تفسیری کوتاه و خواندنی بر زیارت نامه حضرت زهرا(س)
ریاحین ـ
حجت الاسلام والمسلمین میرباقری
براي اينکه اين مطالبي که عرض ميکنيم در خاطرها بماند، آن زيارت کوتاهي که در تهذيب مرحوم شيخ طوسي نقل کردند، همان را ترجمه ميکنم، اين زيارت معروف است و کوتاه است، خيلي پر معناست و مداومت بر آن خوب است.
اين زيارت اين است. «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَك» (تهذيب/ج6/ص9) خطاب به حضرت است که ايشان، آن وجود مقدسي است که خداي متعال قبل از خلقت ايشان را مورد امتحان قرار داده است. امتحان کننده خداي خالق، امتحان شونده وجود مقدس صديقهي کبري، قبل از اينکه ثوب بشر بپوشند و در لباس بشر خلق شوند. موضوع امتحان چه بوده است؟
من حدسم اين است و گمان ميکنم که غير از اينکه موضوع مسألهي عبوديت و توحيد باشد، همهي امتحانات به عهد بندگي برميگردد، ما غير از اين امتحان چيزي نداريم. همهي امتحان تفصيل توحيد است. يعني ما همهي امتحانهايي که مي دهيم، امتحان به توحيد است. امتحان به غير توحيد که نيست. بعد تفصيل پيدا ميکند. منتهي اولياء و انبياء يک امتحان ديگر هم در وادي توحيد دادند، غير از اينکه خودشان در مقام عبوديت تام هستند، با خدا يک عهدي بستند که بار هدايت ديگران و رساندنشان را به وادي توحيد هم بکشند. حجاب از حقيقت معنويت و توحيد را در اين عالم بردارند. اين عهد هم بستند. اين معلوم نيست، ما از اين عهدها نداريم. ما خودمان بنا بود بنده باشيم. ولي آنها عهد دیگری هم دارند، عهد نشر بندگي، بسط بندگي، اقامهي توحيد و رساندن ديگران به وادي توحيد را که يک عهد ديگري است و خيلي هم سنگين است.
يک موقع عرض کردم بسياري از عبادتهاي رسول اکرم(ص) و رياضتهايشان براي همين است. که مردم را برسانند. يعني براي شفاعت است. براي دستگيري است، حضرت رنج دستگيري مردم را ميکشيدند. اين يک چهرهاش بود. کما اينکه شما در باب سيد الشهدا(ع) داريد. يک چهرهي حادثه آن عهد با حضرت حق است، مقام بندگي خودشان است ولي چهرهي ديگر حادثه «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَة» (تهذيب/ج6/ص59) و اين عهد را هم حضرت از عالم ازل بستند. که فداکاري کنند که ديگران برسند. راه توحيد توأماً باز باشد. بنابراين تلقي حقير اين است که اين امتحاني که از حضرت گرفته شده، يک چهرهاش همين امتحان هدايت و شفاعت است. حضرت ميخواستند واسطهي تنزل حقيقت، و معنويت و توحيد در عالم ما شوند و موانع و حجاب را از حقيقت توحيد و نبوت و ولايت، حجاب شرک و کفر و استکبار را بردارند. و مردم را به حقيقت ولايت، به حقيقت نبوت راهبري کنند. يعني پيامبر و اهلبيت(عليهمالسلام) که آمدند ايشان با خدا عهد بستند که حجاب ولايت و نبوت را بردارند. و مردم را به اين دو حقيقت برسانند. چون ميدانيد ايشان نسبتشان با امامت و ولايت يک چنين نسبتي است.
