اعتراف ابن ابی دارم به لگد زدن عمر به حضرت زهراسلام الله علیها و شهادت حضرت محسن علیه السلام
ریاحین : طرح شبهه :
ابن أبی دارم یکى از راویانى است که علامه شمس الدین ذهبى در کتاب «میزان الاعتدال» وى را رافضى دروغگو مىداند؛ هر چند كه در تمام دروان زندگیاش مسقیم الأمر (ثابت قدم در اعتقادات) بوده است؛ اما در اواخر عمرش در باره مثالب شیخین زیاد سخن مىگفته و آن دو را شتم مىكرده است؛ بنابراین، روایت او براى ما حجت نیست.
نقد و بررسی :
اصل روایت :
علامه شمس الدین ذهبى در سیر اعلام النبلاء و میزان الإعتدال و حافظ ابن حجر عسقلانى در لسان المیزان به نقل از ابن أبی دارم مىنویسند :
إنّ عمر رفس فاطمه حتّى أسقطت بمحسن.
عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ) میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 1، ص 283، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، 1995م؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 15، ص 578، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ؛
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ) لسان المیزان، ج 1، ص 268، تحقیق: دائره المعرف النظامیه - الهند، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعه: الثالثه، 1406هـ – 1986م.
البته همانگونه كه در متن شبهه آمده است، ذهبى و ابن حجر، این روایت را به دلیل وجود ابن أبی دارم در سند آن و به بهانه رافضى بودن وى رد كرده و مىنویسد:
احمد بن محمد بن السرى بن یحیى بن أبی دارم المحدث أبو بكر الكوفی الرافضی الكذاب... ثم فی آخر أیامه كان أكثر ما یقرأ علیه المثالب حضرته ورجل یقرأ علیه ان عمر رفس فاطمه حتى أسقطت بمحسن.
در واپسین روزهاى عمرش آنچه كه بیشتر براى وى خوانده مىشد مثالب خلفا بود، من خودم نزد وى بودم كه دیدم مردى بر وى اینچنین مىخواند: عمر به پهلوى فاطمه لگد زد كه باعث سقط فرزندش محسن شد.
با بررسى دقیق شخصیت ابن أبی دارم و اعتبار و وثاقتى كه او در طول زندگیاش نزد اهل سنت داشته، به این واقعیت مىرسیم كه سبب تضعیف ابن أبی دارم در اواخر عمر، تنها و تنها نقل همین روایت است و ایراد دیگرى در او دیده نشده است؛ چرا كه به اعتراف بزرگان اهل سنت او در تمام عمرش بر مذهب اهل سنت استوار بوده و از پیشوایان، حافظان و دانشمندان اهل سنت به شمار مىآمده است؛ اما نقل برخى از حقایق تاریخى سبب شده است كه نیش تند قلم عالمان اهل سنت، متوجه او شده و سبب تضعیفش شود.
شمس الدین ذهبى در سیر اعلام النبلاء، وى را «امام و پیشوا، حافظ و دانشمند» معرفى مىكند:
ابن أبی دارم. الامام الحافظ الفاضل، أبو بكر أحمد بن محمد السری بن یحیى بن السری بن أبی دارم....
ودر ادامه مىنویسد:
ابن أبی دارم به حفظ ومعرفت متصف بود ولى گرایش به شیعه داشت.
كان موصوفا بالحفظ والمعرفه إلا أنه یترفض.
و نیز مىنویسد:
وقال محمد بن حماد الحافظ، كان مستقیم الامر عامه دهره.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 15، ص 577 ـ 579، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.
محمد بن حماد مىگوید: در دوران عمرش در عقیده ومذهبش استوار بود.
و همچنین در روایتى كه ابن أبی دارم در سند آن قرار دارد، رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله فرمودهاند:
الحلال بین، والحرام بین، وبین ذلك مشتبهات لا یعلمها كثیر من الناس. من ترك الشبهات استبرأ لدینه وعرضه، ومن وقع فی الشبهات، وقع فی الحرام كالراعی إلى جنب الحمى، یوشك أن یواقعه.
مرز حلال وحرام مشخص است؛ ولى بین این دو مشتبهاتى است كه بیشتر مردم آن را نمىدانند، كسى كه شبهات را ترك كند دین و آبرویش را حفظ كرده است و كسى كه گرفتار شبهات شود، مرتكب حرام شده است؛ مانند كسى كه همنشین بیمار است.
