برخی روایات در مورد وجود حضرت محسن و شهادت آنحضرت
ریاحین ـ آیا روایاتی در مورد وجود حضرت محسن و شهادت ایشان وجود دارد؟
بنابر روایاتی که به طور متواتر و صحیح از کتب شیعه و اهل سنت نقل شده حضرت محسن (ع) از فرزندان امام علی (ع) و فاطمه زهرا (س) بود که در اثر ضربه خوردن در منزل و فشار آن حضرت میان در و دیوار توسط عمر و قنفذ سقط شده و به شهادت رسید که در ادامه این مطلب با استفاده از منابع مهم شیعه و عامه بررسی خواهد شد:
حضرت محسن عليه السلام در منابع شيعی
الاحتجاج :
مرحوم طبرسي در كتاب شريف «الاحتجاج علي اهل اللجاج» و در عنوان احتجاج امام حسن (عليه السلام) در حضور معاويه و گروهي از جمله عمرو بن عثمان بن عفان، عمرو بن عاص، عتبه ابن ابي سفيان، وليد بن عقبه بن ابي معيط و مغيره بن شعبه كه جملگي منكر فضل ايشان و پدر بزرگوارشان بودند، آورده است كه آن معاندين به ذكر سخنان بيسند و مغرضانه خود عليه اميرالمؤمنين امام علي (عليه السلام) پرداختند، امام حسن مجتبي (عليه السلام) پس از شنيدن حرفهاي آنان، به رد يك يك آنها اقدام نمودند؛ علي الخصوص سخنان مبرهني عليه معاويه ايراد و پس از آن خطاب به مغيره فرمودند:
«و اما تو ای مغیره، پس همانا تو دشمن خدایی و كتابش را رها و پیامبر او را تكذیب كردهای، و تو زناكاری هستی كه سنگسارت واجب شده و چند عادل نیكوكار و متقی بر علیه تو شهادت دادهاند… و تو كسی هستی كه فاطمه دختر رسول خدا را چنان زدهای كه مجروح گردید و فرزند درون رحِمش سقط شد و این كار تو به جهت كوچك پنداشتن پیامبر خدا و مخالفت با فرمان او و به جهت هتك حرمت او بوده و همانا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به او فرمودهاند: «تو سرور زنان اهل بهشتی» و خداوند تو را به سوی آتش بكشاند و گرفتاری گفتهات را (در مورد امیرالمؤمنین) به خودت باز گرداند».(1)
الاختصاص:
«… فقال (عليه السلام): فخرجت (فاطمة سلام الله عليها) و الكتاب معها، فلقيها عمر فقال: يا بنت محمد ما هذا الكتاب الذي معك، فقالت: كتاب كتب لي أبوبكر برد فدك، فقال: هلميه إليّ، فأبت أن تدفعه إليه، فرفسها برجله وكانت حاملة بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها، ثم لطمها، فكأني أنظر إلي قرط(2) في أذنها حين نقفت(3) »(4).
«پس حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: فاطمه (سلام الله علیها) بیرون آمد در حالی كه نوشته همراه ایشان بود. پس عمر ایشان را دید و گفت: ای دختر محمد! این نوشتهای كه همراه داری چیست؟ حضرت فرمودند: نوشتهایست كه ابوبكر در مورد بازگشت فدك برای من نوشته است. پس گفت: آن را به من بده؛ حضرت از رد آن امتناع كردند، پس عمر در حالی لگد به سینهی ایشان زد كه حامله به فرزندی به نام محسن بودند و در نتیجهی آن لگد، محسن سقط گردید…».
امالی صدوق:
«قال النبي (صلي الله عليه و آله): امّا ابنتي فاطمة فانها سيدة نساء العالمين من الاولين و الآخرين… و كسرت جنبتها و اسقطت جنينها… فاقول عند ذلك اللهم العن من ظلمها… و خلد في نارك من ضرب جنبيها حتي القت ولدها».(5)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مورد حضرت زهرا می فرمایند: «... و پهلویش را خواهند شکست و جنینش را سقط می نمایند...».
