چه شد فاطمه(ص) سقط جنین کرد؟
ریاحین ـ مرحوم حجت الاسلام داود الهامی
عدهای از مورخان آنجا که تعداد فرزندان علی(ع) را از حضرت زهرا(ع) ذکر کرده اند، یادآور شدهاند که نام یکی از آنان «محسن» بود و در کودکی از دنیا رفته است[1] ولیکن هیچ یک از مورخان اشاره به روز تولد آن کودک نکرده اند. به قول نویسندۀ کتاب ارزشمند «آتش به خانۀ وحی» این مطلب سری بسیار سنگین در درون دارد و آن این که تولد و شهادت حضرت محسن(ع) در یک روز بوده است[2].
برخی از مورخان برای این که از شدت جنایات حمله مهاجمین به خانه فاطمه(ع) بکاهند، راجع به سقط جنین فاطمه در این حمله متعرض نشدهاند تنها به این اکتفاء کردهاند که فاطمه(ع) برای علی(ع) چند فرزند به دنیا آورد که از همه کوچکتر محسن بود که در کودکی از دنیا رفت[3] و در بعضی از منابع به سقط شدن «محسن» بدون ذکر سبب اشاره شده است. [4]
ولی در بعضی از منابع اهل سنت به موضوع سقط جنین حضرت فاطمه(ع) اشاره شده است از جمله شهرستانی در ملل و نحل از نظام نقل کرده که گفته است:
«همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه(ع) در روز بیعت زد که فاطمه(ع) جنین خود را از شکم انداخت». [5]
و همچنین صفدی نیز در کتاب خود کلمات و عقاید ابراهیم بن سیار بن هانی بصری معروف به نظام معتزلی را نقل نموده تا آنجا که میگوید: نظام گفته است:
«انّ عمر ضرب بطنَ فاطمة(ع) یوم البیعة حتّی ألقتِ المُحسن من بطنها». [6]
«روز بیعت عمر چنان به شکم فاطمه زد که محسن از شکمش ساقط گردید».
ذهبی مورخ مشهور (متوفی 748 ) در کتاب «لسان المیزان» با ذکر سند میگوید:
محمد بن احمد کوفی (از حافظین حدیث اهل سنت است) گفته است: «بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه زد که محسن از او سقط شد». [7]
مسعودی در «اثبات الوصیة» تحت عنوان «حکایة السقیفة» میگوید:
«آنان در هجوم خود به خانۀ فاطمه(ع) سیدۀ زنان را در پشت درب چنان فشار دادند که محسن(ع) را سقط کرد». [8]
ابن شهراشوب در کتاب «المناقب» از کتاب ابن قُتیبۀ دینوری، دربارۀ اولاد فاطمه(ع) نقل میکند: فرزندان فاطمه عبارتند از: حسن و حسین و زینب و امکلثوم(ع) و همانا «محسن» در اثر ضربۀ قُنفذ عدوی کشته شد. [9]
ولی در چاپهای جدید کتاب معارف ابن قتیبه چنین مطلبی وجود ندارد و پیداست که آن را در چاپهای بعدی حذف کرده اند، البته حذف و تحریف و دستبرد در کتب اهل سنت بسیار است.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغۀ خود میگوید:
«محمد بن اسحاق میگوید: چون که پیامبر(ص) اراده کرد که ابی العاص را آزاد کند، با او شرط کرد که زینب را به مدینه بفرستد زمانی که ابی العاص به مکه رسید، به زینب گفت: آماده شو که به پدرت در مدینه ملحق شوی زینب خود را آماده نمود.
محمد بن اسحاق میگوید: ابی العاص، برادرش«کنانة بن ربیع» را مأمور بردن زینب دختر رسول خدا(ص) به مدینه کرد زینب در هودجی که بر شتر بود، نشسته و کنانه ریسمان شتر را گرفته و به طرف مدینه حرکت کردند. این خبر در مکه پیچیده و همه جا سخن از رفتن زینب بود عده ای از مشرکین از جمله «هبّار بن اسود» به قصد اذیت زینب، ناقۀ او را تعقیب کردند. اول کسی که از مشرکین به ناقۀ زینب رسید، هبار بن اسود بود وی به محض رسیدن نیزه ای به طرف هودج زینب رها کرد زینب که حامله بود از این حمله ترسید چون به مدینه رسید، سقط جنین کرده و بچه از شکم انداخت.