ذهبى پس از نقل این روایت مىگوید:
الحدیث. متفق علیه.
این حدیث مورد قبول واتفاق بر آن است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 15، ص 577، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ؛
اما نكته شگفتآور این كه ذهبى در ادامه به وى این چنین فحاشى مىكند:
شیخ ضال معثر.
پیرمردى گمراه و خطا کار!!!.
چگونه مىتوان باور داشت كه شخصى امام، حافظ و فاضل لقب بگیرد، در تمام عمرش ثابت قدم باشد، داراى حافظه قوى و معرفت دینى باشد، و روایتش در مرتبهاى باشد كه تمام علما بر آن اتفاق دارند؛ ولى در عین حال به همین شخص، گمراه و خطا كار نیز گفته شود؟!
آیا تعریفها و وصفهایى همچون: امام، حافظ، فاضل، موصوفا بالحفظ والمعرفه، با كلماتى همانند: «شیخ ضال معثر» قابل جمع است؟
آری، تعصب بیش از حد و دفاع نامعقول از مكتب خلفا و تلاش یراى حفظ آبروى آنها، شخصیت عظیمى همچون ذهبى را كه به جرأت مىتوان او را از اعجوبههاى تاریخ اسلام نامید، به جایى رسانده است كه در یك صفحه از كتابش این گونه دچار دوگانهگویى مىشود.
بنابراین جا دارد كه بپرسیم:
آیا رافضی بودن دلیل عدم وثاقت میشود؟
كدام عقل و منطقى به ما اجازه مىدهد كه به جرم رافضى بودن، روایت فردى را کنار بزنیم و آن را باطل قلمداد نمائیم؟ اگر اینگونه باشد باید اهل سنت بر تعداد زیادى از روایات صحاح سته خط بطلان بکشند؛ زیرا مؤلفین صحاح سته در موارد بسیارى از رافضه حدیث نقل نمودهاند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مىکنیم:
1. عبید الله بن موسی :
ذهبى در باره این فرد مىگوید:
قال ابن منده كان أحمد بن حنبل یدل الناس على عبید الله وكان معروفا بالرفض لم یدع أحدا اسمه معاویه یدخل داره.
ابن منده گفته: احمد بن حنبل مردم را به سوى او راهنمایى مىكرد، به رافضى بودن معروف بود و اجازه نمىداد كسى كه نامش معاویه بود، وارد خانهاش شود.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 556، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.
و در ادامه مىگوید:
وحدیثه فی الكتب السته.
احادیث او در کتب صحاح سته موجود است.
مزى نویسنده تهذیب الکمال مىگوید تمام صحاح سته از این شخص روایت نقل کرده اند.
عُبَید الله بن موسى بن أَبی المختار، واسمه باذام العبیسی، مولاهم أبو محمد الكوفی.
رَوَى عَن: إبراهیم بن إِسماعیل بن مجمع (ق)، وأسامه بن زید اللیثی (م)، واسرائیل بن یونس (خ م ت س)، وإسماعیل بن أَبی خالد (خ)....
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 19، ص 164، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
رمزهایى كه در بین پرانتزها گذاشته شده، هر كدام مخفف اسم یكى از نویسندگان صحاح سته است. (خ) = بخاری؛ (م) = مسلم؛ (ق) = ابن ماجه قزوینی؛ (ت) = ترمذى (س) = نسائی.
2. جعفر بن سلیمان الضبعی :
عالمان اهل سنت ایشان را رافضى و از شیعیان غالى مىدانند. خطیب بغدادى از یزید بن زریع نقل مىکند که مىگفت:
فان جعفر بن سلیمان رافضی.
البغدادی، أحمد بن علی أبو بكر الخطیب (متوفای463هـ)، تاریخ بغداد، ج 5، ص 164، ذیل ترجمه أحمد بن المقدام بن سلیمان، رقم 2925، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت.
مزى مىنویسد: بخارى در کتاب الأدب المفرد و بقیه نویسندگان صحاح یعنى ( مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه ) در کتب صحاحشان از این شخص روایت نقل کردهاند.
روى له البخاری فی "الأدب"والباقون.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 5، ص 50، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
3. عبد الملك بن أعین الكوفی :
وى نیز در تمام صحاح سته اهل سنت روایت دارد. مزى به نقل از سفیان مىگوید: او رافضى است:
عن سفیان: حدثنا عبد الملك بن أعین شیعی كان عندنا رافضی صاحب رأی.