بحار الانوار :
علامه مجلسی در چند جلد از كتاب بحارالانوار و به تناسب موضوع، به ذكر وقایع مربوط به حضرت زهرا (سلام الله علیها) پرداخته و از جملهی آنها جاییست كه در مورد نامه عمر به معاویه بحث نموده است و جهت روشن شدن موضوع به نقل آن میپردازیم؛ وی در آنجا نوشته است: «پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و رسوایی بزرگ یزید، یكی از افرادی كه به اقامهی عزا و روشن كردن حقایق ستم یزید پرداخت، عبد الله پسر عمر بود و نهایتاً منجر به ملاقات آندو با یكدیگر گردید. یزید پس از اخذ تأییداتی از عبدالله به نفع پدرش عمر، نامهای مهر و موم شده را از داخل صندوقچهای در خزانهاش بیرون آورد. عبدالله پس از اطمینان از اینكه خط، خطِ پدرش است، نامه را بوسید و شروع به خواندن آن نمود؛ عمر در این نامه خطاب به معاویه مینویسد: … در این هنگام فاطمه پشت در آمد و گفت ای گمراهان دروغگو چه میگویید و چه میخواهید؟ گفتم ای فاطمه: چیست حال پسر عمویت كه تو را برای جواب فرستاده و خودش در پشت پرده حجاب نشسته است؟ فاطمه گفت: طغیان و سركشی تو بود كه مرا از خانه بیرون آورد و حجت را بر تو و هر گمراه و منحرفی تمام كرد. گفتم این حرفهای بیهوده و قصههای زنانه را كنار بگذار و به علی بگو از خانه بیرون آید. گفت: دوستی و كرامت لایق تو نیست، آیا مرا از حزب شیطان میترسانی ای عمر!؟ بدان كه حزب شیطان ضعیف و ناتوان است؛ آنگاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید. به فاطمه گفتم من این خانه را به آتش می كشم. فاطمه گفت: ای دشمن خدا و ای دشمن رسول خدا و ای دشمن امیرمؤمنان؛ و بعد دو دستش را به در گرفت تا مرا از گشودن آن باز دارد. من او را دور نمودم و كار بر من مشكل شد. سپس با تازیانه بر دستهای او زدم و چنان دردش آمد كه صدای ناله و گریهاش را شنیدم؛ نالهاش آنچنان جان سوز بود كه نزدیك بود دلم نرم شود و از آنجا برگردم ولی به یاد كینههای علی و حرص او در ریختن خون بزرگان عرب و نیز به یاد نیرنگ محمد و سحر او افتادم(6) اینجا بود كه با پای خودم لگدی به در زدم در حالی كه او خودش را به گونهای به در چسبانیده بود كه در باز نگردد؛ صدای نالهاش را آنطور شنیدم كه گمان كردم این ناله مدینه را زیر و رو نمود. در آن حال فاطمه میگفت: ای پدر جان! ای رسول خدا! با حبیبه و دختر تو چنین رفتار میشود، آه ای فضه بیا و مرا دریاب كه به خدا قسم فرزندم كشته شد.»(7)
همچنین در باب 28 و در مورد وقایع موقع ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) از مفضل بن عمر اينچنين روايت شده است: «… و يأتي مُحَسِّن تحمله خديجة بنت خُويلة و فاطمة بنت اسد امّ اميرالمؤمنين، و هنَّ صارخاتٌ، و امه فاطمة تقول : « هذا یومکم الذی کنتم توعدون * یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بینها و بینه امدا » (9) ، قال فبكي الصادق عليه السلام حتي اخْضَلَّت لحيته بالدموع، ثم قال: لا قرَّت عينٌ لا تبكي عند هذا الذكر، قال و بكي المفضل بكاءً طويلاً، ثمّ قال: يا مولاي ما في الدموع يا مولاي؟ فقال: ما لا يُحصي اذا كان من مُحِقٍّ، ثمّ قال المفضل: يا مولاي ما تقول في قوله تعالي : و اذا الموءوده سئلت ، بای ذنب قتلت ؟ (10) قال يا مفضل: و الموؤدة و الله مُحَسِّنٌ لأنه منّا لا غير، و من قال غير هذا فكذبوه».(11) امام صادق (علیه السلام) در مورد «الموءده» در آیه هشتم سوره تکویر می فرمایند: به خدا قسم که او محسن است.