در زيارت حضرت خوانديد، «وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة» (بحارالانوار/ج97/ص199) ايشان مصدر تجلي انوار ائمه در عالم ما هستند. پيداست از مصدر ايشان، فقط حامل جسم ائمه نيستند. حقيقت نوراني ائمه هم ايشان در عالم دنيا آوردند و نسبت به حقيقت نبوت هم که خيلي مقام عظيمي است و به راحتي نميشود به آن دست پيدا کرد. ما گاهي ارتباطمان با نبي اکرم از آنهايي که در وادي نور هستند، به واسطهي دهها حجاب نور است. که موقعي روايت را در مقام حضرت ميخواندم، که نور حضرت در عالم حجب چطور سير کردند و در بحار علوم چطور سير کردند؟ بين ما و حضرت حجابهاي نوراني فراواني است. بايد عوالمي را طي کني تا به حضرت برسيم. استثنا پيدا ميشوند موجوداتي که بتوانند برسند. و الا همه در وادي هستند. مؤمنين، موحدين در وادي هستند و از فيض نبي اکرم بهرهمند هستند. اخبار از آنجا به اينها ميرسد. ولي با حجاب، گاهي دهها واسطه ميشود! دهها حجاب ميشود، آنطور نيست که آن حقيقتي که دست حضرت است بتوانند بيحجاب تلقي کنند. هر قدمي که معرفتي حاصل ميشود يعني حجابي از آدم برداشته شده است. اصلاً معرفت يعني رفع اين حجب تا انسان به معدن العظمة و آن سرچشمهي توحيد و معرفت برسد.
از حضرت زهرا(س) حجاب برداشته شده است. اين معناي متوسط اين عبارت است. اين عبارت معناي از اين لطيفتر هم دارد. «وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة» حجاب نبوت از ايشان برداشته شده است. حقيقت نبوت! ايشان دستشان به اين حقيقت نبوت ميرسد. به آن سر ميرسد. لذا ايشان مشکات انوار الهي هستند. قلب نبي اکرم هستند.
این عظمت وجودي است. ايشان نسبتش با نبوت و ولايت اينطور است. مصدر تجلي انوار ائمه است و متصل به حقيقت نبوت، حجاب نبوت از ايشان برداشته شده است. عرض کردم از اين لطيفتر هم اين عبارت قابل معنا است. «وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة» يعني چه؟
کسي که اين مقام را دارد، عهد با خدا هم بسته که با تحمل خودش، با صبر و رياضت خودش، موحدين را به حقيقت وادي توحيد، به حقيقت وادي نبوت و ولايت برساند. من گمانم اين است آن امتحان اين است. خداي متعال هم ايشان را صابر يافته است. بعد در اين عالم که حضرت آمدند به اين عهد عمل کردند. لذا اطلاعاتي که حضرت داشتند جزء اعظم اطلاعات عالم است که يک نمونهاش مصيبت حضرت سيد الشهدا(ع) است که عهدش را خداي متعال از حضرت زهرا گرفته و حضرت هم قاعدتاً سر اين مسأله پايداري کردند، و ميدانيد مصيبت ايشان بر سيد الشهداء خيلي مصيبت عظيمي است. پس بنابراين شايد ترجمهي جملهي اول اين باشد که ايشان، آن وجود مقدس عهدي را با خداي متعال قبل از اينکه در پوشش بشر، در عالم ما بيايند بستند، غير از عهد عبوديت، و به تعبيري در ادامهي عهد عبوديت و بندگي خودشان اين است که بندگي را بسط بدهند و مردم را به حقيقت نبوت و ولايت برسانند. موانع و حجابهايي که بر سر اين راه است، بردارند و اين کار را هم با بلاي خودشان در عالم کردند.ما ميتوانيم با مرکب بلاي اولياي خدا به سمت خداي متعال حرکت کنيم. اگر کسي بخواهد وارد اين وادي شود و از فيض شفاعت ايشان برخوردار شود بايد چند قدم را با ايشان بردارد.