و در ادامه مىگوید:
حَدَّثَنَا سفیان، قال: هم ثلاثه إخوه: عبدالملك بن أعین، وزراره بن أعین، وحمران بن أعین، روافض كلهم، أخبثهم قولا: عبدالملك
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 18، ص 283، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
تعداد افرادى كه هم به رافضى بودن متهم شده و هم در صحاح سته اهل سنت روایت دارند، به حدى است كه برخى از دانشمندان سنى با توجه به این مطلب اعتراف كردهاند كه اگر بخواهیم روایت آنها را كنار بگذاریم، باید كتابها را نابود كنیم. خطیب بغدادى در الكفایه فى علم الروایه مىنویسد:
قال علی بن المدینی: « لو تركت أهل البصره لحال القدر، ولو تركت أهل الكوفه لذلك الرأی، یعنی التشیع، خربت الكتب »
اگر بصریان را به خاطر قدرى بودن و کوفیان را به خاطر نظرشان ( شیعه بودن ) رها کنی، همه کتاب ها را نابود کردهای.
سپس در توضیح سخن علی بن مدینى مىگوید:
قوله: خربت الكتب، یعنی لذهب الحدیث.
كتاب ها را نابود کردهاى یعنى همه احادیث از بین مىرود.
البغدادی، أحمد بن علی أبو بكر الخطیب (متوفای463هـ) الكفایه فی علم الروایه، ج 1، ص 129، تحقیق: أبو عبدالله السورقی، إبراهیم حمدی المدنی، ناشر: المكتبه العلمیه - المدینه المنوره.
و نیز در جاى دیگر مىنویسد:
وسئل عن الفضل بن محمد الشعرانی، فقال: صدوق فی الروایه إلا أنه كان من الغالین فی التشیع، قیل له: فقد حدثت عنه فی الصحیح، فقال: لأن كتاب أستاذی ملآن من حدیث الشیعه یعنی مسلم بن الحجاج ».
از او در باره فضل بن محمد شعرانى سؤال شد؛ گفت: در روایت راستگوست، اما اشکالى که دارد این است که در باره تشیع زیاده روى مىکند؛ به او گفتند: در صحیح از وى روایت کرده اید. گفت: کتاب استادم پر از روایات شیعه است ( یعنى کتاب صحیح مسلم)!!!.
البغدادی، أحمد بن علی أبو بكر الخطیب (متوفای463هـ) الكفایه فی علم الروایه، ج 1، ص131، تحقیق: أبو عبدالله السورقی، إبراهیم حمدی المدنی، ناشر: المكتبه العلمیه - المدینه المنوره.
آیا غلو در رفض سبب ضعف مىشود؟
البته ممکن است به ما اشکال کنند كه رافضى بودن سبب جرح نیست؛ بلکه آنچه سبب جرح است غلو در رفض است. غلو در رفض؛ یعنى محبت داشتن نسبت به علی علیه السلام و مقدم دانستن ایشان بر ابوبکر و عمر و سب ابوبکر و عمر؛ همانگونه كه ابن حجر عسقلانى این مطلب را در مقدمه فتح البارى ذکر مىکند:
والتشیع محبه على وتقدیمه على الصحابه فمن قدمه على أبی بكر وعمر فهو غال فی تشیعه ویطلق علیه رافضی وإلا فشیعی فإن انضاف إلى ذلك السب أو التصریح بالبغض فغال إلا فی الرفض وإن اعتقد الرجعه إلى الدنیا فأشد فی الغلو.
تشیع، دوست داشتن علی و مقدم دانستن وى بر همه صحابه است، پس اگر كسى علی را بر ابوبكر و عمر مقدم و برتر بداند، چنین شخصى در باره علی غلو كرده و غالى است، و به او رافضى گفته مىشود و اگر فقط او را دوست داشت، شیعه است و اگر افزون بر دوستى علی، به صحابه فحش بدهد و دشمنیاش را آشكار نماید، شیعه غالى است، و اگر به رجعت معتقد باشد غلو او شدیدتر و سختتر است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ)، هدی الساری مقدمه فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 1، ص 459، ناشر: دار المعرفه - بیروت - 1379 -، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، محب الدین الخطیب.
