علاقه و ابراز محبت در بین مردم معمول نیست،بلکه میتوان گفت انگیزه اساسی این گونه رفتار آشکار کردن عظمت مقام و نشان دادن فضائل و برجستگیهای اخلاقی و ارزشهای والای آن حضرت بوده که رسول خدا از آنها با جمله «فاطمه از من و من از اویم»تعبیر کرده است و بدینوسیله او را الگوی راه حق و پرچم هدایت در وادی هولناک و آشوبهائی قرار داد که بعد از آن حضرت به زودی واقع میشد و اگر وجود مقدس حضرت زهراء نبود از نبوت و دیانت اثری باقی نمیماند، همانگونه که حضرت علی علیهالسلام او را با این عنوان مورد خطاب قرار داده و به او فرمود:«ای دختر برگزیده و ای باقیمانده پیامبری» خداوند متعال او را بانوی بانوان و زندگی او را امتداد و دنباله زندگی پدرش صلی الله علیه و آله و سلم قرار داد زیرا با مجاهدتها و مبارزاتش در مقابل کشانی که اسلام را ابراز دستیابی به اهداف فاسد و اندیشههای موهوم و تباه خود قرار داده و تصمیم گرفته بودند که بعد از رحلت حضرت رسول به تدریج اسلام را از بین ببرند، توانست اسلام را زنده نگه دارد و به حیات آن ادامه دهد.
چگونه این چنین نباشد و حال آنکه ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه گوید: مردی به حضرت علی علیهالسلا گفت: ای امیرالمومنین! اگر از رسول خدا پسری باقی میماند که از عقل و اندیشه برخوردار بود آیا ملت عرب زمام امر خود را به دست او نمیسپرد؟ حضرت فرمود: نه، بلکه او اگر همان کاری را که من انجام دادم انجام نمیداد میکشتند و اگر قریش اسم آن حضرت را وسیلهای برای رسیدن به ریاست و نردبانی برای حکومت و آقائی خود قرار نمیداد بعد از مرگ رسول خدا حتی یک روز خداوند را نمیپرستیدند. [29]
از امام و پیشوای بزرگ، حضرت بقیه الله ارواحنافداه در حدیث سعد بن عبدالله روایت شده است که انگیز مسلمان شدن غاصبین خلافت دستیابی به ریاست و خلافت بوده است زیرا آنان با یهودیان رفت و آمد داشته و از پیشگوئیهای توارت و دیگر کتب مقدسه از آنها سوال میکردند... و بدین انگیزه که شاید هر یک از آنها به وسیله حضرت به حکومت شهر و دیاری برسند با آن حضرت بیعت کردند. [30]
از زید بن علی بن حسین علیهاالسلام روایت شده است که فرمود: به خدا سوگند اگر آنان میتوانستند از طریق دیگری غیر ار وابستگی به نام پیامبر و رسالت آن حضرت به حکومت برسند از پذیرش پیامبری آن حضرت برمیگشتند. [31]
حضرت رسول با تیزبینی و آگاهیش از آن چه در لوح محفوظ نوشته است تمام اینها را میدانست و در عین حال بر آن حضرت واجب بود که آنان را از این کار انذار کند و پرچمی را برافرازد که هدایتگر در آن وادیهای خطرناک گمراهی باشد، لذا بارها این کلمات را به گوش حاضر و غائب رسانید که: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را آزار کند مرا آزار داده و هر کس او را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است» حضرت با این بیانات ـ که نمونهها و نظائر فراوانی داشت ـ از ابهامات و پیچیدگیهای حوادث و رویدادهای بعد از خودش پرده برداشته به طوری که واضح و روشن بود که هر کس در کنار فاطمه بایستد بر حق است و هر کس از او روی برگرداند باطل خواهد بود. و به جان خود سوگند میخورم که اگر فاطمه علیهاالسلام وجود نمیداشت، منافقین گمراهی که به زور پیراهن خلافت را بر تن کرده و نصوص ولایت را نادیده گرفته و پروردگار بزرگ را به خشم آوردند شناخته نمیشدند، زیرا حضرتش توانست بینی معاندین و سرکشان را با حجتهای خود به خاک مالیده و غلط اندازی و اشتباهکاریهای آنان را با براهین و دلائل روشن خود سرکوب کند و نقاب نفاق را با سخنرانیهای خود از چهره آنان به یکسو زند.
