جلوهها و شيوهای اعتراض دليرانه حضرت زهرا سلام الله علیها
ریاحین : حضرت فاطمه علیها السلام همان گونه كه در كودكی و نوجوانی در كنار پدر و آموزگارش، در برابر شرك و بيدادِ جاهليّت ايستاد و پيروزی آفريد، پس از رحلت جانسوز پيامبر و به هنگام به خطر افتادن دين و دفتر و ناديده انگاشته شدن راه و رسم عادلانه و انسانی او، به وسيله ارتجاع سقيفه نيز خيرخواهانه، حقطلبانه و آزادمنشانه در برابر آنان بپا خاست و روياروی موج فتنه و تندباد هستیسوز، دلسوزانه و آزادمنشانه به مقاومت پرداخت و بر خلاف گروههايی كه به آفت دنبالهروی و بیتفاوتی و فرصتطلبی و زرپرستی درغلتيدند، پرچم اعتراض را برافراشت و در همه جلوهها و شيوههای ممكن روشنگری كرد و طبيبانه و آموزگارانه، با طاعون فريب و دجّالگری و استبداد درافتاد و اجازه نداد تا جاهطلبان با بمباران دروغ و تحريف حقايق و بازی با ارزشها و جعل حديث، همه چيز را به يغما برند و بی سر و صدا و به سادگی، باطل و بيداد را بر جای حق و عدالت و استبداد را به جای آزادی و امنيّت بنشانند.
حضرت زهرا سلام الله علیها در جلوهها و شيوههای گوناگونی به اعتراض و مقاومت پرداخت؛ از آن جمله:
1ـ از راه روشنگری و انتقاد و فرياد
ريحانه پيامبر در برابر جنبش ارتجاعی سقيفه كه با فريب و دجّالگری خود را نماينده اسلام و مفسّر قرآن و ترجمان وحی و جانشين پيامبر وحاكم مطلق بر دين و دنيای مردم، به خورد سادهدلان میداد،وهر گونه چون وچرا،حتی كمترين اعتراض منطقی و مسالمتآميز را مارك ارتداد می زد وباخشونت آن را سركوب می كرد، شجاعانه و درايتمندانه به اعتراض برخاست و با بيان روشنگرانه و زبان حقگو و منطق ستمستيزش به روشنگری پرداخت و موجی از آگاهی و حقيقت را در بستر تاريخ جاری ساخت.
او به مسجد آمد و آن حماسه بزرگ را در برابر سردمداران ارتجاع آفريد و برای عصرها و نسلها به يادگار نهاد و مشعل روشنگر راه قرار داد.
او در بستر شهادت و به هنگام عيادت زنان مهاجر و انصار از وی، باران حقايق را بر سرزمين دلها و جانها و انديشهها باراند و گفتنیها را گفت و نگرانیها را روشن ساخت و هشدارها را داد.
او در برابر مهاجمانی كه بر در خانهاش آمده بودند و در انديشه به آتش كشيدن كانون آزادی و آگاهی و به بند كشيدن امير آن و به مسجد بردنش برای ستاندن بيعت به سود خودكامگی بودند، دليرانه و هوشمندانه ايستاد و روشنگری كرد و سخن حق را در برابر دژخيمان آتشافروز طنينافكن ساخت كه :
«ما رَأيْتُ كَالْيَوْمِ قَطُّ حَضَرُوا أَسْوَءَ مَحْضَرٍ تَرَكُوا نَبِيَّهُمْ (ص) جِنازَةً بَيْنَ أَظْهُرِنا وَاسْتَبَدُّوا بِالاْمْرِ دُونَنا.»1
من هرگز روزی بسان امروز نديدهام؛ چه روز تلخ و ناگواری!
روزی كه جاهطلبان و شيفتگان قدرت زشتترين صحنهها را در حقكشی و بنياد ستم و انحراف پديد آوردند. پيكر پاك پيامبر خدا را در برابر خاندانش وانهادند و خودسرانه و زورمدارانه مرزهای دين و آيين او را شكستند و با حق ستيزی و قانونگريزی ديگران را به جانشينی او بالا بردند.