محمد بن اسماعیل الأمیر الصنعانى به نقل از ابن حجر عسقلانى مىگوید:
التشیع محبه علی علیه السلام وتقدیمه على الصحابه فمن قدمه على أبی بكر وعمر رضی الله عنهما فهو غال فی التشیع ویطلق علیه رافضی وإلا فشیعی فإن انضاف إلى ذلك السب والتصریح بالبغض فغال فی الرفض انتهى كلامه.
تشیع، دوستى علی و مقدم دانستن وى بر صحابه است و كسى كه او را بر ابوبكر و عمر مقدم بداند، در شیعه بودن غلو كرده و به وى رافضى گفته مىشود، و اگر سب و لعن را اضافه كند، رافضى غالى است.
محمد بن اسماعیل الأمیر الصنعانى در ادامه مىگوید:
وأما الساب فسب المؤمن فسوق صحابیا كان أو غیره إلا أن سباب الصحابه أعظم جرما لسوء أدبه مع مصحوبه صلى الله علیه و سلم ولسابقتهم فی الإسلام.
وقد عدوا سب الصحابه من الكبائر كما یأتی عن الفریقین الزیدیه ومن یخالف مذهبهم.
فحش و ناسزا به مؤمن، سبب فسق مىشود چه به صحابى باشد و یا غیر او، آری، فحش به صحابه جرمش بیشتر است؛ زیرا بى ادبى به كسانى است كه همنشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده و سابقه آنان در اسلام و مسلمانى از دیگران بیشتر است.
فحش و ناسزا به صحابه را از گناهان بزرگ دانستهاند... »
الصنعانی، محمد بن إسماعیل الأمیر الحسنی (متوفای1182هـ)، ثمرات النظر فی علم الأثر، ج 1، ص 39 ـ 40، : تحقیق: رائد بن صبری بن أبی علفه، ناشر: دار العاصمه للنشر والتوزیع - الریاض - السعودیه، الطبعه: الأولى، 1417هـ - 1996م.
اما با بررسى صحاح سته اهل سنت به این حقیقت مىرسیم كه در سلسه اسناد آنها، افرادى به چشم مىخورند که به اعتراف عالمان اهل سنت غلو در رفض دارند؛ ولى با این وجود، نویسندگان صحاح از آنها روایت نقل کرده اند. به عنوان نمونه:
1. عدی بن ثابت :
مزى مىگوید: بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی، ابوداوود و ابن ماجه از او روایت نقل کردهاند:
رَوَى عَن: البراء بن عازب (ع)، وابیه ثابت (د ت ق)، وزر بن حبیش الأسدی (م 4)، وزید بن وهب الجهنی (س)، وسَعِید بن جبیر (ع)، وأبی حازم سلمان الاشجعی (ع)، وسُلَیمان بن صرد (خ م د سی).
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 19، ص 164، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
رموز بین پرانتز را پیش از این توضیح دادهایم.
ابن حجر عسقلانى در باره او مىنویسد:
وقال بن معین شیعی مفرط... وقال السلمی قلت للدارقطنی فعدی بن ثابت قال ثقه الا أنه كان غالیا یعنی فی التشیع.
ابن معین گفته: او شیعى افراطى است. سلمى گفته از دار قطنى در باره او پرسیدم، گفت: مورد اعتماد است؛ مگر این كه او در تشیع غلو مىكرده.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 149، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1404هـ – 1984م.
2. عباد بن یعقوب الرواجنی :
مزى مىگوید: بخاری، ترمذى و ابن ماجه از او روایت نقل کرده اند.
و قال أبو أحمد بن عدى: سمعت عبدان یذكر عن أبى بكر بن أبى شیبه أو هناد بن السرى، أنهما أو أحدهما فسقه ونسبه إلى أنه یشتم السلف... و روى أحادیثاً أنكرت علیه فى فضائل أهل البیت، و فى مثالب غیرهم.
و قال على بن محمد المروزى: سئل صالح بن محمد، عن عباد بن یعقوب الرواجنى، فقال: كان یشتم عثمان.
قال: و سمعت صالحا یقول: سمعت عباد بن یعقوب یقول: الله أعدل من أن یدخل طلحه و الزبیر الجنه، قلت: ویلك، و لم؟ قال: لأنهما قاتلا على بن أبى طالب بعد أن بایعاه.