و در روایت دیلمی از حضرت زهرا آورده است: «و ركل الباب برجله فردّع عَلَي و أنا حامل… و جائني المخاض(12) ، فاسقطت محسنا قتيلاً بغير جرمٍ».(13)
و در جلد 25 نوشته است: «برزخ شعبهای از جهنم یا بهشت است و در آن جایی مخصوص برای قاتلان انبیا و فرزندان انبیا (علیهمالسلام) در نظر گرفته شده است، که قاتلان محسن زهرا (علیهالسلام) نیز در آنجا هستند. اولیای خدا از همین جهان آن مناظر را به چشم خود میبینند و ناظر عذاب آنان هستند.»(14)
الهدایة الكبری :
«و قتل محسن بالرّفسة، اعظم و ادهي و امر»؛ امام صادق (علیه السلام): و قتل محسن (علیه السلام) با لگد زدن به شكم مادرش، بزرگتر و ناگوارتر و تلختر (از مصیبت كربلا) است.(15)
تاریخ یعقوبی :
یعقوبی در كتابش كه یكی از كتب تاریخی معتبر است در مورد فرزندان حضرت علی (علیه السلام) چنین میگوید: «و كان له من الولد الذكور اربعة عشر ذكراً: الحسن و الحسين و محسن مات صغيراً، امّهم فاطمة بنت رسول الله».(16)
حضرت محسن عليه السلام در منابع عامه
المعارف :
ابن قتیبه دینوری در عنوان «بنات علی رضی الله عنه» پس از بیان نام زینب كبری و ام كلثوم و شوهران آنها و همچنین سایر دختران حضرت، به سراغ فرزندان پسر ایشان رفته و مینویسد: «و أمّا محسّن بن عليّ فهلك و هو صغير.»(17)
انساب الأشراف :
بلاذری تحت عنوان «فاطمه» در كتاب خود نگاشته است: «و تزوجها علي بن ابي طالب عليهما السلام بالمدينة و سنة اثنتين، فولدت له الحسن و الحسين و محسّنا درج(18) صغيراً… فولدت فاطمة لعليّ الحسن و تكني ابا محمد و الحسين و تكني ابا عبد الله و مُحَسِّناً مات صغيرا… عن ابي اسحاق أن عليّاً قال: لمّا ولد الحسن سميته حرباء، فجاء النبي صلي الله عليه و سلم، فقال: أرني ابني، ما سميتموه؟ قلنا: حرباء، فقال الحسن؛ فلما ولد الحسين سميناه حربا، فجاء النبي صلي الله عليه و سلم، فقال: أروني ابني، ما سميتموه؟ قلنا: حرباء، فقال هو الحسين؛ ثم لما ولد الثالث، جاء فقال: أروني ابني، ما سميتموه؟ قلنا: حرباء، قال هو محسن، انما سميتهم باسماء ولد هارون: شبّر و سبّير و مُشبّر.»(19)
چنین روایاتی، با وجود اینكه دلالت بر به دنیا آمدن فرزندی به نام محسن آنهم در زمان رسول اكرم دارد، ولی لااقل اصل وجود چنین فردی را ثابت میكند و مانع اشكال برخی بر عدم وجود چنین فرزندی میشود.
