فاطمه(س)، فصلی از کتاب رسالت و پارهاى از اسلام مجسم در وجود محمد(ص) است
ریاحین ـ امام موسی صدر در مقدمه خود بر کتاب «فاطمه زهرا(س) وتر فى غِمد»، نوشته استاد سلیمان کتانى به بررسی شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) پرداخته است. متن کامل این مقدمه به شرح زیر است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
1. فاطمه زهرا (س)
«خداوند از خشم فاطمه خشمگین و به سبب خشنودى او خشنود مىشود؛ فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده، آن کس که با او دوستى ورزد با من دوستى ورزیده است؛ فاطمه قلب و روح من است؛ فاطمه بانوى زنان دو جهان است.» این شهادتها و نظایر آن در کتابهاى حدیث و سیره به تواتر از پیامبر(ص) نقل شده است، پیامبرى که از روى هوى سخن نمىگوید و تحت تأثیر روابط نسَبى و سبَبى قرار نمىگیرد، و در راه خدا از سرزنش نکوهشگران باکى ندارد. این گفتارها از پیامبر اسلام است که با دعوت او عجین شده و براى مردم به مثابه الگو و نمونهاى در آمده است. تپشهاى قلب او و نگاههایش و دست سودن و گامهاى تلاشگرانه و پرتوهاى اندیشهاش، قول، فعل و تقریر او، تماماً تعالیم دینى و احکام خدا را مىنمایاند؛ چونان چراغهاى هدایت و راههاى نجات است. آنچه از جانب رسول خدا بر سینه فاطمه زهرا (س) نقش بسته، به مرور زمان و تکامل جوامع و نیز با نگاه به مبدأ اساسى در اسلام، در این سخن پیامبر به فاطمه، که فرمود «اى فاطمه براى آخرت خود بکوش که من نمىتوانم در پیشگاه خداوند براى تو کارى بکنم.» درخشندگى بیشترى به خود مىگیرد.
فاطمه زهرا (س) در واقع نمونه زنى است که خدا مىخواهد و پارهاى است از اسلام مجسم در وجود محمد(ص) ؛ زندگىاش براى مسلمان و انسان مؤمن در هر زمان و مکانى به منزله الگویى چهره مىنماید.به راستى شناخت فاطمه(س) شناخت بخشى از کتاب رسالت الهى است و پژوهش و تحقیق در حیات حضرتش به مثابه تلاشى گسترده براى فهم اسلام و ذخیرهاى ارزشمند براى انسان معاصر به حساب مىآید.
2. با نویسنده
با این احساس بود که در صومعه استاد بزرگوار و ادیب عالى مقام، سلیمان کتانى، در قریه بسکنتا بر دامنه کوه صنین مىنشستم و به او که کتاب عزیزش موسوم به «فاطمة الزهرا(س) وتر فى غمد» را مىخواند، گوش فرامىدادم. من در حالى به او گوش مىسپردم که در برابرم صفحاتى شکوهمند نمایان مىشد، صفحاتى که از زیبایىِ ذوق و عظمت هنر آن استاد عالىمقام پرده برمى داشت. من دست در دست او ساعاتى در دنیاى وسیع و درخشان فاطمه (س) سیر کردم. احساس والایى و سرافرازى مىنمودم و از لذت دیده و دیدار بهرهمند مىشدم و با عقل و قلبم، در برابر این میراث بزرگ و شورانگیز، احساس سربلندى مىکردم. بهره عمر من همین ساعات بود؛ ساعاتى که در مقابل جمال الهى فاطمه(س) که بر اندیشه و قلب این مرد انعکاس یافته بود، قرار داشتم.
به مقدمه کتاب او بازگشتم و به کلماتش گوش سپردم که مىخواند: «درباره فاطمه زهرا(س) خواهم نوشت و به قدر امکان از استعمال حرف جر یعنى حرف عن، که در کتب سیره بسیار به کار مىرود، و نیز از نقل سلسله راویان خوددارى خواهم کرد. قلمى که میان انگشتان من جاى گرفته، بیشتر وظیفه خود مىداند که رنگارنگى یک غنچه را ترسیم کند و از بوى خوش آن به جنبش درآید، تا آنکه به بررسى مواد و ترکیبات شیمیایىِ آن بپردازد. »
از او پرسیدم آیا این دیدگاه خود را درباره فاطمه تنها ویژه کسانى کردهاى که فاطمه را مىشناختهاند و از طریق مطالعه کتب سیره به زندگى آن حضرت واقف شدهاند؟ اگر چنین است بدین ترتیب کسانى را که مىخواستهاند از زندگى او اطلاعى به دست آورند، محروم کردهاى. چرا راه رسیدن به چشمه خورشید و منبع حیات را ترسیم نکردهاى تا جامعه ما، که این کتاب را مىخواند، بتواند مرد و زنى فاطمه وار پرورش دهد و تربیت کند؟ به او گفتم این صفحات درخشان به زودى ارواح سرگردان مردم را به شگفتى وامىدارد و آنها را به خود جذب مىکند، ارواحى که از بحثها و نظریهها و تجربههایى که زن را به صورت بزرگترین مشکل جوامع گذشته و حال ترسیم کردهاند به تنگ آمدهاند. این شگفتى و شیفتگى، هر دو، منجر به جستجو و مطالعه درباره مواد و عناصرى مىشود که این تابلوهاى زیبا را پدید آورده است و سرانجام به خانههایى راه مىگشاید که خداوند اجازه داده نام متعالش در آنها بلند شود.
پژوهشگران و کارشناسان، تمدن جدید را «تمدن برهنگى» مىنامند و این خود از خطیر بودن چالش دیدگاهها درباره زن و نیز از خطاهاى بزرگى که تمدن جدید درباره زن روا داشته پرده برمىدارد. نظریاتِ نویسندگان و دانشمندان علم روانشناسى، و مادهگرایى، که در همه پدیدهها و خصوصاً در تعریف زن در دنیاى جدید رواج یافته، آینده را تیره ساخته و زن را در تمایلات غریزى غرق کرده است، راه صواب را تباه نموده و سردرگمى او را فراهم آورده و جنبه انسانى زن را زیر قدمهاى تجارب قدیم و جدید متلاشى ساخته است.
ما امروز بیش از هر وقت دیگر به تحلیل خلاصهاى از زندگى فاطمه زهرا(س) احساس نیاز و احتیاج مىکنیم، تا آن را مقتداى خویش سازیم و در راه صلاح و اصلاح خود از فیض زندگى او بهرهمند شویم. همه این سخنان را به نویسنده کتاب اظهار داشتم. او در پاسخ، با صدایى مطمئن و با درکى از عمق رسالت خود، گفت: من پرداختن به این کار را بر عهده تو گذاشتم، تا در مقدمه کتاب بدان بپردازى و این وظیفه را به آخر رسانى، تا بدین وسیله کتاب کامل شود و به آن سطحى که باید، برسد.
من دشواریهاى بزرگى در تحقق این هدف والا پیشاروى خود احساس کردم. از این رو گفته ستودنى امام شرفالدین را که به هنگام نوشتن تقریظى بر کتاب «الامام على صوت العدالة الانسانیة» خطاب به مؤلف دانشمندش فرموده بود که «قلمت را به من امانت ده تا با آن تقریظى بر کتاب تو بنگارم » براى ایشان نقل کردم. البته این سخن کسى بود که کتابها و نوشتههایش قلمرو کتاب و پژوهش و نگارش را روشن ساخته بود و اینک من، با قلم قاصر و با بضاعت اندکم، کجا به او توانم رسید و چه خواهم کرد. با وجود این، در این تلاش متواضعانه از فاطمه زهرا استمداد مى جویم و سعى مى کنم به اندازه توان خود این وظیفه را به انجام رسانم و از خداوند براى خود و خوانندگان عزیز توفیق اظهار نظر صائب و راهیابى صحیح خواستارم.