احمد بن عدى مىگوید: از عبدان شنیدم و او از ابوبكر بن ابوشیبه یا هناد بن سرى نقل مىكرد كه این دو نفر یا یكى از آنان او را متهم به فسق كرده و به وى بدگویى به اصحاب را نسبت دادهاند... او روایاتى در فضائل اهل بیت و بدیهاى دیگران نقل كرده است كه مورد تأیید واقع نشده است.
علی بن محمد مروزى مىگوید: از صالح بن محمد در باره عباد بن یعقوب رواجنى سؤال شد، گفت: او از عثمان بدگویى مىكرد.
و نیز مىگوید: از صالح شنیدم كه مىگفت: عباد بن یعقوب مىگفت: خداوند عادلتر از آن است كه طلحه و زبیر را به بهشت ببرد، گفتم: واى بر تو، چرا؟ گفت: چون آن دو نفر پس از بیعت با علی، با وى جنگیدند.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 14، ص 178، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
3. اسماعیل بن خلیفه :
مزى در تهذیب الكمال در باره او مىنویسد:
إسماعیل بن خلیفه العبسی...
رَوَى عَن: إبراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن أَبی طالب... والحكم بن عتیبه (ت ق)، والسری بن إسماعیل... وفضیل بن عَمْرو الفقیمی (ق).
منظور از (ق) ابن ماجه و (ت) ترمذى است.
و در ادامه مىنویسد:
وَقَال (عمرو بن علی) أیضا: سألت عبد الرحمن عن حدیث أبی اسرائیل، فأبى أن یحدثنی به، وَقَال: كان یشتم عثمان رضی الله عنه.
وقَال البُخارِی: تركه ابن مهدی، وكان یشتم عثمان.
عمرو بن علی مىگوید: از عبد الرحمن از روایات ابواسرائیل پرسیدم تا برایم نقل نماید، به سخنم توجهى نكرد و گفت: ابواسرائیل (اسماعیل بن خلیفه) از عثمان بدگویى مىكرد.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 3، ص 77 ـ 79، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
اگر غلو در رفض سبب تضعیف راوى مىشود، چرا بزرگان در صحیحترین كتابهاى اهل سنت از آنها روایت نقل كردهاند؟
آیا شتم شیخین سبب تضعیف راوی مىشود؟
مستشكل استدلال مىكرد كه چون ابن أبی دارم در اواخر عمرش مثالب شیخین را بیان و آنها را شتم مىكرده است، پس روایت وى مردود است و غیر قابل قبول. در حالى كه مىبینیم كسانى در سلسله راویان صحاح سته اهل سنت وجود دارند؛ با این كه شیخین را شتم و مثالب آنها را بیان مىكردهاند، در عین حال توثیق شدهاند كه به نام چند نفر اشاره مىكنیم:
1. تَلِید بن سلیمان المحاربی، أبو سلیمان
وى از رجال سنن ترمذى است كه ابوبكر و عمر را شتم مىكرده است. مزى در باره وى مىنویسد:
وقال أبو داود: رافضی خبیث، رجل سوء، یشتم أبا بكر وعمر.
ابوداوود گفته: او رافضى پست و مرد بدى است و به ابوبكر و عمر فحش مىداده است.
و در ادامه مىگوید:
وَقَال [عَباس الدُّورِی ] فی موضع آخر: كذاب، كان یشتم عثمان، وكل من شتم عثمان، أو طلحه، أو أحدا من أصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله)، دجال، لا یكتب عنه، وعلیه لعنه الله والملائكه والناس أجمعین.
عباس دوری، در جاى دیگر در باره تلید بن سلیمان گفته است: وى بسیار دروغگو است و عثمان را فحش مىداده است، و هر كس عثمان یا طلحه و یا هر یك از اصحاب را فحش دهد، او دجال است و حدیث وى نوشته نمىشود و لعنت خدا، تمام مردم و ملائكه بر او باد.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 4، ص 321، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
ابن حجر عسقلانى مىنویسد:
كذّاب كان یشتم عثمان....
دروغ گویى كه به عثمان فحش مىداد.
و نیز مىنویسد:
وقال ابن حبان: كان رافضیاً یشتم الصحابه.
ابن حبان گفته است: او رافضیى بود كه به صحابه فحش مىداد.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 447، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1404هـ – 1984م.