تاریخ طبری :
طبری نیز در كتاب تاریخ خود پس از بیان مطالبی در مورد امیرمؤمنان (علیه السلام) و ذكر تعداد همسر و فرزندان ایشان، و اینكه این حضرت تا چه حدّی به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) علاقه داشتند، مینویسد: «و كان لها منه من الولد الحسن و الحسين و يذكر أنه كان لها منه ابن آخر يسمي محسنا، توفي صغيراً».(20)
مروج الذهب :
«ذكر اسماء ولد علي بن أبيطالب رضي الله عنه:
اسماء ولد علي و امهاتهم: الحسن و الحسين و مُحَسِّن و امكلثوم الكبري و زينب الكبري، امّهم فاطمة الزهراء بنت رسول الله (صلي الله عليه و آله).»(21)
اثبات الوصیة :
مسعودی در كتاب دیگر خود یعنی اثبات الوصیه، به طور صریح وقایع را نقل میكند: «فهجموا عليه و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرهاً، و ضغطوا سيدة النساء بالباب حتي اسقطت محسناًََ».(22)
نقی الدین سبكی در كتاب «الطبقات الشافعیة» نام وی را در زمرهی علمای شافعی مذهب ذكر میكند و به همین جهت میتوان اشكال شیعه بودن وی را رد نمود؛ كه جای بحث آن نیست.(23)
الامامة و الخلافة :
باید گفت كه ظاهراً در شیعه یا سنی بودن مقاتل بن عطیة (نویسنده كتاب الامامة و الخلافة) اختلاف وجود دارد و از این مسأله كه بگذریم، وی میگوید: «ابابكر بعد از آنكه با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانهی علی و زهرا (سلام الله علیهما) فرستاد. عمر هیزم را در خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش كشید؛ آن هنگام كه فاطمه پشت در آمد، عمر و یارانش جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را پشت در فشار داد كه فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینهی آن حضرت فرو رفت و (بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتادند تا آنكه از دنیا رفتند.»(24)
الحاوی للفتاوی :
سیوطی نوشته است: «فاطمة الزهراء رضي الله عنها، رزقت من الأولاد خمسة : الحسن، و الحسين، و محسن، و أم كلثوم، و زينب، فأما محسن فدرج سقطاً».(25)
البدء و التاریخ :
«… فولد له الحسن سنة ثلاث من الهجرة و علقت بالحسين و كان بين العلوق و الوضع خمسون يوماً و ولدت له محسنا و هم الذي تزعم الشيعة أنها أسقطته من ضربة عمر و كثير من اهل الآثار لا يعرفون محسنا».(26)
و در صفحهی 75 از همین كتاب و در عنوان «الحسین بن علی رضی الله عنهما» آورده: «فأمّا محسن بن علی فانه هلك صغیرا».(27)
الملل و النحل :
«الحادية عشرة (من عقائد نظام المعتزلي): ميله إلي الرفض و وقيعته في كبار الصحابة قال اولاً لا امامة الا بالنص و التعيين ظاهراً مكشوفاً و قد نص النبي صلي الله عليه و سلم علي علي رضي الله عنه في مواضع و اظهر اظهاراً لم يشتبه علي الجماعة الا ان عمر كتم ذلك و هو الذي تولي بيعة أبي بكر يوم السقيفة و نسبه إلي الشك يوم الحديبية في سؤاله الرسول عليه الصلاة والسلام حين قال ألسنا علي حق أليسوا علي الباطل؟ قال: نعم، قال عمر: فلِمَ نعطي الدنية في ديننا؟ قال: هذا شك و تردد في الدين و وجدان حرج في النفس مما قضي و حكم و زاد في الفرية، فقال: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي القت الجنين من بطنها و كان يصيح احرقوا دارها بمن فيها و ما كان في الدار غير علي و فاطمة و الحسن و الحسين.»(28)
مناقب ابن شهر آشوب :
«...و اولادها: الحسن و الحسين و المحسن سقط، و في المعارف القتيبي: ان محسناً فسد من زخم قنفذ العدوي.»(29)
ابن جوزی نیز در تذكره الخواص از عبارت «مات طفلاً» استفاده كرده است.