3. زن
در حقیقت، روشن کردن موضع اسلام در قبال زن در این عصر، خالى از مشکلات و دشواریها نیست، زیرا در این باره آثار دینى و اسلامى گوناگونى به چشم مىخورد، که در نگاه نخست متفاوت و مخالف با یکدیگر به نظر مىآیند. این مشکل هنگامى بزرگتر مىنماید که برخى از عادات، که همواره در نزد برخى از ملل اسلامى وجود داشته و دارد، در این امر نیز پاى مىنهد. این عادات با تعالیم اصیل اسلامى نیز به گونهاى آمیخته که پژوهشگر خیال مىکند این همه از اسلام است.
وقتى به نظریات شرقشناسان، حتى آنان که حسن نیت داشتهاند، مىنگریم یا برخى از نوشتههاى مؤلفان اسلامى را مىخوانیم، چنین مىیابیم که موضع حقیقى اسلام در برابر زنْ بسیار پیچیده و ناشناخته است، به طورى که بسیارى از آنان در این باره نظریات دور از حقیقت و ناصواب ارائه دادهاند. عدهاى از آنان نیز گمان کردهاند زن در اسلام مظلوم و تحت ستم واقع شده است. حقیقت آن است که دو میراث مختلف در نزد مسلمانان به چشم مىخورد: یکى تعالیم دینى مستقیم و مستند و دیگر عادات موروثیى که هیچ نشانى از آنها در آثار دینى دیده نمىشود. باید با دقت و اهتمام ویژه اى هریک از این دو را از دیگرى متمایز ساخت. از طرف دیگر، آثار دینى مربوط به زن نیز خود دو نوع است: نوعى درباره زن و شئونات زن که در مرحلهاى معین از تاریخ سخن مىگوید و نوع دیگر تعالیمى که بنیادین و جاودان محسوب مىشود.
آیاتى که، در بیان احکام یا قانونگذارى یا پند و اندرزها، زن را به مرد ملحق مىسازد بس فراوان است، بدون آنکه مقام زن را تنزل دهد یا او را تحقیر کند و شأن او را کمتر از مرد بداند. در زمینه زندگى زناشویى و براى حفظ کیان خانواده و نیز براى آنکه زن و مرد بتوانند به امور مربوط به زندگى مشترک خود به درستى بپردازند، خداوند به مرد، نسبت به همسرش، نه دیگر زنان، برترى داده و این برترى، پس از هنگامى است که خداوند حقوق واجب زن را در آیه وَ لَهُنَّ مِثلُ الّذى عَلَیهِنّ بِالمَعرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیهنّ دَرَجة (228:2) و براى زنان حقوقى شایسته است همانند وظیفه اى که بر عهده آنهاست ولى مردان را بر زنان مرتبتى است.
بیان کرده، درجه و رتبهاى که قرآن از آن در جاى دیگرى چنین تعبیر کرده است: اَلرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّه بَعضَهُم عَلَى بَعضٍ وَ بِما اَنفَقُوا مِن اَمْوالِهِم (34:4) مردان، از آن جهت که خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است، و از آن جهت که از مال خود نفقه مىدهند، بر زنان تسلط دارند. کسى که در قرآن تعمق مىکند درمىیابد که تفاوت هایى که قرآن میان مرد و زن قائل شده، مساوات ذاتى میان آن دو را تحکیم مىبخشد و توجهى عادلانه و یکسان به هر دو دارد.
پس تفاوت در احکام و واجبات و حقوق در بیشتر اوقات به تفاوت در تواناییها و ویژگیهاى هریک از آنان بازمىگردد. زن، بنا بر خصوصیات جسمى و روحى خود، شایستگى مادرى و پرورش فرزندان را دارد و این وظیفه، طبق حدیثى از پیامبر(ص)، مهمترین بنا در ساختمان اسلام قلمداد شده است. تأثیر این وظیفه کم از هیچ وظیفه حیاتى دیگر نیست. زیرا مادرْ فرد را، که به منزله قوام و استحکام جوامع است، تربیت مىکند. این وظیفه با روح زن تناسب دارد. اسلام نیز، بدون آنکه بخواهد بر زن چیزى تحمیل کند، وى را براى پرداختن به این وظیفه تشویق مىکند. براى آنکه زن بتواند با آرامش خیال این مسئولیت را بر عهده بگیرد، مرد را موظف مىکند که حقوق زن را بپردازد. در مقابل، بهره مرد را از میراث دو برابر قرار داده، تا بدین وسیله عدالت محقق گردد و نیز به تعبیر قرآن «مال دست به دست در میان توانگران نگردد.» اسلام، بر این اساس و با این ویژگى و این روش، دیگر احکام خود را نیز بنیان نهاده و به قبول شهادت زن در چارچوب کار خود حکم مثبت داده است.
اما موضوع حجاب در اسلام به منظور تحقیرِ زن یا حبس یا بزرگداشت و تمجید بیش از حد او صورت نگرفته است، آن چنان که نزد برخى از ملل چنین دیدگاهى متعارف است، بلکه حجابْ سلاح زن در جلوگیرى از طغیان حالت زنانگى اوست، تا مبادا این حالت و این جنبه زن بر دیگر تواناییهاى او غلبه کند. این مقصود در آیات قرآنى، که زنان را از نرمش در سخن گفتن یا پاى کوفتن به هنگام راه رفتن یا زینت نمایى بازمىدارد، به خوبى و روشنى آشکار است.
حقیقت این است که آشکار کردن زیباییهاى زن به طغیان و سرکشىِ جنبه زنانگى او بر وجود زن منجر مىشود و زن را تنها به یک تابلوى هنرى بدل مىسازد. این مسأله حقارت زن و انکار توانمندیهاى اوست و باعث از بین رفتن عمر و وقت و فرصتهاى گرانبهاى او مىشود. خصوصا این مسأله به محرومیت زن و جامعه از خدمت مادرى او مىانجامد. اینها مهم ترین مواضع اسلام درباره زن است و بر این اساس مىتوانیم عادات را بشناسیم و آنها را از احکام دین باز بنماییم. همچنین مىتوانیم روایاتى را که متعرض وضع زن در یک مرحله تاریخى معین شده است دریابیم. پیامبر تلاش پیگیرى را براى بالا بردن سطح زنان همعصرش انجام داد. زن در آن دوره تبعات ستمها و عقدههاى گذشتهاى طولانى را تحمل مىکرد.
همچنین او تلاش زیادى براى بهتر کردن نگاه مردم به زن مبذول داشت. پیامبر مىگفت «بهترینِ فرزندانْ دختراناند»، «بهترین مردم، بهترینِ آنها براى همسرش است»، «زن همچون نماز از دوستداشتنیهاى دنیایىِ اوست». من معتقدم آنچه از حضرت على درباره زن نقل و باعث شده است تا پارهاى خاورشناسان او را دشمن زن بخوانند، به فرضِ صدور آنها از امام، همچون قضایاى خارجیهاند. یعنى از وضعیت زنان در یک دوره تاریخى معین سخن مىگویند. حضرت على(ع ) سخنان دیگرى دارد که به طور کامل با آنچه ما از قرآن استنتاج کردیم مطابقت دارد.