به همین خاطر روزی که مسلمانان مکه را فتح کردند، پیامبر(ص) دستور داد که هرجا هبار بن اسود را دیدند، آن را به قتل رسانند.
ابن ابی الحدید بعد از نقل این خبر میگوید: این خبر را برای «نقیب ابی جعفر» که خدایش رحمت کند، خواندم. نقیب گفت: وقتی رسول خدا(ص) به خاطر ترساندن زینب و افتادن بچه از شکم او، خون هبار بن اسود را مباح کرد معلوم است که اگر در زمان فاطمه(ع) زنده بود بدون شک خون کسانی که فاطمه را ترسانده تا سقط جنین کرده، مباح میکرد.
ابن ابی الحدید میگوید: به نقیب گفتم: آیا میتوانم این خبر را که عده ای فاطمه را ترساندند، تا این که فرزندش محسن را از شکم انداخت از شما نقل کنم؟
نقیب گفت: نه از من نقل نکن ولکن بطلان این خبر را نیز از من نقل نکن چرا که من دربارۀ این خبر نظر و عقیده ای نمیدهم. [10]
آری جریان به آتش کشیدن خانه زهرا(ع) و یا تهدید به آن مسأله ای است که از دیرزمان اذهان مسلمین را به خود مشغول داشته است و این سؤال همیشه در میان آنان مطرح بوده است که آیا امکان دارد بزرگان صحابه چنین عمل را در مورد دختر پیامبر اکرم(ع) - که اینهمه احادیث در فضائل او از پیامبر روایت نمودهاند - به اجرا درآوردند؟َ! و یا نه حداقل چنین تهدیدی را روا دارند؟
علمای اهل سنت تا این مقدار پذیرفتهاند که در جریان بیعت، عمر با جمعی به خانه فاطمه(ع) هجوم آورده و تهدید به سوزاندن خانه و اهل آن کرد که اگرچه قرائن اظهار ندامت ابوبکر به هنگام احتضار نشان میدهد که فجایع بیش از اینها بوده است. این مقدار هم که قبول دارند، لکۀ ننگی است بر دامن شیخین که با هیچ چیز پاک نمیشود! و همین قدر که ابن قُتیبه و ابن عبد ربّه و دیگران از علمای اهل سنت اعتراف میکنند که عمر دستور داد آتش بیاورند و هیزم هم جمع کردند و آتش هم آوردند وقتی که طبری میگوید: عمر به آنهائی که در خانه بودند و داد زد که اگر بیرون نیایید همه اهل خانه را خواهم سوزاند، باید مطلب را تا آخر خواند.
ولی بسیار تعجب آور است که قاضی القُضاة معتزلی با کمال بیشرمی در صدد دفاع برآمده و گفته است:
و اما داستان آتش زدن، در صورتی که صحت داشته باشد هیچ گونه ایراد و اشکالی متوجه عمر نمیباشد زیرا او میتواند هر که را از بیعت امتناع ورزد، و بخواهد در میان مسلمین اختلاف ایجاد کند، تهدید نماید. [11]
قاضی القُضاة حدیث زدن عمر، فاطمه را با تازیانه، طبق نقل ابوعلی تکذیب میکند در حالی که از تهدید به آتش، و یا به آتش کشیدن دفاع نکرده و آن را امری جایز میداند. [12]
سید مرتضی در این باره میگوید: در مورد حدیث سوزاندن، ما پیش از این بیان داشتیم که غیر از شیعه نیز آن را روایت نموده است و این که قاضی القُضاة میگوید:
«جایز است سوزاندن خانه حضرت فاطمه(ع)، این سئوال مطرح است که چگونه سوزاندن خانه علی(ع) و فاطمه(ع) جایز است؟و آیا در این مورد عذر قابل توجیهی وجود دارد؟ و آیا علی(ع) و اصحابش برخلاف اجماع و مسلمانان حرکت میکنند، اگر اجماعی ثابت شده باشد؟! در حالی که در صورت مخالفت علی(ع) به تنهائی، هرگز اجماعی صورت نپذیرد، چه رسد به این که گروهی موافق و همراه علی(ع) باشند و دیگر این که چه فرقی بین تهدید به آتش زدن، و زدن فاطمه(ع) به دلیل یادشده دارد؟ زیرا سوزاندن خانه ها، وحشتناکتر از زدن یک و یا دو تازیانه است بنابراین دلیلی ندارد که نامبرده حدیث ضرب را انکار و حدیث احراق را جایز بداند». [13]
تذکر این نکته لازم است که برخی از افراد خوش باور و بی خبر از تاریخ به این انتظار نشستهاند که مسألۀ «حمله عمر و دژخیمانش به خانۀ فاطمه زهرا(ع)» در تاریخ بدون سانسور ذکر شده باشد به آنها باید گفت: نباید منتظر چنین چیزی از تاریخ مندرس و پاره پاره شده باشند زیرا این تاریخ از کانالهای خلفای سه گانه و خلفای بنیامیه و بنیعباس گذشته است. لذا هیچ امیدی برای نقل واقعیات در آن نیست در نتیجه وقتی برای این حادثآ دردآور تاریخی کوچکترین اشارهای یافتیم میتوان با رجوع به احادیث شیعه در مورد این حادثه به نتیجه مطلوب رسید اینجاست که وقتی از اهل سنت نقل میشود که:
1ـ وقتی عمر پشت درب خانۀ فاطمه(ع) قرار گرفت فریاد زد: یا خارج شوید برای بیعت و یا آن که خانه را بر شما به آتش میکشم.