قدم اول اين است که «وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاء» (تهذيب/ج6/ص9) اين فراز دوم زيارت است. ما گمانمان اين است که جزء اولياي شما هستيم. جزء دوستان شما هستيم. رابطهي محبت و ولايت با شما داريم. ما شما را تصديق ميکنيم. بالاخره ايشان در اين عالم مأموريتي داشتند، صف بندي داشتند. عدهاي را دوست داشتند، با عدهاي دشمن بودند. با عدهاي درگير شدند. عدهاي نسبت به عدهاي تبرّي داشتند. يک جريانهايي در عالم بوده، حضرت موضعگيري کردند. تبري داشتند، حبّ و بغض داشتند. رضاء و سخط داشتند. اينکه در روايت هست «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» (بشارة المصطفي/ص208) خداي متعال با غضب حضرت زهرا غضب ميکند، با رضاي حضرت راضي ميشود. پس حضرت يک رضا و سخطي در عالم دارند و رضا و سخطشان مدار رضا و سخط الهي است. تصديق معنايش اين است که ما بتوانيم هرکجا ايشان ايستادند ما هم همانجا بايستيم. شک نکنيم! تا صف بندي کردند ما در صف ايشان باشيم. اگر از کسي راضي بودند، ما راضي باشيم. اگر غضب داشتند، غضب داشته باشيم. تبرّي داشتند، تبرّي داشته باشيم. يعني در اين اوصاف پشت سر حضرت حرکت کنيم. اين همان است که در زيارت حضرت داریم، در انتهاي زيارت يک تعبيري است که زائر وقتي به مقام زيارت ميرسد، در انتهايش خدا و انبياء و ملائکه را شاهد ميگيرد.
«أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلَائِكَتَه» (تهذيب/ج6/ص10) بعد هفت نکته نسبت به حضرت زهرا آنجا بيان ميشود، «أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْه» من از هرکس شما راضي هستيد، راضي هستم. «سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ» نسبت به هرکسي شما سخط داريد، من هم سخط دارم. پس انسان بايد در رضا و سخطش مدارش حضرت زهرا باشد. جدا نشود، يا از هرکس، نسبت به هرکس شما راضي هستي حق همين است. اين معناي تصديق ما است.
يکي از مقامات تصديق اين است که انسان واقعاً اگر ايشان صف بندي کرده است «رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْه» شما از کساني تبرّي جستيد، من هم تبرّي ميجويم. «مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْت» نسبت به هرکس شما موالات داريد، من هم موالات دارم. «مُعَادٍ لِمَنْ عَادَيْت» با هرکس شما معادات و دشمني داشتيد، من هم دشمني دارم. «مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ» نسبت به هرکس شما بغض داشتيد، من هم بغض دارم. «مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْت» يعني حضرت را تراز و شاقول حق قرار بدهد. هرکجا حبّ و بغض ايشان رفته است بدانيد اين حبّ و بغض معصوم است. کسي که مصداق آيهي تطهير است، «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب/33) اينکه ايشان فرد اين آيه هستند، اجماعي است و محل خلاف نيست. کسي که خداي متعال او را تطهير محض کرده است، در مقام اخلاص محض است، نميشود رضا و سخطش ناروا باشد. رضا و سخطش، رضا و سخط الهي است. صفبنديها و مرز بنديها، صف بنديهاي الهي است. حبّ و بغضش، حبّ و بغض الهي است. اينکه پيامبر اينقدر تأکيد ميکردند، «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها»، «اول من يدخل الجنة» است، اينها همين را ميخواستند بگويند. ميخواستند بگويند اين تراز است. به اين تراز عمل کنيد. کار وقتي مشکل شد، تشخيص حق و باطل مشکل شد، شما اگر بخواهيد فقط بر ترازوي خودتان تکيه کنيد، قطعاً نميتوانيد وزن کنيد. هر ترازويي يک حدي براي وزن کردن دارد. شما که نميتواند با يک ترازوي کوچک کرهي زمين را وزن کنيد. وقتي حق و باطل در اين مقياس عظيمش ميخواهد ترازو شود، آدم بفهمد کجا حرکت ميکند، ترازوي متناسب با خودش را ميخواهد. اينکه حضرت ميفرمايد: «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» يعني يک جايي شما بايد برويد ببينيد رضاي خدا کجاست؟ خودتان را به رضاي خدا برسانيد. خيلي کار سخت است. اصلاً ديگران آنجا نبايد حضور داشته باشند. اگر روي ديگران ميخواهيد حساب باز کنيد، به اشتباه ميافتيد.