او در پارهاى اوقات مىکوشید که از آنچه در میان مردم درباره زن رایج بود، تفسیرى دلپذیر ارائه دهد. مثلا این مثل معروف را که «زنها ناقص العقل و ناقص المیراث و ناقص الایمان» هستند، با تعالیم قرآنى و تفاوت در میراث و شهادت و انجام پارهاى واجبات دینى تفسیر مىکند. این روش، روش تربیتى دلانگیزى است که آن را در زندگى پیامبر و ائمه و حضرت زهرا مشاهده مىکنیم.
4. نمونه راستین زن مسلمان
حضرت فاطمه در سال پنجم بعثت یعنى هشت سال پیش از هجرت متولد شد. وى آخرین زاده حضرت خدیجه است. در مکه و در خانه وحى و جهاد و در جوّ صبر و پایدارى به دنیا آمد. سختى را تحمل کرد و در فضایى آکنده از عواطف صادقانه و عشق پاکِ میان پیامبرِ رحمت و حضرت خدیجه بزرگ شد. پیامبر هیچگاه عواطف و اخلاص حضرت خدیجه را در طول حیاتش فراموش نکرد. فاطمه(س)، پس از پیامبر(ص)، همراه اهل بیت، و به سرپرستى حضرت على(ع) از مکه به مدینه هجرت کرد و همه در منزل قبا، نزدیک مدینه، به کاروان هجرت پیوستند.
فاطمه (س) در سال دوم هجرى با حضرت على(ع)، که بیست و سه سال داشت، ازدواج کرد. حضرت فاطمه در آن هنگام ده سال داشت. پیامبر تأکید کرد که انتخاب حضرت على از میان خواستگارانِ بسیارِ حضرتِ فاطمه، با توصیهاى از عالم غیب و عدم رضایت فاطمه به غیر على بود. با آنکه زنان مدینه بسیار تلاش کردند تا فاطمه را از ازدواج با على(ع)، به بهانه فقر آن حضرت و توجه او به جهاد در راه خدا و سختى زندگىاش، منصرف کنند، ولى وى از انتخاب خود دست نکشید.
فاطمه (س) هشت سال با على زندگى کرد. زندگى خوب این دو زبانزد و ایدهآل همگان شد. فاطمه(س) فرزندانى چون حسن و حسین و زینب و امکلثوم و محسن را که در وقایعِ دردناک پس از وفات پیامبر(ص) سقط شد، براى على(ع) به دنیا آورد. فاطمه س فقط چند ماه پس از رحلت پدرش زیست و سپس بنا به وصیتش در محلى مجهول به خاک سپرده شد. مراسم دفن و تشییع پیکر پاک او نیز بنا بر وصیتش دور از چشم مردم و در تاریکى شب انجام پذیرفت.
برخى از قراین تاریخى و احادیث نقل شده، دلالت مىکنند که قبر آن حضرت در یکى از این سه مکان است: بقیع، یا در خانهاش که اکنون در زمان ما دقیقاً در کنار مرقد پیامبر(ص) واقع شده، یا در روضه شریفهاى که میان محراب و مرقد پیامبرص قرار دارد و امروزه با ایجاد ستونهاى ویژهاى مشخص و ممتاز شده است.
مجموع عمر آن حضرت هجده سال و چند ماه بود. اما عمر کوتاه وى نمونه کامل و شاملى بود از زندگى زن کامل، آنچنان که خداوند مىخواهد و دین براى پدید آوردن چنان زنانى تلاش مىکند. تعالیم دینى به نمونههاى بشرى نیازمند است تا بتواند در قالب انسانى تجلى و تجسم یابد و اجراى کامل آنها را تحققپذیر گرداند، تا بدین وسیله دین را از حالت ایدهآلى و ذهنى بیرون بیاورند و به دایره واقعیتها بکشانند و براى مردم جاى هیچ عذر و بهانهاى باقى نگذارند.
زمانى که رسول خدا(ص) آهنگ مباهله با مسیحیان نجرانى کرد، به موجب آیه کریمه فُقُل تَعالَوا نَدْعُ اَبناءَنا وَ اَبناءَکُم وَ نِساءنا وَ نِساءکُم وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهل فَنَجعَل لَعنَتَ اللَّه عَلَى الکاذِبینَ (61:3) بگو: بیایید تا حاضر آوریم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خود و شما خود. آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم. پیامبر(ص) کسانى را بدین میدان همراه آورد که مردان و زنان و فرزندان اسلام به شمار مىآمدند. آن حضرت، على و فاطمه و حسن و حسین را برگزید و بدین گونه ایمان خود به خدا و نمایندگى خاندان خود را به عنوان الگوهایى کامل از آئینش براى همگان آشکار ساخت. اکنون بجاست که پس از این مرور کوتاه بر زندگى فاطمه زهرا س درباره این نمونه راستین زن مسلمان، بررسى کوتاهى به عمل آوریم.
5. اُمّ اَبیها
فاطمه جوان مىخواهد در جهاد پدرش شرکت جوید. از این رو مخلصانه درصدد برمىآید تا کمبود عاطفى پدر را که از دست دادن پدر و مادرش در دوران کودکى موجب آن شده بود، پُر کند، کمبودى که پیامبر(ص) را مىآزرد و بر دل نازک و مشتاق محبت و شیفته عاطفه او پدیدار مىگردید. پیامبر(ص) براى به انجام رساندن رسالت سنگین خویش و نیز در رویارویى با محیط پرشقاوت خود، به مهربانیها و ملاطفتهاى مادرانه بسیار نیاز داشت. آن حضرت این همه را در وجود فاطمه (س) پیدا مىکرد. در تاریخ تنها نشان اندکى از این حالتهاى مادرانه ثبت شده است. اما همین چند مورد اندک به خوبى بیانگر موفقیت حضرت پیامبر(ص) با بهرهمندى از این منبع سرشار محبت، فاطمه(س)، در این زمینه است، که مىتوانست پدر خود محمدص را از جنبه عاطفى غنى سازد، به طورى که بتواند، بدون کمترین دلنگرانى، سنگینىِ بار بزرگ رسالت خویش را بر دوش گیرد. تاریخْ این مواضع را وقتى تأکید مىکند که مىبینیم مکرراً از قول پیامبرص نقل مىشود که «فاطمه(س) مادر من است». نیز مىبینیم پیامبر با او چنان رفتارى دارد که گویا با مادرش رفتار مىکند. دستان او را بوسه مىدهد و وقتى از سفرى به مدینه باز مىگردد، نخست به دیدار او مىشتابد و هنگام عزیمت به جنگها و مسافرتها با او وداع مىگوید و گویى از این چشمه بىزوال، عاطفهاى بیکران براى سفر خود برمىدارد.
تفصیل این ماجرا در کتب سیره نقل شده است. از سوى دیگر، درمىیابیم که احساس پدرى کردن پیامبر در پیوندهایش با فاطمه معنى مىگیرد. وقتى آن حضرت به مردم فرمان مىدهد که وى را با لقب «رسولاللَّه» خطاب کنند و فاطمه از این فرمان تبعیت مىکند، آن حضرت وى را از این کار بازمىدارد و به دختر خود مىگوید که وى را مانند گذشته با لفظ «پدر» خطاب کند. همچنین در تاریخ زندگى پیامبر اکرم(ص) مىخوانیم که آن حضرت به هنگام برخورد با سختیها و اندوههاى بزرگ، بسیار به نزد فاطمه(س) مىرفت. وقتى در جنگها زخم برمىداشت، یا هنگام گرسنگى و فقر، تنها به خانه فاطمه مىرفت. از یک سو فاطمه( س) مانند مادرى مهربان به او ملاطفت و رسیدگى مىکرد، بر زخمهایش مرهم مىنهاد و دردهایش را سبک مىکرد و از سویى دیگر، همچون دخترى، کمر به خدمت و اطاعت از پدر مىبست و احتیاجات او را رفع مىکرد. بدین گونه، نقش فاطمه(س) در زندگى رسول خدا(ص) بسیار برجسته و عظیم جلوه مىنماید.