2ـ در جایی هست که میگوید: آنها از خانه خارج نشدند.
3ـ در جای دیگر میگوید: و «دخل عمر و قام الخالد بالباب» عمر داخل خانه شد و خالد بر آستانه ایستاد.
4ـ و جایی دیگر که علی و زبیر را با بدترین وضع میکشیدند.
آیا ذکر همین نکتههای تاریخی آن هم در تاریخ اهل سنت جای تعجبی نیست و آیا برای اثبات این جنایت هولناک کافی نمیباشد؟
پی نوشت:
[1] الکامل ابن اثیر: ج 3، ص 397 – طبری: ج 5، ص 153 – بیهقی، دلائل النبوة: ج 3، ص 161 – الحدائق الوردیه: ج 1، ص 52 – المواهب اللدنیة: ج1، ص198 – جمهرة أنساب العرب ص 16 – نزل الأبرار: ص 134 – الریاض النضرة: ج 4، ص 239 – ذخائر العقبی: ص 116 – إرشاد الساری: ج 6 ص 141 – البحر الزخار: ج1، ص 108 – اُسدالغابة: ج 4، ص 308 – الإصابة: ج 4، ص 471 – صفة الصفوة: ج 2، ص 9.
[2] سید محمد حسین سجاد، آتش به خانۀ وحی: ص 100 پاورقی یک.
[3] بلاذری، أنساب الاشراف: ج 1، ص 404 – طبری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی: ص 55 – البحر الزخار: ج 1، ص 208 – اتحاف السائل: ص 33 – لباب الأنساب و الالقاب و الأعقاب: ج 1، ص 337 – الجوهرة فی نسب الامام علی و آله: ص 19 – اسدالغابة: ج 4، ص 308 – الإصابة: ج 4، ص 471 – التبیین فی أنساب القرشییّن: ص 133 – تاریخ الهجرة النبویة: ص 58 – صفة الصفوة: ج 2، ص 9 – التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة: ج 1، ص 19 – نورالأبصار: ص 147 – تاریخ الخمیس: ج1، ص 279 ـ البدایة والنهایة: ج 7، ص 332 ـ المختصر فی أخبار البشر: ج 1، ص 181 – المعارف: ص 211 – نهایة الارب: ج 18، ص 213.
[4] إسعاف الراغبین: ص 86 – مطبوع در حاشیۀ نورالأبصار – نُزهة المجالس: ج 2، ص 184 – الفصول المهمة: ص 126 – اولاد الامام علی، تألیف سید مهدی سویج: ص 46 – مشارق الأنوار حمزاوی: ص 132.
[5] شهرستانی، ملل و نحل: ج 1، ص 57.
[6] الوافی بالوفیات: ج 6، ص 17.
[7] لسان المیزان: ج 1، ص 268 شمارۀ 824.
[8] اثبات الوصیة: ص 142.
[9] المناقب: ج 3، ص 132.
[10] شرح نهج البلاغۀ ابن ابی الحدید: ج 14، ص 192.
[11] الشافی: ص 235 به نقل از ابن ابی الحدید: ج 16، ص 272
[12] همان: ص 271.
[13] الشافی، سید مرتضی: ص 283 – به نقل از ابن ابی الحدید: ج 16، ص 283.
منبع» کتاب قبر گمشده