الكامل فی التاریخ :
ابن اثیر پس از اینكه به زوجات امیرالمؤمنین (علیه السلام) میرسد، مینویسد: اولین آنها فاطمه دختر رسول خداست و تا پیش از فوت ایشان، حضرت علی (علیه السلام) ازدواج ننموددند و سپس مینگارد:
«و كان لها من الولد الحسن و الحسين و قد ذكر انه كان لها ابن آخر يقال له محسن و انه توفي صغيراً».(30)
فرائد السمطین :
«عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، قال: ان رسول الله كان جالساً ذات يومٍ … فقال: و إنّي لمّا رأيتها ذکرتُ ما يصنع بها بعدي ، کأني بها، و قد دخل الذّل في بيتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنينها و هي تنادي: يا محمداه، فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث، … فتکون أول من تلحقني مِن اهل بيتي، فتقدم علي محزونة مکروبة مغمومة مقتولة؛ … يقول رسول الله: اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذل من أذلّها و خلّد في نارک من ضرب جنبها حتي ألقت ولدها، فتقول الملائکة عند ذلک: آمين».(31)
جوینی استاد ذهبی، عالم بزرگ اهل سنت میگوید:«روزی پیامبر نزد خانوادهاش نشسته بود… تا آنجا كه نوشته است: و هرگاه كه فاطمه را میبینم، به یاد میآورم آنچه بعد از من برایش اتفاق میافتد، گویی كه آنجا هستم؛ و همانا حقش را غصب میكنند و از ارث خود منع و پهلویش را میشكنند و جنینش را سقط میكند و حال آنكه ندای یا محمداه سر میدهد و جوابی نمیشنود و طلب یاری میكند ولی كسی یاریش نمیدهد…».
میزان الاعتدال :
«و قال محمد بن احمد بن حماد الكوفي الحافظ، بعد أن أرخ موته: كان مستقيم الأمر عامة دهره، ثمّ في آخر ايامه كان اكثر ما يقرأ عليه، المثالب، حضِرته و رجل يقرأ عليه: انّ عمر رفس(32) فاطمة حتي اسقطت(33) بمحسن».(34)
«وی در در طول عمرش ثابت قدم و درستكار بود و سپس در اواخر عمرش بیشترین چیزی كه میگفت، سرزنش كردن و بیان عیب و نقص بود، به مردی كه پیش او آمده بود گفت: بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه (علیها السلام) زد که محسن از او سقط شد.»
سِیر اعلام النبلاء :
«و قال محمد بن احمد بن حماد الحافظ، كان مستقيم الأمر عامة دهره، ثمّ في آخر ايامه كان اكثر ما يقرأ عليه المثالب، حضِرته و رجل يقرأ عليه: انّ عمر رفس فاطمة حتي اسقطت محسنا»ً.(35)
الوافی بالوفیات :
«و منها (عقايد النظام المعتزلي): ميله إلي الرفض و وقوعه في الكبار الصحابة رضي الله تعالي عنهم و قال: نص النبي صلي الله عليه و سلم علي ان الامام علي، و عينه و عرفت الصحابة ذلك و لكن كتمه عمر لأجل أبي بكر رضي الله عنهما و قال: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي القت المحسن من بطنها».(36)
الاصابة :
«(8308) المحسن بتشديد السين المهملة، بن علي بن ابي طالب بن عبد المطلب الهاشمي، سبط النبي (صلي الله عليه و سلم)، استدركه ابن فتحون علي بن عبد البر و قال أراه مات صغيرا»؛ و در ادامه سخنی مانند سخن بلاذری در انساب الاشراف در مورد اسماء فرزندان امیرالمؤمنین به میان میآورد.(37)
لسان المیزان :
«احمد بن محمد بن السري بن أبي دارم المحدث ابوبكر الكوفي الرافضي الكذاب، مات في اول سنة سبع و خمسين و ثلاث مائة (375)، و قيل انه لحق ابراهيم القصار حدث عن احمد بن موسي الحمار و موسي بن هارون و عدة روي عن الحاكم و قال رافضي غير ثقة، و قال محمد بن احمد بن حماد الكوفي الحافظ، بعد أن أرخ موته، كان مستقيم الأمر عامة دهره، ثمّ في آخر ايامه كان اكثر ما يقرأ عليه المثالب، حضرته و رجل يقرأ عليه: انّ عمر رفس فاطمة حتي اسقطت بمحسن»(38).