6. همسر على(ع)
حضرت على(ع) مىفرماید: «نزد رسول خدا رفتم. آن حضرت وقتى مرا دید خندید و فرمود: اى اباالحسن چه شده؟» خویشاوندیم را با آن حضرت و سابقه خود را در اسلام بیان کردم و از یاورىها و جهادهایم با آن حضرت سخن گفتم. فرمود: على راست مىگویى، بلکه تو بهتر از آنى که خود گفتى. سپس عرض کردم: اى رسول خدا، فاطمه(س) را همسر من قرار ده. فرمود: پیش از تو کسان دیگرى نیز چنین درخواستى کرده بودند و من خواسته آنان را با فاطمه در میان گذاردهام، اما در چهره او آثار نارضایتى مشاهده کردم. لختى درنگ کن تا باز گردم.
پیامبر به نزد فاطمه(س) رفت. فاطمه(س) بر پاى ایستاد و رداى پیامبر(ص) را برگرفت، نعلین از پاى آن حضرت به در آورد، و براى وضو آب آورد و به دستِ خودْ پیامبر را وضو داد و دو پاى آن حضرت را شست و آنگاه نشست. پیامبر به او فرمود: فاطمه. پاسخ داد: بلى... بلى اى رسول خدا، کارى دارید؟ فرمود: على پسر ابوطالب، کسى است که به مراتبِ خویشاوندى و فضل و اسلام او به نیکى آگاهى. من از پروردگارم درخواستهام که تو را به همسرىِ بهترین و محبوبترین مخلوقش درآورد. اینک ازدواج با تو را پیشنهاد داده است. تو خود در این باره چه نظرى دارى؟ فاطمه( س) خاموش ماند، ولى رویش را برنگرداند. رسول خدا نیز در چهره او آثار ناخشنودى مشاهده نکرد. پس آن حضرت برخاست در حالى که مىفرمود: اللّه اکبر، سکوت او قبول این پیشنهاد است.
سپس جبرئیل به نزد محمد(ص) آمد و گفت: «اى محمد، او را به همسرىِ على بن ابیطالب درآور که خدا او را براى على و على را براى او پسندیده است.» على گفت: سپس پیامبر(ص) فاطمه را به همسرى به من داد. پیش من آمد و دستم را گرفت و فرمود: «به نام خدا برخیز و بر برکت خدا بگو: ماشاء اللَّه لا حول و لا قوة الا باللَّه و توکّلت على اللَّه.» سپس دستم را گرفت و در کنار خود نشاند و آنگاه فرمود: «بار خدایا! این دو محبوبترین مخلوقات در نزد مناند. پس تو هم این دو را دوست بدار و در نسل آنها برکت قرار ده و از جانب خودت نگاهبانى بر آنان بگمار. این دو و فرزندانشان را از شر شیطان مصون بدار.»
مراسم ازدواج به همین سادگى پایان پذیرفت. على(ع) زره خود را مهریه فاطمه( س) قرار داد و بهاى آن را صرف خرید اسباب و اثاثیه منزل کرد. وى مقدارى معطرات، یک پیراهن به هفت درهم، یک مقنعه به چهار درهم، یک تنپوش بلند سیاه خیبرى، تختى بافته شده از برگهاى درخت خرما، دو بستر از کتان مصرى که میان یکى از آنها با برگ خرما و دیگرى با پشم گوسفند پُر شده بود، پردهاى پشمین، یک حصیر، یک دستاس، ظرفى مسین، مَشکى از پوست، کاسهاى چوبین براى شیر و پاشیدن آب، یک ابریق، یک سبوى سبز و دو کوزه گلى تهیه و خریدارى کرد.
بدین ترتیب، کار خرید جهیزیه و پرداخت مهریه به انجام رسید. فاطمه(س) به خانه علىع، که تنها یک اتاق داشت و متعلق به ام سلمه همسر پیامبر بود، نقل مکان کرد. على بر بلندیى برآمد و فریاد زد: به میهمانى فاطمه بشتابید. مردم همه به مجلس جشن ازدواج آن دو حاضر شدند و در شادى اهل بیت شرکت جستند. فاطمه زندگى تازه خود را در خانه على(ع) آغاز کرد. کارهاى داخل خانه را رتقوفتق مىکرد. گندمها را آسیاب مىنمود و از آنها خمیر مىساخت و سپس نان مىپخت. على نیز در کارهاى منزل او را یارى مىکرد. گاهى به خانه مىرفت و شیر مىدوشید. هیزم جمع مىکرد و از چاه آب مىکشید.
رسول خدا روزى میان آنها به داورى نشست و کارهاى خانه را بین آن دو تقسیم نمود. مسئولیت کارهاى بیرون از خانه را به علىع سپرد و کارهاى داخل خانه را بر عهده فاطمه گذارد. چندى بعد فاطمه صاحب فرزندانى شد. خود به تربیت و پرورش آن ها همت گماشت و به کارهاى آنان رسیدگى کرد. آنچنان که اینهمه کار، نیز تنهایىِ او، سنگین مىنمود. بنا به خواست شوهرش به خدمت رسول خداص رسید و از او خواست تا خدمتکارى براى کمک به آنها استخدام کند. اما پیامبر از پذیرش این خواسته عذر خواست و تنگدستى مردم و کثرت اصحاب صفه را، کسانى که نه سرپناه داشتند و نه غذاى کافى، به یاد وى آورد. پس از گذشت مدتى، با بهتر شدن وضع مسلمانان، پیامبر خواسته دخترش را اجابت کرد و خدمتکارى براى او فرستاد. کارهاى خانه میان فاطمه و خدمتکار، بدون هیچ تبعیضى، تقسیم شد. یک روز فاطمه به امور خانه مىپرداخت و روز دیگر خدمتکار. فاطمه با عبارتى پوزشخواهانه که در واپسین دمِ حیاتْ على(ع) را با آن خطاب کرده بود، زندگى کوتاه خود را به پایان رسانید.
او به على گفت: «اى پسر عمو، تو مرا نه درغگو یافتى و نه خیانتکار، و از هنگامى که به همسرى تو درآمدم با تو به مخالفت برنخاستم» آنگاه زمانى که شنید على(ع) به او مىگوید: «پناه بر خدا! تو به خداوند داناتر بودى، نیکوکار و پرهیزگار و بزرگوار بودى و بیشتر از دیگران از خداوند پروا داشتى، مرا چه سود که تو را به سبب مخالفت با من مورد توبیخ و سرزنش قرار دهم. به راستى دورى از تو بر من چقدر گران است» با آرامش خاطر جان به جانآفرین تسلیم کرد. این سخنانى که آنها را به اختصار نقل کردم، مرا از بحث و توضیحِ زندگى خصوصى و خانوادگى آن حضرت بىنیاز مىکند.
7. فاطمه در راه دانشاندوزى
فاطمه به دانش و علوم فراوانى که در خانه معرفت از هر سو او را فرا گرفته بود بسنده نکرد، هرگز. زیرا فاطمه مىخواست در راه کسب دانش از خود تلاش نشان دهد، و در این راه از هیچ کوششى کوتاهى نورزد. از همین رو، مىبینیم او در دیدارهایش با رسول خداص و على(ع)، باب مدینة العلم، مىکوشد تا علوم و معارف را به هر وسیله و از طرق گوناگون در کمند خود درآورَد. یکى از بهترین راهها آن بود که حسنین را از دوران کودکى همواره به محضر رسول خدا مىفرستاد و پس از بازگشت آن دو از آنچه در محضر رسول خدا(ص) رخ داده بود سؤال و جواب و یا از وحى پرسش مىکرد. بدین طریق براى رشد و اعتلاى مستمر معرفت و دانش خود مىکوشید.