در عین حال مىبینیم كه همین شخص توسط بسیارى از بزرگان اهل سنت توثیق و روایاتى كه به نفع اهل سنت نقل كرده، تصحیح شده است. ابن حجر در ترجمه وى به نقل از مروزى مىنویسد:
عن أحمد كان مذهبه التشیع ولم نر به بأسا وقال أیضا كتبت عنه حدیثا كثیراً عن أبی الجحاف.
از احمد بن حنبل نقل شده است كه او شیعه بود و لى عیبى در او نمىبینیم. و همچنین گفته است كه من روایات زیادى را از او كه از ابوالجحاف نقل شده بود، نوشتهام.
وقال البخاری تكلم فیه یحیى بن معین ورماه وقال العجلی: لا بأس به كان یتشیع ویدلس.
بخارى مىگوید: یحیى بن معین در مذمت وى سخن گفته و عجلى گفته است: اشكالى در او نیست، اظهار تشیع مىكرد و در نقلها دست مىبرد.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 447، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1404هـ – 1984م.
مزى در تهذیب الكمال مىنویسد:
روى له التِّرْمِذِی: حدیث أبی الجحاف عن عطیه عَن أبی سَعِید: قال النبی (صلی الله علیه و آله): ما من نبی إلا وله وزیران... الحدیث. وَقَال: حسن غریب.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 4، ص 321، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
البته واضح است كه چون این روایت به نفع اهل سنت است و تلید بن سلیمان آن را در فضائل خلیفه اول و دوم نقل كرده، «حسن» نامیده شده؛ اما روایاتى كه به ضرر اهل سنت و علیه شیخین نقل كرده، به دلیل رافضى بودن، ضعیف شمرده مىشود.
2. عبد الرزاق بن همام :
شمس الدین ذهبى در باره او مىگوید:
وله ما ینفرد به، ونقموا علیه التشیع، وما كان یغلو فیه بل كان یحبّ علیاً ویبغض من قاتله.
او چیزهایى نقل كرده است كه در نقل آن تنها است و به جهت شیعه بودنش سرزنش شده است. در شیعه بودن غلو مىكرد، علی را دوست داشت و دشمن كسانى بود كه با علی جنگیدند.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تذكره الحفاظ، ج 1، ص 364، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى.
مجلس ما را با یاد أبو سفیان كثیف نكنید :
در میزان الإعتدال و سیر اعلام النبلاء مىنویسد:
سمعت مخلدا الشعیرى یقول: كنت عند عبد الرزاق فذكر رجل معاویه، فقال: لا تُقْذِر مجلسَنا بذكر ولد أبى سفیان.
از مخلد شعیرى شنیدم كه مىگفت: نزد عبد الرزاق بودم، سخن از معاویه به میان آمد، عبد الرزاق گفت: مجلس ما را با یاد پسر ابوسفیان كثیف نكنید.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ) میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 4، ص 343، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، 1995م؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 570، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.
اعتراض عبد الرزاق به عمر :
ذهبى در میزان الإعتدال مىنویسد:
سمعت علی بن عبداللّه بن المبارك الصنعانى یقول: كان زید بن المبارك لزم عبد الرزاق فأكثر عنه، ثم خرق كتبه، ولزم محمد بن ثور، فقیل له فی ذلك، فقال: كنا عند عبد الرزاق فحدثنا بحدیث ابن الحدثان، فلما قرأ قول عمر رضى اللّه عنه لعلى والعباس رضى اللّه عنهما فجئت أنت تطلب میراثك من ابن أخیك، وجاء هذا یطلب میراث أمرأته من أبیها. قال عبد الرزاق: انظر إلى هذا الانوَك [احمق، الجاهل العاجز] یقول: من ابن أخیك، من أبیها! لا یقول: رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم. قال زید بن المبارك: فقمت فلم أعد إلیه، ولا أروى عنه.
از علی بن عبد الله بن مبارك صنعانى شنیدم كه مىگفت: زید بن مبارك همنشین عبد الرزاق بود و از وى شنیدنیهاى زیادى داشت؛ ولى سر انجام كتابهایش را پاره كرد و همنشین محمد بن ثور شد. در این باره از وى پرسیدند، گفت: نزد عبد الرزاق بودم، سخن از حدیث ابن حدثان پیش آمد، هنگامى كه به این بخش از سخن عمر رسید كه به علی و عباس گفت: تو آمدهاى تا سهم ارث پسر برادرت را بگیری، و علی آمده است تا سهم ارث زنش از پدرش را بگیرد، عبد الرزاق گفت: ببین كه این احمق مىگوید: ارث پسر برادرش، نمىگوید: رسول خدا. به همین جهت از نزد وى خارج شدم و بازنگشتم و روایت هم از وى نقل نكردم.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ) میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 4، ص 343، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، 1995م.