به فرزندان عدالتخواهش حسن، حسين، زينب، كلثوم و... و نيز به شاگردان و ارادتمندان آزادهاش چون اسماء، امّايمن، امسلمه و ديگر زنان روشنفكر و نامدار و ستمستيز، گفتنیها را گفت و سفارشها نمود و اعتراضها را بيان فرمود و بدين وسيله با همه وجود پرچم اعتراض و مقاومت حياتی و عادلانه و انسانی را برافراشتهتر داشت.
2 ـ اعتراض در چهره ديپلماسی
ريحانه هوشمند پيامبر اعتراض خويش بر تحوّل ناهنجار و رويدادهای تلخ و ناگوار را به صورت ديپلماسی نيز طرح كرد.
او چهرههای سرشناس را با روشنگری و پيام اعتراض خويش نزد سردمداران و بازيگران سقيفه فرستاد و در راه سامان بخشيدن به آشفتگیها و بازگشت دادن آنان به حق و عدالت، و رعايت حقوق و آزادی و امنيت و حرمت انسانها از سوی حكومت كوشيد و نهايت دلسوزی و خيرخواهی را برای جامعه نمود، اما دريغ و درد كه گوش شنوا نيافت.
3 ـ ترسيم دورنمايی از آينده تيره و تار
او به همراه همتای گرانقدر و فرزندان ارجمندش به خانه سران مهاجر و انصار رفت و از آنان ياری خواست و آينده تيره و تار امّت را ترسيم كرد و كوشيد تا آنان را زير پرچم مقاومت و اعتراض گرد آورد و به بيان حق و دفاع از عدالت برانگيزد و راه را برای تسلّط ارتجاع و استبداد بر سرنوشت دين و جامعه ببندد.
يكی از دانشوران اهل سنت در اين مورد مینويسد: پس از رويداد سقيفه، ريحانه پيامبر به همراه همتای گرانقدر و فرزندان ارجمندش به درب خانه سران مهاجر و انصار میرفت و آنان را به ياری حق و عدالت و مقاومت در برابر ستم و بيداد فرامیخواند.
«اِنَّ عَلِيّآ حَمَلَ فاطِمَةَ عَلی حِمارٍ، وَسارَ بِها لَيلا اِلی بُيُوتِ الاَْنْصارِ، يَسْألُهُمُ النُّصْرَةَ، وَتَسْألُهُمْ فاطِمَةُ الاْنْتِصارَ لَهُ...»2
ـ در چهره مناظره با سردمدار سقيفه
ريحانه ارجمند پيامبر چهره ديگری از اعتراض خود را به صورت مناظرههای روشنگرانه با ابوبكر به نمايش نهاد و بارها او را در برابر مردم محكوم ساخت و او كه شهامت پذيرش حق را نداشت، به دروغ و دجّالگری دست يازيد؛ برای نمونه:
1 ـ در اين مورد از جمله آوردهاند كه:
آن حضرت پس از مصادره فدك از سوی حكومت، در يك مناظره كوبنده از سرمدار كودتا پرسيد: هان ای ابوبكر! هنگامی كه تو بميری چه كسی از تو ارث میبرد؟«يا أَبابَكرِ! مَنْ يَرِثُکَ اِذا مِتَّ؟»
او گفت: همسر و فرزندانم.
فرمود: پس چه شده است كه دختر پيامبر از پدرش ارث نمیبرد؟
«فَمالی لا أَرِثُ رَسُولَ اللّهِ؟»
ابوبكر از آنجايی كه پاسخ نداشت، به جعل حديث پرداخت و گفت: پيامبران ارثی بر جای نمیگذارند.
«اِنَّ النَّبِی لا يُوَرَّث.»
آن حضرت فرمود :
«أَلَمْ يَرِثْ سُلَيْمانُ داوُدَ؟»
آيا به صراحت قرآن، سليمان از داوود ارث نبرد؟3
آيا يحيی از زكريّا ارث نبرد؟4
آيا قرآن در مقررات ارث نمیفرمايد :
«أَلَمْ يَقُلْ يُوصيكُمُ اللّهُ فی أَوْلادِكُمْ...»5
خدا در مورد فرزندانتان سفارش میكند كه پسر دو برابر دختر ارث میبرد؟
اگر به راستی تو به قرآن و پيامبر ايمان داری و از مقررات قرآن آگاهی، چرا ارث مرا نمیدهی؟
«أَعْطِنی ميراثی مِنْ أَبی رَسُولِ اللّهِ.»