ضمناً فرزندانش را براى فراگیرى کامل معارف و علوم تا جایى که بتوانند مطلبى را که مىشنوند نقل کنند، تربیت و تشویق مىکرد. این تلاش پیوسته در راه کسب معرفت و دانشاندوزى، علاوه بر اوقات و زمانهایى بود که فاطمه براى اداى وظایف خانه و انجام مسئولیتهاى مادرى و همسرىاش در خانه بذل مىکرد. همین تلاش بود که او را در شمار راویان بزرگ حدیث و حاملان سنت مطهر رسولالله جاى داد. نزد فرزندان فاطمه یعنى ائمه معصوم کتابى عظیم است که آن را مصحف فاطمه نام نهادهاند و آنان با کمال سربلندى از این کتاب، بسیار حدیث نقل کردهاند. ىیمناسبت نیست که در اینجا سخنرانى مشهور آن حضرت را که پس از وفات رسول خدا در حضور اصحاب بزرگ آن حضرت، در مسجد ایراد شده، بازگو کنیم.
این خطبه تصویرى است شکوهمند از ژرفاى اندیشه اسلامى و گستردگى فرهنگ و توان شگرف منطق و کمال ادب آن حضرت. افزون بر این، این سخنان، بانگ حق و حقیقت است که به مثابه جهاد اکبر به شمار مىرود.
متن سخنرانى فاطمه(س) در خطبه فدکیه
«خداى را به پاس نعمتهایش مىستاییم و بر آنچه الهام فرموده سپاس مىگوییم. سپاس و ستایش براى اوست، بدانچه آغاز کرد از نعمتها و الطاف گوناگونِ آشکار و پنهانش. نعمتهاى فراوان او از شمارش افزون و جبران آنها از دامنه پاداش بیرون و شناخت نهایت آنها از پهنه اندیشه دور است. با نعمتهاى پىدرپىِ خود سپاس را ویژه خود داشته و حمد و ثنا را خاص خود کرده، تا خلایق از توجه و عنایت او برخوردار گردند و الطافش را مضاعف گرداند. شهادت مىدهم جز او معبودى نیست. یگانه و بىانباز است. این شهادت سخنى است که اخلاصْ تأویل آن است، دلها را با او مىپیوندد و اندیشه درباره او آسمان اندیشه را درخشان و تابان مىسازد؛ خدایى که با چشم دیده نمىشود و زبانها از عهده توصیف او برنیایند و وهمها از تصور چگونگى او ناتوان مانند. موجودات را آفرید، نه از چیزى که قبلاً وجود داشت، آنها را بدون هیچ نمونه قبلى و تنها با تکیه بر قدرت خود آفرید. آنها را به خواست و اراده خویش بیافرید، بى آنکه به آفریدن آنها نیازمند باشد و از آفرینش آنها سودى بَرَد، مگر براى استوارى حکمتش و متوجه ساختن مردم بر نیرویش و آشکار ساختن قدرت بیکرانهاش و عبودیت بندگانش و علوِّ دعوتش. سپس براى اطاعتش پاداش و براى نافرمانیش مجازات مقرر کرد.
گواهى مىدهم پدرم محمد بنده و فرستاده اوست، که پیش از آنکه او را به رسالت برانگیزد از همه خلق برگزیدش و پیش از آنکه او را برترى دهد نامیدش و پیش از آنکه مبعوثش کند برگزیدش. آن هنگام که مخلوقات همه در بیکرانه غیب مخفى و در زیر پرده اوهام مستور و به نهایت عدم نزدیک بودند، از جانب خدا به فرجام کارها آگاه شد و به رخدادهاى زمانه احاطه یافت و جایگاه تواناییها را به نیکى شناخت. خداوند او را برانگیخت تا رسالتش را تمام کند و براى تحقق حکم او مصمم و براى اجراى مقدرات محتومش صاحب قدرت باشد.
او امتهاى گوناگون را دید که در دینهاى خود راه تفرقه پوییده و بر گرد آتشها به اعتکاف نشستهاند. پدرم محمد تاریکیها را به روشنایى مبدل کرد و گرفتگى دلها را از میان برد و ابرهاى تیره را از برابر دیدگان پاک کرد. پدرم به هدایت مردمان پرداخت و آنها را از گمراهى رهانید و از کوریشان به بینایى آورد. آنان را به آئین استوار هدایت کرد و به سوى راه راست فراخواند. سپس خداوند، از روى مهربانى و اختیار و رغبت و ایثار، روح او را ستاند و محمد از رنج و درد به آرام و راحت رسید، در حالى که فرشتگانِ ابرار و رضوان خداوند او را در میان گرفته بودند. او اینک در جوار خداوند جبار آرمیده است. درود خداوند بر پدرم که نبى وامین بر وحى الهى و برگزیده خلق و پسندیده حق بود، سلام و رحمت و برکات الهى بر او باد.
اى بندگان خدا، شما پرچمداران امر و نهى او و حاملان دین و وحى او و امینان خداوند بر خویش و بر باقىماندگان هستید. بر شما باد کتاب ناطق خدا و قرآن صادق و نور درخشنده و پرتو تابان. کتابى که اسرار و بطون آن شگفت و ظواهر آن متجلى مىشود و پیروان آن مورد غبطه دیگران واقع مىشوند، کتابى که پیروان خود را به سوى رضوان الهى راهبر و شنیدن آیات آن موجب رهایى مىشود.
در این کتاب حجتهاى تابناک خداوندى و خواستهاى او و تحریمهایش بیان مىگردد. دلایل و براهین روشن و کافى او و فضلیتهاى مستحبش و اجازههایى که صادر فرموده و دستورهایى که واجب گردانیده، همه در همین کتاب بیان شده است. ایمان را براى تطهیر شما از شرک و نماز را براى آنکه از گردنفرازى پاکتان سازد قرار داد. زکات را تا تزکیه نفس باشد و روزى را افزون کند و روزه را براى تحکیم اخلاص در شما و حج را براى استوارى دین و دادگرى را آرامش قلوب و فرمانبرى از ما را نظم امور و پیشوایى را وسیلهاى براى جلوگیرى از تفرقه و تشتت و جهاد را وسیله سربلندى اسلام و خوارى کافران و منافقان قرار داد. شکیبایى را مایه کمک براى گرفتن پاداش و امر به معروف و نهى از منکر را براى مصلحت مردم و نیکى در حق پدر و مادر را وسیلهاى براى جلوگیرى از خشم و غضب خدا و صله رحم را براى تأخیر اجل و قصاص را براى حفظ خونهاى بىگناه و وفاى به نذر را براى آنکه به آمرزش منجر گردد و بهاندازه دادن کالاها را براى آنکه مدیون کسى نشوند؛ نهى از مىخوارگى را براى پاک ماندن از پلیدیها و دورى از تهمت را براى برکنارى از لعنت و ترک سرقت را براى خویشتندارى قرار داد.