آری، سرّ اعظم و فلسفه آن همه بوسههای رسول خدا بر دست و صورت و سینه فاطمه علیهاالسلام و آن همه احترام و گرامی داشت آن است که اینگونه کارها برای تیزهوشان و نکته سنجان از مصائب و فجایعی پرده برمیداشت که بعد از رحلت حضرت روی خواهد داد و از سیلی بر صورت، و بر خورد میخ به سینه و افکندن کودک شش ماههاش و دیگر مصیبتهائی که بر آن حضرت وارد شده خبر میداد و انشاءالله در فصل مربوط به مظلومیت آن حضرت به آنها اشاره خواهیم کرد. [32]
26 ـ جابر بن عبدالله انصاری گوید: در واپسین دقائق زندگی رسول خدا و سکرات موت، فاطمه علیهاالسلام بر آن حضرت وارد شد، خود را بر روی حضرت انداخت و شروع به گریه نمود، حضرت دیده گشود و به هوش آمد و آنگاه فرمود: دخترکم، تو بعد از من مظلومه هستی، بعد از من مستضعفهای، هر کس تو را اذیبت کند مرا اذیت کرده است و هر کس تو را به خشم درآورد مرا به خشم در آورده، هر کس تو را خشنود سازد مرا خشنود کرده، و هر کس به تو نیکی کند به من نیکی کرده است،هر کس بر از تو ببرد از من بریده و هر کس با تو انصاف داشته باشد به من انصاف کرده و هر کس بر تو ستم نماید بر من ستم کرده است چون تو از منی و من از تو میباشم. [33]
مقام و منزلت حضرت زهراء (س) در نزد حضرت رسول
از ویژگیهای منحصر به فرد آن حضرت که هیچ یک از اویاء و اوصیاء حتی امامان و پیشوایان پاک اسلام صلوات الله علیهم اجمعین این ویژگی را دارا نبودند، آنست که حضرت رسول بر دستهای حضرت زهراء بوسهزده نه یکبار، بلکه چندین بار، نه در یک جا بلکه در جاهای مکرر که هرگاه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد میشد دستش را گرفته و میبوسید و او را در جایگاه خود مینشانید. [34]
روزی حضرت زهراء علیهاالسلام به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم رسید حضرت از او استقبال کرده دستهایش را بوسید و بعد به هنگام خداحافظی بار دیگر دستهایش را بوسید و بعد به هنگام خداحافظی بار دیگر دستهایش را بوسیده و او را بدرقه فرمود، راوی گوید: عرض کردم، ای رسول خدا چنین کاری را درباره هیچ یک از شما ندیدهام... تا آنکه فرمود: من این کار را جز به فرمان پروردگارم انجام ندادم.
خواننده گرامی، در اینجا مناسب دیدم که به حدیثی ساختگی که در برخی از کتب اهل سنت آمده است اشاره کنم، در کتاب «الاصابه فی تمییز الصحابه 2/ 38» در حرف (سین) از انس روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از بازگشت از تبوک، هنگامی که سعد بن معاذ انصاری به استقبال حضرت آمد به او فرمودند: این چیست که بر دستان تو میبینم؟ عرض کرد: این آثار سنگ و مالهکشی است که برای گذران زندگی و مخارج اهل و عیالم زحمت میکشم، رسول خدا دست او را بوسیده و فرمود: این دستی است که آتش به آن نخواهد رسید.
سیوطی در کتاب «لئالی المصنوعه 2/ 154» گوید: خطیب گفته است: این حدیث باطل است، بعد بن معاذ در زمان غزوه تبوک نبود، وی بعد از غزوه بنیقریظه به خاطر تیری که به او اصابت کرده بود از دنیا رفت.