پاسخ او در برابر اين روشنگری و استدلال به آيههای قرآن، تنها يك روايت دروغ در برابر آيات بود و بس؛ او میگفت: پيامبران ارث بر جای نمیگذارند.
و بدين سان فاطمه(س) پرچم اعتراض به حقكشی را در چهره مناظرههای كوبنده و روشنگرش برافراشته داشت.6
ـ افشای انگيزههای جاهطلبانه
آن حضرت در پرتو ژرفنگری و تيزهوشی خويش، انگيزههای درونی جاهطلبان و تشنگان قدرت را ـكه خود را شيفته خدمت جا میزدندـ برملا ساخت و راز نهانی آن حقكشیها و بيدادها و غصب و مصادره و سركوب و انحصار را افشا كرد و بدين وسيله پرچم اعتراض و مقاومت را در اهتزاز نگاه داشت.
او در پاسخ يكی از زنان روشنفكر و آگاه كه از آن همه تب و تاب و بیقراری فاطمه(س) میپرسيد، فرمود :
«هان ای دختر طلحه! آيا از فاجعه بزرگ و رويداد تلخی میپرسی كه در همه جا انتشار يافته است؛ به گونهای كه گويا بر پر و بال پرندگان نوشته شده و در جهان، پراكنده شده و پيكهای چابك سوار با نهايت سرعت آن را به جهانيان رساندهاند؟
رويداد تلخ و جنايت هولناكی كه دل مرغان هوا و ماهيان دريا از شنيدن آن كباب می شود و گامهای انسان را سست می نمايد و به لرزه در میآورد، گرد و غبار آن تا آسمان بالا رفت و تيرگی و تاريكی فاجعه آن، زمين و زمان را فرا گرفت؟ آيا از اين فاجعه میپرسی؟
واقعيّت اين است كه فرومايهترين فرزند قبيله «تيم» و فريبكارترين فرزند قبيله «عدی»، بر جانشين راستين پيامبر، ستم و بيدادی نا جوانمردانه روا داشتند. آنان با او به رقابت برخاستند و به هر دری زدند تا بر او پيشی گيرند امّا هنگامی كه نتوانستند در توحيد و تقوا، عدالت و آزادگی، زهد و پارسايی، مردم خواهی و بشردوستی، آراستگی به ارزشها و والايیها بر او پيشی گيرند، از سر بدانديشی و ددمنشی، كينه و دشمنی او را به دل گرفتند و تا رحلت پيامبر آن را نهان داشتند و به ظاهر فرو خوردند، امّا پس از رحلت غمبار پيامبر با خاموش پنداشتن مشعل ديانت و غروب خورشيد رسالت، آن را به بدترين شيوه ظاهر ساختند. آری، آنگاه بود كه كينههای آنان به فوران و خشم كورشان به خروش آمد، شيطان بر پندار و گفتار آنان حاكم گرديد و بیدرنگ كورهراه ستم و غصب فدك و خلافت و پايمال ساختن حقوق و آزادی و امنيت مردم و پيش از همه، حقوق ما را پيشه ساختند...»
«أَ تَسْألينی عَنْ هَنَةٍ حَلَّقَ بِهَا الطّائِرُ وَحَفِی بِهَا السّائِرُ، رُفِعَتْ اِلَی السَّماءِ اِثْرآ وَرُزِئَتْ فِی الاَْرْضِ خَيْرآ اِنَّ قُحَيْفَ تِيْمَ وَأُحَيْوَلَ عَدِی، جارَ يا أَبَاالْحَسَنَ فِی السِّباقِ حَتّی اِذا تَفَرَّيا بِالْجِناقِ أَسَرّا لَهُ الشَّنَآنَ وَطَوَياهُ الاِْعلانَ...»7
6ـ در چهره دفاع از جانشين راستين پيامبر
ريحانه پيامبر چهره ديگری از اعتراض خويش به حقكشی و بيدادِ برخاسته از سقيفه را در محور دفاع از جانشين راستين پيامبر به نمايش نهاد.