خدا شرک را تحریم نمود تا همه او را به پروردگارى بپرستند. پس، از خداوند، چنانکه سزاوار است، پروا پیشه کنید و نمیرید مگر در حالى که مسلمان باشید و از خدا در آنچه شما را فرمان داده یا بازداشته اطاعت کنید، که فقط دانایان از خداوند مىترسند. اى مردم، بدانید که من فاطمهام و پدرم محمد(ص) است. هم در اول و هم در آخر تأکید مىکنم، و آنچه مىگویم نادرست و آنچه مىکنم بیهوده و گزاف نیست. همانا پیامبرى از جنس خودتان به سوى شما آمد. بر او بس ناگوار است که شما در رنج باشید که او نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. اگر نسب او را ملاحظه کنید و به خوبى بشناسیدش، درمى یابید که او پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسرعموى من است نه مردان شما و این البته انتسابى فخرآور است. رسالتش را تبلیغ کرد در حالى که صدایش به ترسانیدن گناهکاران بلند و از روش مشرکان به دور بود. به سرکوبى آنان و فشردن گلوگاهشان پرداخت و مردم را با حکمت و موعظه نیکو به راه پروردگار خویش فراخواند. بتها را در هم شکست و جمجمههاى سرانشان را در هم کوفت تا آنکه جمعیت مشرکان پراکنده شدند و پشت به میدان نبرد کردند و گریختند.
این امر همچنان ادامه یافت تا آنکه حجاب تاریک شب از چهره درخشان صبح برداشته شد و رخساره حق و حقیقت تابنده گشت و راهبر دین به سخن آمد و زبان شیاطین لال و نعرههایشان خاموش شد. خارهاى نفاق و دورویى به کنارى رفت، گرههاى کفر و نفاق از هم باز شد تا دهان به گفتن کلمه اخلاص لا اله الا اللَّه گشودید؛ همراهِ گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.
شما بر لبه پرتگاهى از آتش جاى داشتید. شما را همچون آب مىنوشیدند و مانند غذا مىخوردند. آتشگیره شتابزدگان و جاده رامِ رهنوردان بودید. از آبى آلوده به سرگین و بول شتر مىنوشیدید و خود را از برگ و پوست درختان سیر مىکردید. خوار و سرافکنده بودید و مىترسیدید هر لحظه شکار دیگران شوید. تا آنکه خداوند شما را به برکت رهبرى پدرم رهایى بخشید، آن هم بعد از آنهمه ماجرا و پس از آنکه او خود نیز در میان ددانِ آدمى صورت و اعراب گرگسیرت و مشرکان اهل کتاب گرفتار آمده بود. هرگاه آتش جنگ را برمىافروختند خدایش آن را خاموش مىکرد یا هر زمان که شاخى از شیاطین مىرویید و اژدهایى از مشرکان دهان مىگشود، برادرش على را به کام آن مىانداخت و او دستبردار نبود تا مگر با مشت مردانه خود آنها را در هم مىشکست و آتش فتنهشان را با شمشیر خاموش مىکرد. علی رنجدیدهاى در راه خدا و کوشا در کار و فرمان پروردگارش بود، خویشاوند رسول خداص و سرور اولیاء اللّه و همواره آماده به کار، خیرخواه و تلاشگر. اینهمه در حالى بود که شما در رفاه مىزیستید و در کمال راحتى به خنده و شوخى مىپرداختید و منتظر بودید که بر ما زیانى وارد شود و گوش سپرده بودید تا خبرهاى بدى درباره ما بشنوید. گاه در جنگ و نبرد عقب مىنشستید و مىگریختید.
هنگامى که خداوند خانه انبیا و پناهگاه برگزیدگانش را براى پیامبر برگزید، نفاق شما چهره نمود. جامه دین بر تن شما کهنه گشت. دشمنى و خشم پنهان کسانى که کمبودهایى داشتند، آشکار گشت. فتنهگران باد در گلو انداختند و در اطراف شما به جولان پرداختند. شیطان سر خود را از میان شکافها هویدا کرد و صدایتان زد و شما هم پاسخش گفتید و به دیده احترام به او نگریستید. آنگاه شیطان از شما خواست که برخیزید و دیدید که سبکبار جهیدید. شما را در چشم خودتان بزرگ جلوه داد و از خود بیخود کرد و به یک پارچه غضب تبدیل نمود. شترى را که مال شما نبود به نام خود داغ نهادید و به آبشخورى که مال شما نبود وارد شدید.
این کارها همه در وقتى انجام گرفت که از عهد پیغمبر چیزى نگذشته بود. هنوز داغ فقدان او تازه و زخم او التیام نیافته بود. هنوز جسم بى جان رسول خداص به خاک سپرده نشده بود که شما در این امر شتاب کردید، به این بهانه که مبادا به فتنه گرفتار آیید. هشدار که در فتنه گرفتار آمدهاید و جهنم اطراف کافران را فرا گرفته است. افسوس چقدر دورید؟ شما را چه مىشود؟ به کجا مىروید، در حالى که کتاب خدا در برابر شماست؟ گفتههایش پیدا و احکامش هویداست. نشانههایش روشن و نهىهایش آشکار و اوامرش معلوم است. با اینهمه شما آن را پشت سر انداختید. آیا به چیزى غیر آن گرائیدهاید؟ آیا از آن سیر شدهاید؟ یا به غیر آن مىتوانید حکم کنید؟ راستى این عوض براى ستمگران چه بد است؟ و هرکس به جز اسلام آیین دیگرى باز جوید، از او نپذیرند و در آخرت از جمله زیانمندان خواهد بود.
سپس قدرى تاب نیاوردید تا این مرکب چموش آرام گیرد و افسار دهد، آنگاه هیزمش را بیفروختید و آتشش را شعلهور کردید و براى خاموش کردنِ انوارِ درخشانِ دین و کنار نهادن سنتهاى پیامبر، به نواى شیطانِ گمراه پاسخ گفتید. به بهانه گرفتنِ کفِ شیر جرعهجرعه آن را نوشیدید. در پناه دیوارها و مخفیگاهها کمین گرفتید تا دودمان و فرزندانش را از پاى درآوردید. ولى ما بدانچه شما مىکنید شکیب مىورزیم. درست مثل کسى که دشنه در تن او و نیزه در دل او فرو رود و دم نزند. شما اکنون گمان مىکنید که من از پدرم میراث نمىبرم. آیا در پى زنده کردن احکام جاهلیت هستید؟ و حال آن که کدام کس بهتر از خدا بر یقین آورندگان بیان حکم مىفرماید؟ مگر نمىدانید؟ بلى همچون آفتاب درخشنده روز بر شما معلوم است که من دختر او هستم. اى مسلمانان، واى بر شما. آیا در کتاب خدا آمده است که پدر شما میراث مىگذارد و پدر من نمىگذارد؟ چه تهمتى به خداوند بستهاید؟ آیا از روى قصد و آگاهى قرآن را وانهاده و پشت سر انداختهاید؟ چرا که در آنجا آمده است: سلیمان از داوود ارث برده، و در داستان یحیى بن زکریا خبر مىدهد که زکریا گفت: خدایا نسلى از جانب خودت به من عطا کن که از من و از دودمان یعقوب میراث برد. نیز در قرآن فرموده است: در کتاب خدا برخى از بعض دیگر در ارث مقدم هستند. نیز فرموده است: خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مىکند، بهره پسر در ارث مانند بهره دو دختر است. و نیز فرموده است: اگر مسلمان مالى از خود به جاى گذاشت، آن میراث پدر و مادر و خویشان نزدیک است.