خوب حالا وقتي مدار حضرت زهرا شد، مدار رضا و غضب رب بنابراين ما بايد دنبال حضرت حرکت کنيم. حضرت صف بندي داشتند، هرکجا حضرت ايستادند، ما هم بايستيم. نسبت به هرکس راضي بودند، راضي شويم. نسبت به هرکس سخط داشتند، سخط داشته باشيم. تبرّي داشته باشند، تبرّي بجوييم. موالات و معادات ما، حبّ و بغض ما دنبال حضرت حرکت بدهيم. در همهي امور حضرت را تصديق کنيم. يعني نگوييم حضرت خيلي مقامات داشتند، اما اينجا اين درگيريشان ناروا بود. اين نارضاييشان ناروا بود. تصديق خيلي کار سختي است. اينکه انسان بتواند اولياي خدا را تصديق کند اين بعد از مقام تسليم است. آدم اگر تسليم محض نشد، در درونش يک غوغايي بود، اين يکجايي صفش را جدا ميکنيم که اينجا پيغمبر بد قضاوت کردند. يعني آيهي قرآن در شأن نزولش نوشتند که کسي با زبير يک مناظرهاي داشت، در محضر رسول الله(ص) آمد و حضرت قضاوت کردند. قضاوت حق هم کردند. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) حرفهايش وحي است. بعد آن طرف گفت، نه! حضرت طرف قوم و خويششان را گرفتند. اين آيه نازل شد که «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً» (نساء/65) بايد تو را که حکم ميکنند، تسليم محض تو باشند. به طوري که در دلشان هم حرجي پيدا نشود. تسليم محض يعني همهي قواي انسان، قلب انسان، تسليم باشد به طوري که وقتي حضرت چيزي گفتند، کاملاً آدم بپذيرد.
لذا اينجا ميگويد:«وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاء» يقين ما هم در اين وادي زعم است. آنکه تصديق ميکند سلمان است. ما اصلاً نميفهميم که افق فعل حضرت کجاست، تصديق کنيم. «وَ زَعَمْنَا» حضرت در افق ديگري در عالم دارند کار ميکنند، ما اصلاً آن افق را نميبينيم. در افق خودمان «وَ زَعَمْنَا» اين زعم به معني گمان نيست. ما يقين داريم. اما اعتقاد ما در اين وادي گمان است. ما به گمان خودمان با شما همراه هستيم. اما شما چه کار ميکنيد؟ شما در افق خودتان حرکت ميکنيد. ما در افق خودمان حرکت ميکنيم.
پس حضرت زهرا مدار حق و باطل در عالم هستند. معيار هستند. صف بندي داشتند، در اين عالم که بيکار نبودند. درگيري حق و باطلي در عالم است. نميشود شما درگيري حق و باطلي که در عالم است بگوييد: نبي اکرم(ص) که اشرف انبياء، افضل انبياء، «أَوَّلِ النَّبِيِّينَ مِيثَاقاً وَ آخِرِهِمْ مَبْعَثا» (بحارالانوار/ج97/ص177) نميشود بگويي اين پيغمبر که در اين درگيري نقشي نداشته، خنثي است. ايشان نقطهي کانوني درگيري هستند. ما بايد دنبال حضرت حرکت کنيم. تصديق يعني اين. يعني هرکجا حضرت ايستاد بايستي و شک هم نکني. اينکه در اوصاف اصحاب سيد الشهداء، در اوصاف حضرت ابالفضل، «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيق» (تهذيب/ج6/ص65) تصديق کردن ولي خدا وقتي امتحان سخت ميشود خيلي کار سختي است. آدمي که در قلبش تسليم محض نيست، يک شاقولي در درون خودش دارد، ميخواهد ترازو بگذارد، ببيند اينجا امام درست رفت يا نرفت، نميتواند تصديق کند. انساني ميتواند تصديق کند که ترازويش امام باشد. هرچه از اين ترازو درآمد بگويد: همين درست است. ترازوي ديگري نيست.