او در اين راه ويژگیهای انسانی و اخلاقی و عقيدتی و علمی و هنری و نظامی و سياسی امير والايیها را در برابر دوست و دشمن ترسيم كرد،
از پيشتازی او در ايمان و اسلام گفت،
از فداكاريش در راه حق و عدالت و آزادی پرده برداشت،
از برادری و ايثار او نسبت به پيامبر ياد كرد،
از فداكاریها و شجاعتها و دلاوریهای او قدردانی نمود،
دلها را به احترام عميق پيامبر به او، توجّه داد،
و از غدير و برگزيده شدن او از سوی خدا و پيامبر داد سخن داد و امامت او را راز صعود جامعه خواند8 و كنار نهادن او و قبضه قدرت و امكانات از سوی جاهطلبان را مايه انحطاط و عقبماندگی جامعه و نسلهای آينده ارزيابی كرد.
او در برابر سردمداران غاصب به گونهای از جانشين راستين پيامبر دفاع كرد و فداكاریها و برتریهای او را ترسيم نمود كه سركرده آنان به ناگزير زبان به اعتراف گشود و در پاسخ ريحانه پيامبر از برتريهای اميرمؤمنان و افتخار برادری او با پيامبر،
مهر و محبّت بینظير پيامبر به او،
برگزيدگی او از سوی پيامبر،
و دلاوریها و فداكاریهای خالصانه او در راه حق و عدالت، سخن گفت و اعتراف كرد كه دوستداران علی و فاطمه نيكبخت هستند و دشمنان آنان نگونبخت.«يا بنت رسول اللّه! لقد كان أبوکِ بالمؤمنينَ عطوفآ كريمآ... لايحبّكم الّا كلّ سعيد، ولا يبغضكم الّا كلّ شقی...»
ـ گسستن از سياست ظالمانه حاكم
ريحانه پيامبر پس از روشنگری نهان و آشكار، اعتراض خويش بر سياست ظالمانه حاكم را در چهره اعلان بريدن و گسستن از نظام سقيفه به نمايش نهاد.
او نه در مسجد غصبشده پدر حضور يافت و نه پای منبر بازيگران ظاهرساز؛
نه در صف نماز جمعه آنان نشست و نه در نماز جماعتشان حاضر شد؛
نه به دين سياسی و ابزار سلطه شده آنان روی خوش نشان داد و نه آنان را به حضور پذيرفت؛
و با اعتصاب اعلان شدهاش امكان هر گونه مانور عوامفريبانه را از آنان گرفت و پرچم اعتراض و مقاومت در برابر فريب و بيداد را كه ستار دين و تقدّس در بر كرده بود، برافراشتهتر داشت.
ـ خشم حكيمانه و تفكّرانگيز
چهره ديگر اعتراض ريحانه پيامبر و نمود ديگر مقاومتش در برابر باطل و بيداد، خشم حكيمانه و تفكّرانگيز آن حضرت است كه به صورت پرچم اعتراض تاكنون هم برافراشته مانده وهمچنان در اهتزاز است.
او كه پرتوی از خورشيد جهانافروز وجود پيامبر و نمونهای از خلق و خو و شكيبايی و بردباری و مهر و بزرگمنشی و بزرگواری آن حضرت بود، بارها خدا را به گواهی طلبيد كه از سياست ظالمانه سردمداران سقيفه، ناخشنود و خشمگين است و نسبت به آينده دين و جامعه سخت نگران؛ و به خود آنان اعلان كرد كه تا به حق و عدالت باز نگردند و حقوق و آزادی مردم را محترم نشمارند، با آنان سخن نخواهد گفت و شكايت آنان را به خدا و پيامبرش خواهد كرد.
«فَإنّی أُشْهِدُ اللّهَ وَمَلائِكَتَهُ أَنَّكُما أَسْخَطْتُمانی وَما أَرْضَيْتُمانی وَلَئِنْ لَقَيْتُ النَّبِی لاََشْكُوَنَّكُما اِلَيْهِ.»9
آنان به حق بازنگشتند و از خودسری و خشونت و قانونگريزی و تاريكانديشی و سياستبازی دست برنداشتند و او نيز با همان اعتراض و خشم و ناخشنودی با آنان سر بر بستر شهادت نهاد.