سبل الهدی و الرشاد :
در باب نهم این كتاب كه در مورد مناقب بانو فاطمه (سلام الله علیها) میباشد و در نوع شانزدهم آن، كه اختصاص به فرزندان ایشان دارد، چنین میآید: «و قال ليث بن سعد رحمه الله تعالي: تزوج علي فاطمة رضي الله تعالي عنهما، فولد حسناً و حسيناً و مُحَسِّناً… مات محسن سقطا».(39)
و در باب دهم كه در برخی از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، در مورد دوم آمده: «و له من الولد الحسن و الحسين و محسن و زينب الكبري من فاطمة».(40)
نتیجه:
با توجه به مطالبی که ذکر شد به این نتیجه رسیدیم که اولا حضرت محسن وجود داشته و آخرین فرزند از فرزندان حضرت امیرالمومنین و حضرت زهرا علیهما السلام بوده است و ثانیا ایشان به دست عمر و دار و دسته اش به شهادت رسیده است.
پی نوشت ها:
1. طبرسي، احمد بن علی (متوفي قرن6)، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج2، ص37 و38.
2. قرط: گوشواره.
3. «نقفت» علي بناء المجهول أي كسر.
4. شيخ مفيد (متوفي413ه.ق)، الاختصاص، ص185.
5. شيخ صدوق (متوفي381ه.ق)، أمالي، ص99ـ 101.
6. جهت بيان نمونههايي از كينههاي عمر ميتوان به اين موارد اشاره كرد:
7. الف ـ پيامبر اسلام در جنگ بدر از مهاجران و انصار مشورتي خواست. ابوبكر برخاست و گفت: قريش تاكنون ذلت نديده و ما هم با آمادگي جنگي خارج نشدهايم، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: بنشين. عمر بن خطاب برخاست و مانند ابوبكر سخن گفت، پيامبر(صلي الله عليه و آله) باز فرمودند بنشين. مقداد برخاست و اعلان كرد كه ما پيرو خالص تو هستيم، ايشان فرمودند: خداوند تو را رحمت كند .(بحار الانوار، ج19، ص217، تاريخ تحقيقي اسلام، ج2، ص265). ب ـ در جنگ حنين نيز همه جز ده نفر فرار كردند و عمر بن خطاب هم جزو فراريها بود. (بحار الانوار، ج21، ص155، تاريخ تحقيقي اسلام، ج4، ص233). ج ـ پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) در جنگ حنين دستور دادند كه اسيران را نكشيد ولي عمر بن خطاب باعث كشته شدن چند اسير شد و پيامبر از او روي گردانيدند و با وساطت عمير بن وهب آشتي نمودند. (تاريخ تحقيقي اسلام، ج4، ص240).
8. علامه مجلسي، محمد باقر (متوفي1110هق)، بحار الانوار، ج30، ص293ـ مرندي، ابوالحسن، مجمع النورين، ص110ـ شيخ عباس قمي، ص120، چاپ دارالحكمه قم، 1412ه.ق ـ عبدالزهرا، مهدي، الهجوم علي بيت فاطمه، ص295 ـ عاملي، سيد جعفر مرتضي، مأساه الزهرا، ج1، ص319ـ بحراني اصفهاني، عبد الله، عوالم العلوم و المعارف، ص409ـ اسلامي، حسين، مسند فاطمه الزهراء، ص440 و … .
9. سوره انبياء، 103.
10. سوره آل عمران، 30.
11. سوره تكوير، 8 و 9.
12. علامه مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج53، ص23.
13. مخاض: درد زايمان.
14. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج30، ص349.
15. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج25، ص372.
16. خصيبي (متوفي334ه.ق)، الهدايه الكبري، ص417.
17. يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب بن جعفر بن وهب (متوفي بعد از 292ه.ق)، تاريخ يعقوبي، ج2، ص213؛ به علت برخي از اقوال، نام يعقوبي را در شيعيان ذكر نمودهايم.