ابناثیر در «اسد الغابه 2/ 338» گوید: سعد بن معاذ در هیچ یک از غزوات رسول خدا تخلف نکرد، در بدر و در غیر بدر... تا آنکه گوید: به علاوه، کسانی که از انصار از غزوات پیامبر تخلف کرده بودند معروف و شناخته شدهاند در بین آنها اسم «سعد» نیست و کسی که از جنگ تخلف کند شایسته ملامت و سرزنش است. چگونه حضرت دست او را بوسیده و با او مصافحه کرده است؟!
من میگویم: اگر بگوئید که آن کسی که حضرت رسول بر دست او بوسه زده است فرد دیگری غیر از این سعد بن معاذ بوده است، خواهم گفت: صاحب «الاصابه» نیز به این احتمال اشاره کرده و آن را ضعیف دانسته و گفته است که خطیب با اسناد واهی و ابوموسی با اسناد مجعول این را روایت کردهاند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه قطرات حیات بخش خون دل من است و شوهرش نور چشم من و فرزندانش میوه دلم و امامان از فرزندانش امینهای پروردگارم، طناب و ریسمان او در بین مردم و پروردگارم کشیده شده است، هر کس به آنان تمسک جوید نجات یافته و هر کس از آنان تخلف کند نابود شده است. [35]
[18] بحارالانوار43/ 40 ـ 38، 42.
[19] بحارالانوار 43/ 40 ـ 38، 42.
[20] در این گونه رفتار و در انتخاب موضع بوسه حضرت رسول، انسان دچار حیرت و سرگردانی میشود که این چه رفتاری است که یک پدر با دختر خود و یا یک پدر با نوه خود دارد، گاهی بین دو پستان فاطمه را گاهی پهنه صورت او را، گاهی لبهای حسین را و گاهی زیر گلوی او را میبوسید، آیا این رفتار از انسانی که آینده را هم چون آینهای در پیش روی خود میبیند اشاره به موضع ورود آن جنایات عظیم نیست؟! آیا رفتار حضرتش به فشار و دیوار ورود میخ در به همان جای سینه که میبوسد ورود سیلی به همان جای صورت و نواختن چوب بر همان جای لب و بریدن کارد همان جای گلو را اشاره ندارد؟! نمیدانم باید از اهلش پرسید و برای آنان گفت (مترجم).
[21] منتخب کنزالعمال در حاشیه «المسند» 5/ 129.
[22] قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق 10/ 183.
[23] علامه امینی، شیخ عبدالحسین، الغدیر 7/ 233 و به همین مضمون در کتاب «ملتقی البحرین» تالیف مرندی 142.
[24] کفایه الطالب باب 83/ 308.
[25] اربلی، کشف الغمه 1/ 498.
[26] علل الشرایع باب 148/ 187.
[27] شیخ صدوق، ابنبابویه، من لایحضره الفقیه 1/ 297 ـ 298.
[28] توفیق ابوعلم، اهل البیت/ 166.
[29] ابن ابیالحدید شرح نهجالبلاغه ج 20 ص 298.
[30] ابن ابیالحدید شرح نهجالبلاغه ج 20 ص 298.
[31] علامه مجلسی، بحارالانوار 52/ 86.
[32] حاج شیخ عباس قمی، بیت الاحزان/ 57 به نقل از ابنطاووس در کتاب «کشف المحجه».
[33] علامه مجلسی، بحارالانوار، 28/ 51 چاپ اسلامیه.
[34] مرندی نجفی، ملتقی البحرین/ 24.
[35] ریاحین، 1/ 59 به نقل از ربیع الابرار زمخشری.
منبع: کتاب فاطمه زهراء (سلام الله علیها) شادمانی دل پیامبر (صلی الله علیه و آله)
تألیف: آیت الله احمد رحمانی همدانی
ترجمه : دکتر حسن افتخارزاده سبزواری