توثیقات عبد الرزاق :
ذهبى در باره او مىگوید:
وحدیثه مخرج فی الصحاح... وكان رحمه الله من أوعیه العلم.
از او در صحاح، روایت نقل شده و داراى دانش فراوانى بود.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تذكره الحفاظ، ج 1، ص 364، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى.
دفاع جانانه یحیی بن معین از عبد الرزاق :
حاكم نیشابورى در معرفه علوم الحدیث، شمس الدین ذهبى در سیر اعلام النبلاء و ابن حجر در تهذیب التهذیب به نقل از یحیى بن معین مىنویسند:
لو ارتد عبد الرزاق عن الاسلام ما تركنا حدیثه.
اگر عبد الرزاق از اسلام نیز برگردد، من حدیث او را ترك نمىكنم.
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفای405 هـ)، معرفه علوم الحدیث، ج 1، ص 139، تحقیق: السید معظم حسین، ناشر: دار الكتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الثانیه، 1397هـ - 1977م.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 573، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 6، ص 280، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1404هـ – 1984م.
دفاع ذهبی از تكذیب عبد الرزاق :
ذهبى به نقل از عباس بن عبد العظیم مىنویسد:
والله الذی لا إله إلا هو، إن عبد الرزاق كذاب، والواقدی أصدق منه.
قسم به خدائى كه جز او خدایى نیست، همانا عبد الرزاق دروغ گو است و واقدى از او راستگوتر است.
وسپس در پاسخ او مىگوید:
قلت: بل والله ما بر عباس فی یمینه، ولبئس ما قال، یعمد إلى شیخ الاسلام، ومحدث الوقت، ومن احتج به كل أرباب الصحاح ـ وإن كان له أوهام مغموره وغیره أبرع فی الحدیث منه ـ فیرمیه بالكذب....
گفتم: به خدا سوگند عباس با این سوگندش كار خوبى نكرده است و چه بد سخنى گفته است. از طرفى (براى استفاده علمی) به شیخ الإسلام و محدث زمان و كسى كه صاحبان صحاح به احادیث و سخنان وى استناد و احتجاج مىكند پناه مىبرد و از سوى دیگر او را به دروغگویى متهم مىكند.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 573، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.
توثیق نواصب :
از همه اینها كه بگذریم، عالمان جرح و تعدیل اهل سنت كسانى را توثیق كردهاند كه امیرمؤمنان علیه السلام را سبّ مىكردهاند. حال پرسش ما این است كه اگر شتم صحابه، سبب تضعیف راوى مىشود، چرا نواصب را توثیق كردهاید؟
آیا كسى كه ابوبكر و عمر را شتم كند، ضعیف؛ ولى كسى كه امیرمؤمنان را شتم كند، ثقه است؟ آیا این برخورد دو گانه قابل توجیه است.
در ذیل تعدادى از نواصب را ذكر مىكنیم كه توسط عالمان جرح و تعدیل توثیق شدهاند.
1- حریز بن عثمان الحمصی :
این شخص هر صبح وشام هفتاد بار امیرمؤمنان علیه السلام را لعن مىكرد. مزى در تهذیب الكمال، ذهبى در تاریخ الإسلام، ابن حجر در تهذیب التهذیب و بدر الدین عینى در مغانى الأخبار مىنویسند:
عن أحمد بن سلیمان المروزی: حدثنا إسماعیل بن عیاش، قال: عادلت حریز بن عثمان من مصر إلى مكه فجعل یسب علیا ویلعنه.
احمد بن سلیمان مروزى از اسماعیل بن عیاش نقل مىكند كه گفت: از مصر تا مكه حریز بن عثمان را همراهى كردم، در این مدت به علی ناسزا مىگفت و او را لعن مىكرد.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 5، ص 576، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 10، ص 123، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، 1407هـ - 1987م.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 209، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1404هـ – 1984م.
العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855هـ)، مغانى الأخیار، ج 1، ص 187.