18. ابن قتيبه، ابو محمد عبد الله بن مسلم (متوفي276ه.ق)، ص211.
19. درج الشيء: هلك،: از بين رفت.
20. البلاذري، احمد بن يحيي بن جابر (متوفي279ه.ق)، ج1، ص402.
21. طبري، محمد بن جرير (متوفي310ه.ق)، تاريخ طبري، ج5، ص153.
22. تاريخ الأمم و الملوك معروف به تاريخ طبري،
23. مسعودي، ابو الحسن علي بن الحسين بن علي (متوفي346)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اصغر داغر، ج3، ص63.
24. مسعودي، اثبات الوصيه، ص153، تحت عنوان حكايه السقيفه. برخي از مؤلفين احتمال شيعه بودن مسعودي را ذكر نمودهاند.
25. سبكي، نقي الدين، الطبقات الشافعيه، ج3، ص456ـ457، شماره 225.
26. مقاتل بن عطيه (متوفي505 ه.ق)، الامامه و الخلافه، ص160 ـ 161.
27. سيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفي911ه.ق)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والأصول والنحو والإعراب وسائر الفنون،ج2، ص30.
28. مقدسي، مطهر بن طاهر،(متوفي507 ه.ق)، ج5، ص20؛ اين بيان هيچ چيز را هم كه ثابت نكند، لااقل پاسخيست براي كساني كه ميگويند چنين مطلبي در تاريخ اصلاً نبوده و شيعه آن را اخيراً روايت كرده است.
29. همان، ص758.
30. شهرستاني، ابي الفتح محمد بن عبد الكريم (متوفي 548)، الملل و النحل، ج1، ص69ـ 70.
31. البته برخی عقايد نظام را به عنوان سخن شهرستاني نقل نموده بودند که این صحیح نمی باشد.
32. ابن شهر آشوب (متوفي558ه.ق)، مناقب آل أبي طالب، ج3، ص133.
33. ابن اثير (متوفي630ه.ق)، الكامل في التاريخ، ج3، ص397.
34. جويني خراساني، ابراهيم بن المويد بن عبد الله ابن علي بن محمّد (متوفي730ه.ق)، فرائد السمطين في فضائل المرتضي و البتول و الائمه من ذريتهم، ج2، ص35.
35. الرفس: الضرب بالرجل، (جوهري، الصحاح، ج3، ص936)، ـ رفس، يرفس: ركض برجله في الصدر (زبيدي، تاج العروس، ج8، ص309) ـ در كتب لسان العرب (ج6، ص100) و مجمع البحرين (ج4، ص76) و العين (ج4، ص246) نيز تعبيراتي همچون ضربهي شديد با پا در سينه، استفاده شده و مرفس يعني چيزي كه گوشت با آن كوبيده ميشود، از اين جا ميشود گفت كه تعبير به «رفس» چقدر ميتواند دلخراش باشد.
36. سقط بالحركات الثلاث: الولد الذي يسقط من بطن امه قبل تمام الحمل (مجمع البحرين، ج4، ص245) ؛ (لسان العرب، ج7، ص617) ؛ (العين، ج5، ص71و 72) ؛ (صحاح، ج3، ص1133)؛ از اين تعابیر هم به راحتي ميتوان معني مسلم سقط را فهميد و اينكه واژهي مقابلي نبوده كه بدان تفسير شود و همه در توضيح آن از خود «سقط» استفاده كردهاند.
37. ذهبي، شمس الدين او عبد الله محمد بن احمد بن عثمان بن قايْماز، متوفي748ه.ق، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص139.
38. ذهبي، شمس الدين محمد (متوفي748ه.ق)، سير اعلام النبلاء، ج15، ص578.
39. صفدي (متوفي746ه.ق)، الوافي بالوفيات،تحقيق احمد الارناؤوط و زكي مصطفي، ج6، ص15.
40. عسقلاني الشافعي،احمد بن علي ابن حجر ابوالفضل (متوفي 825ه.ق)، الاصابه، ج6، ص191، دار الكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1415ه.ق.
منبع» http://vahabiat.porsemani.ir