به گونهای كه حتّی دانشمندان اهل سنّت نيز نمیتوانند اين حقايق را انكار كنند و میكوشند تا به گونهای توجيه نمايند.10
ـ در چهره اعتصاب سخن با سردمداران ارتجاع
ريحانه پيامبر پس از بی پاسخ ماندن اعتراض و حقطلبی او از سوی ستمكاران و ادامه سياست سركوب و تهديد، به چهره ديگری از اعتراض و مقاومت در برابر آنان رویآورد و آن اعلام اعتصاب سخن با مدّعيان دروغين جانشينی پدرش پيامبر بود.
آن حضرت پس از خيرهسری ابوبكر در ادامه غصب خلافت و فدك و پايمال ساختن حقوق و آزادی و امنيّت مردم با سركوب و انحصار و بازی با دين خدا، با صراحت و شجاعت اعلام كرد كه: به خدای سوگند ديگر با او سخن نخواهد گفت و در هر نماز او را نفرين خواهد كرد.
«وَاللّهِ لا أُكَلِّمُکَ أبَدآ...»11
و روشنگری فرمود كه اين اعتراض نه تنها به خاطر حقوق پايمال شده خويش و جامعه و امّت كه به خاطر بازی با دين خداست...«وَاللّهِ لا أُكَلِّمُكُما مِنْ رَأْسی كَلِمَةً حَتّی أَلَّقی رَبّی فَأَشْكُوَنَّكُما اِلَيْهِ بِما صَنَعْتُما بِهِ وَبی...»12
ـ يادآوری جنايتها و ددمنشیها
آن حضرت اعتراض خويش را پياپی و به مناسبتهای مختلف يادآوری میشد و از جنايتها و بيدادها و حقكشیها پرده برمیداشت، تا مباد فراموش گردد و پرچم اعتراض و مقاومت بر زمين افتد.
برای نمونه:
1 ـ آن حضرت در برابر گروهی كه در انديشه بهانهجويی و عذرتراشی بودند و میخواستند آن ددمنشیها را به گونهای به بايگانی تاريخ و در بوته فراموشی سپارند، فرمود:
«هل تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ جاءَنی وَحَلَفَ لی بِاللّهِ اِنْ عُدْتُمْ لَيُحْرَقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتُ؟»13
«آيا شما میدانيد كه عمر به سركردگی گروهی به درِ سرای ما آمد و چه گفت؟
او با خشونت و بیرحمی سوگند ياد كرد كه اگر ما از بيعت تحميلی سرپيچی كنيم و به سركرده جريان سقيفه دست بيعت نسپاريم، خانه ما را به آتش كشيده و آن را بر سرمان ويران خواهد كرد.»
2 ـ در نامهای افشاگرانه برای ثبت در تاريخ چنين مرقوم داشت :
گروهی كه عهد و پيمان خود را با خدا و پيامبرش در مورد امامت و پيشوايی اميرمؤمنان شكستند و حقّ او را ناديده گرفتند و جامعه و نسلهای آينده را از بركت وجود او محروم ساختند، و بدين وسيله ستم و سركوب و اختناق و استبداد را پی ريختند، چنين كسانی حق ندارند پس از مرگ من بر پيكرم نماز بگذارند؛ چرا كه آنها نسبت به ما ستم روا داشتند و ارث مرا به يغما بردند و سند مالكيّت مرا كه پدرم برايم نوشته بود، از دستم ربودند و آن را به آتش كشيدند و گواهان مرا دروغگو شمردند، در حالی كه گواهان من، جبرئيل، ميكائيل، اميرمؤمنان و امّ ايمن بودند...14
«لا تُصَلّی عَلَی أُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَ اللّهِ وَعَهْدَ أَبی رَسُولِ اللّهِ فی أَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِی وَظَلَمُوا لی حَقّی وَأَخَذُوا اِرْثی وَحَرَّقُوا صَحيفَتی...»
ـ فرياد اعتراض بابرپا داشتن بيت الاحزان
ريحانه عدالتخواه و ستمستيز وآزاده پيامبر، افزون بر روشنگری و بيان خشم و نفرت خويش با سكوت و اعتصاب، اعتراض خويش بر آن تحوّل ارتجاعی وبيدادگرانه را با برپا داشتن بيتالاحزان و فرو باريدن باران اشك و گريههای جانسوز و تفكّرانگيز نيز به نمايش نهاد.