با اینهمه مىپندارید من از پدرم ارث نمىبرم و خویشاوندى میان ما نیست؟ آیا خداوند حکمى را به شما اختصاص داده و پدرم را از آن محروم کرده است؟ یا آن که گویید من و پدرم پیرو دو مذهبیم و از یکدیگر ارث نمىبریم؟ یا آن که شما به خاص و عام قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ پس زمام این مرکب رامشده را بگیر، ولى بدان که روز آخرتى هم هست و چه نیکوست داورى خدا در آن روز و دادخواهى محمد. موعد به قیامت. در قیامت گزافهکاران زیان مىبینند و پشیمانى به حال شما سودى نمىبخشد. براى هر خبرى زمان وقوعى مقرر است و به زودى در خواهید یافت که چه کسى را عذاب و خوار مى کند و شکنجه دائمى بر او قرار مى گیرد؟ اى جوانمردان و اى بازوان و یاوران اسلام، این دیگر چه نوع چشمپوشى در حق من است؟ و چرا در برابر ظلمى که در حق من مى شود به خواب فرو رفتهاید؟ آیا به یاد نمى آورید که پدرم مى گفت: حرمت مرد باید در مورد فرزندانش محفوظ مانَد؟ چه سود و چقدر با شتاب به کارهایى که شایسته نبود اقدام کردید و دست از یارى ما کشیدید؛ در حالى که شما مىتوانید مرا در خواستهاى که دارم یارى دهید.
آیا مى گویید محمد مرد؟ آرى مرگ او فاجعه اى بس بزرگ بود. مصیبتى سترگ و گسستى عمیق بود و هر دم گستردهتر هم مىشود. زمین از فقدان او در تاریکى فرو رفته است و آفتاب و ماه بى نور شده و ستارگان به سبب این مصیبت از هم پاشیدهاند. آرزوها پایمال شد و کوهها از تپش افتادهاند. به حریم او تجاوز شده و حرمتش به هنگام مرگ از بین رفته است. به خدا سوگند این بلایى بس بزرگ است. مصیبتى عظیم که نظیرى ندارد. فاجعهاى که کتاب خدا آن را آشکار داشته بود. این فاجعهاى است که هر پگاه و شامگاه شما را با داد و فریاد و آهنگهاى گوناگون به سوى خود مىخواند؛ همان مصیبتى که بر پیامبران پیشین نیز فرود آمده و فرمان مرگ آنان را صادر نموده بود. محمد جز پیامبر خدا نیست. پیش از او فرستندگانى نیز آمدند. پس آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما از دین خداوند به عقب باز مىگردید؟ حال آنکه هر کس به عقب برگردد بداند که هرگز به خداوند زیانى نمىرساند و خداوند به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
هان اى فرزندان قیله (نام مادربزرگ طایفه اوس و خزرج) آیا باید من به دلیل درخواست میراث پدرم مورد ستم واقع شوم، در حالى که چشم و گوشتان باز و در حضور منید و انجمن شما نداى مرا مىشنود و از آنچه شده است آگاه است و شما صاحب سرباز و نیرو هستید و سلاح دارید و بهشت پاداش شماست. چگونه است که فریاد دادخواهى مرا مىشنوید اما پاسخ نمىگویید و به فریادم نمىرسید؛ در حالى که به جنگجویى موصوف و به نکویى و درستکارى معروفید.
شما نخبگان عرب و بهترین کسانى هستید که براى ما اهل بیت اختیار شدهاند. با اعراب جنگ کردید و رنج و محنت فراوان کشیدید. امتها را نصیحت کردید و با آنها جنگیدید. ما دست نمىکشیدیم و شما کنار نمىکشیدید. ما دستور مىدادیم و شما پیروى مىکردید، تا آنکه آسیاب اسلام به وسیله ما به گردش درآمد و پستان روزگار به شیر آمد و عربده شرک خاموش شد، فواره دروغ سرنگون گشت، آتشکده کفر رو به خاموشى رفت، همه چیز انتظام پذیرفت و کار دین استوار شد. پس بعد از اینهمه دلایل آشکار با چنین سرشکستگى به کجا مىروید؟ چرا این حقیقت را پس از آنکه معلوم شد پنهان مىکنید؟ و پس از آنهمه استوارى چرا عقبگرد مىکنید؟ و پس از آنهمه ایمان چرا دوباره شرک مىورزید؟ واى به حال مردمى که پس از آنکه پیمان بستند آن را شکستند و به بیرون راندن رسول خداوند همت گزیدند. نخست آنان به شما حمله کردند. آیا از آنان بیم دارید؟ در حالى که سزاوارتر است که از خداوند بترسید؛ اگر واقعاً ایمان دارید.
هشدار! به راستى شما را مىبینیم که به سوى قهقرا و انحطاط روى کردهاید و کسى را که به حکومت سزاوارتر است، کنار نهادهاید. از آنهمه وسعت و فراخى رو به تنگى آوردهاید. چیزى را که مى دانستید کنار گذاشتید و از حد و مرز خود گام فراتر نهادید؛ در حالى که اگر شما و تمام آنچه در زمین است، همگى کافر شوید، خداوند بىنیاز و ستوده است. بدانید که من آنچه گفتم همه از روى آگاهى به بىاعتنایىِ شماست و با توجه به این موضوع است که کانون فریب دلهاى شما را فرا گرفته. ولى اینها همه درد دل و ظهور آتش روح و غصههاى کشنده است و براى آن است که حجت را بر شما تمام کنم. ستمگران به زودى دانند که به کدام بازگشتگاه باز مى گردند و من، دختر پیامبر بیم دهندهام. در پیش رو عذابى سخت برپاست. شما به کار خویش مشغول باشید و ما هم به کار خود مىپردازیم. شما منتظر باشید و ما هم منتظریم.»
تشکیک در صدور این خطبه از فاطمه زهرا درست مانند مناقشاتى است که درباره نهج لبلاغه صورت گرفته و به دور از مدارک لازم و طرق نقد حدیث و تاریخ است. این خطبه با دهها سند معتبر در کتابهاى قدما نقل شده است. بنا به نقل ابوالفضل احمد بن ابوطاهر در کتاب بلاغات النساء، این خطبه از جمله روایاتى بوده که مشایخ آل ابوطالب آن را سینه به سینه نقل کرده و به فرزندان خود یاد دادهاند. کتابهاى تاریخى و حدیث و نیز کتب فقهى، هریک به فراخور استناد و استشهاد خود، قسمتهایى از این خطبه غرّاء را نقل نمودهاند.
این خطبه شامل احتجاجات محکم آن حضرت در خصوص غصب فدک است، که بحث درباره این مسأله نیازمند فرصت مستقل دیگرى است. اما اجمالاً باید بگویم غصب فدک خود وسیلهاى براى اجراى اهداف دیگر بود و تنها شامل مسائل مادى نمىشد. غصب فدک در واقع قسمتى از سیاست گوشهنشین کردن و به تنگدستى کشاندن على بن ابیطالب(ع)، همسر فاطمه(س) بود. این هدف، آشکارا، در گفتوگویى که میان عمر بن عبدالعزیز، خلیفه اموى، و تنى چند از فرزندان فاطمه(س) درباره حد و حدود فدک صورت گرفت، نمود پیدا مىکند.
8. جهاد پىگیر
خواننده گرامى، در خلال سطور این مقدمه، مى تواند به روشنى نمونههایى از جهاد همیشگى آن حضرت را در خانه پدر و همسرش، نیز مواضع سلبى و ایجابى او را در برابر حوادث زمان و حتى در وصیتش مبنى بر آنکه وى را سریعاً دفن کنند و قبر او را از چشم مخالفان پنهان نگه دارند، که نشانگر اعتراض او به وضع عمومى آن روز جامعهاش بود، ملاحظه کند.