آن ترازويي که ميتواند مقياس حرکتهاي تاريخي باشد و اين ترازو را وقتي ميگذاري، يقين داري اين شاقول خوب تراز ميکند. درست حق و باطل را نشان ميدهدیعنی فرقان حقيقي حضرت زهرا هستند. مشکات نور هستند. کسي که مشکات نور ميشود، فرقان است. فرقان حقيقت نور الهي است که حائز بين حق و باطل است.
پس ببينيد ما در قدم دوم اين است که بايد حضرت را تصديق کنيم. کجا تصديق کنيم؟ حضرت وارد درگيري حق و باطل در عالم شدند. ايشان شاقول حق و باطل در عالم هستند. عرض کردم اين حديث را فريقين نقل کردند. علما معنايش کنند. من نميفهمم! «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» نميخواهد بگويد تراز براي شما بايد حضرت زهرا باشد. ببينيد کجا ايستادند، همانجا بايستيد. از هرکس راضي بودند، راضي باشيد. از هرکس سخط داشتند، سخط. و اين حرف نيست. انسان اگر در درون خودش، خودش را شانه نکرده باشد، يک ميلي مخالف ميل اولياي خدا در انسان باشد، يک جايي اين ميل آدم را جدا ميکند، در داوري نميتواند تصديق کند. پس ببينيد قدم اول موالات است، قدم دوم تصديق است، قدم سوم پايداري است. «وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ ص وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ» (تهذيب/ج6/ص9) هرچيز حضرت آورده ما پاي اين حرف ايستاديم. اين قدم بعد است. اگر کسي در راه دنبال حضرت حرکت نکند پايداري بعدي ممکن نميشود. يک جايي صفش را جدا ميکند. آن هم در تماميت دين.
ميدانيد بعضيها اينطور بودند. آمده ميگويد: «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» (معارج/1) فريقين اين حديث را نقل کردند. اين از رواياتي است که اهل سنت و شيعه هردو نقل کردند که بعد از غدير آمد گفت: آقا از طرف خودت است، يا از طرف خداست؟ حضرت فرمود: از طرف خدا. من در اين امر دخالت نميکنم. گفت: پس بنابراين «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» که ما نميتوانيم تحمل کنيم. ما نباشيم. که آن عذاب سنگين آمد و از بين رفت. يعني ميگويد: من تا اينجا هستم، از اين به بعد ديگر نيستم. تا يک حدي ميتواند تصديق کند.
پس بنابراين ببينيد حضرت با بلاي خودشان، تلقي من اين است. معبري زدند، از وادي ظلمات، معبري زدند از فتنهها، معبري زدند از تاريکيها به سمت نور. ما بايد از اين معبر عبور کنيم. وقتي ميتوانيم از اين معبر عبور کنيم و با سفينهي وجود ايشان اين درياي ظلماني و مواج را طي کنيم که تصديق کنيم. خوب اگر کسي اين اقدامات را کرد. يعني اگر کسي نگاهش را از حضرت زهرا برنداشت، ديد خداي متعال ايشان را تراز کرده است. نبي اکرم ايشان را تراز قرار داده است.
يک موقعي اين روايت را خواندم که مؤمن وقتي از جهنم عبور ميکند، بسم الله الرحمن الرحيم ميگويد، جهنم ميگويند: «نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِي» (مستدرک/ج4/ص388) نور قرآن آتش جهنم را خاموش ميکند. حضرت زهرا که ليلة القدر است و نور قرآن از ايشان ساطع شده، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» خوب اين وجود مقدس معبر ما از اين وادي خطرناک است. راه عبور سلامت، ولايت، موالات و تصديق و صبر است. اگر اين سه قدم را با حضرت برداشتيم، حضرت دو کار براي ما انجام ميدهند. اين دو کار به دست حضرت واقع ميشود.