ابن حجر عسقلانى مىنویسد:
وقال ابن حبان: كان یلعن علیاً بالغداه سبعین مره، وبالعشی سبعین مره، فقیل له فی ذلك، فقال: هو القاطع رؤوس آبائی وأجدادی.
ابن حبان مىگوید: علی را هر صبح و شام هفتاد مرتبه لعن مىكرد، علتش را از وى جویا شدند، گفت: او سر پدران و اجدادم را قطع كرده است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 209، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1404هـ – 1984م.
و شگفتآور این است كه این شخص از كسانى است كه بیشترین توثیقات در حق او نقل شده است. مزى در تهذیب الكمال و ابن حجر عسقلانى در توثیقات او مىنویسند:
وسألت أحمد بن حنبل عنه فقال ثقه ثقه وقال أیضا لیس بالشام أثبت من حریز... قال: وَقَال أبو داود: سمعت أحمد وذكر له حریز وأبو بكر بن أَبی مریم وصفوان، فقال: لیس فیهم مثل حریز، لیس أثبت منه، ولم یكن یرى القدر، قال: وسمعت أحمد مره أخرى یقول: حریز ثقه، ثقه.
از احمد بن حنبل در باره وى پرسیدند، دو مرتبه گفت: ثقه است (بسیار مورد اعتماد است). و گفت: در شام از حریز مطمئنتر در نقل حدیث و آثار نبود.
معاذ بن معاذ مىگوید: هنگامى در نزد احمد بن حنبل از حریز، ابوبكر بن مریم و صفوان یاد شد، شنیدم كه مىگفت: در میان آنها همانند حریز (در اعتبار) و مطمئن تر نبود و بار دیگر از احمد شنیدم كه گفت: حریز مورد اعتماد است، مورد اعتماد است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 209، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1404هـ – 1984م.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 5، ص 572، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
ابن حجر در اول ترجمه او مىنویسد:
[من رجال] البخارى والأربعه.
وى از راویان بخارى و چهار صحیح دیگر اهل سنت (غیر از مسلم) است.
و بدر الدین عینى مىنویسد:
روى له الجماعه سوى مسلم، وأبو جعفر الطحاوى. وفى التهذیب: روى له البخارى حدیثین.
العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855هـ)، مغانى الأخیار، ج 1، ص 187.
اگر شتم خلفا، سبب تضعیف مىشود، چرا بخارى از او روایت نقل كرده است، چرا احمد بن حنبل او را این گونه توثیق كرده است؟
2. عمر بن سعد بن أبی وقاص، قاتل امام حسین (علیه السلام) :
مزى در تهذیب الكمال و ابن حجر در تهذیب التهذیب در باره عمر بن سعد بن ابووقاص، فرمانده مشهور یزیدیان در كربلا مىنویسند:
وَقَال أحمد بن عَبد الله العجلی: كان یروی عَن أبیه أحادیث، وروى الناس عنه. وهو الذی قتل الحسین، وهو تابعی ثقه.
عجلى مىگوید: عمر بن سعد از پدرش روایاتى نقل كرده و دیگران نیز از او نقل كردهاند. او تابعى و مورد اعتماد است، او همان كسى است كه حسین [علیه السلام] را كشته است.
المزی، یوسف بن الزكی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج 21، ص 357، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: الأولى، 1400هـ – 1980م.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 396، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعه: الأولى، 1404هـ – 1984م.
چگونه است كسى كه فرزند رسول خدا را با آن وضعیت فجیع به شهادت مىرساند، دختران رسول خدا را به اسارت مىبرد، مىتواند مورد اعتماد باشد و روایاتش براى اهل سنت حجت است؛ اما اگر كسى امیر مؤمنان علیه السلام را دوست داشته باشد، او را از خلفاى سه گانه برتر بداند و یا احیاناً به یكى از خلفاى سه گانه توهین كند، روایاتش ضعیف و غیر قابل قبول است؟
نتیجه :
روایت ابن أبی دارم، هیچ ایرادى ندارد و اتهاماتى كه به او زدهاند؛ از جمله رافضى بودن و یا غلو در رفض، ضررى به صحت روایت نمىزند؛ چرا كه عین همان مطالب در باره راویان بخاری، مسلم و دیگر صحاح سته اهل سنت نیز نقل شده است.
منبع : مؤسسه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)