علاوه بر اینها، فاطمه(س) در جنگهایى که مسلمانان براى دفاع از عقیده و صیانت از کرامت و آزادگیشان مىکردند، پیشاپیش سایر زنان، به کمک مجاهدان مسلمان مىشتافت و نقش خود را ایفا مىکرد، نقشى که در این عصر نیز زنان مجاهد عهدهدار آنند، مثل فراهم کردن دارو براى مداواى زخمها و شستن لباسها و پرستارى از مجروحان جنگى و قرار دادن زندگى در خدمت جنگ. اما فاطمه(س) نقش برجسته و دشوارى در یارى از حق و دفاع از وصیت رسول خداص از خود نشان داد. او ملاقاتها و گفتوگوهاى محرمانهاى با اصحاب رسول خداص ترتیب مى داد و آنان را به ایستادگى در کنار على تشویق مى کرد. خود به گونهاى بىمانند و استوار، بنا بر نقل مورخان، در سختترین لحظات زندگى على در کنار آن حضرت استقامت مىورزید و نشان مىداد که جبهه داخلى در زندگى على استوار و بدون خلل است. اما انتخاب موضع صحیح را به شوهر و رهبرش یعنى امام على وامىگذاشت. آن حضرت نیز تصمیم مى گرفت و موضعى اتخاذ مىنمود و فاطمه هم از آن پیروى مىکرد. فاطمه هر صبح شنبه بر مزار شهدا و مزار حمزه حاضر مىشد و بر آنها مىگریست و براى آنها از خداوند آمرزش مىطلبید.
این عمل، که آغازگر کارهاى هفتگى او بود، به خوبى از نهایت احترام فاطمه به امر مقدس جهاد و شهادت پرده برمىدارد و به وضوح زندگى عملى آن حضرت را، که با جهاد آغاز شده و بر جهاد و فداکارى تا مرحله شهادت استوار بود، نشان مىدهد.
9. فاطمه در محراب عبادت
امام حسن(ع) مىفرماید: «مادرم فاطمه را دیدم که شب جمعه در محرابش به عبادت ایستاده بود. او پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا سپیدى صبح پدیدار گشت. مىشنیدم که براى مردان و زنان مؤمن با ذکر نامشان دعا مىنمود، اما براى خودش دعایى نمىکرد و از خداوند چیزى نمىخواست.»
در سیره آن حضرت آمده است که وى ساعت آخر روز جمعه را به دعا اختصاص داده بود و در آخرین دهه ماه مبارک رمضان شبها بیدار مى ماند و خانوادهاش را تشویق مى کرد تا شب را با عبادت و دعا به صبح رسانند. آن حضرت گاهى از ورم پاهایش رنج مى برد. زیرا بسیار به نماز مى ایستاد و به شبزندهدارى مى پرداخت. به راستى آیا فاطمه در تمام زندگیش از محراب عبادت بیرون آمد؟ آیا حیات او جز سجود پیوسته در برابر پروردگارش بود؟ وى خدا را در خانه با شوهردارى و تربیت فرزندان عبادت مى کرد. زیرا مسجدش خانه بود. در خدمات اجتماعى که ارائه مى داد از خدا فرمان مىبرد و با خدمت به خلق خدا، که عیال اویند، پروردگار را عبادت مىکرد. همواره این نکته را در نظر داشت که محبوبترین کس نزد خدا کسى است که براى عیال خداوند سودبخشتر باشد.
او در همدردى با فقرا و دردمندان و رنجکشیدگان، به همراه خانوادهاش، خداى را مى پرستید. در قرآن (76: 8-9) آمده است که غذاى خود را براى دوستى با خدا به مسکین و یتیم و اسیر مى دهد. او مصداق کسانى بود که، در نهایت نیازمندى و احتیاج، دیگران را بر خود مقدم مىداشتند و در نهایت بر قلب و زبانشان مىگذشت که ما شما را به خاطر خداوند طعام مىدهیم و انتظار پاداش و سپاسگزارى از شما نداریم. اینها تنها گوشهاى از زندگى و رکعتى از نماز آن حضرت بود.
10. کوثر
در سال دوم هجرت، ابراهیم، آخرین پسر رسول خدا، درگذشت. بدین لحاظ، برحسب منطق جاهلى، پیامبر بدون نسل باقى ماند. ملامتگران منافق بناى شماتت گزاردند. از این بابت خوشحالیها مىکردند و با مرگ محمد مرگ رسالت او را نیز انتظار مى کشیدند. زیرا در نظر آنان رسالت وسیله و سلطنتى موروثى و فرزند پسر ادامه شخصیت پدر و متضمن بقا و یادآور یاد او بود. محمد پسران خود را از دست داده و سن او نیز از پنجاه فراتر رفته بود. اما وحى الهىْ اشتباه و پوچى منطق مشرکان را نشان داد و اعلان کرد ما کوثر را به تو بخشیدیم. پس پروردگارت را نماز گزار و قربانى کن که بىگمان دشمن تو ابتر است.
پس رسالت پابرجا و اسلام جاوید خواهد ماند و مجد و عظمت محمد(ص) با مجد خداوند درمىپیوندد و نام محمدص سراسر زمین را تا ابد فرا مى گیرد. نسل او حافظان رسالت و نشانههاى هدایتاند و دشمنِ ملامتگرِ منافق خود ابتر است. فاطمه تبلور همین کوثر بود. نسل پیامبر از او ادامه یافت و فرزندانش همان ائمه معصوم و دومین ثقلى هستند که محمد آنان را پس از وفاتش در میان امت اسلام بر جاى نهاد و فرمود که هرگز از آنان و ثقل نخست، قرآن، جدا نشوید. این نسل از قرآن نگاهبانى کردند و در راه آن فداکاریهاى بزرگى از خود نشان دادند.
این دو ثقل عبارت بودند از: کتاب و عترت که هر دو ادامه وجود محمد و رسالت و وسیلهاى براى حفظ سلامت و حرکت امت در خط صواب و به دور از انحراف و گمراهى به شمار مىآیند. این شأن والاى فاطمى بودن است. در جاهاى گوناگون، از زبان پیامبر نقل کردهاند که مىفرمود: نسل من از سلاله على(ع) و فاطمه(س) است. و نیز مىفرمود: حسن و حسین فرزندان من و هر دو پیشواى مسلمانان اند. نیز مىفرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها بر جاى مى گذارم: کتاب خدا و عترتم، یعنى اهل بیتم. تا زمانى که به آنها تمسک جویید هرگز گمراه نشوید. این دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا بر من وارد گردند.
زینب، دختر فاطمه(س) نیز، نقش سرنوشتسازى در پیروزى نهضت کربلا داشت. نهضت حسین به منظور بازگرداندن روح اسلام در کالبد جامعه و نابودى ظلم و انحراف صورت پذیرفت. در آن هنگام بنىامیه با نام اسلام فرمان مى راندند، اما از اسلام چیزى جز نام باقى نبود. مواضع زینب و سخنرانیها و شعارها و جهاد و علم او نمونهاى زنده از فاطمه بود.
بدینگونه، با توجه به آنچه نقل کردیم و موارد دیگرى که این مختصر گنجایش آن را ندارد، به درستى در مىیابیم که کوثر عظیمى که خداوند آن را به پیامبرش ارزانى داشت و او را بدان وسیله مکرَّم داشت، چیزى جز وجود فاطمه زهرا نبود. این همان فاطمه است، دختر بزرگترین پیامبر و همسر قدرتمندترین و شجاعترین امام و مادر شکوهمندترین و درخشانترین پیشوایان، در تاریخ رهبرى بشر، که استاد بزرگوار سلیمان کتانى چهره او را در اشراقىترین و ادبىترین وجهى ترسیم کرده؛ پاکترین چهرهاى که تاریخ اسلام به خود دیده است.
اینک، با توجه به این مقدمه، خواندن کتاب استاد کتانى را پى مى گیریم و در هر صفحه با تابلویى هنرمندانه و شکوهمند از چهره فاطمه س روبرو مى شویم. چهره فاطمه زهرا(س)، چهره اى نورانى، تابناک، عفیف و درخشان است.