استبداد مرز ناشناس و عنان گسيخته كه افزون بر انحصار قدرت سياسی وامكانات ملی، ادعای رهبری مذهبی نيز داشت و مسجد و محراب وجمعه و جماعت رانيز در انحصار داشت، ازبيت الاحزان و گريههای جانسوز فاطمه نيز وحشت داشت؛ از اين رو برای باز داشتن آن حضرت از اين گريههای هدفدار و برخاسته از دل سوزان، به انواع بازیهای زشت و ظالمانه ـ از گسيل چهرههای سادهانديش و بازیخورده تا حقوقبگيران نهان و آشكار به خانه اميرمؤمنان برای تعطيل ساختن بيتالاحزان و تا ويران ساختن آن خانه گلين كه میرفت تا به دانشگاهی برای روشنگری و انديشاندن تبديل گردد، دست يازيد اما به هدف نامقدس خويش نرسيد و دخت سرفراز پيامبر با درايت و هوشمندی وصفناپذير خويش نقشههای استبدادگران را نقش بر آب ساخت.
او با همه عظمت روح، قدرت روان، قوّت قلب، استواری دل، تسخيرناپذيری شخصيّت و شيردلی و شجاعت وصفناپذير، چنين ديد كه بايد اعتراض خويش را در چهره گريههای جانسوز و هدفدار و پرمعنا و درسآموز نيز به گوش عصرها و نسلها برساند و چنين كرد. به گونهای كه به صورت يكی از چند گريهكننده هدفدار تاريخ انسان به شمار آمد.
ـ با وصيّت هوشمندانه و بینظير
ريحانه پيامبر با شهادت پرافتخار و مظلومانه، با وصيّت به مراسم غسل، كفن، تشييع و خاكسپاری شبانه و با سفارش به ناشناخته ماندن آرامگاهش، پرچم اعتراض و مقاومت را بلندتر و پرشكوهتر و برانگيزانندهتر ساخت؛ چرا كه آن حضرت با درايتی وصفناپذير به اميرمؤمنان وصيّت كرد كه:
1 ـ بيماری او و شهادتش را محرمانه نگاه دارد.
2 ـ او را شبانه غسل دهد.
3 ـ در دل شب پيكرش را كفن كند.
4 ـ شبانه بر او نماز گزارد.
5 ـ شبانه پيكر او را تشييع نمايد.
و او را غريبانه به خاك سپارد.
6 ـ به سردمداران سقيفه اجازه شركت در تشييع و نماز بر پيكر او را ندهد.
«اِنّی أُوصيکَ أَنْ لا يَلی غُسْلی وَكَفْنی سِواکَ... وَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّهِ أَنْ لا يُصَلّی عَلَی أَبُوبَكْرٍ وَلا عُمَرُ.»15
7 ـ قبرش نيز گمشده بماند!
«وَلا تُعَلِّمْ قَبْری أَحَدآ...»16
پی نوشت:
- الغدير، ج 5، ص 372؛ امالی مفيد، ص 95.
- شرح ابن ابی الحديد، ج 6، ص 13.
- سوره نمل، آيه 16.
- سوره مريم، آيه 6.
- سوره نساء، آيه 11.
- عوالم، ج 11، ص 601؛ الغدير، ج 7، ص 191.
- امالی صدوق، ج 1، ص 207؛ رياحين الشّريعة، ج 2، ص 241.
- به سخنان او با زنان مهاجر و انصار بنگريد.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 16، ص 281؛ الامامة و السّياسة، ج 1، ص 14؛الغدير، ج 7، ص 229.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 6، ص 50.
- الامامة و السّياسة، ج 1، ص 14؛ الغدير، ج 7، ص 230.
- بحار، ج 43، ص 203؛ الامامة و السّياسة، ج 1، ص 13.
- بحار، ج 18، ص 313؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 1، ص 130 و ج 2، ص 45.
- بحار، ج 43، ص 204.
- بحارالانوار، ج 43، ص 159؛ بيت الاحزان، ص 168.
- دلائل الامامة، ص 44؛ بيت الاحزان، ص 176.
منبع: کتاب سيماو سيره ريحـانه پيامبر(صلی الله علیه و آله )
تالیف: حجت الاسلام و المسلمین استاد علی كرمی فريدنی