يکي اينکه «فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا» (تهذيب/ج6/ص9) درک حقيقت نبوت و ولايت، و برداشته شدن حجاب بين ما و حقيقت نبوت و ولايت و ورود به وادي نبوت و ولايت جز اسرار عالم است، صعب مستعصب است. «أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب» (بحارالانوار/ج2/ص71) اين بدست ايشان است. اگر کسي با ايشان همراه شد بدست مبارک ايشان حجاب نبوت و ولايت به اندازهي خود آدم از آدم برداشته ميشود. حقيقت آن ابواب الهي و غيب نبي اکرم، غيب اميرالمؤمنين راه پيدا ميکند. اين يک مرحله است، که درک کل نبوت و ولايت در ظرف خود انسان براي انسان به شفاعت حضرت واقع ميشود. ايشان يک چنين شخصيتي است. حلقهي اتصال ما است. بلاي ايشان، عهد ايشان معبر ما به حقيقت نبوت و ولايت است وگرنه در وادي ظلمات ميمانيم. اين هم که در ذيل آيهي ظلمات دارد «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة» (کافي/ج1/ص195) يعني همين! يعني عبور از اين وادي جز با حضرت زهرا ممکن نيست. به نظر من حضرت هم ميخواستند همين را بگويند. ميفرمودند: «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» و بقيهي رواياتي که در فضيلت ايشان وارد شده، اين مسير است. وقتي کار سخت ميشود، عرض کردم ما در امور جزئي زود ميتوانيم محاسبه کنيم. دو دو تا چند ميشود؟ ميگوييم: چهار تا! وقتي معادلهي چند مجهولي شد ديگر حلش به اين آساني نيست. يک رياضيدان بايد بنشيند معادله را حل کند. وقتي کار پيچيده ميشود، آن تروازويي که ميتواند، فرقاني که ميتواند حق و باطل را از هم جدا کند، و کاملاً هم جدا کند، ذرهاي حق و باطل با هم آميخته نشوند، اين وجود مقدس است.
پس ما بدست ايشان ميتوانيم به حقيقت نبوت و ولايت راه پيدا کنيم. دومين نکته هم اين است که بعد از اينکه انسان به وادي نبوت و ولايت راه پيدا کرد، حجابهايي است که نميگذارد. جزء آنها نيست. نميگذارد ما وارد وادي نبوت و ولايت شويم. بعد هم در وادي نبوت و ولايت سير در طهارت شروع ميشود. تا انسان به مقام اخلاص برسد. به مقام توحيد برسد. به مقام طهارت محض برسد. چون ميدانيد طهارت يعني توحيد! سير ما تا رسيدن به مقام طهارت محض با حضرت زهرا(س) واقع ميشود. «لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِكِ» (تهذيب/ج6/ص9) يعني اگر کسي تصديق کرد ايشان را در فعل عظيمي که در عالم انجام داده، که فعلش مدار حق و باطل است. حق و باطل را از هم جدا کرده است. در اين عالم که آمده به اذن الله با اين فعل حضرت اگر همراه شدي، شما به وسيلهي حضرت به طهارت محض و به توحيد ناب ميرسي. ميدانيد طهارت مقام اخلاص است. انسان تا در مقام اخلاص نباشد، ذرهاي شرک درونش باشد، اين طاهر محض نيست. «لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِكِ» همهي سير ما براي طهارت است. ما ميخواهيم به طهارت نفس برسيم. نميخواهيم کار ديگري کنيم. ميخواهيم از غير خدا پاک شويم.
منبع:برنامه سمت خدا (24/12/92) – با اندکی تلخیص